این عشق ها مانع ازدواجتان هستند!

این عشق ها مانع ازدواجتان هستند!

این عشق ها مانع ازدواجتان هستند!
افراد ترجیح می دهند اگر رابطه عاطفی
معناداری با کسی دارند، به آن استمرار ببخشند. از آنجا که فرد از طریق
ازدواج خود را درون قاعده و چهارچوبی حس می کند، با فرض اینکه طرف مقابل با
او خواهد ماند، می تواند با امنیت خاطر روی این رابطه سرمایه گذاری کند.
اما در سال های اخیر شاهد بالا رفتن سن ازدواج بوده ایم.
به طور طبیعی،
وقتی سن ازدواج بالا می رود، ارضای این نیازها که اتفاقا نیازهایی اصیل و
انسانی هم هستند، به تعویق می افتد و همین امر تبعات متعددی در پی خواهد
داشت. یکی از آنها این است که افراد برای پاسخ به نیازهای خود به دنبال
روش های جایگزین می گردند. مثلا وارد روابط موقت، ارتباطات گذرای عاطفی یا
جنسی می شوند و یا وقت شان را به دوست بازی می گذرانند. یا اینکه اصلا به
انکار نیازها می رسند؛ به طوری که اساسا خود را به عنوان یک فرد دارای نیاز
نمی بینند؛ که این موضوع هم متعاقبا تبعاتی خواهد داشت.

تبعات افزایش سن ازدواج
زمینه
سازی ترویج روابط بی چهارچوب عاطفی یا جنسی، که محصول آن می تواند پایین
تر آمدن سن نخستین رابطه جنسی نیز باشد. این موضوع در طول زمان با ریخته
شدن قبح ماجرا، تبدیل به فرهنگ یا عرف می شود و ممکن است والدینی که خودشان
سرخوردگی های احساسی داشته اند، برای جبران ناکامی های احساسی خود، در
مقابل فرزندانشان سهل گیری کنند یا اصلا به دلیل مسائل اجتماعی – اقتصادی
وقت کافی برای نظارت به فرزندانشان را نداشته باشند؛ یا تحت تاثیر القای
فرهنگی رسانه ها، تساهل گرا شده باشند.

از طرف دیگر، بچه ها هم،
تحت تاثیر امیال غریزی و نیازهای عاطفی ناگهان فعال شده اما به خوبی درک
نشده، با یکدیگر روابط صمیمانه برقرار می کنند تا جایی که ممکن است تجربه
جنسی خارج از قواعد شرع را هم پیدا کنند. اگر این اتفاق رخ دهد ممکن است
فرزند، به خاطر احساس گناه ناشی از این تجربه زودتر از موعد جنسی، این عمل
را ترک کند. گاهی هم احساس گناه باعث می شود او شروع به انکار ضوابط شرع و
عرف کرده و حتی تحت یک فرایند جبرانی روانی، دست به فلسفه بافی بزند و با
خود بگوید «حالا مگر چه شده و اصلا چه اشکالی دارد؟» برخی هم از رابطه با
طرف مقابل خارج شده و با هدف رعایت ضوابط شرع و اخلاق سعی در بازسازی سبک
زندگی خود می کنند. اغلب این افراد برای چهارچوب دادن به این رابطه انگیزه
پیدا می کنند و به سمت ازدواج سالم می روند.اول عشق می آید یا ازدواج؟
باور غلطی که رایج شده این است که می گویند «ازدواج باید با عشق شروع

برای انتخاب همسر باید دنبال کسی رفت
که ظرفیت ارتباط انسانی سالم را داشته باشد. در این صورت و به فرض وجود
این توان و آگاهی و ظرفیت در هر دو طرف است که می توان بعد از مدتی زندگی
مشترک توأم با احترام، مسئولیت پذیری، محبت ورزی، تعهد و حمایت متقابل در
بالا و پایین های زندگی مشترک، شاهد جوانه زدن بذر عشق در رابطه باشیم

شود.» صرف این تصور از ازدواج، بیماری است. ازدواج باید به عشق
منتهی شود نه اینکه لزوما به دنبال آنچه برویم که در اکثر مواقع به جای عشق
اشتباه گرفته می شود، شروع شود. برای انتخاب همسر باید دنبال کسی رفت که
ظرفیت ارتباط انسانی سالم را داشته باشد.
در این صورت و به فرض وجود
این توان و آگاهی و ظرفیت در هر دو طرف است که می توان بعد از مدتی زندگی
مشترک توأم با احترام، مسئولیت پذیری، محبت ورزی، تعهد و حمایت متقابل در
بالا و پایین های زندگی مشترک، شاهد جوانه زدن بذر عشق در رابطه باشیم.
بنابراین اینکه افراد می گویند باید با عشق شروع کنیم، اغلب منتهی به
اشتباه گرفتن احساس های شهوت و شیفتگی و نوعی فرافکنی متقابل با عشق خواهیم
شد.

فرق عشق و هوس را چطور بفهمیم؟
 برای
روشن شدن این موضوع از خودتان بپرسید: «نقطه مقابل عشق چیست؟» اغلب مردم
خیال می کنند تنفر نقطه مقابل عشق است، در حالی که نقطه مقابل تنفر، شیفتگی
است نه عشق. تنفر، اوج انزجار است با چشم بسته؛ طوری که هیچ کدام از خوبی
های کسی را نبینیم و شیفتگی، اوج کشش است با چشم بسته؛ طوری که فردِ شیفته
بدی های طرف و اشکالات رابطه را نمی بیند.
پس جایگاه عشق در این میان چه می شود؟
عشق نقطه مقابل ندارد. یا هست یا نیست. عشق، گر گرفته نیست. تصاحب گرا
نیست. تملک جو نیست. عشق نوسان ندارد، سیال است. هدف و شرط عشق، لزوما وصال
نیست اما همه اینها در شیفتگی هست. در شیفتگی فرد به دنبال وصال است.
اگر طرف مقابلش برود یا قهر کند و نباشد، او دیوانه می شود. آدمِ شیفته،
تملک گرا و انحصارطلب است. پس عشق که اغلب در ادبیات رایج ما جایگاهش
به شیفتگی تنزل پیدا کرده و مبتذل شده است، این نیست و آنچه به عنوان عشق
در جامعه می بینیم بیشتر شوقی است که مۆلفه های شهوت و برون فکنی متقابل
نیازها و انگیزه ها را دارد. نکته مهم دیگر آن است که افراد متاسفانه فکر
می کنند آن ازدواجی درست و خوش عاقبت است که این شوق، از روز نخست در دل
آنها باشد. همین نگرش باعث می شود خیلی از ازدواج های سالم و بالقوه موفق
اتفاق نیفتد،میگنا دات آی آر ،چون به اصطلاح آن حرارت و تپش قلب و هیجانی
که انتظار می رود در دل دو طرف نیست.
جالب است بدانید بسیاری از
ازدواج هایی که با این عشق آتشین شروع شده است، منجر به نارضایتی های جدی
زناشویی و حتی طلاق می شود و همین امر جوانان را نسبت به ازدواج بدبین می
کند چرا که با خود می گویند حالا که قرار است این شعله فروکش کند اصلا بهتر
است تا وقتی با هم هستیم، بدون دردسر به صورت غیررسمی و بدون ثبت در سند و
قباله باشد. همه این موارد جزو موضوعات ریزی هستند که آمار طلاق را بالا
می برند. این وضعیت بلاتکلیفی، به اضافه دسترسی بی قاعده به روابط شبه
صمیمانه با جنس متفاوت، برخی افراد را تنوع طلب می کند و سبب می شود فرصت
های دسترسی به جنس متفاوت برای درگیر شدن در روابط شیفته واری استفاده کرده
و آن را عشق می نامند.

فرصت سوزی ازدواج
به
این ترتیب، بسیاری از افراد از مسیر درستی که می تواند با رعایت اصول
ارتباط انسانی و انتخابی شریک شایسته فرصت برقراری یک رابطه احساسی باثبات
را فراهم کند دور شده و بازیچه روابط بالقوه ناپایدار و وهم آمیز می شوند.
بنابراین در یک فرصت ده ساله – از بیست تا سی سالگی – که طی آن افراد نه
ظرفیت عاطفی جا افتاده و نه بی تفاوتی و بی نیازی سنین پایین تر را دارند،
شرایطی صورت می گیرد که از ایجاد رابطه صمیمانه و پایدارِ متعهدِ چارچوب
دار، مانند ازدواج، طفره می روند. البته ناگفته پیداست، موضوعاتی که
برشمردیم تنها عاملِ به تاخیر افتادن ازدواج نیست و صد البته نمی توان منکر
مسائل اقتصادی و اجتماعی شد؛ اما من به عنوان یک روانشناس، در این
یادداشت، فقط به تحلیل برخی عوامل روان شناختی این موضوع پرداختم. در ضمن،
یادآور می شوم از عوامل دیگری که به افزایش نسبی سن ازدواج دامن می زند نیز
نداشتن مهارت های زندگی و علاوه بر آن داشتن انتظارات اقتصادی و اجتماعی
غیرواقع بینانه از ازدواج است


وقتی رابطه به قدر کافی گرم نیست

رازی که مردها نمی دانند

وقتی همسران تفاوت های یکدیگر را به
خوبی بشناسند، سردی های کمتری در زندگی آنان پیش می آید. این تفاوت ها دو
دسته اند. گروهی از تفاوت ها عمومی هستند و دسته ای دیگر به تفاوت در ارضای
نیازهای جنسی و عاطفی مربوط می شوند.

وقتی یک مرد نتواند فکر
همسرش را خوب بخواند، رابطه عاطفی خوبی با او برقرار کند یا احساساتش را
درک کند، زن احساس بی میلی پیدا می کند. مردها باید بدانند که زن ها از
طریق حرف زدن و صحبت کردن با فشارهای درونی شان کنار می آیند. در صورتی که
طبیعت مردها این است که فکر می کنند اگر حرفی نداریم، لزومی ندارد با هم
حرف بزنیم. بنابراین اولین مقدمه سردی در ابتدای روابط این است که همسر شما
احساس می کند شما را به قدر کافی نمی شناسد یا شما به اندازه کافی او را
درک نمی کنید. اگر مردها بدانند که صحبت کردن یک زن چقدر اهمیت دارد و تا
چه حد به نفع خودشان است، از آن استقبال می کنند.

 

وقت مناسبی را انتخاب نمی کنید

برای
روابط عاشقانه یا نزدیک در دوران عقد، بسیار مهم است که فضایی بدون استرس
را فراهم آورید. شما اولین تجربه های عاطفی و جسمانی تان را شکل می دهید و
بسیار مهم است که آن را در موقعیت مناسبی خلق کنید تا خاطره خوبی درباره اش
داشته باشید. مردان ممکن است فکر کنند رابطه جنسی یا عاشقانه، وقتی
همسرشان خسته یا مضطرب است، به آرامش او کمک می کند. اما این برداشتی کاملا
اشتباه است، (هر چند ممکن است در مورد مردان چنین باشد) در این موارد
بهترین گزینه برای آرام شدن و از بین رفتن خستگی زن صحبت کردن با همسر است.

 

به نگرانی های او احترام بگذارید

در
دوران عقد یا اوایل ازدواج یکی از بزرگترین نگرانی های زن ها، چگونگی
رابطه جسمانی است. آنها را مطمئن کنید که قرار نیست عجله ای در کار باشد و
می توانید کم کم با جسم هم آشناتر شوید و ضرورتی برای تحمیل رابطه وجود
ندارد
. ترس از بارداری یا به وجود آمدن مشکلات جدی در
دوران عقد هم یکی دیگر از استرس های خانم ها است. هیچ وقت همسرتان را در
دوران عقد مجبور نکنید که با شما رابطه جنسی داشته باشد. در غیر این صورت
ممکن است سردی و امتناع زن در آینده هم بر زندگی تان سایه بیندازد. روابط
نزدیک را به وقتی موکول کنید که او هم تمایل داشت و در واقع هر دو طرف برای
آن آماده بودید.

شما
اولین تجربه های عاطفی و جسمانی تان را شکل می دهید و بسیار مهم است که آن
را در موقعیت مناسبی خلق کنید تا خاطره خوبی درباره اش داشته باشید

کی مشاوره بگیریم؟

در 4 مورد باید برای حل مشکلاتتان به مشاوره جنسی نزد یک روانپزشک مجرب رو بیاورید:

1.
تفاوت زیاد در میل جنسی دو طرف: میل جنسی در افراد مختلف متفاوت است. اما
اگر این اختلاف زیاد باشد، تاثیری منفی روی روابط جنسی آنها می‌گذارد. در
چنین موقعیت‌هایی، طرفی که میل جنسی کمتری دارد اغلب مجبور به انجام
کارهایی می‌شود که علاقه ای به انجام آن ندارد. و در طی زمان این مسئله
منجر به رنجش، عصبانیت و حتی بعدها صرف نظر کردن از انجام رابطه جنسی
می‌شود. طرفی که میل جنسی بالایی دارد هم معمولاً احساس ناامیدی، محرومیت و
کمبود محبت می‌کند و به خاطر همین احساسات میل جنسی او روز به روز بیشتر
شده و قوی‌تر می‌شود.

2.
اجبار در رفتارهای جنسی: در روابط جنسی افراد نباید هیچ گاه مجبور به
انجام کارهایی شوند که تمایلی به آن ندارند. اگر کسی تصمیم می‌گیرد که
رفتاری را که همسرش از او می خواهد را انجام دهد، طرف دیگر باید حتماً
درخواست خود را متوقف کند. و اگر زوجین نتوانستند در این زمینه به توافق
برسند، برای آنها بهتر خواهد بود که با یک روانشناس یا مشاور خانواده
مشاوره کنند.

3.
نیاز به تحریکات ناسالم: رفتارهای ناسالم جنسی شامل خیال‌پردازی های بیش
از حد، امیال یا رفتارهایی که توسط چیزهایی غیر انسانی، کودکان یا شریک
جنسی ناراضی صورت گیرد و یا باعث رنج و عذاب فرد یا احساس حقارت شود. بعضی
افراد به هیچ صورتی تحریک نمی‌شوند مگر به واسطه یکی از این افکار ناسالم.
در چنین موقعیت هایی حتماً باید با متخصصین مشاوره صورت گیرد.

4.
شکست چند باره: کسانی که چندین بار پشت سر هم در رابطه جنسی‌شان دچار شکست
شده باشند، یا اینکه ناسازگاری و اختلاف اساسی در مورد رفتارها و عملکرد
جنسی‌شان داشته باشند که خود قادر به حل آن نباشند باید به مشاور مراجعه
کنند. مشکلات عملکردی شامل عدم تحریک شدن، کمبود میل جنسی، سختی برای ارضاء
شدن و …با مراجعه به پزشک رفع می‌شوند.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top