حدیث هایی در مورد عزت
– حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده اند:
عزت مردم با ایمان در بی نیازی از مردم است و آزادی و شرافت در پرتو قناعت
بدست می آید.
منبع: مجموعه ی ورام1، ص 169
2- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: آنکس که دوست
دارد بدون ثروت، غنی باشد و بدون سلطنت عزیز باشد و بدون عشیره و خانواده
تنها نباشد البته باید از ذلت گناهکاری خارج گردد و به محیط عزّ اطاعت الهی
وارد شود.
منبع : غررالحکم ص 692
3- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: به شما سفارش
می کنم پرهیزگار باشید و با ارتکاب گناه مردم را بر خود مسلط نکنید و
خویشتن را دچار ذلت و خواری ننمایید.
منبع : وسائل جلد3 ص 202
4- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: چه بسا عزیزی که
خلق ناپسند به ذلت و خواریش افکنده و چه بسا ذلیلی که حسن خلق محبوب و
عزیزش ساخته است.
منبع : بحار 15 ، ص211
عزت و قطع طمع
5- حضرت امام باقر (علیه السّلام) در وصیت خود به جابر فرمودند: با میراندن خوی مذموم طمع ، بقا عزّ و شرف را طلب کن.
منبع : سفینه ، طمع ، ص93
6- حضرت امام سجاد (علیه السّلام) می فرمودند: به نظر من جمیع
سعادات و نیکیها در این است که آدمی از آنچه در دست مردم است قطع طمع و
امید نماید.
منبع : کافی جلد 2 ص 148
7- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: عزّت و شرف
مومن در این است که از دیگران مأیوس باشد و از آنچه در دست مردم است قطع
امید نماید.
منبع : کافی جلد 2 ص 148
8- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: لقمان به پسر
خود چنین گفت : فرزند عزیز همواره نفس خود را به ادا وظایف شخصی و انجام
کارهای خویش الزام کن. و جان خود را در مقابل شدائدی که از ناحیه ی مردم می
رسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلی در دنیا به بزرگترین عزّت و
بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع کن و به آنان امیدوار مباش . پیامبران و
مردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیه ی خود نائل شدند.
منبع : بحار جلد 5 ص 323
9- حضرت امام علی (علیه السّلام) همواره این درس را به پیروان
خود می دادند که لازم است هر انسانی در باطن خود نسبت به مردم دارای دو
احساس باشد: یکی احتیاج به آن ها و دیگری بی نیازی از آن ها. احساس احتیاج
را با سخنان نرم و روی گشاده ی خود آشکار کند، و بی نیازی خویش را به وسیله
ی اجتناب از زبونی و حفظ شرافت شخصی خود ظاهر سازد.
منبع : کافی جلد 2 ص149
خودباوری و اعتماد به نفس
برای نیل به موفقیت هیچ مقدمهای مقدمتر از خودباوری و اعتماد به نفس
نیست. شخصی که اعتماد به نفس ندارد اگر چه همه امکانات برای او فراهم باشد،
وقت کافی هم داشته باشد، باز هم نمیتواند به موفقیت نهایی دست پیدا کند؛
زیرا خودباوری ندارد، اعتماد به نفس ندارد و سرتاسر مسیر سُست میشود، پایش
میلغزد و با خود میگوید: «نکند که اشتباه میروم و این مسیر، مسیر
موفقیت نیست و…» که خود، موجب عقب کشیدن میشود و در نهایت رها کردن و
متوقف کردن کار را در پی خواهد داشت.
بدین سبب این موضوع ما را بر آن داشت که در این مقاله به بررسی مباحثی
بپردازیم که ما را در نیل به موفقیت یاری نماید. برخی از این مباحث عبارتند
از: خودباوری و اعتماد به نفس در آیات و روایات، استحکام ایمان و اعتقاد،
چگونگی روابط با دیگران، غلبه بر احساس بی کفایتی، خودگویی و تلقین به خود،
در دست داشتن میزان عزّت نفس و…
کلید واژه: خودباوری، اعتماد به نفس، تلقین، ضمیر ناخودآگاه، عزّت نفس.
مقدمه
وضعیت کنونی شما تغییر پذیر است و همواره دگرگون میشود. فراترین تأثیرها
بر ناهوشیاری شما اثر میگذارند. در ناهوشیاری است که انگیرههای اولیه
اعمال و رفتار (اتفاقی یا عادتی) شما میگیرند، ارزندهترین ویژگیهایتان،
همچون بزرگترین عیبهایتان، نطفه میبندند، زاده میشوند و رشد میکنند.
تواناییها، نیروها و تعادل شما متناسب با کیفیت افکار روزمره شما کاهش یا
افزایش مییابند.
اوّلین وظیفهای که ما در فرایند حل هر مشکلی داریم، این است که در مورد
کاری که انجام داده یا ندادهایم، خود را مورد سرزنش قرار ندهیم. دوّم
اینکه این مشکل به ظاهر عظیم و غیر قابل حل را به اجزای کوچک تقسیم کنیم.
خودباوری و اعتماد به نفس در قرآن
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَم…؛ (1) انسان از جهت اینکه اولاد آدم
است، عزّت ذاتی دارد؛ ولی در جریان زندگی، عوامل خارجی و محیطی است که این
عزّت را از او میگیرد و او را به موجودی پست و ذلیل تبدیل میکند.»
«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُم أنفُسَکَم لایَضُرُّکُم مَن ضَلَّ
اِذَا إهتَدَیتُم؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید، اگر شما
هدایت یافتهاید، گمراهی کسانی که گمراه شدهاند به شما زیانی نمیرساند.»
(2)
«کَم مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غُلِبَت فِئَةً کَثِیرَةً بِإذنِ الله؛ چه بسا
لشکریان اندکی که بر لشکریان فراوان به اذن پروردگار عالم پیروز شدند.» (3)
«هذا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدَیً وَّ مُوِعِظَةً لِلمُتَّقِین، وُ لا
تَهِنُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أنتُم ألأعلُونَ إن کُنتُم مُؤمِنِین؛ این،
بیانی است برای عموم مردم؛ و هدایت و اندرزی است برای پرهیزکاران؛ و سست
نشوید؛ و غمگین نگردید؛ و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.» (4)
«إن أحسَنتُم أحسَنتُم لِأنفُسِکُم وَ إن أسَأتُم فَلَها؛ اگر نیکی کنید به
خودتان نیکی کردهاید و اگر بدی کنید باز به خود بدی کردهاید.» (5)
خودباوری و اعتماد به نفس در احادیث و روایات
امام صادق (ع) میفرمایند: «بینیازی و عزّت در حرکتند، هنگامی که محل توکل را بیابند در آنجا وطن میگزینند.» (6)
از پیامبر (ص) نقل شده که جبرئیل پرسیدند: «توکل چیست؟» گفت: «علم به این
که مخلوق نفع و ضرری نمیرساند و بندهای که مأیوس از کمک دیگران باشد،
برای غیر خدا کاری انجام نمیدهد و به غیر از خدا امید نمیبندد و از غیر
خدا نمیترسد و به غیر خدا طمع نمیورزد.» (7) بر حسب این روایت، توکل بر
خدا میتواند سبب تقویت اعتماد به نفس باشد.
امام علی (ع) میفرمایند: «اگر آسمانها و زمین درهای خود را بر روی
بندهای ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتی از میان آن دو برای او
خواهد گشود. آرامش خود را در حق جستجو کن و جز باطل چیزی تو را به وحشت
نیاندازد.» (8) یکی دیگر از نشانههای اعتماد به نفس، آرامش است.
امام علی (ع) میفرمایند: «دانا کسی است که قدر خود را بشناسد و در نادانی انسان همین بس که ارزش خویش را نداند.» (9)
امام علی (ع) میفرمایند: «ای بندگان خدا شما را به تقوای الهی سفارش
میکنم که زاد و توشه سفر قیامت است. تقوا توشهای است که شما را به منزل
رساند و پناهگاهی است که ایمن میگرداند.» (10) تقوای الهی داشتن، یکی از
نشانههای افراد دارای اعتماد به نفس است چون هر کس خود را بشناسد خداوند
را نیز میشناسد پس عظمت او را درک کرده و از انجام گناه در درگاه خداوند
میپرهیزد.
امام علی (ع) میفرمایند: «بزرگترین نادانی، ناآگاهی انسان از شأن و منزلت خویش است.» (11)
امام علی (ع) میفرمایند: «هر کس خود را بلند نگرداند و به اوج رفعت نرساند، کسی او را بلند نخواهد کرد. (12)»
حضرت علی (ع) میفرمایند: «کسی که نفس عزیز و شریفی دارد، آن را با پلیدی گناه، خوار نمیسازد.» (13)
تو هم یک چراغ جادویی داری …
هر شخص عادی ابزار و عوامل لازم برای انجام هر کاری را دارد. این طور فکر
کن که درون تو میلیونها انسان وجود دارد… نقاش، فیزیکدان، ریاضیدان،
نویسنده، مجسمهساز، دیوانه، دزد، لات، خواننده، فوتبالیست و … از بین
اینها هر کدام را بیشتر میپسندی یکی را انتخاب کن، روی او متمرکز شو تا
زندگیات عوض بشود! اگر در کودکی هیچ جهشی در مغزت به وجود نیامده است حالا
خود آن را ایجاد کن. با متحد کردن ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه خود به شعور
بزرگ برس و کار را تمام کن. چنین رفتاری باعث خواهد شد پیوسته به این موضوع
فکر کنی و این هم در نهایت به معنی جهش در مرکز مورد نظر است.
«تو همان شخصی هستی که از بین اشخاص درونی خود، بیشتر از او استفاده میکنی.»
این که تفریح را بیشتر دوست داری نتیجه انتخاب شخصی است که علاقه زیادی به
تفریح دارد. در اصل با انتخاب یکی از این اشخاص و متمرکز شدن روی او، بقیه
آرامآرام عقب میکشند و مثل چراغ جادو تا دوباره آنها را صدا نزنی
برنخواهد گشت. فکرش را بکن کسی که کارش پایکوبی و رقصیدن است و تا صبح قدح
میشکند، آخر چرا فیزیکدانی که درون اوست بگوید:
«بین قدحهای شکسته بر زمین افتادند، پس زمین جاذبه دارد.»
نیوتن با مشاهده افتادن سیب از درخت فیزیکدان نشد… او در ذات خود
جستجوگر بود. یعنی فیزیکدان داخل مغز او همیشه در تب و تاب بود. در این
صورت قاعده روشن است. اگر با هدف خود بخوابی و بیدار شوی، راجع به هدف خود
بخوانی و بنویسی، نوههای ما از تو هم صحبت خواهند کرد و بعد از سالها تو
هم منبع الهام صدها هزار نفر انسان خواهی شد. این مسئله، مثل قوی بودن قوه
شنوایی کسی است که نابیناست.
کسی که یکی از حسهای پنجگانهاش را از دست داده، حسهای دیگرش خیلی بهتر
کار میکنند. انسان کور خیلی بهتر میشنود. انسانی که هم کور و هم ناشنواست
قوه چشایی خیلی عالی دارد و …
آدمهایی را که به دردت نمیخورند از میان بردار. برای مثال آدم تنبل را
نابود کن. آدمی را که مدام معذرت میخواهد، آدم بدکردار، آدمی را که زیاد
میخوابد از میان بردار. حال چراغ جادو را نوازش کن، آدمی را صدا بزن که
دنبال موفقیت است؛ راه حل ارائه میدهد و سریع فکر میکند، سپس گرد و غبار
را از اطرافش پاک کن و او را به حرکت در بیاور و ببین چهها خواهد شد…
(14)
«مزرعه، از نوع بذری که در آن کاشته میشود آگاهی ندارد فقط هر آنچه را در آن کاشته میشود میرویاند.»
«هرچه را در ضمیر ناخودآگاه خود ثبت کنی بیگمان دیر یا زود خود را نشان خواهد داد.»
«مغلوب ضمیر ناخودآگاه، مغلوب زندگی است.»
اگر نمیخواهی ضمیر ناخودآگاهت شکست را یادداشت کند باید از واژهنامه خود تمام واژههای منفی را حذف کنی.
برای مثال به جای واژه شکست چنان واژهای را انتخاب کنی که در صورت شکست هم ضمیر ناخودآگاه بتواند یادداشت مثبت، ثبت کند.
بود و نبود انسان به خیالات او بستگی دارد. داشتن یک زندگی پر معنا، موفق
بودن، خوشبخت شدن، صعود به قله موفقیّت و … فقط به کمک تخیّلی قوی ممکن
است.
اگر به شخصی برخورد کنی که میخوابد، همیشه تنبلی میکند و خوشبخت نیست و
بپرسی که آیا خیالاتی دارد یا نه؟ مطمئنم که جوابش منفی است و یا دروغهایی
به هم خواهد بافت. این واقعیت است!
«اگر خیالی در سر نداری، بین تو و مسافری که راهش را نمیشناسد فرقی نیست.»
خلاصه کلام؛ اگر خیالاتی عادی و معمولی داری میتوانی مطمئن باشی که یک عمر
معمولی را پشت سر خواهی گذاشت. اگر خیالاتی غیر عادی داشته باشی، اگر
نتیجه هم غیرعادی نباشد، انسان خوشبختی خواهی بود.
ایمان و عقیده
داشتن یک زندگی شادمانه، مستلزم داشتن درکی بنیادین از هستی خویش و همچنین
وجود ضوابطی اخلاقی است تا با توجه به آنها، به زندگی خویش ادامه دهیم.
البته این به آن معنا نیست که شما التزاماً باید فردی مذهبی یا معنوی
باشید، بلکه منظور این است که اگر بتوانید در زندگی خود نوعی مراد و مرشد و
راهنما داشته باشید، بیشتر احساس امنیت درونی میکنید و چنانچه پایبند به
اصول عملی هدایت کننده باشید، با جهان و هستی احساس همسانی، دوستی، آرامش،
صلح و صفای بیشتری میکنید. به این منظور، هر روز دقایقی را به تفکر
درباره ارزشهای هدایتکننده خود اختصاص بدهید و سعی کنید تا باورها و
تجربههایی را در خود بپرورانید که نشان دهنده این ارزشها باشد. (15)
ایمان مفهومی است که زندگی انسانها را متحول میکند.
ایمان: تصمیم ← هدف ← برنامه ← عمل ← پیروزی.
بدون ایمان داشتن به پیروزی، آرزوی پیروز شدن جز وهم و خیال، چیز دیگری
نمیتواند باشد! تمامی افراد موفق مرده یا زنده، بدون استثناء قبل از هر
کاری به موفق بودن خویش ایمان آوردند و این ایمان را هیچ وقت از دست
ندادند.
طمعکار بودن در تعیین هدف هیچ عیبی ندراد بلکه قناعت و کمخواهی در انتخاب
هدف معنایی ندارد. مادام که میتوانم هر کاری را – در چهار چوب قدرت
انسان- بخواهم، انجام دهم، چرا که به کمتر قانع باشم؟ چرا وقتی میتوانم
صاحب فروشگاه زنجیرهای بشوم به بقالی ساده قناعت کنم؟ منطقی فکر کن، چه
امری تو را به بقال بودن قانع میکند؟
سوپر مارکت را میخواهم چه کار کنم؟ یک بقالی کوچک کافی است. پول آش
خوردنمان درمیآید. اگر جوابت این چنین است برای تو یک خبر بد و یک خبر خوب
دارم:
خبر بد: خیلی متأسفم! طولی نمیکشد ورشکست میشوی.
خبر خوب: اگر ورشکست نشوی، در تمام عمر آش خواهی خورد!
اگر میخواهی آش تو همواره تأمین باشد؛ باید بقالی را با این نیّت باز کنی
که در آینده کار را توسعه دهی و یک فروشگاه باز خواهی کرد تا با وجود همه
نوسانها و ناهماهنگیهای برنامه بتوانی دست کم بقالیات را حفظ کنی. به
نظر تو چرا این همه اصناف کرکرههایشان را پایین میکشند؟ چرا با یک بحران
ساده دهها کارگاه تعطیل میشود؟ به چه دلیل؟
چون 97% مردم ما هدفی ندراند! تمامی کوشش آنها فقط برای سرپا نگهداشتن
مؤسسه خودشان است. اگر هدفت آش خوردن و تماشای برنامههای تلوزیونی در شب
باشد، البته تحت تأثیر هر مسألهای قرار میگیری و به کاروان ورشکستهها
ملحق میشوی. (16)
انسان متحول، که دائماً از احساس جاودانی راحت اطمینان بخشی برخوردار است؛
او مجسم میکند اعمالش را قاطعانه انجام میدهد و بدون نگرانی مشکلات را
پشت سر میگذارد… او پیشاپیش طعم رضایتی را میچشد که افراد خونسردی، بی
پروا، نیرومند، فعال و مبارز از آن برخوردارند و زمانی که سایرین از
نگرانی، متلاطم و یا منفعل میشوند، وی میتواند معقول و سودمند فکر و هدفی
را دنبال کند.
تا وقتی تصور میکنیم که نمیتوانیم، لیاقت نداریم، خود را شدیداً به
مخاطره میاندازیم، در واقع درخشانترین تواناییهای خود را سرکوب
کردهایم. به عکس یک فرد واقعاً معمولی که اعتماد به نفس فوقالعادهای
دارد موفق خواهد شد. او موفق میشود، چرا که به قصد تحقق بخشیدن افکارش
جستجو و تلاش میکند و بعد از چند مورد تردید آمیز، مبانی اصولی را کسب
میکند که برای کارش لازم است. او موفق میشود، چرا که دقیقاً به لطف
اعتماد استوارش، شکستی که دیگران را از پا در میآورد، کوچکترین ضربه به
استعدادهای فعال و بی پروای او وارد نمیآورد. او با تجربههایی که کسب
کرده، کار خود را از سر میگیرد و شما میتوانید مطمئن باشید چنین شخصی به
مراتب بهتر و سریعتر از آنچه که میکردیم، موفق خواهد شد. برای اینکه
بتوانید دلیر باشید، در ابتدا از شک کردن بپرهیزید. (17)
همان طور که نور سایه را میراند. افکار پایدار نیز، کمرویی را از بین
میبرند. چرا که اینگونه افکار کیفیتهای اطمینان بخش را تحریک و تقویت
میکند. در نتیجه، فرد خجالتی میتواند صریحاً به خود بگوید. من مطمئن هستم
اطمینان در من متجلی میشود و همچنان که آنها را در ذهن پرورش دهد این
اندیشه را به خود تلقین میکند. این عمل قابلیت بالقوهای را که واقعاً در
او وجود دارد به سادگی و خالصانه تحریک میکند، آن را به کار و فعالیت
وامیدارد و جوانههایش به زودی ثمره میدهند.
نگاه آرام و بی پروا یکی از مهمترین خصوصیات اعتماد به نفس به شمار
میآید. در واقع هر کس میتواند در مقابل نافذترین چشمهایی که به او خیره
شدهاند مقاومت کند و خود با نگاهش مخاطب خود را تسخیر کند. باید با خود
تلقینی و تجسم صحنههای عینی در خیال خود، این نوع نگاه را همچون عادتی در
رفتار خویش بگنجانیم تا به آن عادت کنیم و در عمل این تجربه را بارها و
بارها تکرار کنیم تا با این شیوه تربیت نگاه، کمرویی را همچون شیطانی از
خود برانیم. بعد از چند بار کوشش، از پیشرفت حاصله بسی حیرت خواهیم کرد.
(18)
«هدفت را متعالی کن. در کاری که هستی بهترین بودن را آرزو کن. دنیا را عوض کن.»
«آنهایی که خیال بزرگ دارند مدام در پروازند و از پرواز خود متعجب نیستند.»
اگر پشت کنکوری هستی و با روزی پنج دقیقه مطالعه میخواهی وارد دانشگاه
«بوغازایچی» شوی، انتظار داری چه بگویم؟ شبانه روز ده ساعت خوابی، چهار
ساعت تلویزیون تماشا میکنی، چهار ساعت چَت میکنی و فقط شش ساعت کار
میکنی و خیال سرمایهدار شدن در سر داری؟ و یا با خواندن یک کتاب در پنج
سال میخواهی آدم با فرهنگی بشوی؟ بعداً هم نا امید میشود. آیا به نظرت
مشکلی نداری؟
باید بدانی چکار میکنی؟ کجا میروی؟ چطور مبارزه میکنی؟ دوست من باید کارت را درست انجام دهی.
باید تا آخر هر کاری بروی و گرنه زندگی با ای کاشها، آهها و نا امیدیها خواهد گذشت…
باید با خودت صمیمی بشوی، به قولهایی که به خودت دادهای عمل کنی! اگر
میگویی آرزوی موفقیت داری و فقط میخوابی، در مورد خوابیدن صمیمی هستی.
این انسان چه شگفتآور است. خیلی شگفت آور …! سر قولی که به دیگران داده
میایستد و افتخار میکند و میگوید من آدم عجیبیام، آدم درستیام ولی به
قولی که عمل به آن واجبتر است عمل نمیکند. قولهایی را که به خودش داده
هیچ میشمارد؛ چون اگر به قولی که به خودش داده عمل نکند پیش کسی شرمنده
نخواهد شد. اشتباه بزرگ همین است!
باید به خودت اهمیت بدهی، اگر خودت را نپسندی، به خودت اهمیت ندهی، به خودت
احترام نگذاری، به قولی که به خودت دادهای وفا نکنی، چرا دیگران این کار
را برایت انجام دهند؟
آینه را نگاه کن و بینی خود را دوست داشته باش. زن، شوهر، پسر و دخترت را
ببین و آنها را دوست داشته باش. به ماشین، خانه، مادر و برادرت نگاه کن و
آنها را دوست داشته باش. هر چه را که متعلق به خودت است دوست داشته باش…
به آفتاب نگاه کن، آفتاب را دوست داشته باش. چون آن هم مال توست، ببین چطور
بدون وقفه وظیفهاش را انجام میدهد. هر روز به خاطر تو از نو طلوع
میکند. زمین هر بیست و چهار ساعت یک بار به خاطر تو دور خود میچرخد.
سیارات، منظومه شمسی، پرندگان، درختان و هر چه هست به خاطر توست. مطمئن باش
که اینچنین است دوست من. فکرش را بکن بعد از مرگ، همه اینها چه معنایی
دارند؟ طلوع و غروب خورشید، چرخش زمین، سبزی یا سیاهی درخت، رنگ دریا به چه
دردت میخورد؟ حال زندهای و همهشان مال توست، ار آنها استفاده کن.
مالکشان شو! (19)
همنشینی با نیکان
از افراد منفیگرا که انرژی شما را رو به تحلیل میبرند، باعث آزار شما
میشوند و همیشه هم نیمه خالی لیوان زندگی را میبینند دوری کنید. حتی اگر
کلاهتان هم طرف آنها افتاد، برای برداشتنش به سویشان نروید. اسم و آدرس و
شماره تلفن این قبیل افراد را از دفترچه یادداشت خود پاک کنید تا آنجا که
ممکن است و میتوانید از آنها دوری کنید و تماس خود را با آنان کم کنید.
اگر وقت آزاد دارید، آن را با کسانی در میان بگذارید که احساس خوبی درباره خودتان و دنیا به شما میدهند. (20)
به همین ترتیب، با چند اشاره به زندگی روزمره، پی میبریم که تا چه اندازه
میتوانیم دستخوش اندیشه حرکت بشویم. اگر ببینیم کسی خمیازه میکشد،
خمیازه میکشیم، حرکت عصبی تشنجی (تیک) اطرافیان را که زیاد میبینیم،
تقلید میکنیم. هنگام تماشای یک فیلم به اطرافیانتان نگاه کنید. متوجه
میشوید که بیشتر آنها به حرکات چهره بازیگر خیره شدهاند. بازتاب این
حرکات بر روی خطوط چهره تماشاگران باعث میشود تا ادای بازیگران را در
آورند. در حال رونویسی متنی ناگهان حواس شما متوجه خریدی که برای روز بعد
در نظر دارید میشود و به جای کلمه مناسب، نام کالا را مینویسید.
این اتفاقات کوچک، بی اهمیت به نظر میآیند اما تابع قانونیاند که
معجزههای بسیاری را مدیون آن هستیم. برای بازگرداندن حرکت به بیماران فلج
میتوانیم در یک بیمارستان، صحنه آتشسوزی ساختگی راه اندازیم. پزشکیاران
با فریاد «هر کس جان خود را نجات دهد» فرار میکنند، تا با القای اندیشه
فرار کردن دیگران، دویدن، از خطر جستن، حرکت را به معلولین باز گردانند.
نمونههای مشابهی طی بمباران شهر پاریس اتفاق افتاده است: آدمهای عاجز و
زمینگیر با چنان سرعتی به زیر زمین میرسیدند که خودشان از حضور خویش در
آنجا به شگفت میآمدند. (21)
نا فرمانیهای ناهوشیاری -که نمایش خود مختاری را آسان میکند- تنها یک وجه
پستتر فعالیتش را آشکار میسازد. سامانی مناسب، نا فرمانیها را سرکوب
میکند. آنها را باید همچون نتایج تصادفی انگیزههایی تلقی کرد که در خلاف
جهت عمل میکنند؛ و گاه یکی از آنها به کمک شتابی که کسب کرده دیگری را در
هم میشکند. ناهوشیاری با زیرکی تمام هدفهای خاص خود را دنبال میکند؛ از
امتیاز توانایی، قدرت تمیز حق از باطل و ابزار شناخت برخوردار است. ما از
درک گسترده امکانات ناهوشیاری که در برخی موارد از امکانات هوشیاری بیشتر
است، عاجزیم به خصوص در زمینه کشف و شهود، پیشگیری، روش بینی الهام، که این
مورد آخر در هر دو آنها مشترک است. راجع به تواناییهای مادرزادی کودکان
با استعداد درخشان و همین طور افراد با استعداد و نابغه میتوان گفت که این
افراد از شایستگیهایی به مراتب والاتر از آنچه به هوشیاری ساده مربوط
میشود بهرهمندند.
پس شخصیت روانی ما از دو مکانیسم هوشمند، که هر یک به شیوه خود کار میکنند، تشکیل شده است.
حالا میبینیم که ناهوشیاری میتواند بدون مراقبت یا خستگی خاصی، دقیقترین
و پیچیدهترین کارهای هماهنگ را به محض اینکه آنها را به او آموزش
دادیم، انجام دهد.
به مفهوم سادهتر، ماشیننویس ماهری که سرگرم رونویسی متنی است، بدون فکر
کردن به انگشتانش هر کلمهای را که مقابل چشمانش قرار میگیرد مینویسد
(میزند)، یعنی در حالی که ناهشیاریاش رونویسی میکند، حواسش جای دیگری
است.
به این ترتیب، ناهشیاری بسته به اینکه اراده فرد موافق یا مخالف تخیل
رفتار کند، همراهی و یا مقابله میکند. چند تن از کارشناسان معتبر در حوزه
خودتلقینی، عقیده دارند که وقتی اراده و تخیل به نبرد با یکدیگر بر
میخیزند، این تخیل است که همواره و بدون هیچ استثنایی پیروز میشود. این
امر کاملاً درست است که به محض اینکه تصویری تمام گستره اندیشه را اشغال
میکند، حرکت خود به خود را با تمام تلاشهای بازدارنده، متزلزل میکند.
همچنین، هدف از تربیت اداری حاکمیت بر اندیشههایمان است. نیمه هوشیاری در
برابر ارادهای که با تصویرهای ذهنی زاده خود در جدال است، تا زمانی که این
کشمکشها او را به هوشیاری وابسته نکند در وضعیت مطلوبی به سر میبرد.
موقع داوری تصمیم گیریها را مشخص میکند و اراده، تصمیم گیرنده اصلی به
شمار میآید. در هر صورت، هر جا که اراده مستقیماً نتواند موجب اجرای
تصمیمی شود تخیل باید اجرای آن را بر عهده بگیرد.
ناهشیاری تقریباً شبیه اتاق تاریک دوربین عکاسی است. با قرار دادن هر
تصویری در مقابل عدسی که در اینجا همان تخیل است، تخیل بر ناهوشیاری تأثیر
میگذارد و به دنبال آن به طور خود به خود نسخهای خلّاق از آن را در در
وجود ذهن ما تکثیر میکند.
شماری از تصویرهایی که زمانی طولانی رؤیت شدهاند (و از همین طریق به
ناهشیاری منتقل شدهاند) سرانجام در ترازوی جبرگرایی دورنی قرار میگیرند و
برتری مییابند. انگیزهها، عادتها و بیماریها به این ترتیب به وجود
میآیند یا از بین میروند. (22)
(10) قانون ساده برای غلبه بر احساس بی کفایتی و بالابردن اعتماد به نفس
1- در ذهن خود تصویری از موفقیت حک کنید. به هیچ قیمتی اجازه ندهید این
تصویر کم رنگ شود. ذهن ما هر روز این تصویر را کاملتر خواهد کرد. هرگز
خودتان را انسان شکست خوردهای تصور نکنید و هرگز به واقعی بودن تصویر
موفقیتتان، شک نکنید زیرا ذهن شما همیشه به دنبال کامل کردن و تحقق بخشیدن
به چیزی است که تصور میکند.
بنابراین بدون توجه به دشواریهای لحظهای که در آن قرار دارید همیشه تصور کنید که «موفق» هستید.
2- هر وقت یک فکر منفی در زمینه قدرتهای فردیتان به سراغ شما آمد، فوراً فکر مثبتی را بر زبان بیاورید تا اثر آن را خنثی کند.
3- قوه تخیلتان را آزاد بگذارید. موانع را از سر راه بردارید و آنها را به
حداقل برسانید. مشکلات را باید به دقت مطالعه کنید. ولی باید آنها را
همانطور که هستند ببینید. اجازه ندهید به خاطر ترستان از چیزی که هستند
بزرگتر جلوه کنند.
4- از کارهای دیگران حیرتزده نشوید و سعی نکنید آنها را تقلید کنید. هیچ
کسی نمیتواند به کارآمدی خود شما باشد. همچنین به یاد داشته باشید که اکثر
افراد بر خلاف ظاهر و طرز رفتار متکی به نفسی که نشان میدهند اغلب به
اندازه خود شما میترسند و به تواناییهایشان شک دارند.
5- روزی ده مرتبه این جملات مؤثر را تکرار کنید: «اگر خدا با تو باشد چه کسی میتواند در مقابلت بایستد؟»
6- به روانشناس خبرهای مراجعه کنید تا به شما کمک کند بفهمید چرا
اینگونه هستید. ریشه احساس حقارت و خود ناباوریتان را که اغلب به دوران
کودکی بر میگردد پیدا کنید. شناخت، خود به درمان منتهی میشود.
7- روزی ده بار جمله زیر را در صورت امکان با صدای بلند تکرار کنید: «هر چه
خدا از من بخواهد، با کمک اهل بیت (علیهمالسلام) میتوانم انجام دهم،
زیرا خداوند قدرت انجام آن را به من میبخشد.»
8- یک ارزیابی واقعی از تواناییهایتان به عمل آورید و بعد آن را ده درصد
بیشتر کنید. دچار خودپسندی نشوید اما برای خودتان احترام قائل باشید. به
همین ترتیب آن را بیشتر و بیشتر کنید. به قدرتهایی که خداوند در وجودتان
قرار داده ایمان بیاورید.
9- خودتان را به خدا بسپارید برای این کار کافی است بگویید: «خودم را به
خدا میسپارم» بعد باور کنید که تمام قدرتی که نیاز دارید، از او میگیرید.
احساس کنید که این قدرت به درونتان سرازیر میشود.
10- به خودتان یاد آوری کنید که خداوند با شماست و هیچ چیزی نمیتواند شما
را شکست بدهد و باور کنید که در حال حاضر دارید از او قدرت میگیرید. (23)
این کارها را انجام دهید.
کسی را که از نظر شما دارای بیشترین اعتماد به نفس است و او را
میشناسید، مشخص کنید. از او بپرسید که موفقیتهای خود را چطور به خاطر
میسپارد و شکستهایش را چگونه فراموش میکند.
با نگاهی به گذشته خود، موفقیتهایی را که داشتهاید و آنها را ثبت
کردهاید و به خودتان یادآوری کنید که آنها را چقدر خوب انجام دادهاید.
روابط غیر کلامی همراه با اعتماد به نفس را تمرین بکنید تا هرگاه که
عصبانی شدید، بتوانید به یک حالت عاطفی همراه با اعتماد به نفس دست پیدا
کنید.
از انجام این کارها پرهیز کنید.
از کسانی که با کوچک نشان دادن موفقیتهای شما سعی دارند تا اعتماد به نفستان را سُست کنند، دوری کنید.
از افکاری که اعتماد به نفس به دنبال ندارند پرهیز کنید… و به جای
آنها، جملههای تأیید آمیزی را به کار ببرید که اعتماد به نفس را افزایش
میدهند و تا زمانی که احساس آرامش بیشتری بکنید، آنها را با خود تکرار
کنید.
در مواقعی که اعتماد به نفس، لازم و ضروری است. از لجاجت و عصبانیت پرهیز
کنید. نفس عمیقی بکشید و به طوری بدن خود را کشش دهید که تنش موجود در
اندامهای شما رها شود و آرام شوید. (24)
95 درصد موفقیت شما در زندگی و کار، بستگی به عادت شما دارد که در طی زمان
در خود پرورش میدهید. عادت تعیین اولویت، غلبه بر تنبلی و موفقیت در انجام
مهمترین کار مهارت ذهنی و جسمی است. در حقیقت این عادت از طریق تمرین و
تکرار قابل یادگیری است. باید آن قدر آن را تکرار کنید تا در ذهن
ناخودآگاهتان نقش بندد و تبدیل به جزء جدا ناشدنی رفتارتان گردد. هنگامی که
این کار تبدیل به یک عادت گردد و به طور خودکار و به آسانی صورت خواهد
پذیرفت. شما به طور ذهنی و عاطفی به گونهای طرحریزی شدهاید که موفقیت
برایتان احساس مثبتی ایجاد مینماید خوشحالتان میکند و به شما احساس
پیروزی میبخشد. هر زمان که موفق به انجام کاری میشوید، خواه این کار کوچک
باشد یا بزرگ، موجی از انرژی اشتیاق و اعتماد به نفس در خود احساس
میکنید. هر اندازه این کار مهمتر باشد در وجود خود دنیای اطرافتان شادی،
اعتماد به نفس و قدرت بیشتری احساس مینمایید. موفقیت در انجام یک کار مهم و
احساس پیروزی باعث ترشح اندرفین در مغز شما میشود. اندرفین یک نوع احساس
ارتقاء در شما ایجاد مینماید جریان اندرفین که پیرو موفقیت در انجام هر
کاری ایجاد میشود باعث میشود که شما احساس خلاقیت و اعتماد به نفس بیشتری
نمایید.
یکی از مهمترین رازهای موفقیت این است که شما واقعاً میتوانید در خود یک
نوع «اعتیاد مثبت» نسبت به احساس افزایش اعتماد به نفس و شایستگی حاصل از
آن ایجاد کنید. هنگامی که این «اعتیاد» را در خود ایجاد نمایید آنگاه حتی
بدون اینکه درباره آن فکر کنید زندگی خود را به نحوی سازماندهی خواهید کرد
که مدام کارها و پروژههای مهم را آغاز نموده و به انجام برسانید. شما در
واقع به نحوی بسیار مثبت نسبت به موقعیت و تشریک مساعی معتاد خواهید شد.
یکی از راههای رسیدن به یک زندگی عالی، موفقیت شغلی و رضایت کامل از خود
این است که عادت آغاز کردن کارهای مهم و به اتمام رساندن آنها را در خود
پرروش دهید. در چنین مرحلهای این رفتار به خودی خود چنان نیرومند میشوید
که به انجام رساندن کارهای مهم برایتان آسانتر از رها کردن آنها خواهد
بود. (25)
بهترین کار، تکرار کردن آن است.
معمولاً این روش را تلقین به خود مینامند همه ما در کل زندگی پیرو آن
هستیم و همواره تحت تأثیر تلقینهای درونی و بیرونی قرار داریم. گفتگوی
درونی ما، که ما با آن سر و کار داریم، زندگی درونیما را تشکیل میدهد.
برخی از ما مدام به خود میگوییم که هرگز موفق نمیشویم، زیرا نسل ما در
خانوادهای مغلوب قرار دارد، یا قبلاً طعم شکستهایی را چشیدهایم، یا از
امکانات لازم مثل تحصیلات و سرمایه کافی، هوش و شانس و یا سایر موارد
برخوردار نیستیم. بنابراین پس از شکستی به شکستی دیگر برخورد میکنیم؛ و
دلیلش این نیست که شرایط لازم برای موفقیت را نداریم، بلکه به این دلیل است
که ناآگاهانه خودمان را این چنین تصور کردهایم.
ضمیر ناخودآگاه بردهای است که قادر است به ما حکمرانی کند، فقط به آن علت
که بسیار قدرتمند است در عین حال کور نیز هست و باید یاد بگیری که چگونه
او را بفریبی تلقین به خود نقش مهمی را در زندگی ما ایفا میکند. (26)
زندگی دقیقاً همان چیزی را به ما میدهد که از آن انتظار داریم، نه بیشتر،
نه کمتر. با این وجود، فراموش میکنیم که زندگی غالباً حاضر است بسیار
بیشتر از آنچه که تصورش را داریم، به ما بدهد.
اناسیس هرگاه با مشکلی روبرو میشد و هر آینه باید در جلسه مهمی سخنرانی
میکرد، با خود حرف میزد. خود را در جلسه تصور میکرد و جزئیات صحبتهای
خود را به زبان میراند. کریستین کافارکیس در کتاب «اناسیس افسانهای»
میگوید: درمونت کاراو پس از یک گشت زنی با چرچیل بود که به حقیقت این
افسانه پی بردم. ساعت یازده بود روی عرشه بودیم و آخرین سیگار قبل از خواب
را میکشیدم. ناگهان اناسیس روی عرشه آمد. دستهایش را پشت کمرش قرار داده
بود و راه میرفت و حرف میزد. گاه لحظاتی میایستاد و مجدداً به صحبت و
راه رفتن ادامه میداد. در اثر وزش باد شدید، آن شب تنها پارهای از
صحبتهایش را شنیدم؛ اما قطعاً گمان میکردم که با کسی که من نمیتوانم او
را ببینم صحبت میکند. دود سیاه کشتی چشم انداز مرا کور کرده بود، اما وقتی
به من نزدیکتر شد دیدم که تنهاست. اناسیس به زبان یونانی با خود حرف
میزد. آن شب به کشف بزرگی نایل شدم. رمز موفقیت این مرد را دریافتم…
اناسیس به صدای بلند از خود سئوالاتی میکرد که احتمال میداد در جلسه
سخنرانی یا جلسه ملاقاتی که در پیش داشت باید به آنها جواب میداد.
میلیاردر موفق دیگری که از همین شیوه استفاده میکرد جان دی راکفر بود.
راکفر در مواقع حساسی که استاندارد اویل شکل میگرفت به تکرار با خود
میگفت: «آینده تو بستگی به این روزهایی دارد که پشت سر میگذاری، مواظب
باش، در غیر این صورت تباه میشوی … به تلاشت ادامه بده.»
با این حساب میبینید که به صدای بلند با خود حرف زدن، مقوله تازهای نیست.
چندین دهه پیش، دیل کارنگی به عنوان بخشی از برنامه روزانه خود این کار را
میکرد. چند دقیقه با خود صحبت کردن کودکانه، حماقت نیست. جان روانشناسی
سالم و حساب شده است. مطمئن نیستم که بخواهم صحبت همه روزه را به شما
پیشنهاد کنم. با این حال معتقدم که میتوانیم در مواقعی با خود صحبت کنیم و
به صدای بلند با خود حرف بزنیم خوشبختانه از دوران کارنگی تا کنون در اثر
پیشرفتهای تکنولوژیک به دست آمده بعد جدیدی به این جریان اضافه شده است.
صحبت با خود تأثیر قدرتمندی دارد اما اگر این صحبتها را روی نوار کاست ضبط
کنیم، اثر بخشی آن دو چندان میشود. میتوانید هرگاه خود را در شرایط روحی
خوبی احساس کردید، مطالبتان را روی نوار کاست ضبط کنید و بعد در مواقعی که
به اغوای تنبلی بر شما حاکم گردید، وقتی روحیه مناسبی نداشتید، نوار را در
دستگاه ضبط صوت قرار دهید و به صدای خود گوش کنید. نوار کاست افزوده بر
خاصیت انگیزه بخشی زیاد، امتیاز دیگری نیز دارد. برای بعضی از اشخاص صحبت
به صدای بلند با خود دشوار است. اما اگر بدانند که در برابر یک نوار ضبط
صوت با خود صحبت میکنند، کار برایشان سادهتر میشود.
نکته جالب دیگر در مورد استفاده از نوار ضبط این است که روحیه نوار هرگز
خراب نمیشود. بدون توجه به روحیه بد شما و هر اندازه خسته و کسل باشید با
فشار دادن یک تکمه میتوانید به صحبتهای جالب خود گوش دهید و توصیهها را
به کار بندید. در واقع، نکات ضبط شده در نوار کاست خاصه خود شماست که تنها
برای شما تدارک شده است و میتوانید به میل خود از آن استفاده کنید. (27)
در زبان روزمره ما تحریک یعنی عمل برانگیختن کسی برای پذیرفتن یا انجام
دادن کاری که به آن تلقین نیز میگویند. تلقین پذیری به معنی توانایی قبول
تأثیر اندیشههای القاء شده و مجموعهای از پدیدههای بازتابی که به کمک
تلقین واکنشی مطابق هدفش ایجاد میکند. (28)
خودگویی
اگر منفیگرا شدهاید یا متوجه شدهاید که بر اثر الگوهای نادرست تفکر،
احساس ناکامی میکنید، با خودگوییهایی نظیر جملههای زیر، روحیه خود را
تقویت کنید:
«با اینکه گاهی اوقات افکار منفی هم دارم، ولی سعی میکنم هر روز افکار خودم را اصلاح کنم و بهتر بشوم.»
«خیلی جدی تلاش خواهم کرد تا کارهایی را انجام بدهم که مرا بیشتر شاد بکنند
و سبب شوند تا از زندگی، بیشتر لذت ببرم، و سعی میکنم تا کارهایی را که
باعث ناخوشنودی و ناشادی امنی میشوند کمتر انجام دهم».
«افکار منفی، تذکری است به من تا با خودم مهربانتر باشم.»
هیجانهای منفی را باید مورد بررسی و موشکافی قرار داد نه آنکه از آنها غافل شد.
انرژیای را که برای یک هیجان صرف میکنید، میتوانید به مقابله و رویارویی با علت آن اختصاص دهید.
کسب خونسردی و آرامش به شما امکان میدهد تا ذهن خود را بر مقابله با مشکلات و مبارزه با آنها، معطوف و متمرکز سازید.
به جای آنکه بگذارید هیجانها شما را کنترل کنند، شما میتوانید آنها را در اختیار و تحت کنترل خود بگیرید.
اگر به رغم همه تلاشی که کردید به این نتیجه رسیدید که به ناچار باید با
افراد نا امید، بسیار وابسته و دمخور باشید، احتمالاً ممکن است دچار این
تصور شوید که شایستگی بهتر شدن را ندارید. با استفاده از جملههای تأییدی
زیر یا نظیر آنها، فکر مثبتتری را جایگزین افکار منفی کنید. جملههای زیر
را به طور مرتب برای خود تکرار کنید:
«حق من و استحقاق من است تا با کسانی باشم که برایم ارزش قائلند و به من احترام میگذارند…»
«برایم بهتر است که با دیگران تعامل و بده بستان داشته باشم»
«هر چه بیشتر با افراد مثبتگرا بجوشم، میتوانم از مثبتگرایی آنها که از
آن برخوردارند و به دیگران منتقل میکنند بیشتر برخوردار شوم.» (29)
این کارها را انجام دهید:
تعریف و تمجید را به شکل یک عادت منظم در خود ایجاد کنید. تحسین و
قدرشناسی را به شکل مناسبی ارائه بدهید؛ یعنی در بین دو بازخورد مثبتی که
میدهید، تقاضای خود را برای اصلاح و بهبود وضعیت هم مطرح کنید. در هنگام
بیان تبریک و تحسین از روابط غیر کلامی (مثل تبسم کردن، تصدیق با سر و …)
هم استفاده کنید.
تلقین نیز به همین صورت است. آنچه باید نیک به خاطر بسپاریم، این است که
هیچ تلاشی، بیهوده نیست و اگر تلقین را به طور منظم، حتی در شرایط نامساعد،
انجام دهیم، میتوانیم قاطعانه مطمئن باشیم که به سوی هدف پیش میرویم.
اگر فوراً – حتی بعد از چند جلسه- تغییر محسوسی مشاهده نکنیم، باید به یاد
آوریم که تلقین در دراز مدت به نتیجه مطلوب میرسد. شما با خود تلقینی در
ناهشیاریتان محرکهایی را به عنوان اندیشه با تصویر نگه میدارید، و این
محرکها کاری درونی را انجام میدهند که ممکن است تا آخرین مرحله از آن بی
اطلاع باشید.
انسان به جای آنکه اجازه دهد اندیشههای خودجوش منفعلانه بر او چیره شوند.
از اندیشه سنجیده کمک میگیرند و این است هنر تلقین وارد کردن تصویرهای
ذهنی محرک یا عبارتهای تأییدی در ارتباط با نتیجه مورد نظر در جریان فکر
دیگری (تلقین) و در جریان فکر خویش (خود تلقینی) و سپس آنها را به مدت
کافی، قدرتمندانه در ذهن حفظ کنیم تا مسلط و تعیین کننده شوند. (30)
در زبان روزمره ما تحریک، یعنی عمل برانگیختن کسی برای پذیرفتن یا انجام دادن کاری را تلقین میگویند.
عمل تحریک عصبی تلقین در تجربههایی مانند ایجاد تاول، خراشیدگی پوست و جای
زخم که بارها روی افراد مختلف تکرار شده با وضوح خاصی نمایان میشود. یک
کاغذ معمولی روی پوست شخص قرار میدهیم و به او نمایان میشود یک کاغذ روی
پوست ایجاد تاول میکند. پیامد آن همچون تاولهای واقعی ظاهر میشود این
آزمایش برای اوّلین بار توسط دکتر لیبور و داروسازی به نام فوکاشون انجام
شد و از آن پس متداول شد. آزمایش خلاف آن هم به همین حد موفقیت آمیز است.
پماد بر طرف کننده تاول را به روی تاول شخص میگذاریم و به او تلقین
میکنیم که بی اثر است و واقعاً تأثیری نخواهد گذاشت.
دکتر بووو بررسیهای خود را به خصوص بر روی خراشیگیهایی که با تلقین ایجاد
میشود متمرکز کردهاند، این خراشیدگیها کنش درونی تلقین را باز هم بهتر
مشخص میکنند. با یک تکه نمد خط فرضی و نسبتاً ناصافی را روی بازوی شخص به
خواب رفته میکشیم و هم زمان عبارتهای لازم را بازگویی کنیم. کم کم خط پر
رنگ میشود، قرمزیاش تند و سیر میشود و مایع خون آلودی ترشح میکند.
جای زخمها مانند خراشیدگی، هیچ ردی از خود بر جا نمیگذارند. اما به سادگی
محل جراحت را برای شخص مشخص میکنند. بنابر همین نظریه، سوختگیهایی
دقیقاً مشابه سوختگی ناشی از آهن داغ پدیده آمده است.
به علاوه کاربرد تلقین در درمانشناسی نشان داده که توانایی آن به تحت
تأثیر قرار دادن تخیل یا نظام عصبی محدود نمیشود، بلکه با دقت حیرت آوری
بر روی هر یک از اندامهای مورد نظر عمل میکند. در یگانه کتاب «برنْهایْم»
تحت عنوان خواب مصنوعی، تلقین، روان درمانی، صد و سه مورد از مشاهداتی را
مییابیم که شامل تمام کارکردها میشوند.
نقش تلقین با پرورش و تربیت از کودکی آغاز میشود. کودک که با استعدادهای
کم و بیش معینی به دنیا میآید، اگر مجموعهای از انگیزشهای الگو و
استدلالهای اصلاح کننده را به تدریج دریافت نکند ناخواسته، فقط امکان
پرورش استعدادهای اوّلیه را فراهم آورده است. گرایشهایی از طریق ما به
تقلید – که در همه وجود دارد و از ویژگیهای تلقین پذیری است- به او سرایت
میکنند و در مقابل استعدادهای اوّلیه به مخالفت بر میخیزند.
هیچ کسی از تأثیرات محیطی که در آن زندگی میکند رها نیست؛ مگر افراد دارای
ثبات استثنایی که با تکرار مداوم خود تلقینی، محیط ذهنی خود را آفریده
باشند.
با گفته پاسکال: «اندیشه یک شکست، منجر به شکست میشود»، امیل گوئه با
مثالی پر معنی نشان میدهد که دامنه نفوذ اندیشه یک حادثه یا رویدادها تا
چه اندازه گسترده است. او به طور خلاصه میگوید: فرض کنید به شما پیشنهاد
میکنند تا از روی تختهای در کف خانهتان قرار دارد عبور کنید. این کار
سادهای است حال اگر میبایست همین راه را روی تختهای که در ارتفاع برج
کلیسایی قرار گرفته طی کنید، به احتمال زیاد، با یقین به اینکه بیش از سه
قدم نرفته خواهید افتاد، از انجام آن خودداری میکنید. با این همه، اگر به
این تجربه دست بزنید، اندیشه سقوط ناگزیر شما را به هول و هراس میاندازد و
میافتید.
در واقع مسلم است «اعقتاد به توانا بودن» در هر زمینه، راه موفقیت را هموار
میکند. در حالی که اعتقادی وارونه، گستره امکانات ما را به طور قابل
ملاحظهای کاهش میدهد. (31)
از انجام این کارها پرهیز کنید:
از تعریف و تمجید همیشگی اجتناب کنید. در این صورت وقتی که تعریف و
تحسین، یکباره متوقف شود، ممکن است افراد فکر کنند که کار اشتباهی مرتکب
شدهاند. از تعریف و تحسین دیگران به علت هدایایی که به شما میدهند پرهیز
کنید؛ چون چنین تعریفهای کاذبی، تحسینها و تمجیدهای واقعی را بی ارزش
میسازد. از اینکه فقط موهبتها را مورد تعریف و تحسین قرار دهید، اجتناب
کنید چون این کارها حامل این پیام است که تلاش و کوشش بی ارزش است. (32)
اندیشیدن درباره پیامها:
هر چه دیگران، قضاوتهای مثبتتری درباره شما به عمل بیاورند تصور بهتری از
خود پیدا میکنید و بر عکس، قضاوتهای منفی دیگران موجب میشود که تصور
بدی در مورد خویش داشته باشید. اصلیترین قدم برای آنکه تصور خوبی از خود
داشته باشد، درک این نکته مهم است که هیچ کس نمیتواند موجب شود که شما
تصور بدی نسبت به خودتان پیدا کنید، مگر اینکه خودتان به او چنین اجازهای
داده باشید. پس از کسانی که شما را مورد سرزنش و شماتت قرار میدهند، دوری
کنید. به جای آن، تعریف و تمجید دیگران و قدردانی آنها را از خود بپذیرید
و برای آن ارزش قائل شوید. طبق شعری که منسوب است به امام علی (ع) هم درد و
هم درمان در وجود بنده، جای دارد:
دَوائَک فیکَ وَلا تَشعَر/ وَ دائَک مِنکَ وَلا تَبصَر
وَ أنتَ الِکتابَ ألمُبِینِ ألّذِی/ بِآیاتِهِ یَظهَرُ ألمُظمَر
أ تُزعَم إنَّکَ جِرمٌ صَغِیر/ وَ فِیکَ إنطَوی ألعَالِمُ ألأکبَر
یعنی دوا و داروی درد تو، در خود توست! حال آنکه به آن توجه نداری و درد تو
نیز ناشی از خود توست، هر چند به آن آگاهی نداری. تو خود آن کتاب پر واضح و
روشنی که با نشانههای آن، آنچه پنهان و نهفته است آشکار میگردد، آیا
گمان کردهای که تو جِرم و جثه ناچیز و کوچکی هستی، در حالی که عالم بیکران
هستی در اندرون تو جاگرفته است! (33)
حکایت یک زندگی واقعی…
زن جوان نمیتوانست از دست شوک بزرگی که گریبان گیرش شده بود رهایی
یابد. اعصابش به هم ریخته بود و با وجود جوانی و داشتن خانواده خوشبخت جنگ
را باخته بود. فقط به مرگ خود میاندیشید؛ و از طرفی هم شوهر، پسر سه ساله و
دختر دو سالهاش را به یاد میآورد و به خاطر آنها بایست زندگی میکرد.
مثل همه مغلوبان جنگ پیش دکتر رفت…
دکتر بهترین داروی آرامبخش اعصاب را برای او تجویز کرد. دارو از همان روز
اوّل اثر خود را نشان داد. زن جوان احساس بهتری داشت. زمان گذشت و زن جوان
پنجاه و یک ساله شد. بیست و یک سال تمام، بدون وقفه از داروی مذکور استفاده
کرد. هر زمان که دارویش تمام میشد احساس بدی به او دست میداد و فکر
میکرد خواهد مُرد. بچهها نیز بزرگ شدند و صاحب یک خانواده خوشبخت شده
بود.
پسرش به بررسی رفتار انسانها علاقهمند شده بود و وقت خود را با مطالعه
رفتار انسانها میگذراند. وابستگی مادرش به دارو عذابش میداد. با خود
گفت: «یک دارو نمیتواند این قدر مؤثر باشد. حتی در صورت تأثیر داشتن، بدن
انسان در طول بیست و یک سال در برابر آن مصونیت پیدا خواهد کرد و دیگر آن
دارو اثر نخواهد داشت.»
این مسئله دلیل دیگری دارد و آن ایمان است. آن چه باعث ایجاد احساس خوبی و
خوشی مادرش شده بود شرطی شدن بود. (بازی ساده ضمیر ناخوآگاه). پسر چند بار
موضوع را با مادرش در میان گذاشت ولی نتیجه نگرفت. چون مادر به پسر خود
ایمان و اعتماد نداشت. دارویی که بیست و یک سال پیش او را از پریشانی و
افسردگی نجات داده بود. قویتر بود. پسر جوان از پدرش کمک خواست. با هم
پودر داخل کپسول را خالی کردند. پسر آنها را با آرد پُر کرد و داخل قفسه
گذاشت. نتیجه وحشتناک بود. مادر هر روز کپسولهای پر از آرد را میخورد و
احساس راحتی میکرد. این کار 15 تا 20 روز ادامه داشت…
باز روزی که مادر خواست از داروهای دستکاری شده بخورد، پسر جوانش به او
گفت: «دست نگه دار مادر» مادر دست نگه داشت و به پسرش نگاه کرد … پسر
گفت: «مادر دارو را به من بده و نگاه کن» بستهای از دارو را که هنوز باز
نشده بود باز کرد و کپسول جدیدی از آن بیرون آورد. محتویات هر دو کپسول را
روی میز خالی کرد و گفت: «ببین مادر یکی از اینها آرد و دیگری داروی توست و
نزدیک بیست روز است که تو از آرد استفاده میکنی.» بدین ترتیب، کابوس بیست
و یک ساله پایان یافت، ایمان چنین است. اگر ایمان داشته باشی با یک دانه
عدس میتوانی بر سرطان غلبه کنی. اگر ایمان نداشته باشی حتی با کمک
پیشرفتهترین آنتیبیوتیکها نیز نمیتوانی از