زنگ انشا (وقتی باران به صدا در می آید…)
-
اری شقایق های لطیف ان دشت را برای شکفتن برگزیده بودند . انگار
نمی دانستند ان دشت دشت بلاست. در میان ان گل های شقایق غنچه های نازنینی
بودند که برگهای لطیف شان زیاد طاقت خشکی و بی ابی را نداشتند . ذخیره ی
ابی رو به پایان بود . شقایق های نازنین رو به پزمردگی می رفتند. خار های
خسی کمر به پر پر کردنشقایق ها بسته بودند. ای کاش تکه ابری در اسمان
پدیدار می شد . ای کاش سایه می افکند . ای کاش چند قطره از ان می چکید. ای
کاش… ای کاش … اما ابری در اسمان نبود . سایه ای نبود . بارانی نبود.
شقایق های نازنین دیگر طاقت نیاوردند پزمرده شدند . پر پر شدند. وحشی های
بیابان طاقت دیدن زیبائی ها را نداشتند . همه را از دم تیغ گذراندند . حالا
دشت پر شده بود از شقایق های پر پر شده .صدای غرش ابرها زمین و اسمان را
لرزاند . انقدر عصبانی بودند که زمین به لرزه در امد. صدائی همه ی دشت را
فرا گرفته بود ’ صدائی که گوئی شقایق های پر پر شده را نوازش می کرد . صدا ’
صدای اسمان بود . اما افسوس چه قدر حوصله کردی باران ’ دیر امدی دیگر کسی
منتظرت نیست ’ دیگر کسی ارزویت نمی کند.شقایقی نمانده که سیراب کنی . اری
… وقتی باران به صدا در می اید . دیگر زمزمه ای نیست.
زینب احمدی کلاس سوم راهنمایی مدرسه اندیشه/اسلامشهروقتی باران به صدا درمی آید…
آیا تا کنون به بارش باران فکر کرده ایم ؟
باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر
تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای
افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.
وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده
معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی
است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می
شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.
سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و
زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و
سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.
باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که
خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.
باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از
بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!
وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و
همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که
شده صاحب باران را شکر … -
انشا یک بچه دبستانی در مورد ازدواج (نمیری از خنده!!!)
نام
: کمال
کلاس :دوم دبستان
موزو انشا : عزدواج!
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن
خوب می گیرم.
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده
است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم
آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا
آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و
ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر
ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می
شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که
کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق
است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در
می آید
من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش
را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی
مختار با پدر خانومش حرفش بشود.
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی
کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم
که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه
تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش
خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر
زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم
دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم
از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست
کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر
است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند
بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند
دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با
عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من. -
انشا 2 (نيلوفر راستي)
يك
روز باراني را توصيف كنيدتماشاي باران از پشت پنجره واقعا تماشايي
است.ديدن قطره هاي باران كه براي رسيد به اغوش گرم و سرشار از محبت زمين
لحظه شماري مي كنند بسيار زيباست.ابرهايي كه از ديدن اين لحظه شوق گريستن
دارند مرا به وجد مي اورند.خورشيدي كه براي پيوند اين قطره هاي بلورين به
زمين خود را حامي ابرها قرار مي دهد و در پشت انها پنهان مي شود به من درس
فداكاري و ايثار مي اموزد.در چنين روزي حتي درختان هم از فيض ابرها محروم
نمي شوند و به كمك قطره هاي اين فداكاران گريان،زيبا به نظر مي ايند و مرا
نيز مسرور مي كنند.اين باران به جوانه ها نيز اميد شكفتن ميدهد و براي ياري
جوانها خود را با انها يكي ميسازد اما در نزديكي كوه ها با يكديگر
مهربانترند و همين مهرباني موجب به هم پيوستن انها و تشكيل رنگ پاكي
ومهرباني مي شود انها در طي اين راه مهرباني وسخاوت را از دست نمي دهند حتي
اگر مانعي بر سر راه انها قرار داشته باشد ، زيرا در قدم اول با لطافت
ومهرباني سعي مي كنند ان مانع را با خود همراه كنند اما اگر در اين كار
پيروز نشدند صبر مي كنند تا گريستن ابر موجب انسجام انها شود و از ان عبور
كنند.انسجام و يك پارچگي انها كه از بارش قطره هاي مهرباني صورت مي گيرد
باعث مي شود كه من هميشه به بزرگي قطره هاي باران فكر كنم و سعي كنم همانند
انها به ديگران زيبايي هديه دهم ، براي برداشتن مانع از سر راه خود صبور
باشم و اميدي براي جوانه هاي اينده باشم… -
موضوع انشاء : یک روز بارانی را توصیف کنید!
به نام حضرت باران
-
طرح درس
با
سلام خدمت مهمان محترم لازم به ذکر دانستم این نکته را یاد آور اور شوم
که تمامی طرح درس های این وبلاگ باهمکاری استاد گرامی ام سرکار خانم یمینی
وباتلاش اعضای گروه تک ،(سه تن ازدانشجویان مرکز تربیت معلم شهید رجایی
)کبری صفری،زلیخا علی پوروزهره عباس زاده تدوین گردیده است. وبنده این طرح
درس ها راثبت نمودم.طرح درس
نام الگو:بدیعه پردازی1(آشنا راغریب کردن)
موضوع:انشا در مورد باران
کلاس:پنجم ابتدایی
گروه تک :کبری صفری ،زهره عباس زاده وزلیخا علی پور
هدف کلی :دانش آموز بتواند انشایی در مورد باران بنویسد
اهداف جزیی:
1-آشناشدن باتشبیهاتی در رابطه به باران
2-آشنایی با جملاتی در رابطه به باران
3- درک کردن لطافت ونوازش باران
اهداف رفتاری:
1باران را به چیز های مختلف تشبیه کند
2جملاتی زیبا در مورد باران بنویسد
3احساس خود را در مورد باران بنویسد
4باران را در چند جمله توصیف کند
رفتار ورودی:
– می تواند چیزی را به چیز دیگری تشبیه کند
– می تواند چند چیز رابا هم مقایسه کند
– توصیف کر دن را یاد دارد
ارزشیابی تشخیصی:
-معلم خود را به چیزی یا کسی تشبیه کنید.
– در دو یا سه جمله کلاس خود را توصیف کنید
ایجاد انگیزه:
– بچه ها رابه حیاط برده وبا شلنگ آب ،باران مصنوعی درست می کنیم.
-صدای چیک چیک اب برای شان پخش کنیم
ارایه ی در س برطبق الگوی بدیعه پردازی 1
مراحل تدریس:
1- توصیف وضعیت جدید
معلم:باران را دریک جمله توصیف کنید
– باران برکت خداست – باران طراوت است
– باران زیباست – به زمین حیات دوباره می بخشد
2-قیاس مستقیم:
معلم :بچه ها جملاتی در مورد باران بگویید
– باران لطیف است – باران نوازش گر جهان
است
– ترسناک است – سیل آسا است
– اسم خواهر من باران است – گریه ی ابراست
-عمر باران کم است -هوا را خوب می کند
دربین جملات گفته شده معلم یک جمله را انتخاب می کندوخصوصیات انسانی که این
چنین ویژگی را دارد می پرسد
جمله ی باران نوازش است را انتخاب می کنیم
بیایید فکر کنیم انسانی که نوازش می کند چگونه است خصوصیاتش را بگویید
– دستانی لطیف دارد – کنارش احساس راحتی می کنیم
– مثل مادراست – آرامش بخش است
– دلسوزومهربان است – چهره ی زیبایی دارد
3-قیاس شخصی:
حالا فکر کنید چیزی رانوازش می کنید احساس خود را از نوازش کردن بیان کنید.
– حس مادی – حس صمیمیت
– حس اعتماد – حس لطافت … -
توصیف یک روز بارانی:
توصیف
یک روز بارانی:صدای قطرات بارانی که به شیشه می خورد،بوی خاک نم خورده ی باغچه ی کوچک
حیاط خانه که در فضاپیچیده بود،همه وهمه خبر از بارانی می داد که در حال
باریدن به زمین پرنعمت خدابود.دلم هوای قدم زدن زیر باران را کرد چترم را
برداشتم واز خانه بیرون رفتم.قدم می زدم،هوای خنکی که به صورتم می خورد
روحم را نوازش می کرد.قدم زدم وقدم زدم وچترم رااز بالای سرم برداشتم
وبستم،همیشه دوست داشتم زیر باران خیس شوم.با اینکه هوا رو به سردی می رفت
ولی،این نسیم خنک وقطرات سرد وریز باران را بیشتر دوست داشتم.سرم را بالا
گرفتم وبه آسمان نگریستم،ابرهای سیاه بارانی به آسمان هجوم آورده بودند
وجلوی نورآفتاب را گرفته بودند،به هم چسبیده بودند وشکلی زیبا را در آورده
بودند.شکل پرنده ای که بالهایش را از هم باز کرده بود.چشمانم را بستم که
ناگهان با صدای رعدو برق که از نزدیکی ابرها به هم درآمده بود،به
خودلرزیدم،نگاهی به اطراف انداختم پرنده ی کوچکی کنار پایم افتاده بود،از
بالش خون می چکید وزیر قطرات آب تکان های خفیفی می خورد.خم شدم آرام میان
دو دستم گرفتمش.به سوی خانه برگشتم با پارچه ای نرم ،بالش را بستم وکنار
پنجره نشاندمش.دوباره ازپشت پنجره به آسمان نگاه کردم باران آرام نرمی
بارید.تا جایی که دیگر بند آمد وابرها از هم جدا شدند وجایشان را به رنگین
کمان زیبایی دادند ومن به خاطر همه زیبایی،خدا را شکر کردم.
گلچهره بیابانی سوم5
توصیف یک روز بارانی:
به نام خدایی که باران را برای طراوت من وتو آفرید
خواب بودم.باصدایی آرام ودلنشین از خواب برخاستم.چیک چیک باران بر روی
پنجره ها،با صدای آونگ ساعت قدیمی پدر بزرگم،صدای دلنشینی را در اتاق ایجاد
کرده بود.ازبچگی باران را دوست داشتم.همیشه باران در ذهن من نشانگر یک چیز
مقدّس بود.یک چیز که او را میستاییدم.باران برای من بیانگر صلح ودوستی
بود.وقتی باران می آید،روح آدمها از هر گونه لکّه پاک پاک میشود.از
هرگونه زشتی!به قطرات باران که بر روی شیشه می خورد،نگاه کردم؛راهشان را
ادامه دادم.آرام آرام بر چارچوب پنجره سر خوردند.این صدا را دوست
داشتم.قطرات باران همانند مرواریدی در دل ابر جای دارند.ابر حکم صدف را
برایشان ایفا می کند.وقتی ابرها دلگیر میشوند،مروارید های در دل خود را که
رویهم انباشته شدهاندمثل اشک بر زمین می بارند.به حیاط رفتم.قطرات باران
آرام بر سر بام خانه میخورد و در ناودان سر میخوردند وپس از طی کردن عرض
حیاط روانه جوی آب می شدند.کنجکاوانه …
تحقیق کامل در مورد بطن چهارم / Fourth ventricle
تعریف بطن چهارم
قسمت اتساع یافته ی مجرای مرکزی مغز عقبی را بطن چهارم می نامند. بطن چهارم در جلو به وسیله ی پل مغزی و بصل النخاع
و در عقب توسط مخچه محدود می شود. بطن چهارم از طرف بالا به وسیله ی مجرای
مغزی cerebral aqueduct با بطن سوم و از طرف پایین توسط سوراخی با مجرای
مرکزی بصل النخاع مربوط می گردد ٬ بطن چهارم از چپ و راست به وسیله ی یک
سوراخ طرفی به نام سوراخ لوشکا و همین طور از طرف عقب و پایین توسط یک
سوراخ میانی به اسم ماژندی به فضای زیر آراکنوئید متصل می شود.
بطن چهارم در حقیقت حفره ای لوزی شکل در مغز خلفی می باشد ٬
که مابین بصل النخاع و پل مغزی در جلو ٬ و مخچه در عقب قرار گرفته است. بطن
چهارم در زوایه ی فوقانی توسط مجرای مغزی سیلویوس cerebral aqueduct در
ارتباط با بطن سوم مغزی و در زوایه ی تحتانی در امتداد و ارتباط با مجرای
مرکزی بصل النخاع می باشد. همچنین بطن چهارم توسط سوراخ های ماژندی و لوشکا
با فضای زیر عنکبوتیه یا سیسترن ماگنا cistern magna در ارتباط می باشد.
سوراخ ماژندی در خط وسط سقف بطن چهار و دو عدد سوراخ لوشکا در طرفین این
سقف قرار دارند.
بطن چهارم دارای یک سطح جلویی ٬ یک سطح عقبی ٬ چهار کنار و
چهار زاویه است. نظر به این که بطن چهارم با واسطه ی پل و مدولا بر روی
ناودان افقی بازیلار استخوان پس سری occipital قرار دارد ٬ بنابراین سطح
جلوی بطن چهارم را کف و سطح عقبی آن را سقف می نامند.
بطن چهارم خود از پنج حفره recess مجزا ساخته شده است که عبارتند از :
۱- حفره ی خلفی میانی median dorsal recess که در بالای ندول مخچه ٬ به داخل ماده ی سفید آن باز می شود.
۲- دو حفره ی خلفی جانبی
lateral dorsal recess که در طرف بالای پرده ی مغزی تحتانی inferior
medullary velum و زیر هسته های مخچه ای قرار می گیرند.
۳- دو حفره ی جانبی lateral
recess که در هر طرف ٬ مابین پایه های مخچه ای تحتانی و پایه ی فلوکول قرار
می گیرند ٬ سوراخ های لوشکا این حفرات را به فضای زیر عنکبوتی ارتباط می
دهند(شبکه ی مشیمی بطن چهارم در حوالی سوراخ های لوشکا قرار دارد).
حدود بطن چهارم در ناحیه ی جانبی تحتانی عبارتند از : تکمه ی گراسیلیس ٬ برجستگی کونئاتوس ٬ تکمه ی کونئاتوس ٬ و پایه های مخچه ای تحتانی و در ناحیه ی جانبی فوقانی عبارت است از : پایه های مخچه ای فوقانی.
– سقف بطن چهارم لوزی شکل یا چادری شکل tentorium-shaped می
باشد که بدون مخچه برآمده شده است ٬ این سقف توسط عوامل زیر ساخته می شود:
۱- پایه های مخچه ای فوقانی
۲- پرده ی مغزی فوقانی
۳- پرده ی مغزی تحتانی
۴- پرده ی مشیمی tela choroidea که حاوی شبکه ی مشیمی است.
۵- تنیاها Taeniae و ابکس
Obex. تنیاها تیغه های سفید اپاندیمال هستند که توسط پرده ی مشیمی در زاویه
ی تحتانی سقف بطن چهارم پوشیده می شوند و در امتداد تحتانی تنیاها می توان
ابکس را دید و ابکس نیز عبارتست از برآمدگی اپاندیم در زوایه ی تحتانی بطن
چهارم.
شبکه ی مشیمی بطن چهارم از انشعاب شاخه ای از شریان مخچه ای خلفی تحتانی به داخل پرده ی مشیمی ساخته می شود و T شکل است که بخش عمودی این شبکه ی T شکل به سوراخ ماژندی و دو انتهای بخش افقی آن به سوراخ های لوشکا متصل می گردند.
– کف بطن چهارم لوزی شکل می باشد و توسط سطح خلفی پل مغزی و
سطح خلفی بخش باز بصل النخاع ایجاد می شود. از نظر ساختمانی کف بطن چهارم
از سطح به عمق از سه لایه ساخته شده است که عبارتند از :
۱- اپاندیم
۲- نوروگلیا
۳- ماده ی خاکستری که هسته های گوناگونی را می سازد.
در کف بطن چهارم از خط وسط به طرف خارج به ترتیب ساختمان های زیر را می توان مشاهده نمود:
۱- شیار میانی(median sulcus) که کف بطن چهارم را به دو نیمه ی مساوی و قرینه تقسیم می کند.
۲- برجستگی داخلی medial
eminence که در بالا پهن و در پایین باریک می باشد. بخش فوقانی آن را
برجستگی چهره ای(facial colliculus) می نامند که جزو پل مغزی است. در زیر
برجستگی چهره ای ٬ رشته های عصب صورتی ٬ هسته ی عصب ششم مغزی را دور می
زنند. بخش تحتانی و باریک آن را نیز مثلث زیر زبانی(hypoglossal triangle)
گویند که هسته ی عصب زیر زبانی و هسته ی intercalates در زیر آن قرار
دارند.
۳- شیار محدود کننده sulcus limitance که برجستگی داخلی را از طرف خارج محدود می کند و از بالا به پایین به ترتیب شامل:
– locus coeruleus و ماده ی آهن دار یا substantia ferruginea
– حفره ی فوقانی superior fovea که بلافاصله در خارج برجستگی چهره ای قرار دارد و در زیر آن هسته ی حرکتی عصب تری جمینال قرار دارد.
– حفره ی تحتاتی inferior fovea که بالای مثلث واگ قرار دارد و در زیر آن هسته ی پشتی عصب واگ قرار دارد.
۴- ناحیه ی دهلیزی vestibular
area که در خارج حفرات foveae قرار می گیرد و در بخش جانبی آن تکمه ی
شنوایی auditory tubercle (در بالا) و هسته و عصب حلزونی (در پایین) قرار
می گیرند.
کف بطن چهارم / floor of fourth ventricle
کف بطن چهارم لوزی شکل است ٬ قطر بزرگ آن در جهت جلو به عقب و قطر کوچک آن عرضی است. کف بطن چهارم از سطح عقبی پل مغزی و سطح عقبی نیمه ی بالایی مدولا تشکیل شده است ٬ این کف به وسیله
ی یک لایه ی اپندیمال پوشیده می شود. در زیر این بافت اپندیمال به ترتیب
سلول های نوروگلیا و اکثر هسته های خاکستری اعصاب مغزی که مراکز حیاتی می
باشند قرار دارند.
در کف بطن چهارم عناصر زیر وجود دارند :
۱- یک شیار میانی به نام median sulcus که به منزله ی قطر بزرگ این لوزی است.
۲- در هر طرف شیار میانی ٬ یک
برجستگی طولی به نام medial eminence دیده می شود ٬ در نیمه ی بالایی این
برجستگی ٬ برآمدگی گردی به نام برجستگی صورتی(facial colliculus) و در نیمه
ی پایینی آن برجستگی دیگری به نام مثلث زیر زبانی(hypoglossal triangle)
قرار دارد.
۳- شیار محدود کننده(sulcus
limitans) در خارج برجستگی میانی قرار دارد ٬ در این شیار دو حفره موجود
است ٬ یکی در نیمه ی بالایی به نام superior fovea و دیگری در نیمه ی
پایینی به اسم inferior fovea ٬ در قسمت بالای شیار محدود کننده یک منطقه ی
آبی رنگ به نام locus coeruleus دیده می شود.
۴- در پایین inferior fovea ٬ برجستگی مثلثی شکلی به اسم vagal triangle وجود دارد که در ضخامت آن هسته ی پشتی عصب واگوس وجود دارد.
۵- در خارج حفره های بالایی و
پایینی یعنی نزدیک به زوایای طرفی کف بطن چهارم ناحیه ای به نام ناحیه ی
وستیبولار دیده می شود که در عمق آن هسته های وستیبولار عصب هشتم مغزی قرار
دارند.
۶- stira medullares: خطوط
سفید رنگی هستند که از هسته ی arcuate بصل النخاع شروع شده و از طریق پایه ی
مخچه ای پایینی وارد مخچه می شوند و stria medullare را می سازند. در
پایین مثلث واگوس ناحیه ای به نام postrema وجود دارد که مربوط به رفلکس
استفراغ می باشد.
سقف بطن چهارم
سقف بطن چهارم خیمه ای شکل است ٬ در طرفین نیمه ی بالایی آن
پایه های مخچه ای بالایی قرار دارند که فاصله ی بین آن دو را پرده ای به
نام superior medullary velum می پوشاند. این پرده از یک لایه ی خارجی از
جنس نرم شامه و یک لایه ی داخلی از نوع اپندیمال ساخته شده است.
در پایین superior medullary velum پرده ی دیگر به نام
inferior medullary velum قرار دارد. در قسمت مرکزی سقف بطن چهارم یعنی
فاصله ی موجود بین velum های بالایی و پایینی حفره ای به نام fastigium
وجود دارد.
نیمه ی پایینی سقف بطن چهارم به وسیه ی یک پرده ی اپندیمال
پوشیده می شود ٬ در زیر این پرده دو چین از جنس نرم شامه وجود دارد. مجموعه
ی این پرده و دو چین را tela choroid بطن چهارم می نامند.
در ضخامت tela choroid یک شبکه ی عروقی به نام شبکه کروئید
choroid plexus قرار دارد ٬ این شبکه ی عروقی از شریان های مخچه ای عقبی
پایینی به وجود می آید که مایع مغزی نخاعی ترشح می کند.
به علت وجود مراکز حیاتی در نزدیکی مثلث vagal ٬ ضربه های
وارد به آن کشنده می باشد به علاوه تومورهای ناحیه ی سقفی موجب بسته شدن
سوراخ های طرفی و میانی می شوند و در نتیجه جمع شدن مایع مغزی نخاعی سردرد و
تهوع به وجود می آید.