آثار و نشانه هاي راستگويي
راستي و درستي يكي از فضايل بزرگ انساني
است كه در همه مكاتب الهي و حتي مكاتب مادي داراي ارزش والا است. برعكس آن،
دروغ و دروغگويي است كه در همه مكاتب به ويژه مكتب اسلام منفور بوده و
سرچشمه گناهان بسيار شمرده شده است.
در اين مقاله نويسنده كوشيده است نگاهي اجمالي به آثار و نشانه هاي راستگويي داشته باشد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
***
كاركردهاي راستگويي
يكي از ياران پيامبر(ص) از اين كه گرفتار گناه مي شود به پيامبر(ص)
گلايه برد و خواستار راهنمايي آن حضرت شد. پيامبر(ص) به وي مي فرمايد: دروغ
نگو! آن شخص گفت: همين. پيامبر(ص): فرمود: همين و بس. مرد رفت و در برابر
امري قرار گرفت كه گناه بود و چون خواست آن را مرتكب شود گفت اگر پيش
پيامبر(ص) رفتم و گفت اين كار را كردي چه بگويم؟ دروغ بگويم. من كه وعده
داده ام دروغ نگويم. چند مسئله ديگري نيز رخ داد و او براي اين كه به
پيامبر دروغ نگويد از ارتكاب آن خودداري كرد. اين گونه است كه رفتار خود را
اصلاح كرد.
قرآن در آيات 70 و 71 سوره احزاب به تأثير و كاركرد راستگويي مومنان در
گفتارشان اشاره كرده و آن را سبب اصلاح اعمال آنان مي داند. از اين رو
فرمان مي دهد براي اين كه اعمال ايشان به اصلاح گراييد همواره قول سديد و
گفتار خالي از هرگونه شائبه دروغ و لغو بگويند و سخني را بر زبان آورند كه
ظاهر آن با باطن آن موافق باشد. (مجمع البيان ج 7 و 8 ص 584)
در آيه 20 و 21 صداقت و راستگويي را موجب تسليم شدن شخص در برابر دستورهاي
خداوند و آموزه هاي وحياني آن مي شمارد. علامه طباطبايي در تفسير آيه مي
نويسد: برخي «طاعه و قول معروف» را خبر مبتداي محذوف دانسته اند كه در اصل
«امرهم يا ايمانهم بنا طاعه» بوده است. بدين معنا كه هرگاه سوره اي نازل مي
شود اگر اظهار طاعت كنند و به هنگام عمل نيز با صدق و راستي آن را به اجرا
درآرند براي آنان بهتر است. (الميزان ج 18 ص 239)
بنابراين كساني كه اهل صداقت و راستي هستند كساني هستند كه در برابر آموزه
هاي وحياني تسليم مي باشند و هرگز بر خلاف آن عمل نمي كنند و رفتارشان
همواره در چارچوب آموزه هاي ديني است و گامي برخلاف آن برنمي دارند.
اصولا رستگاري جز با راستگويي امكان پذير نيست و كسي كه دروغ مي گويد و
ظاهر كلامش با باطن آن موافقت ندارد و بر خلاف واقع سخني را بر زبان مي
راند نمي تواند اميد به رستگاري داشته باشد. خداوند در آيه 119 سوره مائده
مي فرمايد: روز قيامت تنها كساني رستگار مي شوند و از آتش دوزخ رهايي مي
يابند كه راستگو باشند. امروز روزي است كه تنها صدق و راستي راستگويان است
كه به فرياد ايشان مي رسد و سربلند و پيروز از آزمون دنيا بيرون مي آيند.
درحقيقت كساني كه راستگويي را منش و روش خويش قرار داده اند و در هر حال و
مقامي راستگويي مي كنند و سخني به دروغ بر زبان نمي رانند در قيامت از
راستگويي خويش بهره مند مي شوند. (مائده آيه 119)
از ديگر آثار راستگويي كه در آيات 35 و نيز 70 و 71 سوره احزاب بدان اشاره
شده است بهره مندي از مغفرت الهي است. به اين معنا كه راستگويان در پوشش
خالص الهي قرار مي گيرند و خداوند آنان را از شر و آسيب اموري زيانبار حفظ
مي كند.چون اهل راستگويي و صداقت هستند در دام گناه نمي افتند و خداوند در
اطراف ايشان حفاظي را پديد مي آورد تا گرفتار گناه نشوند.
درحقيقت با بهره گيري از منش و روش راستگويي براي خود ديوار حفاظتي مي
سازند كه خداوند آن را خود برپا مي دارد و در حفاظ و پوشش اوست كه از گناه
ايمن مي شوند و غفران و غفاريت الهي آنان را در بر مي گيرد. اين گونه است
كه زمينه هاي رشد و ترقي انسان براي دست يابي به مقامات معنوي فراهم مي
آيد. اين همان چيزي است كه هر كسي خواهان آن است و مي خواهد تا به قدرت و
توانايي ذاتي خويش دست يابد.
خداوند در آيات 56 و 57 سوره مريم گام نخست دست يابي به مقامات معنوي و
استعدادهاي نهفته و سرشته در ذات آدمي را بهره گيري از سلوك راستگويي مي
داند.
در آيه 57 سوره مريم دست يابي به مقام عالي و مكانت رفيع را جز در راستگويي
به عنوان منش و خصلت شخص نمي داند. اصولا گام اول و بلند براي دست يابي به
مقام انسان كامل آن است كه شخص خود را از دام دروغ برهاند و راست گويي جزو
منش وي شود. آن گاه است كه به مقام انباء و نبوت مي رسد. مقام انباء و
نبوت نوعي ارتباط ميان خدا و انسان است كه شخص مي تواند از آموزه هاي خاص
خداوند بي واسطه حتي در امور جزيي زندگي خويش بهره برد. البته مقام انباء و
نبوت مقامي نيست كه شخص بتواند براساس آن ديگري را راهنمايي كند مگر اين
كه به مقام رسالت و پيامبري برسد كه خاص افرادي ويژه است كه از آدم تا خاتم
(ص) بوده است و به حكم الهي اين گونه از نبوت رسالتي پايان يافته است ولي
نبوت غير رسالتي براي همگان ممكن است اتفاق افتد و اين زماني است كه انسان
خود را در مسير كمالي قرار دهد و در سير و سلوك قرآني و وحياني عمل كند و
گامي از آن دور نشود و به سخن ديگر صداقت جزو ذات و سرشت وي شود و راستگويي
جزو منش او قرار گيرد.
خداوند در آيه 41 سوره مريم صدق و راستگويي به معناي منش و خصلت فعليت
يافته شخص را زمينه دست يابي به مقام نبوت مي شمارد و در آيه 56 همين سوره
بر آن تاكيد مي كند.
تاكيد بر منش بودن راستگويي به اين دليل است كه در آيه سخن از صديق كه صيغه
مبالغه است به ميان آمده است و مراد كسي است كه راستگويي جزو منش و روش وي
قرار گرفته است و شخص در حد اعلاي راستگويي است و عمل و كلامش و ظاهر و
باطنش با هم مطابقت دارد و مخالفتي ميان سخن ظاهر و باطن رفتار و واقع
نيست؛ زيرا ملاك در امر نبوت صدق است و تصديق كننده آيات و معجزات سزاوار
اين است كه به مقام نبوت دست يابد. (روح المعاني ج 9 جزء 16 ص 139)
چنين شخصي از سوي خداوند تكريم مي شود و به مقامات معنوي و مكانت عالي مي
رسد كه مورد توجه و يادكرد خداوند قرار مي گيرد و خداوند وي را به طور شخصي
مورد عنايت خويش قرار مي دهد و ارتباط خاصي را با او برقرار مي كند كه از
آن نبوت انبائي ياد مي شود. (مريم آيات 41 و 56)
بنابراين براي دست يابي به مقامات معنوي راست گويي نه تنها گام نخست بلكه
گام بلندي است كه شخص را تا مقام نبوت انبايي بالا مي برد و مورد توجه و
عنايت خاص خداوند قرار مي گيرد و اين گونه است كه مي تواند با فضل و عنايت
خاص خداوند ديگر ظرفيت ها و توانمندي هاي سرشته و ذاتي خويش را به فعليت
برساند و ديگر مقامات معنوي را بپيمايد.
براساس اين كاركردها و آثار راستگويي است كه خداوند در آيه 119 سوره توبه
راستگويي و راستي را داراي ارزشي والاتر از ايمان و تقوا مي شمارد؛ زيرا
نمود تقوا و ايمان در راستگويي به مفهوم پيش گفته ظاهر مي شود. كسي كه منش
وي راستگويي مي شود ميان باورها و اعمالش تطابق است و اين مطابقت براساس
اعمال صالح و راستي است كه در حوزه اطاعت امر الهي قرار مي گيرد. از اين
روست كه برتر از ايمان بي عمل و يا تقواي بي راستي و درستي قرار مي گيرد.
شخص راستگو و صديق كسي است كه در اوج ايمان علمي و تقواي راستي است.
مقام راستگويان
مقام راستگويي برخلاف مقام مومنان و مقام متقين مقامي است كه پيامبران
در آن قرار دارند (مريم آيات 41 و 56) اين مقام هم براي پيامبران رسول و هم
نبي مي باشد و بلكه مقامي است كه اهل نبوت انبايي در آن جا گرفته اند و
خداوند از اين رو در آيه 177 سوره بقره آن را از آن ابرار مي شمارد كه در
عقايد و اخلاقيات و رفتارهاي اجتماعي خويش در مقام بلندي قرار گرفته اند.
با نگاهي به آيه 38 و 40 سوره نمل مي توان دريافت كه اين مقام ارتباط
تنگاتنگي با قدرت در تصرفات و امور خارق عادت دارد؛ زيرا در اين آيات
خداوند با معرفي آصف بن برخيا وزير حضرت سليمان(ع) نشان مي دهد كه او در
اين مقام و مكانت نشسته بود و از اين روست كه در امور تصرف مي كرد و
توانايي آن را يافته بود كه در چشم بر هم زدني تخت سنگين ملكه سبا را از
يمن به فلسطين و بيت المقدس آورد.
بنابراين مي توان گفت كه مقام صديقين مقام رسولان و پيامبران مامور و
پيامبران انبايي و ابرار و نيكان خاص درگاه الهي است. از اين رو در آيات
مختلف حضرت ابراهيم (شعراء آيه 69 تا 84) ادريس (مريم آيه 56) اسحاق (مريم
آيه 49 و 50) و اسماعيل (مريم آيه 54) و شعيب (شعراء آيه 177 و 179) و كل
پيامبران و رسولان (احزاب آيه 7 و 8 و يس آيه 13 تا 17) را به عنوان
راستگويان مطرح مي سازد.
هم چنين در آيات 52 سوره آل عمران و نيز 111 سوره مائده حواريون و ياران
حضرت عيسي (ع) و خضر (كهف آيات 68 تا 78) را جزو راستگويان مي شمارد كه در
گفتارش هرگز راستگويي را ترك نكرد و او در كلام خويش و اعمال خويش برحق و
راستي و راستگويي بوده است.
نشانه هاي راستگويي
اگر بخواهيم خود را بيازماييم و بدانيم كه راستگو هستيم و بر منش و روش
راستگويان مي باشيم و يا راستگويي را در ديگران بجوييم مي توان از نشانه
هايي كه قرآن بيان داشته بهره بريم. اين نشانه ها به ما كمك مي كند تا
راستگويان راستين را از دروغ گويان دغل كار باز شناسيم و در دام حيله هاي
ايشان نيافتيم.
نخستين نشانه از راستگويي تطابق قول و عمل شخص است. اگر گفتار شخص با رفتار
وي مطابقت نداشت وي را مي بايست از دروغگويان و يا دست كم كساني دانست كه
صديق نيستند بنابراين نمي توان در برابر ايشان متواضع بود و آنان را الگو
قرار داد و خود را مريد ايشان دانست. اين مساله را مي توان با نگاهي به
اعمال آنان به دست آورد. اصولا كساني كه اهل راستگويي هستند براي مردم دل
مي سوزانند و براي رهايي مردم تلاش مي كنند و آنان را از اسارت و بندگي و
بردگي استعمارگران رهايي مي بخشند. از اين روست كه اهل انفاق هستند و مي
كوشند تا با كمك هاي مالي خويش ديگران را از بند بردگي برهانند. (بقره آيه
177) بنابر اين اگر موردي ديده شد كه شخص مي كوشد تا مردم را برده و بنده
خود كند در حقيقت او فريبكار است؛ زيرا كسي كه حاضر نيست كه شخصي در بند
بردگي ديگري باشد چگونه اجازه مي دهد كه به شكل ديگر برده و بنده او شود؟
از اين رو راستگويان اهل انفاق و كمك به ديگران و انسان هاي نوع دوستي
هستند كه دستگير هر در راه مانده اي هستند. (بقره آيه 177) و به حاجت مندان
و فقيران كمك مي كنند. (همان) و يتيمان و ناتوانان را دستگير مي باشند.
(همان) به آخرت ايمان داشته (بقره آيه 77) و نماز به پا مي دارند (همان) و
زكات مال خويش را مي پردازند و اهل وفاي به عهد هستند. خويشان را دوست
داشته و به هر شكلي به آنان كمك مي كنند. اين ها نمونه هايي است كه قرآن
تنها در يك آيه بدان اشاره كرده است.
اصولا راستگويان اهل اخلاص هستند(حشر آيه 8) و در انجام وظايف عبادي
واجتماعي و اخلاقي خويش كوتاهي نمي كنند و با تحمل مشكلات و رنج ها آن را
انجام مي دهند. (بقره آيه 177) اهل ايثار مال (حجرات آيه 15) و جهاد در راه
خدا (بقره آيه 246 و 249) و صبر و شكيبايي (بقره آيه 177) مي باشند.
در انديشه و اعتقاد خويش با برهان و دليل مي باشند و اين مساله خود مهم
ترين دليل بر راستگويي ايشان افزون بر صدق در عمل آنان است. (بقره آيه 111 و
انبياء آيه 24) و آيات ديگر)
با توجه به اين نشانه ها، انسان به سادگي و آساني مي تواند راستگوي واقعي و
راستين را از راستگويان مدعي و دروغين باز شناسد. بنابراين نمي بايست برخي
از اعمال و رفتار گروهي فريبكار موجب شود تا در دام آنان افتاد. برخي با
گريه و ساير شواهد ظاهري مي كوشند تا مردم را فريب دهند (يوسف آيه 16 و 18)
و اصولا نبايد برخي از رفتارهاي ظاهر و تظاهري مبنا و ملاك داوري قرار
گيرد. بسيار ديده ايد كه دروغگويان به گريه متوسل مي شوند. از اين روست كه
قرآن گريه را حربه دروغگويان مي شمارد و مي گويد كه آنان با گريه مي كوشند
تا حقيقت را بپوشانند و مردمان را گمراه كنند. بنابر اين نمي بايست گريه و
ديگر تظاهرات ظاهري مردمان را ملاك داوري قرار داد. (بقره آيه 204) اينان
در ظاهر رفتاري را انجام مي دهند كه با باطن ايشان مطابقت ندارد و حتي
گرفتارهاي ايشان زيبا و دل پسندتر و شگفت انگيزتر است. (همان و نيز منافقون
آيه 1 و 6)
صداقت و راستی
صداقت و راستی از خصوصیات
عالی اخلاق انسانی است که در آموزه های اسلامی از زمینه های اساسی ارجمندی و
نیک بختی انسان شناخته شده است. پیشوای صادقان و مولای متقیّان، صداقت را
ارجمندترین و والاترین صفت،(2) معرّفی کرده و از راستگویی به عنوان اساس هر نوع اصلاحِ فردی و اجتماعی نام برده است:
اَلصِّدْقُ صَلاحُ کُلِّ شَیْ ءٍ.(3)
راستگویی مایه صلاح هرچیز است.
در مقابل، کذب و دروغگویی را ریشه همه فسادها و سرچشمه همه تباهی ها دانسته است:
اَلْکِذْبُ فَسادُ کُلِّ شَیْ ءٍ.(4)
دروغگویی موجب تباهی هر چیز است.
بنابراین اگر همه فعالیت ها و اقدامات انسان بر صدق و راستی بنا نهاده
شود و از هرگونه ناراستی پیراسته باشد، زمینه های نیک بختی و گران قدری
برای او فراهم می گردد؛ چنان که گشوده شدن دریچه های سعادت و بهروزی به سوی
جامعه بشری، جز با استوار کردن پایه صداقت میّسر نمی شود. به همین جهت حق
تعالی مؤمنان را در کنار فراخوانی به تقوا، به همراهی با صادقان نیز فرمان
می دهد:
یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اِتَّقوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الْصّادِقِینَ.(5)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بپرهیزید و با صادقان باشید!
مقصود از صادقان در این آیه شریفه کسانی اند که در اندیشه و پندار و
گفتار و کردار و در نهان و آشکارِ وجودشان ذره ای دروغ و ناراستی راه ندارد
و وجودشان سراسر صدق و راستی است.
امام علی(ع)؛ حقیقتِ صدق و پیشوای راستی
در اهمیت عنصر صدق و راستی همین بس که راز عروج پیشوای سالکان کوی مجد و
کرامت انسانی و عامل صعود راهنمای دیار عزّت و سربلندی به بالاترین قله
های عظمت و ارجمندی را در همین عنصر باید جست.
قندوزی در ینابیع المودّه می گوید: روزی سلمان فارسی به حضرت رسول
اکرم(ص) عرض کرد آیا آیه «یا اَیّها الَّذینَ آمَنوا اتّقُوا اللّه و
کُونوا مَعَ الصّادقینَ» مربوط به همه است یا مخصوص عده ای است.پیامبر(ص)
پاسخ داد:
امر و دستور آیه متوجه همه مؤمنان است؛ اما مقصود از صادقان تنها برادرم علی(ع) و اوصیای من پس از او تا روز قیامت می باشند.(6)
سیوطی از ابن عباس نقل می کند که: «وَ کُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.(7)
حاکم حسکانی نیشابوری نیز روایتی از امام محمّد باقر(ع) نقل می کند که:
وَکُونُوا مَعَ الْصادِقِینَ» یعنی با علی بن ابیطالب(ع) باشید.(8)
کلید طلایی
صداقت و راستگویی کلید طلایی گنج مقصود است که در دارالملک ایمان نهفته
است و کسی بی آن، نه ره به سوی سرای ایمان می برد و نه به گنج پربهای دیانت
و شریعت دست می یابد. پیشوای راستان، از راستی به عنوان پایه دین و ستون
ایمان یاد می کند و می فرماید:
اَلصِّدْقُ عِمادُ الاِسْلامِ وَ دَعامَةُ الایمانِ .(9)
راستی ستون مسلمانی و پایه ایمان است.
چنان که خیمه بی عمود و سقف بی ستون فروریخته و غیرقابل استفاده است،
انسانِ بی بهره از صداقت در دارالامن ایمان و در پناهگاه اسلام جایی و
قراری ندارد و از سرای سلامت اسلام و امن ایمان بیرون است، و از نظر حیات
دینی و روح ایمانی، مرده ای بیش نیست؛ چراکه ایمان تهی از صداقت، و اسلام
منهای راستی در کلام امام علی(ع) بسان پیکر بی سر(10) است.
بنابراین، براساس آموزه های دینی راز گران قدری و ارجمندی انسان، در صدق و
راستی نهفته است و خوش بختی و کامرانی تنها برای کسانی که تلاش و فعالیّت
آنان توأم با صدق و راستی باشد، میّسر می گردد. کسانی که جز از این ره برای
نیک نامی و نیک بختی و نجات و خوش بختی می کوشند، ره به بیراهه سپرده اند و
فرجامی جز نگون بختی نخواهند داشت، چراکه:
اَلْصِدْقُ نِجاةٌ وَ کَرَامَةٌ.(11)
نجات و کرامت، در پرتو صداقت به دست می آید.
صداقت؛ راز عظمت علی(ع)
امام صادق(ع) به عبداللّه بن ابی یعفور فرمود:
… نظر کن به جهتی که علی(ع) نزد پیامبر اکرم(ص) از آن موقعیت ویژه و
جایگاه عظیم برخوردار گردید و به آن جهت پای بند باش! پس تحقیقا علی(ع) به
سبب راستگویی و امانت داری نزد پیامبر(ص) به آن مقام والا دست یافت.(12)
ژرفای سخن امام صادق(ع) آن گاه معلوم می گردد که موقعیت ویژه و جایگاه عظیم
و منزلت بی بدیل حضرت امیر(ع) نزد پیامبر اکرم(ص) مورد توجّه قرار گیرد؛
موقعیتی که هیچ یک از صحابه و مسلمانان از آن برخوردار نبوده اند. موقعیت
ارجمند و منزلت شکوهمند و بی همتایی که پیامبر(ص) درباره آن می فرماید:
… وَ اِنَ اللّهَ اَعْطَی مُوسَی الْعَصَاءَ، وَ اِبْرَاهِیمَ بَرْدَ
النّارِ، وَ عِیسَی اَلْکَلَمَاتِ یُحیِی بِهَا الْمَوتَی وَ اَعْطانَی
هَذَا عَلیّا وَلِکُلّ نَبیٍّ آیةٌ وَهَذَا آیَةُ رَبِّی… .(13)
… و خداوند به عنوان معجزه به موسی عصا، و به ابراهیم خنک شدن آتش، و به
عیسی کلماتی را که به وسیله آن مرده ها را زنده می کرد، عطا فرمود، و به من
علی را عطا نمود. برای هر پیامبر نشانه ای است و این شخص علی نشانه و
معجزه پروردگارم می باشد… .
گستره و ابعاد صدق
برای پیمودن طریقه صداقت و دست یابی به این گوهر گران قدر، شناخت ابعاد و
گستره آن ضروری است. در کتب اخلاقی برای صدق، اقسام و مراتبی بیان شده است
که در این مختصر به پاره ای از آن ها می پردازیم.
الف) صدق در گفتار
راست گفتاری و سخن خلاف واقع به زبان نیاوردن، شناخته شده ترین قِسمِ
صدق و نخستین مرتبه آن است. اگر آنچه را که آدمی به زبان می آورد با واقع
هماهنگ باشد، کلید گنج سعادت را در اختیار خواهد داشت. در روایتی از پیامبر
اسلام(ص) می خوانیم:
مردی به محضر رسول اللّه(ص) شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا! خصلتی را
که تأمین کننده خیر دنیا و آخرت است به من تعلیم نما! پیامبر فرمود: دروغ
نگو.(14)
از نظر امام علی(ع) نیز سلامت دین و دنیای انسان در پرتو صداقت تأمین می گردد:
عاقبَةُ الصدق نجاةٌ و سلامة.(15)
سرانجام صدق و راستی رهایی و سلامت است.
عظمت و شکوهمندی آدمی نیز در سایه راستگویی به دست می آید:
مَنْ صَدَقَ فِی اَقْوالِهِ جَلَّ قَدْرُهُ(16).
کسی که سخنانش راست باشد مقامش شکوهمند گردد.
هم چنین فرمود:
مَنْ صَدَقَ مَقالُهُ زادَ جَلالُهُ(17).
کسی که گفتارش راست باشد جلالتش زیاد گردد.
تأمّل در این گونه روایات، مسلمانِ معتقد و پای بند را به کاوش در گفته
ها، نوشته ها و هرآنچه را که در مقام تخاطب به دیگران القا می کند، وامی
دارد؛ خواه طرف گفت وگو و خطاب او انسان باشند و خواه در مقام عبادت و
تخاطب با خداوند قرار گرفته باشد. بر این اساس است که دین باوران هوشمند و
مؤمنان ژرف نگر در واژه ها و جمله هایی که به گاه نماز و نیایش با خدا به
زبان می آورند و یا به هنگام توسّل و ابراز ارادت به چهره های قدسی دین
زمزمه می کنند، نیک می نگرند تا مبادا سخنی ناراست و ادّعایی کذب در پیشگاه
حقیقت ربوبی و در محضر مظاهر حق و پیشوایان الهی به زبان آورده باشند.
ب) صدق در کردار
گاهی سخنی را که انسان به زبان می آورد راست و مطابق با واقع است، امّا
عمل و رفتار او برخلاف آن است؛ یعنی عملی که از او صادر می شود، غیر از
سخنی است که به زبان می آورد. چنین شخصی از صدق در کردار برخوردار نیست.
قرآن کریم کسانی را که میان رفتار و گفتار آن ها هماهنگی نیست، سخت نکوهش
کرده و این کار آنان را موجب خشم و نفرت الهی شمرده است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ
کَبُرَ مَقْتا عِنْدَ اللّه ِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ.
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید. نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نکنید.(18)
مردان راست کردار آهنگِ گفتارشان با آهنگ کردارشان، و خلوتشان با جلوتشان
هماهنگ است و جزء کسانی نیستند که: «چون به خلوت می روند آن کار دیگر می
کنند». از این رو امیر مؤمنان(ع) چنین می فرمایند:
اَیُّهَا النّاس، اِنّی واللّهِ ما اَحُثُّکُم عَلی طاعَةِ الاّ
وَأسْبِقَکُمْ اِلَیْهَا، ولاَ أنْهَا کُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ اِلاّ
وَأتَنَاهی قَبْلَکُمْ عَنْهَا.
ای مردم! به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم، مگر این
که پیش از شما خود به آن عمل می کنم؛ و شما را از معصیتی نهی نمی کنم، مگر
این که خودم پیش از شما از آن دوری می نمایم.(19)
از نظر پیشوای مؤمنان علی(ع) هر کس در مقام راهنمایی قرار گیرد خواه به
عنوان گوینده، نویسنده، مربی و معلم و خواه در مقام زعامت و سرپرستی و
مدیریت عدّه ای یا همه جامعه اگر بخواهد به شرط صداقت عمل کند، نه تنها
باید بدانچه می گوید و فرمان می دهد، در عمل پای بند باشد؛ بلکه باید از
رهجویان و نیروهای تحت امر، جلوتر نیز باشد. امام صادق(ع) فرمود:
کُونُوا دُعَاةً للنّاسِ بِالخَیرِ بَغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ، لِیَرَوُا مِنْکُمْ اَلاِجْتِهادَ والصِّدقَ والوَرَعَ.(20)
مردم را با غیر زبانتان به کار نیک فرا بخوانید، تا کوشش، راستی و پرهیزکاری را از شما مشاهده کنند.
ج) صدق در پندار
انگیزه و اندیشه برای اعمال انسان بسان جان است برای تن. اساس کار را
نیّت و فکر آدمی می سازد و اعمال و رفتار انسان در حقیقت برآمده از نیت
اوست:(21)
الاعمال ثمار النیات.(22)
اعمال انسان میوه درخت نیت اوست.
نه تنها میزان ارزشمندی و گران قدری عمل انسان به اندیشه و فکری بستگی
دارد که او را به حرکت و اقدام وامی دارد، بلکه قیمت و ارزش انسان به میزان
اندیشه و نیتی است که در سر دارد و برای دست یابی به آن می کوشد:
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ عَمَلِهِ عَلَی قَدْرِ نِیَّتِهِ.
ارزش آدمی به اندازه همّت اوست و عملش به مقدار نیتش.(23)
فکر و اندیشه تا آن جا در شکل گیری و تعیین شخصیّت انسان مؤثر است که چهره
های آدمیان در سرای آخرت مطابق نیاتشان تصویر و ترسیم می گردد. امام
صادق(ع) می فرماید:
خداوند در روز قیامت مردم را برابر نیّاتشان محشور می گرداند.(24)
و از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که:
خداوند به ظواهر و اعمال شما نگاه نمی کند؛ آنچه مورد توجّه حضرت حق تعالی قرار می گیرد درون دل های شماست.(25)
بنابراین، انسان برای دست یابی به گوهر نفیس و ارج آفرین صداقت، علاوه بر
صدق در گفتار و تطابق میان گفتار و رفتار، به صدق در انگیزه و پندار نیز
نیازمند است. راست پنداری و صدق در نیت، پیش نیاز و پایه صدق در گفتار و
کردار است تا آن جا که امام کاظم(ع) خطاب به هشام بن حکم، از صدق در نیت،
به عنوان روح ایمان و جان دین یاد کرده اند:
کَمَا لایَقُومُ الجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الْحَیَّةِ کَذلِکَ
لایَقُومُ الدِّینُ اِلاّ بِالنِّیَةِ الصَّادِقَةِ وَ لاتَثبتُ النِّیَةُ
الصَّادِقَة اِلاّ بِالعَقلِ؛(26)
چنان که بدن جز با جان زنده قوام ندارد، دین جز با نیّت راست برقرار نمی گردد و نیّتِ راست هم جز با عقل ثبات نمی یابد.
حتی اقدامات ارزشی و پرارجی همچون هجرت، جهاد، شهادت و… تنها در صورتی
پذیرفته است که با نیّت و انگیزه الهی به انجام برسد. در روایتی از پیامبر
گرامی اسلام(ص) می خوانیم:
اِنَّمَا الاَْعْمالُ بِالنّیّاتِ وِ اِنَّمَا لِکُلِّ اِمْرَئٍ ما نَوی
فَمَنْ کَانَ هِجْرَتُهُ اِلَی اللّهِ وَ رَسوُلِهِ، فَهِجْرَتُهُ اِلَی
اللّهِ وَ رَسوُلِهِ وَ مَنْ کَانَ هِجْرَتُهُ اِلَی دُنْیا یُصِیبُهَا
اَوْ اِمْرَأةٍ یُنْکِحُها، فَهِجْرَتُهُ اِلَی مَا هاجَرَ اِلَیْهِ.(27)
اعمال آدمی به نیات او بسته است؛ برای هرکس همان است که نیّت کرده است. کسی
که هجرتش تنها به نیت خدا و رسولش باشد، بی تردید به عنوان مهاجر به سوی
خدا و رسولش شمرده می شود، و آن کس که به نیت به چنگ آوردن متاع دنیا یا در
اختیار گرفتن همسری هجرت کند، هجرت او به سوی همان است که به انگیزه آن
هجرت کرده است.
بدین ترتیب هر کار خوب خواه در قالب عبادی ترین اعمال و خواه به صورت
چشمگیرترین خدمات اجتماعی در صورتی که از انگیزه الهی و قصد قربت تهی باشد
فاقد ارزش و برباد رفته و پوسته ای بی مغز است. متقابلاً عمل آدمی هرچند
اندک و هراندازه کوچک باشد آنگاه که از سر صدق و اخلاق و با انگیزه خدایی
انجام گیرد در پرتو ماندگاری و شکوهمندی انگیزه و هدفش، ماندگار و ارزشمند
می گردد.
صداقت اساس خوبی ها
عنصر صدق با این گستره فراخ، علاوه بر آن که خود ارزش است، حافظ و
دربردارنده و در پی آورنده ارزش های بی شمار دیگری نیز هست؛ عنصری که امام
علی(ع) آن را وسیله حفاظت از دین،(28) زیبایی انسان و ستون ایمان می داند:
اَلصِّدْقُ جَمَالُ الانْسَانِ وَ دَعَامَةُ الاَْیمَان.(29)
راستی مایه زیبایی انسان و ستون ایمان است.
و در نهایت آن را ملاک و معیار مسلمانی ذکر می کند:
ملاک الاسلام صدق اللّسان.(30)
راستگویی ملاک اسلام و مسلمانی است.
صداقت پله صعود به مقام صدّیقان
به سبب صدق و راستی، بشر تا بدانجا اوج می گیرد که به مقام صدیقین
(همانان که از جهت فضیلت و ارجمندی در مرتبه پس از پیامبران الهی قرار
دارند) نایل می شود و نزد پروردگار عالم به عنوان پرافتخار «صدّیق» ملقب می
گردد. در روایتی از امام باقر(ع) چنین آمده است:
اِنَّ الرَجُلَ لَیُصَدِّقَ حَتّی یَکْتُبُهُ اللّهُ صِدِّیقا.(31)
آدمی بر اثر صدق و راستی، به مرتبه ای می رسد که خداوند او را صدّیق می نامد.
مقام «صدیقین» همان صراط مستقیم است که مسلمانان در هر نماز با گفتن
جمله «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم…» از خدا می خواهند
که به راه آنان هدایت شوند. این متنعّمان به نعمت الهی که هدایت یافتن به
راه آنان آرزوی هر مسلمانی هست، همان کسانی اند که در آیه دیگری از قرآن
مجید بدین گونه معرفی شده اند:
وَمَنْ یُطِعْ اللّه َ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ
أَنْعَمَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ
وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقا.(32)
و آن کس که از دستورهای خدا و پیامبر اطاعت کند، با کسانی خواهد بود که
خداوند نعمت خود را بر آن ها ارزانی داشته است، از: پیامبران و صدّیقان و
شهدا و صالحان. و آنان رفیق های خوبی هستند.
وجود یکپارچه صداقت و سراسر حقیقت امام علی (ع) به عنوان کامل ترین
مصداق صدّیق که در روایت نبوّی آمده است: (و من الصدیقین علی بن ابی
طالب…)(33) نشان دهنده عظمت مقام و والاییِ مرتبه صدیقین است.
از این جا می توان به این نکته دست یافت که درخواست مؤمنین از خدا برای
هدایت شدن به راه صدیقان، برای امتثال فرمان الهی به همراهی با صادقان است
که در آیه شریفه: «یَا اَیُّهَا الذِینَ امَنوُا اِتَّقوُا اللّهَ وَ
کوُنوُا مَعَ الصَّادِقیِنَ»(34) آمده است؛ چراکه همراهی با
صادقان جز با پیمودن راه و گام زدن در مسیر آنان محقق نمی شود و توفیق
انجام دادن این مهم و توان پرداختن به آن جز با عنایت و هدایت خداوند سبب
سازِ بنده نواز به دست نمی آید.
بنابراین اگر برابر فرموده امام باقر(ع) دست یابی و ارتقاء به مقام
صدّیقان که مَثَل اعلا و نمونه کامل آن، وجود بی بدیل صدّیق اکبر امیر
مؤمنان(ع) است به سبب راستگویی امکان پذیر است و این خصیصه مطابق تصریح
امام صادق(ع) یکی از دو سبب برخورداری امام علی(ع) از جایگاه عظیم و موقعیت
بی نظیر نزد پیامبر اسلام(ص) است.(35) پس نردبان صعود مسلمان
به بالاترین قلّه های سعادت و کلید اصلی دست یافتن مؤمن به گنج ایمان، صدق و
راستی با همه گستره و دامنه اش و در همه ابعاد و مراتب آن است و نشانه اش
هماهنگی میان برون و درون انسان و مطابقت اندیشه و پندار و نهان با گفتار و
کردار و عیان اوست. چه خوب فرمود آن پیشوای صادق امین:
مَنْ لَمْ یَخْتِلفْ سِرُّهُ وَ عَلانیِتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالُهُ فَقَدْ اَدّی الاَْمَانَةَ وَ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَةَ.(36)
آن کس که نهان و آشکار و کردار و گفتارش دوگونه و ناهماهنگ نباشد امانت الهی را ادا کرده و عبادت خدا را خالصانه انجام داده است.