جامعهشناسی تاریخی(1)
● اشاره
جامعه شناسی تاریخی به عنوان یك شاخه تركیبی
و حوزه میان رشته ای، نقطه تلاقی دو علم تاریخ و جامعه شناسی محسوب می
شود. این رشته كه در حقیقت، جامعه شناسی جوامع پیشین بر اساس اسناد و
گزارشات تاریخی به جای مانده است، از اعضای نسبتاً جوان خانواده علوم
اجتماعی و از شكوفه های این شجره تنومند شمرده می شود. این شاخه علمی، به
رغم استعداد بالا و متولیان زیاد، احتمالا به دلیل فقر منابع و مراجع
تاریخی متناسب با دغدغه ها و انتظارات پژوهشگران علوم اجتماعی، به ویژه در
خصوص جوامع كهن بشری، به توسعه درخور توجهی دست نیافته است. مؤلفان این
نوشتار برآنند تا با بیان ویژگی های مطالعات جامعه شناسی تاریخی، سیر شكل
گیری این رشته در مراكز علمی غرب و نقل آراء برخی اندیشمندان این حوزه
همچون وبر، والرشتاین و اسكوكپول در معرفی و توصیف آن، تصویری هر چند مبهم
از این شاخه به دست دهند. امید آنكه ترجمه این گونه آثار، بستر مناسبی برای
گسترش مطالعات این حوزه در جامعه علمی ما فراهم سازد.
● مقدّمه
در
اواخر قرن بیستم بسیاری از نظریه پردازان چنین وانمود می كردند كه یك
جامعه شناسی تبیینی و توصیفی، باید یك جامعه شناسی تاریخی باشد. آبراهامز
تا آنجا پیش رفت كه جامعه شناسی تاریخی را «عصاره و چكیده این رشته» نام
نهاده و مدعی است كه جامعه شناسی تاریخی تقریباً ذاتی اندیشه جدید غرب در
تبیین دنیای معاصر، دست كم بر اساس دوره های تاریخی است.۲ جامعه شناسی
تاریخی چیست؟
● ویژگی مطالعات جامعه شناختی تاریخی
اسكوكپول چهار ویژگی ذیل را برای مطالعات جامعه شناسی
تاریخی برشمرده است:
▪
این مطالعات، سؤالاتی را در خصوص ساخت ها یا فرایندهای اجتماعی، كه به
صورت پدیده های عینی و متحقق در زمان و مكان فهم می شوند، مطرح می كنند;
▪ این مطالعات، فرایندهای فرازمان را مورد توجه قرار داده و رشته های گذرا و موقت را با هدف دست یابی به نتایج، جدی تلقّی می كنند;
▪
این مطالعات عمدتاً ارتباط متقابل میان كنش های معنی دار و هدفمند و
بسترهای ساختی را به منظور معقول سازی پیامدها و نتایج مشهود نیت مند و غیر
نیت مند
(كاركردهای آشكار و پنهان) در زندگی های فردی و اجتماعی مورد توجه قرار می دهند;
▪ این مطالعات، جنبه های ویژه و متنوع انواع مشخصی از ساخت ها و الگوهای تغییر اجتماعی را برجسته و نمایان می سازند.۳
جامعه
شناسی تاریخی، بیشتر با تأكید بر فرایند فعال به جای یك الگوی ایستا،
مستقیماً تمایز میان تبیین های مبتنی بر ساخت و تبیین های مبتنی بر عمل
(agency) را منظور نظر دارد. این موضوع در كانون اختلاف نظرهای موجود میان
اكثر نظریه پردازان تاریخی جای دارد و در نظم و آرایش بیشتر منابع تاریخی
نقش محوری ایفا می كند. از این رو، می توان تصور كرد كه حرفه تاریخ (نگاری)
از بینش های جامعه شناسی تاریخی استقبال كند. در حقیقت، این یك موضوع تازه
و غیرمنتظره نیست. نگاهی اجمالی به فهرست نویسندگان و دست اندركاران
مجموعه های جامعه شناسی تاریخی، دست كم كسانی كه بر ملاحظات نظری و روش
شناختی متمركزند، نشان می دهد كه آن ها مایل به استخدام در دپارتمان های
جامعه شناسی هستند.
● بسترهای فكری جامعه شناسی تاریخی
واژه
«جامعه شناسی» در اواسط قرن نوزدهم توسط آگوست كنت وضع شد. احتمالا تعلیم و
تربیت كنت در علوم طبیعی بود كه موجب شد وی به هنگام ره یابی به فلسفه
تاریخ، یك مدل تكاملی از توسعه انسان به كار گیرد. كنت با بهره گیری از روش
استقرایی به بسط نظریات عام خود از داده های تجربی پرداخت. وی در این خصوص
از سه تن از نظریه پردازان اجتماعی یعنی كارل ماركس، ماكس وبر و امیل
دوركیم كه آثارشان بیشترین تأثیر را بر جامعه شناسی تاریخی قرن بیستم بر
جای گذاشته است، تبعیت كرده است.۴
ماركس، وبر و دوركیم همچون بیشتر
جامعه شناسان و مورخان، به رشد سرمایه داری و گذر اروپا به یك جامعه صنعتی
نوین علاقمند بودند. ماركس به همراه دوست و همكارش انگلس، فرایند شكل گیری
طبقات اجتماعی و كشمكش های اجتناب ناپذیر مبتنی بر نابرابری اقتصادی میان
طبقات را مورد بحث و بررسی قرار دادند.
وبر فرایند بوروكراتیزه شدن را،
كه به موازات گذر به مدرنیته جریان یافته و نیز جهان بینی ای كه رشد
سرمایه داری را تشویق و ترغیب كرده بود، مورد بررسی قرار داد. دوركیم نیز
بی نظمی اجتماعی و اخلاقی (انومی) را، كه به اعتقاد وی مقارن با تخصصی شدن
فزاینده تقسیم كار در خلال صنعتی شدن بوجود آمده بود، مورد بررسی و تحقیق
قرار داد. با اینكه هر یك از این سه نویسنده، نظریه های تبیینی كلان نگری
را توسعه داده اند، اما توجه به این نكته حائز اهمیت است كه ایشان هیچ یك
از تغییرات تاریخی را اجتناب ناپذیر نمی انگاشتند. اگر چه ممكن است اوضاع و
شرایطی كه فشارها و محدودیت ها را رفع كرد و حتی تغییرات را تأیید و تشویق
كند، بالفعل وجود داشته باشد، اما این امر ضرورتاً بدان معنا نیست كه جنبش
ها و تحولات مورد پیش بینی آن ها به وقوع پیوندد.
با اینكه این نظریه
پردازی های اولیه در اروپا و غالباً در بستر دانشگاه صورت پذیرفت، اما رشد
عمده جامعه شناسی در بیش از پنجاه سال بعد در ایالات متحده آمریكا به وقوع
پیوست. برای مثال، اولین دپارتمان جامعه شناسی در سال ۱۸۹۲ در دانشگاه
شیكاگو شكل گرفت. این رشته علمی جدید فراتر از تولید نظریه های تاریخی
فراگیر مشی كرد و بر فرایند اجتماعی شدن افراد در فضای دمكراسی «استثنایی»
آمریكا متمركز شد. مطالعه كنش متقابل افراد، جامعه شناسان را به مطالعه
نظام های اجتماعی و نحوه عمل آن ها سوق داد. فرایند توسعه تفكر جامعه
شناختی در خلال نیمه اول قرن بیستم، با طرح نظریه كاركردگرایی ساختی تالكوت
پارسونز به اوج خود رسید.
● جامعه شناسی تاریخی پارسونز
پارسونز
عناصری از نظریه های ماركس، وبر و دوركیم را در نظریه خود وارد كرد و خود
را ادامه دهنده پژوهش های مربوط به كنش اجتماعی، كه از وبر آغاز شده بود،
قلمداد می كرد. وی كاركرد عناصر متعدد تشكیل دهنده یك نظام اجتماعی را
بررسی، و نحوه كنش متقابل این عناصر را طراحی و ترسیم نمود. كار پارسونز
دارای جنبه تاریخی نیز بود. وی یك نظام تكاملی را فرض می كرد كه در آن،
آمریكای مدرن در همه نظام های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در مسیر نیل به
بالاترین سطح پیشرفت ممكن جهت گیری كرده است. تغییر تاریخی زمانی به وقوع
پیوست كه برای مسائل كاركردی موجود در درون یك نظام معین راه حل هایی كشف
شده و به همین جهت، این نظام به سطح بالاتری از سازمان اجتماعی ارتقا یافت.
به هر حال، فرجام گرایی پارسونز در عمل با شكست مواجه شد و شواهد تجربی
ارایه شده توسط منتقدان او، دعاوی وی را تأیید نكرد. برای مثال، همه
كشورهای در حال توسعه در آرزوی تكامل در مسیر نیل به سرمایه داری به سبك
آمریكایی آن نبودند یا برای رسیدن به آن تلاش نمی كردند. از این رو، زمینه
برای یك جامعه شناسی تاریخی جدید مبتنی بر داده های تجربی هموار شد.
در
كشور انگلیس، جامعه شناسی به ارتباط با مردم شناسی تمایل یافت و غالباً
كاركردگرا بود. این جامعه شناسی همچنین از نظریه های رادیكال در رشته های
مختلف، كه ماركس در مطالعه تضاد طبقاتی از آن به عنوان پایه و اساس نظریه
خود استفاده كرد، سود جسته است.
در اروپا جنبش نازی با جامعه شناسی
توافق و همسویی نداشت. به همین دلیل پیشرفت های اروپایی پیشین در جامعه
شناسی استمرار نیافت. در خلال دهه ۱۹۵۰، در سراسر جهان غرب معجونی از رشته
های تاریخ و جامعه شناسی به وجود آمد و جامعه شناسی تاریخی به عنوان یك
رشته تأسیس شد. در سال ۱۹۵۸ سیلویا تراپ، نشریه مطالعات مقایسه ای در جامعه
شناسی و تاریخ را پایه گذاری و منتشر كرد و در ۱۹۶۳ كنفرانسی تحت عنوان
«تاریخ، جامعه شناسی و مردم شناسی اجتماعی» برای بررسی وضعیت جامعه گذشته و
حال تشكیل گردید.۵
جامعه شناسی تاریخی هم در آغاز و هم در خلال چهل
سال اخیر، بر موضوعات عمده متعددی متمركز شده است. احتمالا توسعه یافته
ترین این قلمروها رشد مدرنیته در همه ابعاد و مظاهر آن بوده است. همان گونه
كه قبلا بیان شد، ماركس، وبر و دوركیم سطوح مختلفی ازسرمایه داریو صنعتی
شدن را مورد بحث و بررسی قرار دادند. به همین جهت، بیشتر اندیشمندان متأخر،
غالباً در واكنش به آثار ایشان قلم فرسایی كرده اند. در جای دیگر به تفصیل
از این تأثیر سخن گفته ایم و اینك مشخصاً به وبر و نظریات وی خواهیم
پرداخت.۶
● جامعه شناسی تاریخی وبر
با اینكه
ماركس و دوركیم كنش های فردی را عمدتاً محصول و ناشی از ساخت های اجتماعی
می انگاشتند و از این رو، علاقه اندكی به بررسی نفس كنش از خود نشان داده
اند; وبر به معانی كنش برای فرد علاقمند بود و چگونگی تأثیر جهان ذهنی در
به انجام رساندن تغییرات اجتماعی یا حتی كمك به وقوع این تغییرات را در
مقیاس كلان مورد بحث و بررسی قرار داد.
وی جامعه شناسی و تاریخ را دو
فعالیت علمی مجزا و در عین حال، به هم مرتبط می انگاشت. جامعه شناسی مدل ها
یا شیوه ها و قواعد یا الگوهای عام رخدادها و وقایع اجتماعی را تنظیم می
كند، در حالی كه، تاریخ «تحلیل علّی، ویژگی علّی كنش های فردی، ساخت ها و
شخصیت های دارای اهمیت فرهنگی» را وجهه همت خود قرار داده است.۷ وی در هر
دو قلمرو مدل های تكاملی پیشین، كه تغییر تاریخی را یك فرایند خطی هدایت
شده توسط یك محرك علّی عمده تلقی می كردند، به كنار نهاده است. از این رو،
دیدگاه وبر در خصوص علیت، دیدگاهی «چند وجهی» و «چند چهره» است. برای مثال،
او از برتری و تفوق (نهاد) اقتصاد در فرایندهای تاریخی ـ آن گونه كه ماركس
می پنداشت ـ اجتناب كرده است.۸
آبراهامز بر آن است كه «از دیدگاه وبر،
فراهم بودن سرمایه و نیروی كار، هر چند به عنوان پیش شرط نظام سرمایه داری
ضروری و لازم است، اما فی نفسه نمی توانند رشد واقعی سرمایه داری در
چارچوب یك نظم اقتصادی و فرهنگی غالب را تبیین كنند.» وبر مدعی است كه این
تبیین (تنها) از طریق یك روش مقایسه تاریخی ممكن است، (مطالعه ای به سبك)
مشهورترین اثر وی یعنی «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری». وی در این كتاب
اروپای غربی را با مناطق دیگری همچون هند و چین، كه به رغم برخورداری از
شرایط و زمینه های سرمایه داری، این نظام در آن ها توسعه نیافت، مقایسه می
كند. و در این اندیشه بود كه وضعیت اروپا از چه ویژگی های متمایزی در
مقایسه با این مناطق برخوردار بود.۹
وبر توسعه عقل گرایی غربی را عامل
این تمایز می دانست. به زبان ساده، این نوع عقل گرایی از شاخ و برگ های
خلقیات و روحیات پروتستانی بود كه در مقابل آیین بیشتر اسطوره ای كاتولیك
پیشین، مسیر مهمی را برای نجات عرضه كرد. این نوع عقلانیت نه صرفاً ابزار
نیل به یك هدف، بلكه خود فی نفسه هدف بود، و در حقیقت، سرچشمه غیرعقلانی
(Irrationality) و فقدان آزادی بود و كنش عقلانی نیز همچون سایر ارزش ها در
آن محو و متوقف شد.۱۰
واژه «روح» در عنوان كتاب وبر، «نوعی كنش
اجتماعی متضمن عقلانیت حساب گرانه است كه سودمندی حداكثری را جستوجو می
كند.» وبر در این استدلال متهم به همان گویی در ارایه دلیل است. منتقدان وی
برآنند كه «روح سرمایه داری مدرن» در حقیقت هیچ تمایزی با خود «سرمایه
داری مدرن» ندارد. از این رو، روح هم عصاره و گوهر سرمایه داری و هم علت آن
است. هولتون با یادآوری استنكاف وبر از پذیرش تك علتی (بودن رخدادهای
اجتماعی)، مدعی است كه وبر چنین تمایزی را ایجاد كرده و «روح» را تنها به
عنوان یكی از پیش شرط های متعدد رشد سرمایه داری ]ملاحظه كرده است.[۱۱
یكی
از نقاط قوت اندیشه وبر از دیدگاه مورخان جدید، اعتقاد وی به طبیعت علمی
تاریخ و اهمیت اسناد و مدارك است. تعریف او از طبیعت اسناد تاریخی گسترده
تر از تعریف رانك است. از نظر رانك، سند «هم می تواند دارای ویژگی عقلانی
(= منطقی و ریاضی) و هم دارای ویژگی همدلانه، عاطفی و هنرمندانه باشد.»۱۲
بدیهی است كه این عقلانیت با آن عقلانیتی كه وبر را از تبیین تاریخی ساده
انگارانه به یك مدل به غایت پیچیده سوق داده است، ناسازگاری دارد.
همچنین
دیدگاه پیچیده وبر در خصوص عمل اجتماعی بود كه كولینز را بر آن داشت، تا
وی را به عنوان یك جامعه شناسی تضادی در كنار ماركس قلمداد كند. با اینكه
تضاد در بحث ماركس پیرامون كشمكش های طبقاتی به سهولت تعریف شده، اما این
تعریف در كار وبر وضوح كمتری دارد. كولینز مدعی است كه تضاد در دیدگاه چند
وجهی وبر از جامعه به صورت تلویحی طرح شده است. اگر جامعه از قلمروهای
متعددی ساخته شده است احتمالا انواعی از توافق و همبستگی در آن وجود دارد،
تضاد نیز به طور قطع و یقین هم در خود قلمروها و هم در میان آن ها وجود
خواهد داشت.۱۴ در مجموع، وبر قشربندی جامعه را بر اساس سه حوزه طبقه،
پایگاه و حزب تحلیل كرده است. هر یك از این حوزه ها برای غلبه و استیلا
تلاش می كند.۱۵
جامعه شناسی تاریخی
علوم اجتماعی
دانشگاه تربیت مدرس
دانشنامه علوم اجتماعی
عنوان انگلیسی
قطعکتابی دوره انتشار
دوفصلنامه
تاریخ انتشار وابسته به
دانشگاه تربیت مدرس
تلفن021-82884681 دورنگار021-82884681 آدرس اینترنتیmjss.ir صاحب امتیاز
دانشگاه تربیت مدرس
مدیر مسئول
دکتر مهدی گلجان
سر دبیر
دکتر سعید معیدفر
هیئت تحریریه
دکتر صادق آیینه وند، دکتر محمد حسین پناهی،
دکتر باقر ساروخانی، دکتر سعید رضا عاملی، علیرضا هژبری نوبری، دکتر سعید
معیدفر، دکتر اصغر افتخاری، دکتر غلامرضا جمشیدیها، دکتر محمد رضا جوادی
یگانه، علی اصغر مقدس، دکتر مهدی گلجان، دکترسیدمحمود نجاتی حسینی
مدیر اجراییآذر قنبری ویراستار فارسیاعظم فتحی هل آباد ویراستار انگلیسیابراهیم پروین پست الکترونیک [email protected] کد ISSN1941-2322 آدرستهران، تقاطع بزرگراه شهید چمران و جلال آل احمد، دانشگاه تربیت
مدرس، دانشکده علوم انسانی، طبقه چهارم، دفتر مجلات علوم انسانی، اتاق
شماره 5، مجله جامعه شناسی تاریخی