انواع گناه و معصيت و آثار آن
«گناه» عملي است كه با اراده و رضايت الهي در تضاد بوده ، با ايجاد نوعي ”
تاريكي” معنوي در نفس انسان، آدمى را از خداي متعال كه “نور” آسمانها و
زمين است، دور مىسازد و به عبارت ديگر، موجب بازماندن وى از كمال و قرب به
خدا مىگردد.
تعيين اين كه چه چيزي گناه است و چه چيزي ثواب از طريق كتاب و سنت مقدور
است، زيرا در بسياري از موارد، گناه بودن عملي قابل تشخيص عقلاني نيست و
خداي متعال است كه اين موارد را به اقتضاي علم و حكمت مطلق خود، از طريق
وحي و دين، براي بشر بيان نموده است.
اقسام گناه:
عالمان اسلامي گناهان را بر دو گونه تقسيم نموده اند: گناهان كبيره (بزرگ) و گناهان صغيره (كوچك)..
اين تقسيم بندى از قرآن و روايات سرچشمه گرفته است ؛ در قرآن چنين مى
خوانيم: اگر از گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان
كوچك شما را مى پوشانيم وشما را در جايگاه خوبى وارد مى سازيم . (نساء،
31)
و در جاى ديگر آمده است: و كتاب (نامه اعمال ) در آنجا گذارده شود،
گنهكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است ، ترسان و هراسناكند، و مى
گويند: اى واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست ، مگر
اينكه آن را شماره كرده است ؟ (كهف، 49)
و درباره بهشتيان مى خوانيم: مواهب آخرت ، جاودانه است براى آنانكه از گناهان بزرگ و كارهاى زشت پرهيز مى كنند. (شوري،38).
از اين آيات به روشنى استفاده مى شود، كه گناهان ، دو گونه اند: كبيره و
صغيره و همچنين استفاده مى شود بعضى از گناهان ، بدون توبه حقيقى بخشودنى
نيست ، ولى بعضى از آنها بخشودنى است .
امام على (عليه السلام) در گفتارى فرمود: گناهان بر سه گونه اند: گناه
بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى كه براى صاحبش ، هم اميد بخشش داريم و هم
ترس از كيفر.
سپس فرمود: اما گناهى كه بخشيده است ، گناه بنده اى است كه خداوند او را در
دنيا كيفر مى كند و در آخرت كيفر ندارد. در اين صورت خداوند حكيم تر و
بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را دو بار كيفر كند.
اما گناهى كه نابخشودنى است ، حق الناس است يعنى ظلم بندگان نسبت به همديگر
كه بدون رضايت مظلوم بخشيده نمى شود. و اما نوع سوم ، گناهى است كه خداوند
آن را بر بنده اش پوشانده ، توبه را نصيب او نموده است ، و در نتيجه آن
بنده هم از گناهش هراسان است و هم اميد به آمرزش پروردگارش دارد، ما نيز
درباره چنين بنده اى ، هم اميدواريم و هم ترسان . (بحار الانوار، ج6، ص29)[1]
ملاك كبيره (بزرگ) بودن گناه:
در قرآن مجيد و كلام معصومين (عليهم السلام) كليه اعمالى كه گناه محسوب
مىشود، بيان گرديده است ، منتهي كبيره بودن گناه، پيرو ملاك هايي است.
در كتاب تحرير الوسيله امام خمينى قدس سره پيرامون معيار گناهان كبيره ، چنين آمده است
1- گناهانى كه در مورد آنها در قرآن يا روايات اسلامى وعده آتش دوزخ ، داده شده باشد.
2- از طرف شرع ، به شدت ، از آن نهى شده است .
3- دلايلي وجود دارد كه معلوم مي شود آن گناه ، بزرگتر از بعضى از گناهان كبيره است .
4- عقل ، حكم كند كه فلان گناه، كبيره است .
5- در ذهن مسلمينِ پاى بند به دستورات الهى ، چنين تثبيت شده كه فلان گناه ، از گناهان بزرگ است .
6- از طرف پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) يا امامان (عليهم السلام) در خصوص گناهى تصريح شده كه از گناهان كبيره است .
(برخي از فقها تعزير را نشانه كبيره بودن گناه مي دانند كه در اين صورت
استمنا نيز از گناهان كبيره محسوب خواهد شد ، زيرا در روايتي آمده است كه
امام علي (عليه السلام) با زدن روي دست، شخص مستمني را تعزير فرمودند.)
البته گناهان كبيره نيز همه در يك سطح نيستند. بعضى بدون توبه بخشيده
نمىشوند، مانند «شرك» و «قتل نفس» و برخى بدون توبه و تحت شرايطي و در اثر
انجام كارهاي نيك ممكن است مشمول مغفرت گردند.
فهرست گناهان كبيره:
روايات متعددى از ائمّه اطهار (عليهم السلام) به ما رسيده كه بيانگر تقسيم
گناهان به كبيره و صغيره است ، ودر كتاب اصول كافى يك باب تحت عنوان” باب
الكبائر” به اين موضوع اختصاص يافته كه داراى 24 حديث است .
در روايت اوّل و دوّم اين باب ، تصريح شده كه گناهان كبيره ، گناهانى را
گويند كه خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقرر نموده است .
در بعضى از اين روايات (روايت سوم و هشتم )، هفت گناه به عنوان گناه كبيره ،
و در برخى از روايات (روايت 24) نوزده گناه به عنوان گناهان كبيره ، شمرده
شده است .
گرچه هر گناه ، چون مخالفت فرمان خداى بزرگ است ، سنگين و بزرگ است، ولى
اين موضوع منافات ندارد كه بعضى از گناهان نسبت به خود و آثارى كه دارد،
بزرگتر از برخى ديگر باشد، و به گناهان بزرگ و كوچك تقسيم گردد.
گناهان كبيره در كلام امام صادق) عليه السلام):
عمروبن عبيد يكى از علماى اسلام ، به حضور امام صادق (عليه السلام) آمد،
سلام كرد و سپس اين آيه را خواند: نيكوكاران كسانى هستند كه از گناهان بزرگ
، و زشتى پرهيز مى كنند. (شوري، 38)
سپس سكوت كرد و دنبال آيه را نخواند؛ امام صادق (عليه السلام) به او
فرمودند: چرا سكوت كردى ؟! او گفت : دوست دارم ، گناهان كبيره را از كتاب
خداوند بدانم .
آنگاه امام صادق (عليه السلام) گناهان كبيره اى را كه در قرآن آمده بيان نمودند:
1- بزرگترين گناهان كبيره ، شرك به خدا است : قرآن مى فرمايد كسي كه براى
خدا، شريك قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى كند. (مائده، 72 )
2- نااميدى از رحمت خدا: هيچ كس جز كافران از رحمت خدا، نوميد نگردد. (يوسف،87)
3- ايمنى از مكر (عذاب و مهلت ) خدا: از مكر خدا ايمن نشود، مگر مردم زيان كار. ( اعراف، 99)
4- عقوق (و آزار) والدين : چنان كه قرآن از زبان عيسى (عليه السلام) مى
فرمايد: خدا دستور داده كه به مادرم نيكى كنم و مرا زورگوى تيره بخت قرار
نداده است . (مريم، 32)
5- كشتن انسانِ بى گناه : و هر كس فرد با ايمانى را از روى عمد، به قتل
برساند مجازات او، دوزخ است كه جاودانه در آن مى ماند، و خداوند بر او غضب
مى كند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است .
(نساء، 93)
6- نسبت نارواى زنا به زن پاكدامن : كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر (از هر
گونه آلودگى ) و با ايمان را متهم مى سازند، در دنيا و آخرت ، از رحمت
الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است . (نور، 23)
7- خوردن مال يتيم: همانا كسانى كه اموال يتيمان را مى خورند، آنها در شكم
هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند. ( نساء، 10)
8- فرار از جبهه جهاد: و هر كس در آن هنگام (جنگ ) به آنها پشت كند مگر در
صورتى كه هدفش ، كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به
گروهى (از مجاهدان ) بوده باشد (چنين كسى ) گرفتار خشم پروردگار خواهد شد،
و جايگاه او جهنم ، و چه بد عاقبتى است . ( انفال، 16)
9- ربا خوارى: كسانى كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه شيطان
باتماس خود، او را همچون ديوانه ، آشفته حال كرده است . ( بقره، 275)
10- سحر و جادو: قطعا دانستند كه هر كس خريدار جادو شود، در آخرت ، بى بهره خواهد بود. ( بقره، 102)
11- زنا: هر كس كه زنا كند، مجازاتش را خواهد ديد، عذاب چنين كسى در قيامت ،
مضاعف گردد و با خوارى ، هميشه در آن خواهد ماند. ( فرقان، 68)
12- سوگند دروغ براى گناه : كسانى كه پيمان خود با خدا و سوگندهاى خود را
به بهاى اندك مى فروشند، در آخرت ، بى بهره اند. (آل عمران، 77)
13- خيانت در غنايم جنگى : و هر كه در غنيمت جنگى ، خيانت كند، روز قيامت با آنچه خيانت كرده بيايد. ( آل عمران، 161)
14- نپرداختن زكات واجب : در آن روز) طلاها و نقره ها را) در آتش دوزخ داغ و
سوزان كرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هايشان را داغ مى گذارند. (
توبه، 35)
15- گواهى به دروغ ، كتمان : و هر كس گواهى دادن را پنهان كند، قلبش گنهكار است . ( بقره، 283)
16- شراب خوارى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بت ها و
تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند. پس از آنها دورى كنيد باشد كه رستگار
شويد. ( مائده، 90)
17- ترك نماز يا واجبات ديگر بطور عمد، زيرا پيامبر (صلّى اللّه عليه و
آله) فرمود: هر كس عمدا نماز را ترك كند از پيمان خدا و رسول خدا بيزارى
جسته است . (بحار الانوار، ج47، ص17)[2]
18و19- پيمان شكنى و قطع رحم ، چنانكه خداوند مى فرمايد: براى آنانكه
(پيمان را مى شكنند و قطع رحم مى كنند) لعنت و خانه بد در آخرت ، است.
(رعد، 25)
امام صادق (عليه السلام) به اينجا كه رسيد، عمروبن عبيد در حالى كه از شدت
ناراحتى ، شيون مى كشيد از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت: به هلاكت رسيد
آنكس كه به راءى ، فتوا داد، و در فضل و علم با شما، ستيزكرد.
(بحارالانوار، ج76، ص 8)
امام خميني (رض) در كتاب تحرير الوسيله مى گويد: گناهان كبيره ، بسيار است ، بعضى از آنها عبارتند از:
1- نا اميدى از رحمت خدا. 2- ايمن شدن از مكر خدا. 3- دروغ بستن به خدا يا
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و يا اوصياى پيامبر عليهم السلام4- كشتن نا
بجا.
[1] . ان الذنوب ثلاثة … فذنب مغفور و ذنب غير مغفور و ذنب نرجو لصاحبه و نخاف عليه… .
[2] . من ترك الصّلاة متعمّدا فقد بَرى من ذمّة اللّه و ذمّة رسول اللّه.
@#@ 5- عقوق پدر ومادر6- خوردن مال يتيم از روى ظلم . 7- نسبت زنا به زن با
عفت . 8- فرار از جبهه جنگ با دشمن . 9- قطع رحم . 10- سحر و جادو. 11-
زنا. 12- لواط. 13- دزدى . 14- سوگند دروغ . 15- كتمان گواهى . (در آنجا كه
گواهى دادن واجب است ) 16- گواهى به دروغ . 17- پيمان شكنى . 18- رفتار بر
خلاف وصيّت . 19- شرابخوارى . 20- رباخوارى . 21- خوردن مال حرام . 22-
قمار بازى . 23- خوردن مردار و خون . 24- خوردن گوشت خوك . 25- خوردن گوشت
حيوانى كه مطابق شرع ذبح نشده است . 26- كم فروشى . 27- تعرّب بعد از هجرت .
يعنى انسان به جايى مهاجرت كند كه دينش را از دست مى دهد. 28- كمك به
ستمگر. 29- تكيه بر ظالم . 30- نگهدارى حقوق ديگران بدون عذر. 31- دروغگويى
. 32- تكبر. 33- اسراف و تبذير. 34- خيانت . 35- غيبت . 36- سخن چينى .
37- سر گرمى به امور لهو. 38- سبك شمردن فريضه حج . 39- ترك نماز. 40-
ندادن زكات . 41- اصرار بر گناهان صغيره.
از اين ميان شرك به خدا و انكار آنچه را كه خداوند دستور داده ، و دشمنى با
اولياى خدا، از بزرگترين گناهان كبيره است. همانگونه كه بيان شد طبق فتواى
امام خمينى قدس سره گناهان كبيره ، بسيار است و آنچه در بالا ذكر شد قسمتى
از آنها است ، مثلا توهين به كعبه و قرآن و پيامبر( صلّى اللّه عليه و
آله) و امامان (عليهم السلام) يا ناسزا گفتن به آنها و بدعت گذارى و…. از
گناهان كبيره است .
موارد تبديل گناه صغيره به كبيره:
از آيات و روايات استفاده مى شود كه در چند مورد، گناه صغيره ، تبديل به كبيره شده و حكم گناهان كبيره را پيدا مى كند از جمله :
اول. اصرار بر صغيره:
تكرار گناه صغيره ، آن را تبديل به گناه كبيره مى كند، و اگر انسان حتى يك
گناه كند، ولى استغفار نكند، و در فكر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى
آيد. صغيره همچون نخ نازك و باريكى است كه اگر تكرار شود، طناب و ريسمان
ضخيمي مى گردد كه در اين صورت پاره كردنش مشكل است
قرآن درباره ى پرهيزكاران مى فرمايد: آنان آگاهانه بر گناهانشان ، اصرار نورزند. (آل عمران، 135)
امام باقر (عليه السلام) در شرح اين آيه فرمود: اصرار، عبارت از اين است كه
كسى گناهى كند و از خدا آمرزش نخواهد و در فكر توبه نباشد.
اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمود: از اصرار بر گناه بپرهيز، چرا كه از
بزرگترين جرايم است. (مستدرك الوسايل،موسسه آل البيت، ج11، ص368)[1]
از گناهان كوچك غافل نشويم:
امام صادق (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) همراه
ياران (در سفرى ) در سرزمين بى آب و علفى فرود آمد، به يارانش فرمود:
ائتوابحطب ، هيزم بياوريد كه از آن آتش روشن كنيم تا غذا بپزيم . ياران عرض
كردند: اينجا سرزمين خشكى است و هيچگونه هيزم در آن نيست !. رسول خدا
(صلّى اللّه عليه و آله) فرمود: برويد هر كدام هر مقدار مى توانيد جمع كنيد
آنها رفتند و هر يك مختصرى هيزم يا چوب خشكيده اى با خود آورد و همه را در
پيش روى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) روى هم ريختند، پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله فرمود: اين گونه گناهان ، روى هم انباشته مى شوند.
سپس فرمود: ايّاكم و المحقّرات من الذّنوب از گناهان كوچك بپرهيزيد كه همه
آنها جمع و ثبت مى گردد. …( اصول كافي، ج2، ص 288 ) امام صادق عليه
السلام فرمود: لا صَغيرة مع الاِصرار در صورت اصرار، گناه صغيره اى نباشد. (
بحار الانوار، ج 8، ص 352)
دوم . كوچك شمردن گناه:
كوچك شمردن گناه ، آن را به گناه بزرگ تبديل مى كند، براى روشن شدن موضوع ، به اين مثال توجه كنيد:
اگر كسى سنگى به سوى ما پرتاب كند، ولى بعداً پشيمان شده و عذرخواهى كند،
ممكن است او را ببخشيم ، ولى اگر سنگ ريزه اى به ما بزند، و در مقابلِ
اعتراض بگويد: اين كه چيزى نيست ، بى خيالش . او را نمى بخشيم ، زيرا اين
كار، از روح استكبارى او پرده برمى دارد و بيانگر آن است كه او گناهش را
كوچك مى شمرد. به اين روايات توجه كنيد:
امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: از گناهان نابخشودنى اين است كه انسان
بگويد: كاش مرا به غير از اين گناه مجازات نكنند؛ يعنى آن گناهِ مورد
اشاره را كوچك بشمرد. ( بحارالانوار، ج50، ص250)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) مى فرمايد: بدترين گناهان ، آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد. ( كلمة التقوي، ج2، ص294)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: از گناه حقير و ريز، بپرهيز (سبك مشمار) كه
آمرزيده نشود. عرض كردم : گناهان حقير چيست !؟ فرمود آن است كه : كسى گناه
كند و بگويد خوشا به حال من اگر غير از اين گناه نداشتم . (مشكوة الانوار،
ص273)
سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه:
لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه ، از امورى است كه گناه را
بزرگ مى كند و موجب كيفر بيشتر مى شود. در اينجا به چند روايت توجه كنيد:
اميرمؤ منان على (عليه السلام) فرمود: بدترين بدها كسى است كه به انجام بدى خوشحال گردد. ( عيون الحكم و المواعظ، ص294)[2]
و نيز فرمود: كسى كه از انجام گناه ، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى رساند. (عيون الحكم والمواعظ، ص436)[3]
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: از شاد شدن هنگام گناه بپرهيز، كه اين شادى
بزرگتر از انجام خود گناه است . ( بحارالانوار، ج75، ص159) و نيز فرمود:
عذاب دردناك گناه شيرينى آن را تباه مى سازد.[4]
چهارم. گناه از روى طغيان :
يكى ديگر از امورى كه موجب تبديل گناه كوچك به گناه بزرگ مى شود، طغيان و
سركشى در انجام گناه است ؛در قرآن كريم مي خوانيم: و اما آنها كه طغيان
كردند و زندگى دنيا را مقدم شمردند، بى گمان جايگاهشان دوزخ است.[5]
پنجم. مغرور شدن به مهلت الهى:
ديگر از امورى كه گناه كوچك را به گناه بزرگ تبديل مى كند، آن است كه
گنهكار مهلت خدا و مجازات نكردن سريع او را دليل رضايت خدا بداند و يا خود
را محبوب خدا بداند.
گناهكاران در دل مى گويند: چرا خدواند مارا به خاطر گناهانمان عذاب نمى
كند؟ جهنم براى آنها كافى است ، وارد آن مى شوند و بد جايگاهى است .
وعده عذاب جهنم براى چنين افرادى ، دليل آن است كه گناه افرادى كه مغرور به
عدم مجازات سريع خداوند هستند، گناه كبيره است . (مجادله، 8)
ششم. تجاهر به گناه:
آشكار نمودن گناه نيز، گناه صغيره را تبديل به گناه كبيره مى كند، شايد از
اين نظر كه آشكار نمودن گناه حاكى از تجرّى و بى باكى بيشتر گنهكار است ، و
موجب آلوده كردن جامعه ، و عادى نمودن گناه مى گردد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) فرمود: از آشكار نمودن گناهان بپرهيز، كه آن
از سخت ترين گناهان است. (عيون الحكم والمواعظ، ص95) و حضرت رضا (عليه
السلام) فرمود: پاداش پنهان كننده كردار نيك ، معادل هفتار كار نيك است ، و
آشكار كننده گناه ، خوار مى باشد. (بحارالانوار، ج67، ص251)
هفتم. گناه شخصيت ها:
گناه آنان كه در جامعه ، داراى موقعيت خاص هستند، با گناه ديگران يكسان
نيست ، و چه بسا گناه صغيره آنها، حكم گناه كبيره را داشته باشد، زيرا گناه
آنها داراى دو بعد است : بعد فردى و بعد اجتماعى
گناه شخصيت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمينه ى اغوا و انحراف
جامعه و موجب سستى دين مردم شود. بر همين اساس ، حساب خداوند با بزرگان و
شخصيت ها، غير از حساب او با ديگران است .
گناه بزرگان از ديدگاه قرآن:
در سوره حاقهّ در باره عالمان بدعت گذار مى خوانيم و اگر او (پيامبر) سخن
دروغ بر ما مى بست ، ما او را با قدرت مى گرفتيم ، سپس شاهرگش را قطع مى
كرديم ، و احدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمايت كند. (حاقهّ، 44
تا 48)
در قرآن افراد بدعت گذار و تحريف گر بسيارى مطرح شده اند اما خدا درباره ى
هيچكدام از آنها اين گونه سخن نگفت كه : رگ گردنت را مى زنيم ، ولى به
پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهيش چنين مى
فرمايد، زيرا او شخص بزرگى است كه گناهش نيز بسيار بزرگ است .
بنابراين آنان كه داراى شخصيت علمى و دينى هستند و انتسابشان به دستگاه دين بيشتر است ، مسئوليت بيشترى دارند.
گناه بزرگان از ديدگاه روايات:
امام صادق عليه السلام در ضمن گفتارى فرمود: هفتاد گناه از جاهل ، بخشيده
مى شود قبل از آنكه يك گناه از عالم ، بخشيده گردد. (بحارالانوار،ج75،
ص193)
رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) در ضمن گفتارى فرمود: اگر عالمان دين و زمامداران ، فاسد شدند، مردم نيز فاسد مى شوند.
و در سخن ديگر فرمود: عوام امت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امت من
! شخصى پرسيد: خواص امت چه كسانى هستند؟. فرمود: خواص امت من چهار دسته
اند: 1 -زمامداران . 2 -دانشمندان . 3 – عابدان. 4- تاجران.
شخصى ديگر پرسيد: چگونه ؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: زمامداران
چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبيبان
مردمند، وقتى طبيب بيمار باشد، بيماران را چه كسى درمان كند، بندگانِ عابد
خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه كسى راه رونده را هدايت مى
كند؟ و تاجران امين مردمند، وقتى كه امين خيانت كرد، به چه كسى بايد
اطمينان نمود؟
بنابراين گناه مسئولين ، چهره ها، علما، نهادها، نويسندگان ، بزرگان و سادات بيشتر به حساب مى آيد.
»» راز عدم ازدواج حضرت معصومه (س)
حضرت معصومه در یک نگاه
حضرت
فاطمه معصومه(س) در اول ذیقعده 173 در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر
بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (ع) و مادر گرامیاش نجمه خاتون است. او از
کودکی تا جوانی تحت تربیت پدر بزرگوارش و برادر مکرّمش حضرت رضا(ع) قرار
داشت و در علم و تقوا و پاسخ به پرسشهای مراجعان به مقامی رسید که مدال
افتخار فداها ابوه از پدر خود دریافت داشت. بعد از ورود حضرت رضا (ع) به
مرو آن حضرت نامهای را به وسیله یکی از غلامان خویش برای خواهرش فرستاد که
با رسیدن نامه، بلافاصله فاطمه معصومه(س) آماده سفر گشت.[1] آن حضرت در
سال 201 هجری به همراه پنج تن از برادران (فضل، جعفر، هادی، قاسم، زید) و
تعدادی از برادرزادگان و کنیزان روانه خراسان شدند.[2]
هنگامی
که موکب حضرت معصومه(س) به ساوه رسید، عدهای از دشمنان اهل بیت، به اشاره
مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یک درگیری نابرابر، تمام برادران و
بیشتر همراهان او به شهادت رسیدند و حضرت معصومه(س) بر اثر شدّت تألمات و
بنا بر قولی بر اثر مسمومیت[3] بیمار گشت.
در
روز 23 ربیع الاوّل 201 هجری فاطمه معصومه(س) وارد قم شد و ناقه حضرت در
محلی که امروز به نام میدان میر نامیده میشود، زانو به زمین زد و این
افتخار نصیب موسی بن خزرج ، بزرگ اشعریان، شد تا هفده روز میزبان دختر،
خواهر و عمه امام باشد.
آن
بانو سرانجام در روز دهم ربیع الثانی 201 هجری از دنیا رحلت کرد و با
تجلیل فراوان مردم قم، و به وسیله دو فرد ناشناس، به خاک سپرده شد.[4]
اهمیت ازدواج در اسلام
پیش
از ورود به مبحث اصلی این مقاله، باید یاد آورشویم که در اسلام بر امر
ازدواج تأکید و سفارش فراوان شده است؛ تا آنجا که در قرآن، این معجزه
ماندگار الهی، آیات متعددی در این باره وجود دارد؛ از جمله میفرماید:
)وَأَنْکِحُوا اْلأَیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ
إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ
اللّهُ واسِعٌ عَلیم([5]؛ باید مردان بی زن و زنان بیشوهر و کنیزان و
بندگان خود را به نکاح درآورید. اگر آنان فقیر باشند، خداوند آنان را از
فضل خویش بینیاز خواهد ساخت؛ زیرا خداوند وسعت دهنده و داناست.
خداوند
در آیه دیگری میفرماید: و از نشانههای او (خداوند) اینکه همسرانی از جنس
خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید و در میان شما مودّت
و رحمت قرار داد. در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر کنند.
در
روایات نیز تعبیرات تأمل برانگیزی دربارة ازدواج آمده است که به راحتی
نمیتوان از کنار آن گذاشت. پیامبر اکرم(ص) فرمود:اَلنِّکاحُ سُنَّتی
فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلیس مِنّی[6]؛ ازدواج سنت من است؛ هر کس از
سنت من رو بگرداند، از من نیست.
زنی
به امام باقر(ع) عرض کرد: من زن تارک دنیا هستم. حضرت فرمود: منظورت از
ترک دنیا چیست؟ عرض کرد: نمیخواهم هرگز ازدواج کنم. حضرت پرسید: چرا؟ عرض
کرد: دنبال کسب فضیلت هستم. حضرت فرمود: از این کار دوری کن. اگر در این
کار فضیلتی بود، فاطمه از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ کس نیست که در فضیلت
بر او سبقت گیرد.[7]
آن
حضرت در جای دیگر فرمود: ما بُنیَ فِی الاِسلامِ بِناءً اََحَبُّ الِی
اللهِ وَ اَعَزّ مِنَ التَّزویجِ[8]؛ هیچ بنای در اسلام محبوبتر و عزیزتر
از ازدواج در نزد خداوند نیست.
از
طرف دیگر، عزب بودن و مجرد زندگی کردن به شدّت نکوهش شده است. پیامبر
اکرم(ص) فرمود: شَرارُکُمْ عُزَّابُکُمْ، رَکْعَتانِ مِنْ مُتَأهِّلٍ
خَیْرٌ مِنْ سَبعینَ رکْعَةً مِنْ غیْرِ مُتَأهِّلٍ؛[9] بدترین شما، عزبها
(و بی همسران) هستند. دو رکعت نماز فرد متاهّل، بهتر است از هفتاد رکعت
نمز غیر متأهل.
حال
این پرسش رخ مینماید که حضرت معصومه(س) با آن مقام علمی و آگاهیای که از
دستورهای اسلام و سنّت پیامبر اکرم(ص) داشت، چرا ازدواج نکرد و تشکیل
خانواده نداد؟ از طرف دیگر، بر اثر موقعیت علمی و معنوی و زیارتی آن حضرت،
بسیاری از دختران امروز آن حضرت را به عنوان اسوه برای خود پذیرفتهاند که
روشن نشدن راز ازدواج آن حضرت، ممکن است بهانهای برای فرار از ازدواج
باشد.
این نکته را هم اضافه کنیم که نه تنها حضرت معصومه(س) ازدواج نکرد، بلکه هیچ یک از دختران موسی بن جعفر ازدواج نکردند.
بررسی نظریات مختلف
احتمالات و نظریات مختلفی برای ازدواج نکردن آن حضرت بیان شده است که به برّرسی و صحت و سقم هر یک میپردازیم.
1. وصیّت موسی بن جعفر(ع)
یکی
از احتمالات که در واقع یکی از پاسخها به پرسش فوق است، این است که خود
حضرت موسی بن جعفر به دخترانش وصیت کرده تا ازدواج نکنند!
ابن
واضح یعقوبی طرفدار این نظریه است. سخن او در این باب چنین است: موسی بن
جعفر را هیجده پسر و 23 دختر، پسران عبارت بودند از : علیرضا، ابراهیم،
عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، عبیدالله، حمزه، زید،
عبدالله، اسحاق، حسین، فضل و سلیمان.
موسی
بن جعفر وصیت کرد که دخترانش شوهر نکنند و هیچ کس از آنان شوهر نکرد، مگر
ام سلمه که در مصر به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد در آمد و در
اینباره میان قاسم و خویشاوندانش جریان سختی پیش آمد؛ تا آنجا که قاسم قسم
خورد که جامه از وی دور نکرده است و جز آنکه عقد موقتی بسته شده برای
محرمیّت در مسیر رفتن به حج رفتن منظوری نداشته است.[10]
در
پاسخ به سخنان یعقوبی اولاً، باید گفت: چنین وصیّتی برخلاف سنت رسول
الله(ص) و سیرة امامان اهل بیت عصمت و طهارت است و هرگز چنین وصیتی از امام
معصوم صادر نمیشود.
ثانیاً،
متن وصیت حضرت موسی بن جعفر غیر از آن چیزی است که یعقوبی ادّعا دارد.
برای قضاوت در این زمینه، ابتدا متن وصیت حضرت را مرور میکنیم. ابراهیم بن
عبدالله از موسی بن جعفر(ع) نقل کرده که آن حضرت جمعی را مانند اسحاق بن
جعفر، ابراهیم بن محمد و جعفر بن صالح و … را بر وصیت خود شاهد گرفت و
فرمود: اُشْهِدُ هُمْ اَنّ هَذِهِ وَصِیَّتی … اَوصَیْتُ بها اِلی
عَلَیٍٍّ اِبْنی … و اِنْ اَرادَ رَجَلٌ مِنْهَم اَنْ یُزَوِّجَ أختَهُ
فَلَیْسَ لَهُ اَنْ یُزَوِّجَها الاّ بِاِذْنِهِ وَ اَمْرِهِ … وَ لا
یُزَوِّجَ بَناتی اَحَدٌ مِنْ اِخْوتِهِنَّ وَ مِنْ اُمّهاتِهِنَّ وَ لا
سُلْطانٌ وَ لا عَمِلَ لَهُنّ اِلاّ بِرأیِهِ وَ مَشْوَرتهِ ، فَاِنْ
فَعْلُوا ذلِکَ فَقَدْ خالَفُوا الله تَعالی وَ رَسُولَهُ (ص) وَ حادُّوهُ
فی مُلْکِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِمنالحِ قَوْمِهِ اِنْ اَرادَ اَنْ
یَزَوِّجَ زَوَّجَ، وَ اِنْ اَرادَ اَنْ یَتْرَکَ تَرَکَ…[11]؛ شاهد
میگیرم آنها را که این وصیّت من است که به فرزندم علی وصیت کردهام… (از
جمله وصیتم این است) اگر مردی از شما خواست خواهرش را شوهر دهد، این حق را
ندارد، مگر با اجازه و فرمان او (علی) و نه دختران من (حق دارند) که یکی
از خواهران خود را شوهر دهند و یا مادران آنها و نه سلطانی، و نه کاری برای
آنها انجام دهد، مگر اینکه با نظر و مشورت او (علی) باشد. اگر بدون اجازه
او به چنین کاری اقدام کنند، به راستی با خدا و رسولش مخالفت و در سلطنت او
منازعه کردهاند و او (حضرت رضا) به مصالح قومش در امر ازدواج آگاهتر
است. اگر خواست به کسی شوهر دهد، شوهر میدهد و اگر خواست رد کند، رد
میکند.
در
این وصیتنامه، حضرت موسی بن جعفر(ع) با صراحت به فرزندان اعلام میدارد
که حجّت خدا بعد از او علی بن موسی(ع) است و خواهران باید در هر کاری از
جمله مسئله ازدواج از او اطاعت کنند و هر فردی را که علی بن موسی مناسب
دید، آنان با او ازدواج کنند؛ چرا که آن حضرت به مسائل ازدواج آگاهتر و به
وضعیت بستگان آشنایان آشناتر است. در اینجا هرگز سخن از ترک ازدواج دختران
موسی بن جعفر و خواهران حضرت رضا(ع) نیست؛ سخن در این است که بر ازدواج
آنان حضرت رضا(ع) باید نظارت داشته باشد.
بنابراین
نظریه یعقوبی بیاساسی است و نمیتوان بر آن اعتماد کرد و به همین جهت،
برخی محققین صریحاً سخن یعقوبی را مجعول و بی اساس دانستهاند.[12]
2. همتا نداشتن
نظریه
دوم این است که دختران حضرت موسی بن جعفر مخصوصاً فاطمه معصومه(س) از نظر
کمال علمی و معنوی در حد بالایی قرار داشتند و کسی همسنگ و همسر آنها پیدا
نمیشد و یکی از اموری که در تزویج دختر مورد توجه قرار میگیرد، هم کفو
بودن است.
این
نظریه نیز نمیتواند قابل تأیید باشد؛ زیرا اولاً سیرة ائمه اطهار این
نبوده که دختران خود را به جهت پیدا نشدن همسنگ در خانه نگه دارند و مانع
ازدواج آنان شوند، بلکه آنان، هم در قول، و هم در عمل خود، مؤمن و مؤمنه
رکفو یکدیگر میدانستند. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که آن حضرت فرمود:
هر گاه کسی به خواستگاری دختر شما آمد که دینداری و امانتداری او را
میپسندید (هر چند در حد دختر شما نباشد) شوهر دهید و اگر شوهر ندهید، در
زمین فتنه و فساد بزرگ بر پا میشود.[13]
ثانیاً،
در عصر امام کاظم(ع) جوانان شایستهای از تبار امام حسن مجتبی(ع) و حضرت
سیدالشهدا(ع) و نیز در میان شیعیان افرادی وجود داشتند که میتوانستند
همسران مناسب برای آنان باشند.
3. اختناق هارونی
احتمال
و نظریه سوم آن است که اختناق هارون الرشید و وجود خفقان در آن دوران،
چنان شدید بود که حتی کسی جرئت نداشت برای پرسیدن مسائل شرعی به در خانه
موسی بن جعفر(ع) مراجعه کند، تا چه رسد به اینکه به عنوان داماد آن حضرت
رفت و آمد دائمی با خانواده موسی بن جعفر(ع) داشته باشد؛ چرا که همین
ارتباط نسبی زمینهای را فراهم میساخت تا هارون به اذیت و آزار او
بپردازد. البته با اینکه هارون در مواردی تظاهر به دینداری میکرد، ولی
ستمگری بیرحم بود. یکی از مورّخین میگوید:هارون هنگام شنیدن وعظ از همه
بیشتر اشک میریخت و در هنگام خشم و تندی از همه ظالمتر بود.[14] و همین
مرد دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر آنان مخصوص آواز خوانی و رقص و خنیاگری
بودند.[15]
شیعیان
در عصر خلافت هارون در تنگنا و فشار قرار داشتند و کسانی چون علی بن یقطین
در تقیه به سر میبردند و کوچکترین حرکاتشان زیر نظر بود. نمونه بارز آن
داستان لباسی است که هارون به علی بن یقطین داد. این لباس ویژه خلفا بود و
علی بن یقطین آن را به موسی بن جعفر(ع) اهدا کرد. حضرت آن را قبول نکرد و
فرمود: این لباس را نگهدار و از دست مده؛ زیرا در حادثهای که برایت پیش
میآید، به کار میآید.
چندی
بعد یکی از خدمتگزاران علی بن یقطین، نزد هارون شکایت کرد و گفت : لباس
مخصوص را به موسی بن جعفر اهدا کرده است. هارون بلافاصله او را احضار کرد و
از لباس پرسش کرد. او گفت: آن را در بقچهای نگه داشتهام. هارون دستور
دارد تا فوراًَ آن را بیاورد. وقتی که نگاهش به لباس افتاد، گفت: بعد از
این هرگز سخن سعایت کنندهای را درباره تو باور نخواهم کرد.[16]
این
گونه قضایا نشان میدهد که ارتباط موسی بن جعفر(ع) کنترل میشد و از طرفی
زندانی شدن امام نیز، انگیزه خواستگاری از دختران آن حضرت را کاهش میداد.
بعد از شهات امام وحشت بیشتری بر مردم حاکم شد و حضرت رضا(ع) نیز تحت نظر
قرارگرفت. در زمان مأمون آن حضرت به خراسان احضار شد و بعد از یک سال،
حضرت معصومه(س) و جعمعی از برادران او به خراسان حرکت کردند، اما در راه،
حضرت معصومه(س) پیش از دیدن برادر، دار فانی را وداع کرد و امر ازدواج او
هم تحقق نیافت.
بنابراین
راز عدم ازدواج حضرت معصومه و خواهران او را نه در وصیت پدر باید جستجو
کرد و نه در نبود همسر متناسب و هم کفو، علت آن، وجود اختناق شدید هارونی و
مأمونی بود که باعث شد احدی جرئت نکند به راحتی به خانه موسی بن جعفر و
بعد از او فرزندش رفت و آمد داشته باشد و داماد آن خانواده گردد. از طرف
دیگر، زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر(ع) و سرانجام شهادت او، و احضار شدن
حضرت رضا(ع) به خراسان و دورافتادن از خواهران، مزید بر این علت بود.