سوره انفال – آیه های 51 تا 75
(آيه 51)- سپس مىگويد به آنها گفته مىشود: «اين مجازات
دردناك (كه هم اكنون مىچشيد) به خاطر امورى است كه دستهايتان پيش از شما
فراهم ساخته و به اين جهان فرستاده است» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ
أَيْدِيكُمْ).
و در آخر آيه اضافه مىكند: «خداوند هيچ گاه ظلم و ستم به
بندگانش روا نمىدارد» و هرگونه مجازات و كيفرى در اين جهان و جهان ديگر
دامان آنها را بگيرد از ناحيه خود آنهاست وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ
بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
(آيه 52)- يك سنت تغيير ناپذير: در اين آيه و دو آيه بعد به يك «سنت هميشگى الهى» در باره اقوام و ملتها اشاره شده.
نخست مىگويد: چگونگى حال مشركان قريش «همانند حال نزديكان
فرعون و آنها كه پيش از او بودند مىباشد» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ
الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند آنها را به گناهانشان
كيفر داد» (كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ).
«زيرا خداوند قوى و با قدرت است و كيفرش شديد است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ).
بنابراين تنها قريش و مشركان و بت پرستان مكّه نبودند كه با
انكار آيات الهى و لجاجت در برابر حق و درگيرى با رهبران راستين انسانيت
گرفتار كيفر گناهانشان شدند، اين يك قانون جاودانى و عمومى است.
(آيه 53)- سپس اين موضوع را با ذكر ريشه اساسى مسأله، روشنتر
مىسازد و مىگويد: «اينها همه به خاطر آن است كه خداوند هر نعمت و موهبتى
را به قوم و ملتى ببخشد هيچ گاه آن را دگرگون نمىسازد مگر اين كه خود آن
جمعيت دگرگون شوند و تغيير يابند و خداوند شنوا و داناست» (ذلِكَ بِأَنَّ
اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 162
عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
.
به تعبير ديگر فيض رحمت خدا بيكران و عمومى و همگانى است ولى
به تناسب شايستگيها و لياقتها به مردم مىرسد. چنانچه نعمتهاى الهى را
وسيلهاى براى تكامل خويش ساختند و شكر آن را كه همان استفاده صحيح است به
جا آوردند، نعمتش را پايدار بلكه افزون مىسازد اما هنگامى كه اين مواهب
وسيلهاى براى طغيان و ظلم و ناسپاسى و آلودگى گردد در اين هنگام نعمتها را
مىگيرد و يا آن را تبديل به بلا و مصيبت مىكند، بنابراين دگرگونيها
همواره از ناحيه ماست و گر نه مواهب الهى زوال ناپذير است.
(آيه 54)- در تعقيب اين هدف بار ديگر قرآن اشاره به حال
قدرتمندانى همانند فرعونيان و گروهى ديگر از اقوام پيشين مىكند و مىگويد:
وضع حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمتها و گرفتارى در چنگال كيفرهاى
سخت «همچون وضع و حالت فرعونيان و اقوام پيشين بود» (كَدَأْبِ آلِ
فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«آنها نيز آيات پروردگارشان را (كه به منظور هدايت و تقويت و
سعادت آنان نازل شده بود) تكذيب كرده و زير پا گذاشتند» (كَذَّبُوا
بِآياتِ رَبِّهِمْ).
«ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم» (فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).
«و فرعونيان را در ميان امواج غرق ساختيم» (وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ).
«و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند» هم نسبت به خويشتن و هم نسبت به ديگران (وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ).
(آيه 55)- شدت عمل در برابر پيمان شكنان: در اينجا به گروه
ديگرى از دشمنان اسلام كه در طول تاريخ پر ماجراى پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله ضربات سختى بر مسلمين وارد كردند و سر انجام نتيجه دردناك آن را
چشيدند اشاره مىكند.
اين گروه همان «يهود» مدينه بودند كه مكرر با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيمان بستند و پيمان خويش را ناجوانمردانه شكستند.
نخست آنها را بىارزشترين موجودات زنده اين جهان معرفى كرده،
مىگويد: «بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش
گرفتند برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 163
و همچنان به آن ادامه مىدهند و به هيچ رو ايمان نمىآورند»
(إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا
يُؤْمِنُونَ).
(آيه 56)- سپس مىگويد «اينها همان كسانى بودند كه با آنها
عهد و پيمان بستى (كه لااقلّ بىطرفى را رعايت كنند و در صدد آزار مسلمانان
و كمك به دشمنان اسلام نباشند) ولى آنها هر بار پيمان خود را مىشكستند»
(الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ
مَرَّةٍ).
نه از خدا شرم مىكردند «و نه از مخالفت فرمان او پرهيز
داشتند» و نه از زير پا گذاردن اصول انسانى پروا مىنمودند (وَ هُمْ لا
يَتَّقُونَ).
(آيه 57)- در اين آيه طرز برخورد با اين گروه پيمان شكن و
بىايمان و لجوج را چنين بيان مىكند كه: «اگر آنها را در (ميدان) جنگ
بيابى (و اسلحه به دست گيرند و در برابر تو بايستند) آن چنان به آنها حمله
كن كه جمعيتهايى كه پشت سر آنها قرار دارند (عبرت گيرند و) پراكنده شوند»
(فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ
خَلْفَهُمْ).
اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده
عبرت گيرند، و از دست زدن به جنگ خوددارى كنند، و همچنين آنها كه با
مسلمانان پيمانى دارند و يا در آينده پيمانى خواهند بست از نقض پيمان
خوددارى كنند «شايد همگى متذكر شوند» (لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).
(آيه 58)- «و اگر آنها (در برابر تو در ميدان حاضر نشدند ولى
قرائن و نشانههايى از آنها ظاهر شده است كه در صدد پيمان شكنى هستند و)
بيم آن مىرود كه دست به خيانت بزنند و پيمان خود را بدون اعلام قبلى يك
جانبه نقض كنند، تو پيشدستى كن، و به آنها اعلام نما كه پيمانشان لغو شده
است» (وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ
عَلى سَواءٍ).
مبادا بدون اعلام الغاء پيمانشان به آنها حمله كنى «زيرا
خداوند خائنان و كسانى را كه در پيمان خويش راه خيانت در پيش مىگيرند دوست
نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 164
(آيه 59)- در اين آيه روى سخن را به اين گروه پيمان شكن كرده
به آنها هشدار داده، مىگويد: «مبادا آنها كه راه كفر پيش گرفتهاند تصور
كنند با اعمال خيانت آميز خود پيروز شدهاند» و از قلمرو قدرت و كيفر ما
بيرون رفتهاند (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا).
«آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند كرد» و از محيط قدرت ما بيرون نخواهند رفت (إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ).
(آيه 60)- افزايش قدرت جنگى و هدف آن: به تناسب دستورات
گذشته در زمينه جهاد اسلامى، در اين آيه به يك اصل حياتى كه در عصر و زمان
بايد مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مىكند، و آن لزوم آمادگى رزمى كافى در
برابر دشمنان است.
نخست مىگويد: «در برابر دشمنان هر قدر توانايى داريد از نيرو
و قدرت و اسبهاى ورزيده براى ميدان آماده سازيد» (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا
اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ).
يعنى در انتظار نمانيد تا دشمن به شما حمله كند و آنگاه آماده
مقابله شويد، بلكه از پيش بايد به حدّ كافى آمادگى در برابر هجومهاى
احتمالى دشمن داشته باشيد.
تعبير آيه به قدرى وسيع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى
كاملا تطبيق مىكند و اگر اين دستور بزرگ اسلامى «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا
اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» به عنوان يك شعار همگانى در همه جا تبليغ شود و
مسلمانان از كوچك و بزرگ، عالم و غير عالم، نويسنده و گوينده، سرباز و
افسر، كشاورز و بازرگان، در زندگى خود آن را به كار بندند، براى جبران عقب
ماندگيشان كافى است.
سيره عملى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيشوايان بزرگ
اسلام نيز نشان مىدهد كه آنها براى مقابله با دشمن از هيچ فرصتى غفلت
نمىكردند، در تهيه سلاح و نفرات، تقويت روحيه سربازان، انتخاب محل
اردوگاه، و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به كار بستن هرگونه
تاكتيك جنگى، هيچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظر دور نمىداشتند.
سپس قرآن به دنبال اين دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى اين موضوع برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 165
مىكند و مىگويد هدف اين نيست كه مردم جهان و حتى ملت خود
را با انواع سلاحهاى مخرب و ويرانگر درو كنيد، آباديها و زمينها را به
ويرانى بكشانيد، سرزمينها و اموال ديگران را تصاحب كنيد، اصول بردگى و
استعمار را در جهان گسترش دهيد، بلكه هدف اين است كه «با اين وسايل دشمن
خدا و دشمن خود را بترسانيد» (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ
عَدُوَّكُمْ).
زيرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق و اصول
انسانى نيست، آنها چيزى جز منطق زور نمىفهمند! سپس اضافه مىكند، علاوه بر
اين دشمنانى كه مىشناسيد «دشمنان ديگرى غير از اينها نيز داريد كه آنها
را نمىشناسيد ولى خدا مىشناسد» و با افزايش آمادگى جنگى شما آنها نيز
مىترسند و بر سر جاى خود مىنشينند (وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا
تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ).
اين تعبير متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نيز هست و آن اين
كه تنها نبايد روى دشمنان شناخته شده خود تكيه كنند و آمادگى خويش را در
سر حد مبارزه با آنها محدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و بالقوه را نيز
بايد در نظر بگيرند و حد اكثر نيرو و قدرت لازم را فراهم كنند.
و در پايان اين آيه اشاره به موضوع مهم ديگرى مىكند و آن
اينكه تهيه نيرو و قوه كافى و ابزار و اسلحه جنگى، و وسايل مختلف دفاعى،
نياز به سرمايه مالى دارد، لذا به مسلمانان دستور مىدهد كه بايد با همكارى
عمومى اين سرمايه را فراهم سازيد، و بدانيد هر چه در اين راه بدهيد در راه
خدا دادهايد و هرگز گم نخواهد شد «و آنچه در راه خدا انفاق كنيد به شما
پس داده خواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
يُوَفَّ إِلَيْكُمْ).
و تمام آن و بيشتر از آن به شما مىرسد «و هيچ گونه ستمى بر شما وارد نمىگردد» (وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).
(آيه 61)- اين آيه كه پيرامون صلح با دشمن بحث مىكند اين
حقيقت را روشنتر مىسازد، مىگويد: «و اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند
تو نيز (دست آنها برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 166
را عقب نزن) و تمايل نشان ده» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها).
و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد، گرفتار
ترديدها و دو دليها مىشوند به پيامبر دستور مىدهد در قبول پيشنهاد صلح
ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرايط آن منطقى و عاقلانه و عادلانه باشد
آن را بپذير «و بر خدا توكل كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مىشنود و
هم از نيات شما آگاه است» (وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ
السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 62)- ولى با اين حال به پيامبر و مسلمانان هشدار مىدهد
كه: «اگر بخواهند تو را فريب دهند (و صلح را مقدمهاى براى ضربه
غافلگيرانهاى قرار دهند يا هدفشان تأخير جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر
باشد از اين موضوع نگرانى به خود راه مده) زيرا خداوند كفايت كار تو را
مىكند و در همه حال پشتيبان توست» (وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ
فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ).
سابقه زندگى تو نيز گواه بر اين حقيقت است زيرا: «اوست كه تو
را با يارى خود و به وسيله مؤمنان پاكدل تقويت كرد» (هُوَ الَّذِي
أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 63)- به علاوه اين مؤمنان مخلصى كه گرد تو را گرفتهاند
و از هيچ گونه فداكارى مضايقه ندارند قبلا مردمى از هم پراكنده و با
يكديگر دشمن بودند خداوند نور هدايت بر آنها پاشيد «و در ميان دلهاى آنها
الفت ايجاد كرد» (وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ).
ساليان دراز در ميان طايفه اوس و خزرج در مدينه جنگ و خونريزى
بود و هيچ كس باور نمىكرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز
كنند ولى خداوند قادر متعال اين كار را در پرتو اسلام و در سايه نزول قرآن
انجام داد.
سپس اضافه مىكند فراهم ساختن اين الفت و پيوند دلها از طرق
مادى و عادى امكان پذير نبود «اگر تمام آنچه را كه در روى زمين است خرج
مىكردى هيچ گاه نمىتوانستى در ميان دلهايشان الفت ايجاد كنى» (لَوْ
أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ).
«ولى اين خدا بود كه در ميان آنها به وسيله ايمان الفت ايجاد
كرد» (وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ).
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 167
و در پايان آيه اضافه مىكند: «او توانا و حكيم است» (إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
عزّت او ايجاب مىكند كه هيچ كس را ياراى مقاومت در مقابل او
نباشد و حكمتش سبب مىشود كه همه كارهايش روى حساب باشد و لذا با برنامه
حساب شدهاى دلهاى پراكنده را متحد ساخت و در اختيار پيامبرش گذاشت تا نور
هدايت اسلام را به وسيله آنها در همه جهان پخش كند.
(آيه 64)- در اين آيه براى تقويت روحيه پاك پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله روى سخن را به او كرده، مىگويد: «اى پيامبر! خداوند و اين
مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند براى حمايت تو كافى هستند» و با كمك آنها
مىتوانى به هدف خود نائل شوى (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ
مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 65)- منتظر برابرى قوا نباشيد: در اين آيه و آيه بعد
نيز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقيب مىشود. نخست به رسول اكرم
صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با
دشمن) تشويق كن»! (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى
الْقِتالِ).
آيه فوق اهميت تبليغ و تقويت هر چه بيشتر روحيه سربازان را به عنوان يك دستور اسلامى روشن مىسازد.
و به دنبال آن دستور دومى مىدهد و مىگويد: «اگر از شما بيست
نفر سرباز با استقامت باشند بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد
نفر باشند بر هزار نفر از كافران غلبه مىكنند» (إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ
عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ
مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
و به اين ترتيب مسلمانان نبايد منتظر اين باشند كه از نظر
نفرات جنگى با دشمن در يك سطح مساوى قرار گيرند بلكه حتى اگر عدد آنها يك
دهم نفرات دشمن باشد باز وظيفه جهاد بر آنها فرض است.
سپس اشاره به علت اين حكم كرده، مىگويد: «اين به خاطر آن است
كه دشمنان بىايمان شما جمعيتى هستند كه نمىفهمند» (بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ
لا يَفْقَهُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 168
اين تعليل در آغاز عجيب و شگفتآور به نظر مىرسد كه چه
ارتباطى ميان «آگاهى» و «پيروزى» يا «عدم آگاهى» و «شكست وجود دارد؟ ولى در
واقع رابطه ميان اين دو بسيار نزديك و محكم است چه اين كه مؤمنان، راه خود
را به خوبى مىشناسند.
اين مسير روشن و اين آگاهى، به آنان صبر و استقامت و پايمردى مىبخشد.
اما افراد بىايمان و يا بت پرستان، درست نمىدانند براى چه مىجنگند؟
تنها روى يك عادت تقليد كوركورانه و يا تعصب خشك و بىمنطق به
دنبال اين مكتب افتادهاند و اين تاريكى راه و ناآگاهى از هدف اعصاب آنها
را سست مىكند، و توان و استقامتشان را مىگيرد، و از آنها موجودى ضعيف
مىسازد.
(آيه 66)- اما به دنبال دستور سنگين فوق، خداوند آن را چند
درجه تخفيف مىدهد و مىگويد: «هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست
در ميان شما افرادى ضعيف و سست هستند» (الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ
عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً).
سپس مىگويد: «در اين حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت
باشند، بر دويست نفر غلبه مىكنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به
فرمان خدا پيروز مىشوند» (فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ
يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا
أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ).
ولى در هر حال فراموش نكنيد كه «خداوند با صابران است» (وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ).
يعنى هنگامى كه مسلمانان گرفتار ضعف و سستى شوند و در ميان
آنها افراد تازه كار و ناآزموده و ساخته نشده، بوده باشند مقياس سنجش همان
نسبت دو برابر است، ولى به هنگامى كه افراد ساخته شده و ورزيده و قوى
الايمان همانند بسيارى از رزمندگان بدر بوده باشند اين نسبت تا ده برابر
ترقى مىكند.
هر يك از اين دو حكم مذكور در دو آيه، مربوط به دو گروه مختلف و در شرايط متفاوت است.
(آيه 67)- اسيران جنگى: در آيات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 169
و درگيرى با دشمنان بيان شد، در اينجا با ذكر قسمتى از احكام اسراى جنگى اين بحث تكميل مىشود.
نخستين مطلب مهمى را كه در اين زمينه بيان مىكند، اين است كه مىگويد:
«هيچ پيامبرى حق ندارد اسيران جنگى داشته باشد، تا به اندازه
كافى جاى پاى خود را در زمين محكم كند و ضربههاى كارى و اطمينان بخش بر
پيكر دشمن وارد سازد» (ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى
يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ).
بنابراين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل
از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و
پىدرپى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازند. اما به محض حصول
اطمينان از اين موضوع، هدف انسانى ايجاب مىكند كه دست از كشتن بر دارند و
به اسير كردن قناعت كنند.
سپس آن گروه را كه بر خلاف اين دستور رفتار كردند مورد ملامت
قرار داده و مىگويد: «شما تنها به فكر جنبههاى مادى هستيد و متاع
ناپايدار دنيا را مىخواهيد، در حالى كه خداوند سراى جاويدان و سعادت
هميشگى را براى شما مىخواهد» (تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ
يُرِيدُ الْآخِرَةَ).
بنابراين نبايد به خاطر منافع آنى و زود گذر، منافع مستمر
آينده را به خطر افكند! و در پايان آيه مىفرمايد: دستور فوق در واقع
آميختهاى از عزّت و پيروزى و حكمت و تدبير است، چون از ناحيه خداوند صادر
شده «و خداوند عزيز و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
(آيه 68)- در اين آيه بار ديگر به ملامت و توبيخ كسانى كه
براى تأمين منافع زود گذر مادّى مصالح مهمّ اجتماعى را به خطر افكندند،
پرداخته، مىگويد: «اگر فرمان سابق خدا نبود عذاب و كيفر بزرگى به خاطر
اسيرانى كه گرفتيد به شما مىرسيد» (لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ
لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
ولى همان گونه كه در آيات ديگر قرآن تصريح شده، سنّت پروردگار اين است كه نخست احكام را تبيين مىكند سپس متخلّفين را كيفر مىدهد.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 170
(آيه 69)- در اين آيه اشاره به يكى ديگر از احكام اسيران جنگى و آن مسأله گرفتن «فداء» شده است.
بعد از پايان جنگ بدر و گرفتن اسيران جنگى گروه انصار به
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند ما هفتاد نفر را كشته و هفتاد نفر
را اسير كرديم و اينها از قبيله تو و اسيران تواند، آنها را به ما ببخش تا
در برابر آزادى آنها «فداء» بگيريم (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در
انتظار نزول وحى آسمانى در اين باره بود) آيه نازل شد و اجازه گرفتن «فداء»
در مقابل آزادى اسيران داد.
به هر حال آيه مورد بحث به مسلمانان اجازه مىدهد كه از اين
غنيمت جنگى (يعنى مبلغى را كه در برابر آزادى اسيران مىگرفتند) استفاده
كنند و مىگويد: «از آنچه به غنيمت گرفتهايد، حلال و پاكيزه بخوريد و بهره
گيريد» (فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَيِّباً).
اين جمله ممكن است معنى وسيعى داشته باشد، و علاوه بر موضوع «فداء» ساير غنايم را نيز شامل شود.
سپس به آنها دستور مىدهد كه: «تقوا را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
اشاره به اين كه مباح بودن اين گونه غنايم نبايد سبب شود كه
هدف مجاهدين در ميدان جهاد جمع غنيمت و يا گرفتن اسير به خاطر «فداء» باشد.
و اگر در گذشته چنين نيات زشتى در دل داشتند، بيرون كنند.
در پايان آيه نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش داده، مىگويد: «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 70)- مسأله مهمى كه در مورد اسيران جنگى وجود دارد موضوع اصلاح و تربيت و هدايت آنهاست.
لذا در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد
كه اسيران را با بيان دلگرم كنندهاى به سوى ايمان و اصلاح روش خود دعوت و
تشويق كند، مىگويد: «اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر
خداوند در دلهاى شما خير و نيكى بداند برگزيده
تفسير نمونه، ج2، ص: 171
بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما مىبخشد» (يا
أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ
يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا
أُخِذَ مِنْكُمْ).
منظور از كلمه «خَيْراً» در جمله اول همان ايمان و پذيرش
اسلام است و منظور از آن در جمله بعد پاداشهاى مادى و معنوى است كه در سايه
اسلام و ايمان عايد آنها مىشود.
علاوه بر اين پاداشها لطف ديگرى نيز در باره شما كرده «و
گناهانى را كه در سابق و قبل از پذيرش اسلام مرتكب شديد، مىبخشد، و خداوند
آمرزنده و مهربان است» (وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 71)- و از آنجا كه ممكن بود بعضى از اسيران از اين
برنامه سوء استفاده كنند و با اظهار اسلام به قصد خيانت و انتقامجويى در
صفوف مسلمانان درآيند، در اين آيه هم به آنها اخطار مىكند، و هم به
مسلمانان هشدار مىدهد و مىگويد:
«و اگر بخواهند به تو خيانت كنند چيز تازهاى نيست، آنها پيش
از اين هم به خدا خيانت كردند» (وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ
خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ).
چه خيانتى از اين بالاتر كه نداى فطرت را نشنيده گرفته و حكم عقل را پشت سر انداختند، و براى خدا شريك و شبيه قائل شدند.
ولى اينها نبايد فراموش كنند كه: «خداوند تو و يارانت را بر آنها پيروز كرد» (فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ).
در آينده نيز اگر راه خيانت را بپويند به پيروزى نخواهند رسيد.
خداوند از نيات آنها آگاه است و دستوراتى را كه در باره
اسيران داده است بر طبق حكمت مىباشد، زيرا «خداوند عليم و حكيم است» (وَ
اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
(آيه 72)- چهار گروه مختلف: سلسله آيات (72- 75) كه آخرين
فصل سوره انفال است بحثى را در باره «مهاجرين» و «انصار» و گروههاى ديگر
مسلمين و ارزش وجودى هر يك از آنان، مطرح كرده و بحثهاى گذشته پيرامون جهاد
و مجاهدان را بدين وسيله تكميل مىكند.
در اين آيات سخن از پنج گروه كه چهار گروه آن از مسلمانان و يك گروه از برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 172
غير مسلمانانند به ميان آمده است: آن چهار گروه عبارتند از:
1- مهاجرين نخستين.
2- انصار و ياران مدينه.
3- آنها كه ايمان آوردند ولى مهاجرت نكردند.
4- آنها كه بعدا ايمان آوردند و به مهاجران پيوستند.
در اين آيه مىگويد: «كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و
با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و كسانى كه پناه دادند و
يارى كردند اولياء و هم پيمان و مدافعان يكديگرند» (إِنَّ الَّذِينَ
آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي
سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ
أَوْلِياءُ بَعْضٍ).
براى گروه نخست چهار صفت بيان كرده اول ايمان، دوم هجرت و سوم
جهاد مالى و اقتصادى و چهارم جهاد با خون و جان خويش در راه خدا و در مورد
«انصار» دو صفت ذكر شده نخست «ايواء» (پناه دادن) دوم يارى كردن.
در حقيقت اين دو گروه در بافت جامعه اسلامى يكى به منزله «تار» و ديگرى به منزله «پود» بود و هيچ كدام از ديگرى بىنياز نبود.
سپس به گروه سوم اشاره كرده، مىگويد: «و آنها كه ايمان
آوردند و مهاجرت نكردند (و به جامعه نوين شما نپيوستند) هيچ گونه ولايت و
تعهد و مسؤوليتى در برابر آنها نداريم تا اقدام به هجرت كنند» (وَ
الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ
شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا).
و در جمله بعد تنها يك نوع حمايت و مسؤوليت را استثنا كرده و
آن را در باره اين گروه اثبات مىكند و مىگويد: «هرگاه اين گروه (مؤمنان
غير مهاجر) از شما به خاطر حفظ دين و آئينشان يارى بطلبند (يعنى تحت فشار
شديد دشمنان قرار گيرند) بر شما لازم است كه به يارى آنها بشتابيد» (وَ
إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ).
«مگر زمانى كه مخالفان آنها جمعيتى باشند كه ميان شما و آنان
پيمان ترك مخاصمه بسته شده» (إِلَّا عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ
بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص:
173
و در پايان آيه براى رعايت حدود اين مسؤوليتها و دقت در
انجام اين مقررات مىگويد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بصير و بيناست»
(وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
همه اعمال شما را مىبيند و از تلاشها و كوششها و مجاهدتها و
احساس مسؤوليتها آگاه است، همچنين از بىاعتنايى و سستى و تنبلى و عدم
احساس مسؤوليت در برابر اين وظايف بزرگ با خبر مىباشد!.
(آيه 73)- در اين آيه به نقطه مقابل جامعه اسلامى، يعنى
جامعه كفر و دشمنان اسلام اشاره كرده و مىگويد: «آنها كه كافر شدند بعضى
اولياى بعضى ديگرند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ
بَعْضٍ).
يعنى پيوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق نداريد با آنها
پيوندى داشته باشيد، و از آنها حمايت كنيد و يا آنها را به حمايت خود دعوت
نماييد.
سپس به مسلمانان هشدار مىدهد كه: «اگر اين دستور مهم را
ناديده بگيريد، فتنه و فساد عظيمى در زمين و در محيط جامعه شما به وجود
خواهد آمد» (إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ
كَبِيرٌ).
چه فتنه و فسادى از اين بالاتر كه خطوط پيروزى شما محو مىگردد و دسائس دشمنان در جامعه شما كارگر مىشود.
(آيه 74)- در اين آيه بار ديگر روى اهميت مقام مهاجران و
انصار و موقعيت و تأثير و نفوذ آنها در پيشبرد اهداف جامعه اسلامى تكيه
كرده و از آنها به اين گونه تقدير مىكند: «آنها كه ايمان آوردند و هجرت
كردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، مؤمنان
حقيقى و راستين هستند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي
سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ
الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا).
زيرا در روزهاى سخت و دشوار و ايام غربت و تنهايى اسلام هر يك به نوعى به يارى آيين خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شتافتند.
و «آنها (به خاطر اين فداكاريهاى بزرگ) آمرزش و روزى
شايستهاى خواهند داشت» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ
كَرِيمٌ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 174
هم در پيشگاه خدا و جهان ديگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهرهاى شايسته از عظمت و امنيت و آرامش در اين جهان خواهند داشت.
(آيه 75)- در اين آيه، به چهارمين گروه مسلمانان يعنى
«مهاجران بعدى» اشاره كرده، مىگويد: «آنها كه بعد از اين ايمان بياورند و
هجرت كنند و با شما در جهاد شركت جويند آنها نيز از شمايند» (وَ الَّذِينَ
آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ
مِنْكُمْ).
يعنى جامعه اسلامى يك جامعه مدار بسته و انحصارى نيست، بلكه درهايش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آينده نيز گشوده است.
و در پايان آيه اشاره به ولايت و اولويت خويشاوندان نسبت به
يكديگر كرده، مىگويد: «خويشاوندان (نيز) نسبت به يكديگر و در احكامى كه
خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولويت دارند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ
بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ).
در حقيقت در آيات گذشته سخن از ولايت و اولويت عمومى مسلمانان
نسبت به يكديگر بود و در اين آيه تأكيد مىكند كه اين ولايت و اولويت در
مورد خويشاوندان به صورت قويتر و جامعترى است، زيرا خويشاوندان مسلمان
علاوه بر ولايت ايمان و هجرت، ولايت خويشاوندى نيز دارند.
و در آخرين جمله اين آيه كه آخرين جمله سوره انفال است، مىفرمايد:
«خداوند به هر چيزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
و تمامى احكامى را كه در زمينه «انفال» و «غنائم جنگى» و
«نظام جهاد» و «صلح» و «احكام اسيران جنگى» و مسائل مربوط به «هجرت» و
مانند آن در اين سوره نازل كرده است همه را روى حساب و برنامه دقيقى بيان
نموده كه با روح جامعه انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها كاملا
منطبق است
تفسیر نمونه : سوره انفال آیات 75- 60
تفسیر نمونه ج : 7ص :220
وَ أَعِدُّوا لَهُم مَّا استَطعْتُم مِّن قُوَّةٍ
وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكمْ
وَ ءَاخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْوَ
مَا تُنفِقُوا مِن شىْءٍ فى سبِیلِ اللَّهِ یُوَف إِلَیْكُمْ وَ أَنتُمْ
لا تُظلَمُونَ(60) × وَ إِن جَنَحُوا لِلسلْمِ فَاجْنَحْ لهََا وَ تَوَكلْ
عَلى اللَّهِإِنَّهُ هُوَ السمِیعُ الْعَلِیمُ(61) وَ إِن یُرِیدُوا أَن
یخْدَعُوك فَإِنَّ حَسبَك اللَّهُهُوَ الَّذِى أَیَّدَك بِنَصرِهِ وَ
بِالْمُؤْمِنِینَ(62) وَ أَلَّف بَینَ قُلُوبهِمْلَوْ أَنفَقْت مَا فى
الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفْت بَینَ قُلُوبِهِمْ وَ لَكنَّ اللَّهَ
أَلَّف بَیْنهُمْإِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ(63) یَأَیهَا النَّبىُّ حَسبُك
اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَك مِنَ الْمُؤْمِنِینَ(64)
ترجمه:
60 -در برابر آنها ( دشمنان ) آنچه توانائى دارید
از نیرو آماده سازید ( و همچنین ) اسبهاى ورزیده ( براى میدان نبرد ) تا به
وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و ( همچنین ) گروه دیگرى غیر
از اینها را كه شما نمىشناسید و خدا مىشناسد و هر چه در راه خدا ( و
تقویت بنیه دفاعى اسلام ) انفاق كنید .
به شما باز گردانده مىشود و به شما ستم نخواهد شد .
61 -و اگر تمایل به صلح نشان دهند ، تو نیز از در صلح درا ، و بر خدا تكیه كن كه او شنوا و داناست .
62 -و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا براى تو كافى است او همان كسى است كه تو را با یارى خود و مومنان تقویت كرد .
63 -و در میان دلهاى آنها الفت ایجاد نمود ، اگر
تمام آنچه روى زمین است صرف مىكردى كه در میدان دلهاى آنها الفت بیفكنى
نمىتوانستى ولى خداوند در میان آنها الفت ایجاد كرد او توانا و حكیم است .
64 -اى پیامبر ، خداوند و مؤمنانى كه از تو پیروى میكنند براى حمایت تو كافى است .
تفسیر نمونه ج : 7ص :221
تفسیر:افزایش قدرت جنگى و هدف آن
به تناسب دستورات گذشته در زمینه جهاد اسلامى ، در
نخستین آیه مورد بحث به یك اصل حیاتى كه در هر عصر و زمان باید مورد توجه
مسلمانان باشد اشاره مىكند ، و آن لزوم آمادگى رزمى كافى در برابر دشمنان
است .
نخست مىگوید و در برابر دشمنان هر قدر توانائى دارید از نیرو و قدرت آماده سازید ( و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة) .
یعنى در انتظار نمانید تا دشمن به شما حمله كند و
آنگاه آماده مقابله شوید ، بلكه از پیش باید به حد كافى آمادگى در برابر
هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشید .
سپس اضافه مىكند : و همچنین به اندازه كافى اسبهاى ورزیده براى میدان جهاد فراهم سازید ( و من رباط الخیل ) .
رباط به معنى بستن و پیوند دادن است ، و بیشتر به
معنى بستن حیوان در نقطهاى براى نگهدارى و محافظت به كار رفته ، سپس به
همین تناسب به معنى محافظت و مراقبت به طور كلى آمده است ، و مرابطه به
معنى محافظت مرزها و همچنین به معنى مراقبت از هر چیز دیگر مىآید ، و به
محل بستن و نگاهدارى حیوانات رباط گفته مىشود و بهمین تناسب كاروانسرا را
عرب رباط مىگوید .
در اینجا به چند نكته باید توجه داشت:
1 -در جمله كوتاه فوق یك اصل اساسى در زمینه جهاد اسلامى و حفظ
تفسیر نمونه ج : 7ص :222
موجودیت مسلمانان ، و مجد و عظمت و افتخارات آنان
بیان شده است ، و تعبیر آیه به قدرى وسیع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى
كاملا تطبیق مىكند .
كلمه قوة چه كلمه كوچك و پر معنائى است ، نه تنها
وسائل جنگى و سلاحهاى مدرن هر عصرى را در بر مىگیرد ، بلكه تمام نیروها و
قدرتهائى را كه به نوعى از انواع در پیروزى بر دشمن اثر دارد شامل مىشود
، اعم از نیروهاى مادى و معنوى .
آنها كه گمان مىكنند راه پیروزى بر دشمن و حفظ
موجودیت خویش تنها بستگى به كمیت سلاحهاى جنگى دارد ، سخت در اشتباهند ،
زیرا ما در همین میدانهاى جنگ عصر خود ملتهائى را دیدیم كه با نفرات و
اسلحه كمتر در برابر ملتهاى نیرومندتر و با سلاحى پیشرفتهتر پیروز شدند ،
مانند ملت مسلمان الجزائر در برابر دولت نیرومند فرانسه ! .
بنابر این علاوه بر اینكه باید از پیشرفتهترین
سلاحهاى هر زمان – به عنوان یك وظیفه قطعى اسلامى – بهرهگیرى كرد ، باید
به تقویت روحیه و ایمان سربازان كه قوة و نیروى مهمترى است پرداخت .
از قدرتهاى اقتصادى ، فرهنگى ، سیاسى ، كه آنها
نیز در مفهوم قوة مندرج هستند و نقش بسیار مؤثرى در پیروزى بردشمن دارد نیز
نباید غفلت كرد .
جالب این است كه در روايات اسلامى براى كلمه قوة
تفسیرهاى گوناگونى شده كه از وسعت مفهوم اين كلمه حكايت مىكند ، مثلا در
بعضى از روایات مىخوانیم كه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود
منظور از قوة تیر است .
و در روايت ديگرى كه در تفسیر على بن ابراهيم آمده مىخوانیم كه منظور از آن هر گونه اسلحه است .
و باز در روايتى كه در تفسیر عياشى آمده مىخوانیم كه منظور از آن شمشیر و سپر است .
تفسیر نمونه ج : 7ص :223
و بالاخره در روایت دیگر كه در كتاب من لا یحضر
آمده مىخوانیم : منه الخضاب السواد : یكى از مصداقهاى قوة در آیه موهاى
سفید را به وسیله رنگ سیاه كردن است ! یعنى اسلام حتى رنگ موها را كه به
سرباز بزرگسال چهره جوانترى مىدهد تا دشمن مرعوب گردد از نظر دور نداشته
است ، و این نشان مىدهد كه چه اندازه مفهوم قوة در آیه فوق وسیع است .
بنابر این آنها كه تنها پارهاى از روایات را دیدهاند و كلمه قوة را به یك مصداق ، محدود ساختهاند گرفتار اشتباه عجیبى شدهاند .
ولى افسوس كه مسلمانان با داشتن یك چنین دستور صریح
و روشنى گویا همه چیز را به دست فراموشى سپردهاند ، نه ازفراهم ساختن
نیروهاى معنوى و روانى براى مقابله دشمن در میان آنها خبرى هست ، و نه از
نيروهاى اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و نظامى ، و عجب این است كه با این
فراموشكارى بزرگ و پشت سر انداختن چنین دستور صریح باز خود را مسلمان
مىدانیم ، و گناه عقب افتادگى خود را به گردن اسلام مىافكنیم و مىگوئیم
اگر اسلام آئین پیشرفت و پیروزى است پس چرا ما مسلمانها عقب افتادهایم ؟! .
به عقیده ما اگر این دستور بزرگ اسلامى ( و اعدوا
لهم ما استطعتم من قوة ) به عنوان یك شعار همگانى در همه جا تبلیغ شود و
مسلمانان از كوچك و بزرگ ، عالم و غیر عالم ، نویسنده و گوینده ، سرباز و
افسر ، كشاورز و بازرگان ، در زندگى خود آن را بكار بندند ، براى جبران
عقبماندگیشان كافى است .
سیره عملى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و
پیشوایان بزرگ اسلام نیز نشان مىدهد كه آنها براى مقابله با دشمن از هیچ
فرصتى غفلت نمىكردند ، در تهیه سلاح و نفرات ، تقویت روحیه سربازان ،
انتخاب محل اردوگاه ، و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به كار بستن
هر گونه تاكتیك جنگى ، هیچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظر دور نمىداشتند .
تفسیر نمونه ج : 7ص :224
معروف است كه در ایام جنگ حنین به پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر دادند كه سلاح تازه مؤثرى در یمن اختراع
شده است ، پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فورا كسانى را به یمن فرستاد
تا آن سلاح را براى ارتش اسلام تهیه كنند ! .
در حوادث جنگ احد مىخوانیم كه پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در مقابل شعار بت پرستان اعل هبل ، اعل هبل
سربلند باد بت بزرگ هبل … شعار كوبندهتر و نافذترى به مسلمانان تعلیم
داد تا بگویند الله اعلى و اجل : خدا برتر و بالاتر از همه چیز است ، و در
برابر شعار ان لنا العزى و لا عزى لكم : بت بزرگ عزى براى ماست و شما عزى
ندارید بگویند : الله مولانا و لا مولا لكم : خداوند ولى و سرپرست و تكیه
گاه ماست و شما تكیه گاهى ندارید .
این نشان مىدهد كه پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان حتى از تاثیر یك شعار قوى در برابر
دشمن غافل نبودند ، و بهترین آنرا براى خود انتخاب مىكردند .
دستور مهم فقهى اسلام در زمینه مسابقه تیراندازى و
اسب سوارى كه حتى برد و باخت مالى را در زمینه آن تجویز كرده ، و مسلمانان
را به این مسابقه دعوت نموده است ، نمونه دیگرى از بینش عمیق اسلام در
زمینه آمادگى در برابر دشمن است .
2 -نكته مهم دیگرى كه از آیه فوق استفاده مىشود
رمز جهانى و جاویدانى بودن آئین اسلام است ، زیرا مفاهیم و محتویات این
آئین آن چنان گسترده است كه با گذشت زمان به كهنگى و فرسودگى نمىگراید ،
جمله و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة هزار سال پیش مفهوم زندهاى داشت ، و
امروز هم چنین است ، و ده هزار سال دیگر هم مفهوم آن همچنان زنده باقى
خواهد ماند ، زیرا هر سلاح و قدرتى در آینده نیز پیدا شود در كلمه جامع قوة
نهفته است چون جمله ما استطعتم عام و كلمه قوة كه به صورت نكره آمده است
عمومیت آنرا
تفسیر نمونه ج : 7ص :225
تقویت كرده و هر گونه نیروئى را شامل مىشود .
3 -در اینجا یك سؤال پیش مىآید و آن اينكه چرا بعد
از ذكر كلمه قوة كه مفهومى چنين گسترده دارد مسئله اسبهاى ورزیده جنگى
مطرح شده است ؟ .
پاسخ این سؤال با یك جمله روشن مىشود و آن اینكه
آیه فوق در عین اینكه یك دستور وسیع براى همه قرون و اعصار بیان نموده ،
دستور خاصى هم براى عصر پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) ، عصر نزول
قرآن نیز بیان داشته است ، در حقیقت این مفهوم كلى را با ذكر یك مثال روشن
براى نیاز آن عصر و زمان پیاده كرده است ، زیرا اسب اگرچه در میدانهاى جنگ
امروز با وجود تانكها و زرهپوشها و هواپیماها و هلىكوپترها نقش چندانى
ندارد ولى در آن عصر براى رزمندگان شجاع و پیشرو وسیله چابك و سریعى محسوب
مىشد .
هدف نهایى تهیه سلاح و افزایش قدرت جنگى
سپس قرآن به دنبال این دستور اشاره به هدف منطقى و
انسانى این موضوع مىكند و مىگوید هدف اين نيست كه مردم جهان و حتى ملت
خود را بانواع سلاحهاى مخرب و ویرانگر درو كنید ، و آبادیها و زمینها را
به ویرانى بكشانید هدف این نیست كه سرزمینها و اموال دیگران را تصاحب كنید ،
و هدف این نیست كه اصول بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهید ، بلكه هدف
این است كه با این وسائل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید ( ترهبون به
عدوا الله و عدوكم ) .
زیرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق و اصول انسانى نیست ، آنها چیزى جز منطق زور نمىفهمند! .
اگر مسلمانان ضعیف باشند همه گونه تحمیلات به آنها
مىشود ، اما هنگامى كه كسب قدرت كافى كنند دشمنان حق و عدالت و دشمنان
استقلال و آزادى
تفسیر نمونه ج : 7ص :226
بوحشت مىافتند و سر جاى خود مىنشینند .
هم اكنون كه تفسیر اين آيه را مىنویسیم قسمت مهمى
از سرزمینهاى اسلامى در فلسطین و كشورهاى دیگر در زیر چكمههاى سربازان
اسرائیل است ، هجوم ناجوانمردانهاى كه اخیرا به جنوب لبنان شد و هزاران
خانواده را آواره كردند ، و صدها نفر را بكشتن دادند ، و آبادیها را به
ویرانههاى وحشتناكى مبدل ساختند ، بر این ماجراى غمانگیز فصل تازهاى
افزود .
در حالى كه افكار عمومى مردم جهان به طور دربست این
عمل را محكوم كرده و حتى دوستان اسرائیل در این موضوع با دیگران هم صدا
شدهاند ، قطعنامههاى سازمان ملل اسرائیل را به تخلیه همه این سرزمینها
مامور مىكند ، ولى این ملت چند ملیونى گوششان بدهكارهیچ یك از این مسائل
نیست ، چرا كه زور دارند و اسلحه و قدرت و آمادگى جنگى كافى و پشتیبان قوى و
از سالیان دراز پیش از این خود را آماده براى چنین تجاوزهائى كردهاند ،
تنها منطقى كه میتواند جوابگوى آنها باشد منطق و اعدوا لهم ما استطعتم من
قوة … ترهبون به عدو الله و عدوكم .
مىباشد ، گوئى این آیه در عصر ما و براى وضع امروز
ما نازل شده است و مىگوید آنچنان نيرومند شويد كه دشمن به وحشت بيفتد و
زمينهاى غصب شده را پس بدهد و در سر جاى خود بنشيند .
جالب توجه اینكه كلمه عدو الله را با عدوكم قرین
ساخته اشاره به اینكه در موضوع جهاد و دفاع اسلامى اغراض شخصى مطرح نیست ،
بلكه هدف حفظ مكتب انسانى اسلام است ، آنها كه دشمنیشان با شما شكلى از
دشمنى با خدا ، یعنى دشمنى با حق و عدالت و ایمان و توحید و برنامههاى
انسانى دارد ، باید در این زمینهها هدف حملات یا دفاع شما باشند .
در حقیقت این تعبیر شبیه تعبیر فى سبیل الله و یا جهاد فى سبیل الله است كه نشان مىدهد جهاد و دفاع اسلامى نه بشكل كشورگشائى سلاطین
تفسیر نمونه ج : 7ص :227
پیشین ، و نه توسعهطلبى استعمارگران و
امپریالیستهاى امروز ، و نه به صورت غارتگرى قبائل عرب جاهلى است ، بلكه
همه براى خدا ، و در راه خدا ، و در مسیر احیاى حق و عدالت است .
سپس اضافه مىكند ، علاوه بر این دشمنانى كه
مىشناسید دشمنان دیگرى نیز دارید كه آنها را نمىشناسید و با افزایش
آمادگى جنگى شما آنها نیز مىترسند و بر سر جاى خود مىنشینند ( و آخرين من
دونهم لا تعلمونهم) .
در اینجا به دو نكته باید توجه كرد:
1 -گرچه مفسران در باره این گروه احتمالات گوناگونى
دادهاند : بعضى آن را اشاره به گروهى از یهود مدینه دانستهاند كه عداوت
خود را مخفى مىداشتند ، و بعضى دیگر آنرا اشاره به دشمنان آینده مسلمانان
همچون امپراطورى روم و دربار ساسانیان كه در آن روز مسلمانان احتمال در
گیرى با آنها را نمىدادند ، دانستهاند ، ولى آنچه صحیحتر به نظر مىرسد
آن است كه منظور منافقانند زیرا آنها در میان صفوف مسلمین به طور ناشناخته
وجود داشتند و در صورت آمادگى كامل سپاه اسلام آنان نیز به وحشت مىافتادند
و دست و پاى خود را جمع مىكردند .
شاهد این موضوع آیه 101 سوره توبه است كه مىگوید و
من اهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم : بعضى از اهل
مدینه در نفاق و دوروئى جسور و سركش هستند تو آنها را نمىشناسى ولى ما
آنها را مىشناسیم .
این احتمال نیز وجود دارد كه تمام گروههاى دشمنان ناشناخته اسلام اعم از منافقان و غیر آنها در مفهوم آیه جمع باشند .
2 -آیه متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نیز هست و آن اینكه تنها
تفسیر نمونه ج : 7ص :228
نباید روى دشمنان شناخته شده خود تكیه كنند و
آمادگى خویش را در سر حد مبارزه آنها محدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و
بالقوة را نیز باید در نظر بگیرند و حد اكثر نیرو و قدرت لازم را فراهم
كنند و اگر به راستى مسلمانان چنین نكتهاى را در نظر مىداشتند هیچگاه
گرفتار حملات غافلگیرانه دشمنان نیرومند نمىشدند .
و در پایان این آیه اشاره به موضوع مهم دیگرى
مىكند و آن اینكه تهیه نیرو و قوه كافى و ابزار و اسلحه جنگى ، و وسائل
مختلف دفاعى ، نیاز به سرمایه مالى دارد ، لذا به مسلمانان دستور مىدهد كه
باید با همكارى عموم این سرمایه را فراهم سازند ، و بدانید هر چه در این
راه بدهید در راه خدا دادهاید و هرگز گم نخواهد شد و آنچه در راه خدا
انفاق كنید به شما پس داده خواهد شد ( و ما تنفقوا من شیىء فى سبیل الله
یوف الیكم) .
و تمام آنها و بیشتر از آن به شما مىرسد و هیچگونه ستمى بر شما وارد نمىگردد ( و انتم لا تظلمون ) .
این پاداش ، هم در زندگى این جهان از طریق پیروزى
اسلام و شوكت و عظمت آن به شما مىرسد ، زیرا یك ملت ضعیف و مغلوب
سرمایههاى مالى او نیز بخطر خواهد افتاد و امنیت و آرامش و استقلال خویش
را نیز از دست خواهد داد ، بنابر این ثروتهائى كه در این راه صرف مىشود
از طریق دیگر و در سطحى بالاتر عائد انفاق كنندگان خواهد شد .
و هم پاداش بزرگترى در جهان دیگر در جوار رحمت
پروردگار در انتظار شماست با این حال نه تنها ظلم و ستمى بر شما نخواهد رفت
بلكه بالاترین سود و بهره را خواهید برد .
جالب توجه اینكه در جمله بالا كلمه شیىء كه مفهوم وسیعى دارد بكار رفته ، یعنى هر گونه چیزى اعم از جان و مال و قدرت فكرى یا نیروى
تفسیر نمونه ج : 7ص :229
منطق و یا هر گونه سرمایه دیگرى را در راه تقویت
بنیه دفاعى و نظامى مسلمانان در برابر دشمن انفاق كنید از خدا پنهان نخواهد
ماند و آن را محفوظ داشته و به موقع به شما مىدهد .
در تفسیر جمله و انتم لا تظلمون اين احتمال را نيز
بعضى از مفسران دادهاند كه جمله عطف به جمله ترهبون باشد یعنى اگر نیروى
كافى براى مقابله با دشمنان فراهم سازید آنها از حمله بهشما وحشت مىكنند و
توانائى بر ظلم و ستم كردن به شما نخواهند داشت بنابر این ظلم و ستمى بر
شما واقع نمىشود .
هدف و اركان جهاد اسلامى
نكته دیگرى كه از آیه فوق استفاده مىشود و پاسخگوى
بسیارى از سؤالات و ایرادهاى خردهگیران و افراد ناآگاه خواهد بود شكل و
هدف و برنامه جهاد اسلامى است آیه به روشنى مىگوید هدف اين نيست كه
انسانها را به كشتن دهيد و هدف اين نيست كه به حقوق ديگران تجاوز كنيد ،
بلكه همانطور كه گفتیم هدف اصلى این است كه دشمنان بترسند و به شما تجاوز
نكنند و زور نگویند ، و تمام تلاش و كوشش شما باید در كوتاه كردن شر دشمنان
خدا و حق و عدالت خلاصه شود .
آیا مخالفان یك چنین تصویرى از جهاد اسلامى را كه
قرآن با صراحت در آیه فوق آورده در ذهن خود ترسیم كردهاند كه پشت سر هم به
این قانون اسلامى حمله مىكنند ، گاهى مىگویند اسلام آئین شمشیر است ، و
گاهى مىگویند اسلام براى تحمیل عقیده متوسل به اسلحه شده است ، و گاهى
پیامبر اسلام را با سایر كشورگشایان تاریخ مقایسه مىكنند ! به عقیده ما
جواب همه اینگونه ایرادها آن است كه به قرآن باز گردند و در هدف نهائى این
برنامه بیندیشند تا همه چیز بر
تفسیر نمونه ج : 7ص :230
آنها روشن شود .
آمادگى براى صلح
با اینكه آیه گذشته به قدر كافى هدف جهاد اسلامى را
مشخص مىساخت ولى آیه بعد كه پیرامون صلح با دشمن بحث مىكند این حقیقت را
روشنتر مىسازد ، مىگوید اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست
آنها را عقب نزن و تمايل نشان ده ( و ان جنحوا للسلم فاجنح لها) .
اين احتمال نيز در تفسیر جمله بالا وجود دارد كه
اگر آنها به سوى صلح پر و بال بگشايند تو هم به سوى آن پر و بال بگشاى ،
زیرا جنحوا از ماده جنوح به معنى تمایل آمده و به پر پرندگان نیز جناح گفته
مىشود زيرا هر يك از بالهاى آنها به يك طرف متمايل است بنابر اين در
تفسیر آيه هم از ريشه لغت مىتوان استفاده كرد و هم از مفهوم ثانوى آن .
و از آنجا كه به هنگام امضاى پیمان صلح غالبا افراد
گرفتار تردیدها و دو دلىها مىشوند به پیامبر دستور مىدهد در قبول
پیشنهاد صلح تردیدى به خود راه مده و چنانچه شرائط آن منطقى و عاقلانه و
عادلانه باشد آن را بپذیر و بر خدا توكل كن زیرا خداوند هم گفتگوهاى شما را
مىشنود و هم از نیات شما آگاه است ( و توكل على الله انه هو السمیع
العلیم) .
ولى با این حال به پیامبر و مسلمانان هشدار
مىدهدكه ممكن است در پیشنهادهاى صلح خدعه و نیرنگى در كار باشد و صلح را
مقدمهاى براى ضربه غافلگیرانهاى قرار دهند یا هدفشان تاخیر جنگ براى
فراهم كردن نیروى بیشتر باشد اما از این موضوع نیز نگرانى به خود راه مده
زیرا خداوند كفایت كار تو را مىكند و در همه حال پشتیبان تو است ( و ان
یریدوا ان یخدعوك فان حسبك الله)
تفسیر نمونه ج : 7ص :231
سابقه زندگى تو نیز گواه بر این حقیقت است زیرا
اوست كه تو را با یارى خود و بوسیله مؤمنان پاكدل تقویت كرد ( هو الذى ایدك
بنصره و بالمؤمنین) .
بارها خطرات بزرگى براى تو فراهم ساختند و نقشههاى
خطرناكى طرح كردند كه از طریق عادى غلبه بر آن ممكن نبود اما او تو را در
برابر همه اینها حفظ كرد .
به علاوه این مؤمنان مخلصى كه گرد تو را گرفتهاند و
از هیچ گونه فداكارى مضایقه ندارند قبلا مردمى از هم پراكنده و با یكدیگر
دشمن بودند خداوند نور هدایت بر آنها پاشید و در میان دلهاى آنها الفت
ایجاد كرد ( و الف بین قلوبهم) .
سالیان دراز در میان طایفه اوس و خزرج در مدینه جنگ
و خونریزى بود و سینههاى آنها مالامال كینه و عداوت ، آنچنان كه هیچ كس
باور نمىكرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز كنند و در یك صف
قرار گیرند ولى خداوند قادر متعال این كار را در پرتو اسلام و در سایه نزول
قرآن انجام داد ، نه تنها اوس و خزرج كه از طایفه انصار بودند چنین كشمكش
را داشتند یاران مهاجر پیامبر كه از مكه آمده بودند نیز پیش از اسلام با
هم الفت دوستى نداشتند و چه بسا سینههایشان از كینههاى یكدیگر پر بود اما
خداوند همه آن كینهها را شست و از میان برد بطورى كه از سیصد و سیزده نفر
رزمندگان بدر كه حدود هشتاد نفر از مهاجران و بقیه از انصار بودند ارتشى
كوچك اما یكپارچه و نیرومند ، متحد و متفق بوجود آمد كه دشمن قوى پنجه خود
را ، در هم شكستند .
سپس اضافه مىكند فراهم ساختن این الفت و پیوند
دلها از طرق مادى و عادى امكانپذیر نبود اگر تمام آنچه را در روى زمین خرج
مىكردى هیچ گاه نمىتوانستى در میان دلهایشان الفت ایجاد كنى ( لو انفقت
ما فى الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم) .
ولى این خدا بود كه در میان آنها بوسیله ایمان الفت ایجاد كرد ( و لكن
تفسیر نمونه ج : 7ص :232
الله الف بینهم) .
آنها كه بوضع روحیه افراد لجوج و كینهتوز مخصوصا
اقوام بى خبرى همچون مردم عصر جاهلیت آشنا هستند میدانند اینگونه كینهها و
عداوتها را نه بوسیله مال و ثروت مىشود شستشو كرد نه با جاه و مقام ،
تنها راه فرو نشاندن آن انتقام است همان انتقامى كه به صورت زنجیرهئى
تكرار خواهد شد و در هر بار چهره زشت آن هولناكتر و دامنه آن وسیعتر
خواهد گردید ، تنها چیزى كه مىتواند آن كینههاى راسخ و ریشهدار را از
میان ببرد ایجاد یك نوع انقلاب و دگرگونى در افكار و اندیشهها و جانها است
، آنچنان انقلابى كه شخصیتها را دگرگون سازد و طرز تفكرها را عوض كند و
در سطحى بسیار بالاتر از آنچه بودند قرار گیرند به طورى كه اعمال گذشته در
نظرشان پست و ناچیز و ابلهانه جلوه كند و به دنبال آن دست به یك خانه تكانى
در اعماق وجود خود بزنند و زبالههاى كینه و قساوت و انتقامجوئى و
تعصبهاى قبیلهاى و مانند آن را بیرون بریزند و این كارى است كه از پول و
ثروت هرگز ساخته نیست بلكه تنها در سایه ایمان و توحید واقعى امكانپذیر
است .
و در پایان آیه اضافه مىكند خداوند عزیز و حكیم است ( انه عزیز حكیم) .
عزت او ایجاب مىكند كه هیچ كس را یاراى مقاومت در
مقابل او نباشد و حكمتش سبب مىشود كه همه كارهایش روى حساب باشد و لذا
برنامه حساب شدهاى دلهاى پراكنده را متحد ساخت و دراختیار پیامبرش گذاشت
تا نور هدایت اسلام را بوسیله آنها در همه جهان پخش كند .
در اینجا به دو نكته باید توجه كرد:
1 -بعضى از مفسران آیه فوق را تنها اشاره به
اختلافات اوس و خزرج كه از انصار بودند دانستهاند ولى با توجه به این كه
مهاجران و انصار هر دو در یك صف به یارى پیغمبر بر خواستند روشن مىشود كه
مفهوم آیه یك مفهوم وسیع است شاید آنها چنین فكر كردهاند كه تنها اختلاف
در میان اوس و خزرج بود در حالى
تفسیر نمونه ج : 7ص :233
كه هزار گونه اختلاف و شكاف اجتماعى ميان طبقه فقير
و غنى بوده و آقا كوچك و بزرگ اين قبيله و آن قبيله وجود داشت شكافهائى كه
در سايه اسلام پر شد و آثار آن بر طرف گشت آنچنان كه قرآن در جاى ديگر
ميگوید و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم
بنعمته اخوانا اين نعمت بزرگ خدا را به خاطر داشته باشيد كه شما با هم دشمن
بوديد او در ميان دلهایتان الفت ایجاد كرد و در پرتو نعمتش برادر یك دگر
شدید ( آل عمران 103 ) .
2 -این قانون تنها مربوط به مسلمانان نخستین نبوده
امروز هم كه اسلام سایه خود را بر سر هشتصد میلیون مسلمان جهان گسترده و از
نژادهاى مختلف و اقوام كاملا متفاوت و گروههاى اجتماعى متنوع پیروانى دارد
هیچ حلقه اتصالى نمىتواند آنها را بهم متحد و مربوط سازد ( جز حلقه اتصال
ایمان و توحید ) اموال ، ثروتها و تشویقهاى مادى و كنگرهها و كنفرانسها
به تنهایى كارى از آنها ساخته نیست باید همان شعلهاى در دلها افروخته شود
كه در قلوب مسلمانان نخستین بود و نصرت و پیروزى نیز تنها از همین راه
اخوت اسلامى میسر است .
در آخرین آیه مورد بحث براى تقويت روحيه پاك پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) روى سخن را به او كرده مىگوید : اى پیامبر
خداوند و اين مؤمنانى كه از تو پيروى ميكنندبراى حمایت تو كافى هستند و با
كمك آنها مىتوانى به هدف خود نائل شوى ( یا ایها النبى حسبك الله و من
اتبعك من المؤمنین) .
بعضى از مفسران نقل كردهاند كه اين آيه هنگامى
نازل شد كه طائفه يهود بنى قريظه و بنى نضير به پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند ما حاضريم تسليم تو شويم و از تو پيروى
كنيم ( و ترا يارى خواهيم كرد ) آيه بالا نازل شد و به پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) هشدار داد كه به آنها اعتماد و تكیه نكند ،
بلكه تكیه گاه خود را تنها خدا و مؤمنان
تفسیر نمونه ج : 7ص :234
قرار دهد .
حافظ ابو نعيم كه از علماى معروف اهل سنت است در
كتاب فضائل الصحابه به اسناد خود نقل كرده كه اين آيه در باره على بن ابى
طالب نازل شده و منظور از مؤمنين على (علیهالسلام) است .
كرارا گفتهایم كه اينگونه تفسیرها و شان نزولها
آیه را منحصر و محدود نمىكند بلكه منظور اين است شخصى مانند على
(علیهالسلام) كه در صف اول مؤمنان قرار دارد نخستين تكيه گاه پيامبر بعد
از خدا از ميان مسلمين است هر چند كه ديگر مؤمنان نيز در صفوف بعد يار و
ياور پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند .
تفسیر نمونه ج : 7ص :235
یَأَیهَا النَّبىُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلى
الْقِتَالِإِن یَكُن مِّنكُمْ عِشرُونَ صبرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَینِوَ
إِن یَكُن مِّنكم مِّائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِّنَ الَّذِینَ كَفَرُوا
بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ(65) الْئََنَ خَفَّف اللَّهُ عَنكُمْ
وَ عَلِمَ أَنَّ فِیكُمْ ضعْفاًفَإِن یَكُن مِّنكم مِّائَةٌ صابِرَةٌ
یَغْلِبُوا مِائَتَینِوَ إِن یَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَینِ
بِإِذْنِ اللَّهِوَ اللَّهُ مَعَ الصبرِینَ(66)
ترجمه:
65 -اى پیامبر ! مومنان را تحریك به جنگ ( با دشمن )
كن ، هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه مىكنند و
اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند پیروز مىگردند چرا
كه آنها گروهى هستند كه نمىفهمند ! .
66 -هم اكنون خداوند از شما تخفیف داد و دانست كه
در شما ضعفى وجود دارد بنابر این هر گاه یكصد نفر با استقامت از شما باشند
بر دویست نفر پیروز مىشوند و اگر یكهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به
فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است .
تفسیر : منتظر برابرى قوا نباشید!
در این دو آیه نیز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقیب مىشود .
در نخستین آیه به رسول اكرم دستور مىدهد كه اى پیامبر ! مسلمانان را
تفسیر نمونه ج : 7ص :236
تحریص و تشویق به جهاد با دشمن كن ( یا ایها النبى حرض المؤمنین على القتال) .
جنگجویان و رزمندگان هر اندازه آمادگى داشته باشند
باز قبل از شروع به جنگ باید آنها را از نظر روحى تقویت و به اصطلاح شارژ
كرد ، و این در برنامه تمام ارتشهاى آگاه جهان گنجانیده شده است كه
فرماندهان و افسران سپاه قبل از حركت به سوى میدان جنگ و یا در میدان قبل
از آغاز حمله با ذكر مطالب مناسبى روح جنگى آنان را تقویت مىكنند و از خطر
شكست بر حذر مىدارند .
منتها دامنه این تشویق و تحریص در مكتبهاى مادى و
مشابه آن محدود است ، ولى در مكتبهاى آسمانى بسیار گستردهتر است ، توجه
به فرمان پروردگار ، و تاثیر ایمان به خدا ، و یادآورى مقام شهداى راه حق ،
فضیلت و پاداشهاى بى حسابى كه در انتظار آنها است و افتخارها و مواهب
معنوى كه در پیروزى بر دشمن در صحنه جهاد وجود دارد ، بهترین وسیله براى
تشویق و تحریك روح سلحشورى و استقامت و پایمردى در سربازان مىباشد ، در
جنگهاى اسلامى گاهى تلاوت چند آیه از قرآن مجید آنچنان سربازان مجاهد را
آماده مىساخت كه سر از پا نمىشناختند و یكپارچه عشق و شور و هیجان
مىشدند .
در هر حال این جمله از آیه اهمیت تبلیغ و تقویت هر چه بیشتر روحیه سربازان را به عنوان یك دستور اسلامى روشن مىسازد .
و به دنبال آن دستور دومى مىدهد و مىگوید : اگر
از شما بیست نفر سرباز با استقامت باشد بر دویست نفر غلبه خواهند كرد و اگر
از شما صد نفر باشد بر هزار نفر از كافران غلبه مىكند ( ان یكن منكم
عشرون صابرون یغلبوا ماتین و ان یكن منكم ماة یغلبو الفا من الذین كفروا) .
گرچه تعبیر آیه به صورت اخبار از غلبه یك نفر برده
نفر است ، ولى به قرینه آیه بعد كه مىگوید الان خفف الله عنكم : هم اكنون
خدا این تكلیف را بر شما
تفسیر نمونه ج : 7ص :237
تخفیف داد … روشن مىشود كه منظور از آن تعیین
وظیفه و برنامه و دستور است نه تنها یك خبر ساده ، و به این ترتیب مسلمانان
نباید منتظر این باشند كه از نظر نفرات جنگى با دشمن در یك سطح مساوى قرار
گیرند بلكه حتى اگر عدد آنها یك دهم نفرات دشمن باشد باز وظیفه جهاد بر
آنها فرض است .
سپس اشاره به علت این حكم كرده و مىگوید اين بخاطر آن است كه دشمنان بى ايمان شما جمعيتى هستند كه نمىفهمند(بانهم قوم لا یفقهون) .
این تعلیل در آغاز عجیب و شگفتآور به نظر مىرسد
كه چه ارتباطى میان آگاهى و پیروزى یا عدم آگاهى و شكست وجود دارد ؟ ولى در
واقع رابطه میان این دو بسیار نزدیك و محكم است چه اینكه مؤمنان ، راه خود
را به خوبى مىشناسند ، هدف آفرینش و وجود خود را درك مىكنند ، و از
نتائج مثبتى كه در این جهان و پاداشهاى فراوانى كه در جهان دیگر در انتظار
مجاهدان است باخبرند آنها مىدانند براى چه مىجنگند ؟ و براى كه پیكار
مىكنند و در راه چه هدف مقدسى فداكارى مىنمایند ، و اگر در این راه
قربانى و شهید شوند حسابشان با كیست ؟ .
این مسیر روشن و این آگاهى ، به آنان صبر و استقامت و پایمردى مىبخشد .
اما افراد بى ایمان و یا بت پرستان ، درست
نمىدانند براى چه مىجنگند ؟ و براى چه كسى مبارزه مىكنند ؟ و اگر در این
راه كشته شدند خون آنها را چه كسى جبران خواهد كرد ؟ تنها روى یك عادت و
تقلید كوركورانه و یا تعصب خشك و بى منطق به دنبال این مكتب افتادهاند و
این تاریكى راه و نا آگاهى از هدف و ندانستن پایان كار و نتیجه مبارزه ،
اعصاب آنها را سست مىكند ، و توان و استقامتشان را مىگیرد ، و از آنها
موجودى ضعیف مىسازد .
اما به دنبال دستور سنگین فوق ، خداوند آن را چند درجه تخفیف مىدهد
تفسیر نمونه ج : 7ص :238
و مىگوید هم اكنون خداوند به شما تخفیف داد و
دانست در ميان شما افرادى ضعيف و سست هستند ( الان خفف الله عنكم و علم ان
فيكم ضعفا) .
سپس مىگوید : در این حال اگر از شما صد نفر سرباز
با استقامت باشند ، بر دویست نفر غلبه مىكنند و اگر هزار نفر باشند بر دو
هزار نفر به فرمان خدا پیروز مىشوند ( فان یكن منكم ماة صابرة یغلبوا
ماتین و ان یكن منكم الف یغلبوا الفین باذن الله) .
ولى در هر حال فراموش نكنید كه خداوند با صابران است ( و الله مع الصابرین ) .
در اینجا به چند نكته باید توجه كرد
1- آیا آیه نخست منسوخ شده ؟
همانطور كه مشاهده كردیم آیه نخست ، به مسلمانان
دستور مىدهد كه حتى اگر لشگر دشمن ده برابر آنها باشد از مقابله با آنها
سرباز نزنند ، در حالى كه در آیه دوم نسبت را به دو برابر تنزل داده است .
این اختلاف ظاهرى سبب شده كه بعضى حكم آیه اول را
بوسیله آیه دوم منسوخ بدانند ، و یا آیه اول را بر یك حكم مستحب و آیه دوم
را بر یك حكم واجب حمل كنند ، یعنى اگر تعداد دشمنان حد اكثر دو برابر
تعداد مسلمانان باشد وظیفه دارند از میدان جهاد عقبنشینى نكنند ، اما اگر
بیش از دو برابر باشد تا ده برابر مىتوانند از جهاد خود دارى كنند ، اما
بهتر آن است كه باز هم دست از جهاد بر ندارند .
ولى جمعى از مفسران را عقیده بر این است كه اختلاف
ظاهرى كه بین دو آیه دیده مىشود نه دلیل بر نسخ است و نه دلیل بر استحباب ،
بلكه هر یك از این دو حكم مورد معینى دارد : به هنگامى كه مسلمانان گرفتار
ضعف و سستى شوند و در میان آنها افراد تازه كار و نا آزموده و ساخته نشده
بوده باشند مقیاس سنجش همان
تفسیر نمونه ج : 7ص :239
نسبت دو برابر است ، ولى به هنگامى كه افراد ساخته
شده و ورزیده و قوى الایمان همانند بسیارى از رزمندگان بدر بوده باشند این
نسبت تا ده برابر ترقى مىكند .
بنابر این دو حكم مذكور در دو آیه ، مربوط به دو
گروه مختلف و در شرائط متفاوت است ، و به این ترتیب نسخى در اینجا وجود
ندارد و اگر مىبینیم در بعضى از روایات تعبیر به نسخ شده است باید توجه
داشته باشیم كه نسخ در لسان روایات مفهوم وسیعى دارد كه تخصیص را هم شامل
مىشود .
2- افسانه موازنه قوا
آیات فوق – به هر صورت – اين حكم مسلم را در بر
دارد كه مسلمانان هرگز نباید در انتظار موازنه ظاهرى قوا با دشمن بنشینند
بلكه گاهى با دو برابر جمعيت خود و گاهى حتى با ده برابر باید به مقابله
برخيزند و به عذر كمبود نفرات از برابر دشمن فرار نكنند ، و جالب اینكه در
بیشتر میدانهاى جنگى اسلام تعادل قوا به سود دشمن بهم خورده بود و مسلمین
غالبا در اقلیت بودهاند ، نه تنها در جنگهائى كه در زمان پیامبر
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) اتفاق افتاد ، مانند بدر و احد و احزاب ، و یا
جنگهائى مثل موته كه تعداد مسلمانان سه هزار نفر و حد اقل عددى كه از
نفرات دشمن نوشتهاند یكصد و پنجاه هزار نفر بود ، بلكه در جنگهائى كه بعد
از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داد این تفاوت به نحو
حیرتانگیزى وجود داشت ، مثلا تعداد نفرات ارتش آزادى بخش اسلام را در جنگ
با سپاه ساسانى پنجاه هزار نفر ، در حالى كه تعداد سپاهیان خسروپرویز را
پانصد هزار نفر نوشتهاند .
در واقعه یرموك كه برخورد بزرگ ارتش اسلام با
سپاهیان روم بود مورخان نقل كردهاند لشگرى را كه هرقل گردآورى كرد حدود
دویست هزار نفر بود ، ولى ارتش اسلام از بیست و چهار هزار نفر تجاوز
نمىكرد ! ! و عجیبتر این كه نوشتهاند تعداد نفراتى كه از دشمن در این
میدان به خاك افتادند بالغ بر هفتاد هزار نفر مىشد .
تفسیر نمونه ج : 7ص :240
شك نیست كه موازنه و برترى قوا به ظاهر یكى از
عوامل پیروزى است ، ولى چه چیز سبب مىشد كه این تفاوت بزرگ و چشمگیر به
سود مسلمانها جبران گردد ؟ پاسخ این سئوال مهم را قرآن با سه تعبیر در دو
آیه فوق بیان كرده است در یكجا مىگوید : عشرون صابرون بیست نفر با استقامت
و ماة صابرة یكصد نفر با استقامت .
یعنى روح استقامت و پایدارى كه ثمره درخت ایمان است سبب مىشد كه هر یك نفر در برابر ده نفر استقامت كنند و بر آنها پیروز گردند .
و در جاى دیگر مىگوید بانهم قوم لا يفقهون يعنى
عدم آگاهى آنها از هدفشان و آگاهى شما نسبت بهدف مقدستان ، كمبود نفرات را
جبران مىكند .
و در جاى دیگر تعبیر به اذن الله مىكند ، یعنى
امدادهاى الهى و كمكهاى غیبى و معنوى و لطف و رحمت پروردگار شامل حال چنین
مجاهدان با ایمان و پر استقامت است .
امروز نیز مسلمانان در برابر دشمنان نیرومندى قرار
دارند ، اما عجب این است كه در بسیارى از میدانهاى جنگ نفرات مسلمین بسیار
از دشمن برترى دارند ، ولى باز هم اثرى از پیروزى نیست و درست در جهت عكس
مسلمین نخستین گام بر مىدارند .
اینهابخاطر آن است كه آگاهى كافى متاسفانه در
مسلمانان امروز نیست ، روح استقامت را به خاطر تسلیم شدن در برابر عوامل
فساد و زرق و برق مادى از دست دادهاند ، حمایتهاى الهى نیز بخاطر آلودگى
به گناه از آنها سلب شده است در نتیجه به چنین سرنوشتى گرفتار شدهاند !
ولى راه بازگشت هنوز باز است و امیدواریم روزى فرا رسد كه مفهوم آیات
تفسیر نمونه ج : 7ص :241
فوق بار دیگر در مسلمین زنده شود و به وضع ذلت بار كنونى پایان دهند .
3 -جالب توجه اینكه در آیه اول كه سخن از نسبت یك و
ده است براى مثال عشرون یعنى بیست نفر ، و ماتین یعنى دویست نفر انتخاب
شده ، اما در آیه دوم كه سخن از نسبت دو برابر است ، مثال یكصد نفر در
برابر دویست نفر و هزار نفر در برابر دو هزار نفر انتخاب شده .
این تفاوت مثال گویا به خاطر بیان این حقیقت است كه
افراد قوى الاراده و با ایمان حتى مىتوانند از بیست نفر یك لشكر بسازند
در حالى كه افراد ضعیف از چنین عدد كمى نمىتوانند یك لشگر تهیه كنند بلكه
باید از چندین برابر آن لشگر فراهم سازند.
تفسیر نمونه ج : 7ص :242
مَا كانَ لِنَبىٍ أَن یَكُونَ لَهُ أَسرَى حَتى
یُثْخِنَ فى الأَرْضِتُرِیدُونَ عَرَض الدُّنْیَا وَ اللَّهُ یُرِیدُ
الاَخِرَةَوَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ(67) لَّوْ لا كِتَبٌ مِّنَ اللَّهِ
سبَقَ لَمَسكُمْ فِیمَا أَخَذْتمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(68) فَكلُوا مِمَّا
غَنِمْتُمْ حَلَلاً طیِّباًوَ اتَّقُوا اللَّهَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَّحِیمٌ(69) یَأَیهَا النَّبىُّ قُل لِّمَن فى أَیْدِیكُم مِّنَ الأَسرَى
إِن یَعْلَمِ اللَّهُ فى قُلُوبِكُمْ خَیراً یُؤْتِكُمْ خَیراً مِّمَّا
أُخِذَ مِنكمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْوَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(70) وَ إِن
یُرِیدُوا خِیَانَتَك فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ
مِنهُمْوَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ(71)
ترجمه:
67 -هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى ( از دشمن )
بگیرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد ( و جاى پاى خود را در زمين محكم كند )
شما متاع ناپايدار دنيا را مىخواهید ( و مایلید اسیران بیشترى بگیرید و در
برابر گرفتن مالى آزاد كنید ) ولى خداوند سراى دیگر را ( براى شما )
مىخواهد و خداوند قادر و حكیم است .
68 -اگر فرمان سابق خدا نبود ( كه بدون ابلاغ ،
امتى را كیفر ندهد ) مجازات بزرگى به خاطر چیزى كه ( از اسیران ) گرفتید به
شما مىرسید .
69 -اكنون از آنچه غنیمت گرفتهاید حلال و پاكیزه بخورید و از خدا بپرهیزید ، خداوند آمرزنده و مهربان است .
70 -اى پیامبر ! به اسیرانى كه در دست شما هستند
بگو اگر خداوند خیرى در دلهاى شما بداند ( و نیات نیك و پاكى داشته باشید )
بهتر از آنچه از شما گرفته به شما مىدهد ، و شما را مىبخشد ، و خداوند
آمرزنده و مهربان است .
71 -اما اگر بخواهند با تو خیانت كنند ( موضوع
تازهاى نیست ) آنها پیش از این ( نیز ) به خدا خیانت كردند و خداوند ( شما
را ) بر آنها پیروز كرد و خداوند دانا و حكیم است .
تفسیر نمونه ج : 7ص :243
تفسیر:اسیران جنگى
در آیات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد و در
گیرى با دشمنان بیان شد ، در آیات مورد بحث با ذكر قسمتى از احكام اسراى
جنگى این بحث تكمیل مىشود ، زیرا جنگها معمولا با مساله گرفتن اسیر توأمند
، و طرز رفتار با اسراى جنگى از نظر جنبههاى انسانى و هم چنین هدفهاى
جهاد فوق العاده اهمیت دارد .
نخستین مطلب مهمى را كه در این زمینه بیان مىكند ،
این است كه مىگوید : هيچ پيامبرى حق ندارد اسیران جنگى داشته باشد ، تا
به اندازه كافى جاى پاى خود را در زمین محكم كند و ضربههاى كارى و
اطمینانبخش بر پیكر دشمن وارد سازد ( ما كان لنبى ان یكون له اسرى حتى یثخن
فى الارض .
یثخن از ماده ثخن بر وزن شكن در اصل به معنى ضخامت و
غلظت و سنگینى آمده است ، سپس به همین مناسبت به پیروزى و غلبه آشكار و
قوت و قدرت و شدت اطلاق شده .
گروهى از مفسران حتى یثخن فى الارض را به معنى
مبالغه و شدت در كشتار دشمن گرفتهاند و مىگويند معنى اين جمله این است كه
گرفتن اسیران جنگى باید بعد از كشتار فراوان دشمن باشد ، ولى با توجه به
كلمه فى الارض ( در زمین ) و با توجه به ریشه این لغت كه به معنى شدت و
غلظت است ، روشن مىشود كه معنى اصلى جمله چنین نیست ، بلكه منظور اصلى
تفوق كامل بر دشمن ونشان دادن قوت و قدرت ومحكم كردن سیطره خود بر منطقه
است .
تفسیر نمونه ج : 7ص :244
ولى از آنجا كه گاهى در هم كوبیدن و كشتار دشمن سبب
تحكیم موقعیت مسلمانان مىشود یكى از مصادیق این جمله در شرایط خاصى كشتار
دشمن مىتواند بوده باشد ، نه مفهوم اصلى جمله! .
به هر حال آیه مورد بحث مسلمانان را توجه به یك
نكته حساس جنگى مىدهد ، و آن اینكه هیچگاه مسلمانان پیش از شكست كامل دشمن
نباید به فكر گرفتن اسیر باشند ، زیرا چنانكه از پارهاى از روایات
استفاده مىشود ، بعضى از مسلمانان تازه كار در میدان بدر سعى داشتند دشمن
را تا ممكن است اسیر كنند ، براى اینكه طبق معمول جنگهاى آن روز ، پس از
خاتمه جنگ ، مبل