نمونه سالگرد
همه فانیند و او باقیست
سالی گذشت و ندیدیم لبخند رویش…
گذشت ایام نیز نتوانست دلهای پر از درد و رنج ما را اندکی تسکین دهد. یکسال از پرواز معصومانه اش گذشت
و این یکسال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیمو در فراقش چه خونها که از دل چکید و چه اشکها که بر رخ دوید.
بعد از تو گریه گریه….فقط گریه ماند و من
در اشکهای هر شبه ی خود شناورم بار عظیم این غم جانسوز را بر دوش کدامین سنگ صبور بیاویزیم
که اینگونه در یک روز بهاری مملو از سکوت شامگاهان با عطر خدا درآمیختو در دست فرشتگان بر بال آسمان نشست!
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند…
و ما اینک اولین سالگرد غروب خورشید زندگیمانمهربان قلبی که سالها به دوستی و محبتمان می نواخت را به سوگ می نشینیم
بر سر مزارش رفته و با قرائت فاتحه ای خرسندش می کنیم.
به سر خاک تو رفتم خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من!
و او با همان سکوت معنی دار آشنایش به ما پاسخ خواهد گفت…
او جاودانه شد و ما او را در قلبمان جاودانه جای داده ایمپدر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت آقا که تا بودی صبور و مهربان بودی
بعد یک سال
بعد یک سال بنویسید:
پسرم یا دخترم کبوتر شد و رفت
زیر باران بهار، غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا غصه
آنقدر غرق غمش بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد، همان روز که طوفان شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت