وظایف حوزه های علمیه

سیمای حوزه در نگاه رهبر

در ابتدای کلام، برای تیمن و تبرک، حدیثی اخلاقی مطرح می کنم:

« علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن محبوب، عن بعض اصحابه، عن ابن ابی
یعفور، قال: سمعت ابا عبدالله، علیه السلام، یقول فیما ناجی الله عز و جل
به موسی، علیه السلام: یا موسی لا ترکن الی الدنیا رکون الظالمین و رکون من
اتخذها ابا و اما. یا موسی لو وکلتک الی نفسک لتنظر لها اذن لغلب علیک حب
الدنیا و زهرتها، یا موسی نافس فی الخیر اهله و استبقهم الیه، فان الخیر
کاسمه و اترک من الدنیا ما بک الغنی عنه و لا تنظر عینک الی کل مفتون بها و
موکل الی نفسه؛ و اعلم ان کل فتنة بدوها حب الدنیا ولا تغبط احد بکثرة
المال فان مع کثرة المال تکثر الذنوب لواجب الحقوق، و لا تغبطن احدا برضی
الناس عنه، حتی تعلم ان الله راض عنه و لا تغبطن مخلوقا بطاعة الناس له،
فان طاعته الناس له و اتباعهم ایاه علی غیر الحق هلاک له و لمن اتبعه.»

سند، مرسل است، ولی ظاهرا در احادیثی که حکمت و اخلاق و حقایق را برای
انسان بیان می کنند، معلوم نیست که ارسال ضروری داشته باشد. حامل حکم فقهی
هم نیست که انسان دنبال حجت باشد و بگوید نمی شود به خبر مرسل تعبد کرد.

حقایقی است که وقتی انسان مشاهده می کند، می بیند که صحت و اعتبار و اتقان
اینها در خود او مندرج است. پیدا است که اینها، یا حتما کلمات معصوم، علیه
اسلام، است یا متخذ از کلمات معصوم، علیه السلام، است یا متخذ از کلمات
این بزرگواران می باشد. بنابراین، ارسال در سند این حدیث، نباید کمترین
شبهه و ریبی در اخذ به مضمون این حدیث به وجود آورد.

البته منهای این ارسال، رجال سند هم ثقات عالی و جلیل القدری هستند: «علی
بن ابراهیم» و «ابراهیم بن هاشم» که معلوم است. «ابن محبوب» هم که (حسن بن
محبوب سراد) از ثقات و بزرگان و علی قول از اصحاب اجماع است. «ابن ابی
یعفور» هم که همان مرد بزرگواری است که از قول او این حدیث نقل شده است:

«و الله لو فلقت رمانة بنصفین فقلت هذا حرام و هذا حلال لشهدت ان الذی قلت حلال حلال و ان الذی قلت حرام حرام».

و نیز همان کسی است که حضرت در جواب او دو بار فرمودند: «رحمک الله».

بعد از وفات او امام صادق، علیه الصلاة و السلام، نامه یی برای مفضل در
کوفه نوشتند تا آن وکالتی را که قبلا «عبد الله بن ابی یعفور» امام می
فرمایند:«صلوات الله علیه».

«… قال سمعت ابا عبد الله، علیه السلام، یقول فی ما ناجی الله عز و جل به موسی علیه السلام».

پیداست که پروردگار عالم می خواهد عالی ترین حقایق و حکمتها را برای
پیامبر عظیم الشأن و بزرگوار خود بیان کند. در این فراز، تعبیر «اوحی»
ندارد، بلکه از لفظ «ناجی» استفاده می شود. شاید به خاطر این است که
پروردگار عالم مطلب بسیار مهمی را به صورت یک گفت و گوی نجوا گونه با

در نهج البلاغه از زهد زیاد گفته شده است؛ اما نشان دهنده این نیست که زهد
عالی ترین تکالیف انسان است. خیر، در جاهایی زهد بالاتر است. موقعیت زمان
را فرا بخوانیم؛ زیرا به سمت تموّل پیش می رود و ثروت در کشور رو به ازدیاد
را از طریق مختلف به دست آورند و آن را «علی غیر حله» کسب و خرج کنند و
اگر جمع آوری ثروت از طریق حلال هم باشد، مفتون دنیا و دچار عاقبتهای سؤ
افتنان شوند؛ بخصوص در حوزه های علمیه و محدوده ای که معممین و روحانیون
وعلما و طلاب و فضلا در آن زندگی می کنند.

موسی، علیه السلام، در میان می گذارد:«یا موسی لا ترکن الی الدنیا رکون الظالمین».

«رکون» به معنای میل قلبی و تکیه روحی است که اگر بخواهیم آن را به فارسی
امروز ترجمه کنیم، به نظر می رسد که معنای دل دادن مناسب تر باشد.
بنابراین، می شود این طور ترجمه کرد که: «به دنیا دل مده، آن چنان ستمگران
به دنیا دل داده اند.» اگر دل دادگی به دنیا نباشد، انسان ستم نمی کند و
بندگان خدا را مورد آزار قرار نمی دهد.

ظلم کردن نهایت میل و رغبت به دنیا را می رساند.

«و رکون من اتخذها ابا و اما». کسانی که دنیا را پدر و مادر خود اتخاذ
کرده اند. یعنی همه فکرشان دنیاست و جز به دنیا به چیز دیگری نمی اندیشند و
تمایل و رغبت نشان نمی دهند. اینها مثل کودکی هستند که به پدر و مادرش
پناه می برد و جز به آنها به جیز دیگری نمی اندیشد. «یا موسی لو و کلتک الی
نفسک لتنظر لها اذن لغلب علیک حب الدنیا و زهرتها». «لتنظرلها» با «لتنظر
الیها» فرق دارد. نگاه کردن به دنیا کار مذمومی نیست، به دنیا اندیشیدن
مذموم است. ای موسی اگر من تو را به حال خود می گذاشتم که به دنیا بیندیشی،
آن گاه دوستی و زیباییهای دنیا بر تو غلبه پیدا می کرد.

این نکته را متذکر شوم که در این حدیث و احادیث مشابه، مراد از دنیا زمین و
متعلقات آن و آبادانی و پرداختن به امور مردم و امثال این کارها نیست؛
بلکه جلوه هایی از دنیا (مال و جاه و مقام) مورد نظر است که انسان آنها را
برای خود می خواهد. بنابراین، هر آنچه از نعم الهی در روی زمین و زیباییها و
لذتها و تعیشها که به نفس انسان بر می گردد و برای خود می خواهد؛ در
تعبیرات حدیثی «دنیا» تلقی می شود و مذموم است. پیداست که هر چه انسان
بیشتر به دنیا بیندیشد و بپردازد، رغبت و شوق او بیشتر می شود و وقتی که از
دنیا رو بر گرداند، به تدریج محبت دنیا هم از دل او کاسته می شود. مراد
این روایت و امثال آن، این نیست که انسان فعالیت و تلاش در زندگی را رها
کند و برود گوشه خانه بنشیند. برخی این گونه خیال کردند و سالها – بلکه
بعضیها قرنها – رویه غلطی راکه منجر به انعزال و انزوا و دوری از فعالیتهاو
تلاشهای زندگی شده است، در پیش گرفتند و آن را به اسلام نسبت دادند.
بنابراین مراد از دنیا، این برداشت غلط نیست.

«یا موسی نافس فی الخیر اهله و استبقهم الیه». در کار خیر با اهلش منافست
یعنی حالت رغبت رقابت آلودی که انسان به چیزی پدا می کند. «و استبقهم
الیه»، یعنی به سوی خیر از همه اهل آن سبقت بجو. «فان الخیر کاسمه» «خیر»
مثل اسم خودش نیکو و پسندیده است. ظاهرا مراد کارهای نیک و عمومی و احسان
به مؤمنین و کمک به برادران و اتحاد و عبادت پرودگار و زهد در دنیا و دیگر
صفات خوب است. لفظ «خیر» یک معنای افعل تفضیلی هم دارد که نشان دهنده بهتر
می باشد. کارهای نیکی که انسان انجام می دهد، از هر آنچه که به ذهن بگذرد،
بهتر است. اگر به عیادت مریض می روید، اگر به مؤمن احسان می کنید، اگر در
کارها تعاون می کنید، اگر علم می آموزید، اگر به دنیا بی اعتنایید، اگر
جهاد فی سبیل الله و یا امر به معروف و نهی از منکر می کنید و اگر عبادت
خدا را انجام می دهید؛ همه اینها کارهای خیر است. این کارها از همه اموری
که به ذهن انسان بگذرد، مثل مال و فرزند و جاه و مقام و دیگر ارزشهای
گوناگون بهتر است. مرحوم مجلسی، (ره) هم در تحف العقول چند احتمال می دهند
که یکی از آنها همین احتمال است. احتمالات دیگر هم می دهند که ظاهرا همین
احتمال متیقن است.

«و ترک من الدنیا ما بک الغنی عنه» آن چیزی از دنیا که به آن نیاز نداری و
جزو حاجات تو نیست و زیادی است، ترک کن. «و لا تنظر عینک الی کل مفتون
بها». به چند روش می شود این عبارت را خواند: «و لا تنظر عینک» که عین فاعل
تنظر باشد، یعنی «لا تنظر بعینک» یا «لا تنظر عینک» باشد، یعنی به چشم خود
عرضه نکن. «الی کل مفتون بها». به کسانی که مفتون به دنیا و فریفته آن
هستند، «و موکل الی نفسه»، کسی که به نفس خود یا به خود واگذار شده است و
حمایت و توفیق الهی از او گرفته شده باشد.

«و اعلم ان کل فتنة بدؤها حب الدنیا، همه فتنه ها با دوستی دنیا آغاز می شود.

واقعش هم همین است. به دنیا که نگاه می کنیم، می بینیم که در طول تاریخ
ریشه همه فتنه ها و گمراهیها و جاهایی که حق و باطل به هم مخلوط شده است،
در حب دنیا ست. کسانی بوده اند و فتنه ایی را به وجود آورده اند. واقعاً
این موضوع یکی از آن حکم عجیب است. هر جای دنیا که نگاه می کنید، می بینید
که همین گونه است.

«و لا تغبط احدا بکثرة المال». به کسانی که مال زیاد دارند غبطه نخور. این
از آن دردهای مبتلا به ماست که کم و بیش در زندگی بعضی افراد ضعاف النفوس
جریان دارد و آنها به خاطر خانه های عالی و تجملات فراوان و مراکب زیاد
غبطه می خورد! «فان مع کثرة المال تکثر الذنوب لواجب الحقوق». مال که زیاد
شد، حقوق هم زیاد می شود و به همین خاطر گناهان هم زیاد می شوند. معلوم می
شود که وقتی حقوق زیاد شد، انسان نمی تواند آن را ادا کند و الا اگر می
توانست ادا کند، گناهی در کار نبود. این در صورتی است که مال از حلال کسب
شده باشد، اگراز حرام بود، شکل بدتری خواهد داشت. البته یک احتمال هم وجود
دارد و آن این است که اشاره حدیث به کثرت مال از طریق حرام باشد؛ یعنی
انسان وقتی که مال کسب می کند که از طریق حلال نیست، حقوق زیادی را باید
پامال کرده باشد، تا مال زیادی به دست آورد. «و لاتغبطن احدا برضی الناس
عنه».

به حال کسی که مردم از او راضیند یا به او محبت دارند، غبطه بخور. اما اگر
مردم به کسی محبت دارند و برای او شعار می دهند و دور او جمع می شوند و به
او تحبب و تقرب می کنند، به حال او غبطه نخور. شما چه می دانید، شاید خدای
نکرده در باطن او خلل و فساد و عیبی باشد که خدا را از او ناراضی می کند.
آن وقت رضای مردم به درد او نمی خورد. واقعاً رضای مردم – اگر واقعی هم
باشد – چه فایده ای دارد؟ «ولا تغبطن مخلوقا بطاعة الناس له». اگر دیدی
مردم از کسی اطاعت می کنند و دستور و فرمان و اراده اش را می پذیرند، باز
هم جای غبطه ندارد. «فان طاعة الناس له و اتباعهم اباه علی غیر الحق هلاک
له و لمن اتبعه». اگر اتباع مردم از او – نستجیر بالله -، به حق نباشد،
برای خود او و کسانی که از او متابعت می کنند، مایه هلاکت است. ان شأ الله
خدای متعال به حرمت معصومین علیهم السلام ما را از تابع و متبوع شدن علی
غیر الحق باز بدارد و آن وضعیت را برایمان پیش نیاورد.

اگر این روایت اصلا سند هم نمی داشت، حکمتهای عالی آن که هیچ شک و ریبی در
آن نیست، برای ما راهگشا خواهد بود. این دستور العلما، معارف الهی و
اسلامی هستند و جا دارد که به آنها تمسک کنیم. علت آن که این روایت را
انتخاب کردم، این است که امروز جامعه ما در شرایطی قرار گرفته است که
بایستی برایش رویایات زهد خواند. در نهج البلاغه از زهد زیاد گرفته شده
است؛ اما نشان دهنده ای این نیست که زهد عالی ترین تکالیف انسان است. خیر،
در جاهایی زهد بالاتر است و در جاهای دیگر جهاد و عبادت و تحصیل علم بالاتر
است. موقعیت زمان را نشان می دهد و به نظر ما، امروز آن زمانی است که
بایستی جامعه را به زهد فرا بخوانیم؛ زیرا به سمت تموّل پیش می رود و ثروت
در کشور رو به ازدیاد است و جایی است که اگر چنانچه کسانی اهل دنیا باشند،
می توانند ثروت را از طرق مختلف به دست آورند و آن را « علی غیر حله » کسب
و خرج کنند و اگر جمع آوری ثروت از طریق حلال هم باشد، مفتون دنیا و دچار
عاقبتهای سؤ افتنان شوند ؛ بخصوص در حوزه های علمیه و محدوده ای که معممین و
روحانیون و علما و طلاب و فضلا در آن زندگی می کنند.

اگر ما در گذشته علمایی داشتیم که حرف می زدند یا می نوشتند یا شبهات را
بر طرف می کردند و یا معارف می گفتند، امروز چند برابر آن تعداد با
کیفیتهای بالا مورد نیاز است. کتابها و جزوه ها و مجلات و رسانه هایی لازم
است که همین رسالت را به عهده بگیرند و راجع به دین و معارف و اخلاق
بنویسند و بگویند. کسانی هستند که اهل مطالعه اند از اینها استفاده کنند.
کسانی هم هستند که از رسانه ها بهره می برند، رسانه ها از اینها نیز
استفاده کنند. علمای دین بایستی نوشته های مربوط به معارف اسلامی را چه به
صورت کتاب و جزوه و چه به صورت مجله و مطبوعات گوناگون فراهم کنند، تا
هنرمندها از روی آنها – مثلاً – فیلم درست کنند و یا برنامه های گوناگون
بسازند.

مطلبی را که امروز برای شما مطرح می کنم، از مقدمات بدیهی و واضح شروع می
شود و به استنتاج بدیهی و واضح نیز می رسد ؛ لیکن به گمان من ( به عنوان یک
طلبه و مسؤول در جمهوری اسلامی و به عنوان معتقد به رسالت علما در امور
دین و دنیای مردم ) این استنساخ بدیهی از این مقدمات بدیهیه، کما هو حقه
مورد عمل نگرفته است. البته کارهای خوبی هم شده است: « ولا تبخسوا الناس
اشیأهم ». انسان نبایستی حق کسانی را که زحمت کشیدند و کار کردند، ضایع
کند. انصافاً خیلی کار شده است ؛ اما آنچه که باید بشود، چند برابر آن چیزی
است که تا کنون شده است.

اولین مقدمه بدیهی، بیان حاجت به فعالیتها و تلاشهای حوزه علمیه است. علت
فعالیت حوزه های علمیه که امروز اهم و اشرف آنها حوزه علمیه قم و بعضی دیگر
از حوزه های علمیه بزرگ ایران مثل حوزه علمیه مشهد و جاهای دیگر و ان
شأالله حوزه علمیه نجف ( هنگامی که از زیر پنجه نامیمون اشرار و ستمگران
خارج شود ) است ؛ اولاً نیاز حکومت امیرالمؤمنین و امام مجتبی، علیهما
الصلاة والسلام، دیگر حکومتی با این خصوصیات متکابر احکام و مقررات دینی تا
امروز تشکیل نشده است.

این اولین بار است که حکومتی براساس قرآن تشکیل می شود و جامعه ای اسلامی (
با همه مشکلات و زحماتی که این کار داشته و دارد ) به وجود آمده است. این
نظام و حکومت الهی برای عمل، اولاً به معارف و مقررات اسلامی احتیاج دارد.
ثانیاً در برخی از جاها به اشخاصی برای اداره بعضی از امور این نظام نیاز
است که بایستی این دو نیاز را حوزه ها تامین کنند. البته منظور این نیست
که بایستی همه امور با امور مهم را علما به دست گیرند. خیر، همه مؤمنین و
صلحا و اهل فکر و اهل تحقیق در جای خودشان قرار دارند. برای کارهای گوناگون
در کشور متخصصینی وجود دارد که آنها را انجام می دهند. بعضی از کارها هم
وجود دارد که بایستی علمای دین آنها را متصدی شوند. این اشخاص را هم باید
حوزه علمیه تربیت کند.

پس اگر نیاز جامعه و حکومت اسلامی و اقامه آن مطرح است، می بایست حوزه
علمیه آن را تأمین کند. چنانچه جامعه ای بی دین شد، طبیعتاً احساس نیاز به
علما نمی کند؛ اما وقتی جامعه متدین است، به علما و معلمین اخلاق و دین و
معارف احساس نیاز می کند.

اگر ما در گذشته علمایی داشتیم که حرف می زدند یا می نوشتند یا شبهات رابر
طرف می کردندو یا معارف می گفتند، امروز چند برابر آن تعداد با کیفیتهای
بالا مورد نیاز است. کتابها و جزوه ها و مجلات و رسانه هایی لازم است که
همین رسالت را به عهده بگیرند و راجع به دین و معارف و اخلاق بنویسند و
بگویند. کسانی هستند که اهل مطالعه اند از اینها استفاده کنند. کسانی هم
هستند که از رسانه ها بهره می برند، رسانه ها از اینها نیز استفاده کنند.
علمای دین بایستی نوشته های مربوط به معارف اسلامی را چه به صورت کتاب و
جزوه و چه به صورت مجله و مطبوعات گوناگون فراهم کنند، تا هنرمندها از روی
آنها – مثلاً – فیلم درست کنند و یا برنامه های گوناگون بسازند.

حاجت سوم به فعالیتهای حوزه علمیه، نیاز روشنفکران و جوانان است. اینها قشری هستند که در مقابل شبهات قرار می گیرند.

در همه جا اولین مخاطب شبهه ها، روشنفکران و اهل فکر و اندیشه اند که
غالباً در میان جوانان و صاحبان فکر و اندیشه و تحصیلکرده ها هستند. بسیاری
از مردم شبهه به سراغشان نمی آید. آنها به شبهه کاری ندارد. ایمانی دارند و
بر طبق ایمانشان زندگی خوبی را پیش می برند. کسانی که اهل مطالعه اند، با
دنیا مواجه می شوند و درباره اصل دین و اسلام و معارف آن و نیز اصول و فروع
و تاریخ دین حرف می زنند و مرتباً شبهه القا می کنند. کسانی باید باشند تا
این شبهه ها را بر طرف کنند. تامین این افراد به عهده حوزه های علمیه است.
البته کسانی که در غیر حوزه ها هستند، ممکن است بتوانند این کار را انجام
دهند، لیکن متصدی اصلی انصافاً حوزه ها علمیه و علمای دینند، اینها اولین
کسانی هستند که باید شبهه ها را بر طرف کنند.

حاجت چهارم، نیاز جوامع مسلمان و مردم نو مسلمان است. ملاحظه کنید الان در
اطراف دنیا چه قدر مردم به اسلام رو کرده اند، چه آنهایی که مسلمان بوده
اند، اما اسلام را با پیام زندگی آن نمی شناختند و فقط مجموعه ای از عبادات
و خم و راست شدن و گوشه مسجد نشستن را می دانستند و چه آنهایی که قبلاً
مسلمانان نبودند. امروز اسلام به عنوان پیام زندگی و پاسخ به معضلات
اجتماعی و نیز به عنوان راه رهایی از مشکلات دنیای قرن بیستم و بیست و یکم
که در حال حلول است، مطرح می باشد. آنها اسلام را با این دید نگاه می کنند و
به اسلام می گروند. الان در کشورهای بزرگ اروپا، اسلام به سرعت در حال
رشداست.

این ادعای یک منبری نیست که چیزی را شنیده باشد و بگوید. خیر، من از روی
اطلاعاتت دقیق می گویم که بسیاری از افراد در کشورهای مسیحی و غربی، به
اسلام گرایش پیدا کرده اند. آنها اسلام را شناخته اند و راجع به آن سؤال
دارند و می خواهند این دین را بشناسند.

جوانهای طیب و طاهر و تحصیلکرده و با استعداد و ممتازی از اروپا که در
دانشگاههای خودشان مسلمان شده اند پیش ما می آیند و درباره مسائل اسلامی
راهنمایی کند؟ چه کسی باید به آن جا برود و در میان آنها سکونت کند و تعلیم
دین و اخلاق بدهد؟ چه کسی باید برای آنها کتاب بفرستد؟ چه کسی باید برای
آنها مسائل را تبیین کند؟ پاسخ همه این پرسشها به حوزه های علمیه مرتبط
است.

بسیاری از جوامع غیر مسلمان به اسلام توجه پیدا کرده اند (و لو مسمان نشده
اند) ولی می خواهند بدانند اسلام چیست که این دستگاه عظیم را به راه
انداخته و حکومت تشکیل داده و با ابرقدرتها سینه به سینه شده است و از کسی
هم نمی ترسد و دارد دنیا را اداره می کند؛ دینی که وارد میدان زندگی است و
ضرورتها و فشارها و ترسها و لرزها و ضعفهای دولتهای دیگر به سراغش نمی
آید. چه کسی باید این دین را بیان کند؟ آیا بمانیم تا بی سوادها و یا کسانی
که ازاسلام هیچ اطلاعی ندارند و آن را از روی دهان دیگران شناخته اند، به
آن جا بروند؟

من کسانی را می شناختم که درباره مسائل اسلامی عن عقیدة و اجتهاد حرف می
زدند، ده حدیث بیشتر بلد نبودند، از اول تا آخر یک کتاب حدیث را نخوانده
بودند و یک بار قرآن را با تأمل دوره نکرده بودند؛ بلکه از دهان دیگران
حرفهایی را شنیده بودند و بعد به ذهن خودشان تطبیق می کردند و درباره اسلام
چیزهایی می بافتند! آیا باید اینها درباره اسلام حرف بزنند یا علمای بالله
و علمای دین و کسانی که با مسایل دینی سر و کار عمیق دارند و در کار خود
خبره و متخصص اند؟

حاجت پنجم، نیاز حوزه ها تامین می شود. محققان و مدرسان و فنانان و
بزرگان و مجتهدانی هستند که آماده کارند؛ لیکن اگر شما به بیست سال بعد
حوزه علمیه نگاه کنید، می بینید اینهایی که هستند کمند. شما بیست سال بعد
را با چشم دقیق نگاه کنید، ببینید چه لازم داریم؛ آن وقت خواهید دید
بزرگانی که امروز در حوزه های علمیه حضور دارند، تعدادشان کم است. یکی از
مهم ترین نیازهای ما همین است. حوزه های علمیه به قصد محقق پروری و ملا
پروری، ملا تربیت کنند تا این نیاز بر طرف شود.

نباید یک ذره از امکانات حوزه علمیه که عمده اش نیروی انسانی است، هدر
رود. نباید یک سرعت درس طلبه یا استاد زاید و بی فایده و غیر ناظر به آن
نیازها باشد. طلبه یی که در حوزه درس می خواند باید در جهت سد یکی از حاجات
و رفع یکی از نیازها حرکت کند؛ یعنی یا برای داخل و یا برای خارج، یا برای
تالیف و یا برای تحقیق، یا برای تدریس و یا برای تعلیم، خود را آماده کند.
بحمد الله در چند سال اخیر کارهای بسیار مهمی در این زمینه انجام گرفته
است که لازم است از شورای عالی و دستگاه مدیریت حوزه علمیه تشکر بکنم در
حوزه علمیه قم خیلی زحمت کشیده اند و خیلی تلاش شده است؛ منتهی آنچه باقی
مانده و هنوز انجام نگرفته است، نسبت به آنچه که تا کنون انجام شده، چند
برابر بیشتر است.

پس مطلب اول اثبات نیاز به یک حوزه علمیه فعال است و مطلب دوم این که
همیشه انگیزه برای معارضه با حوزه های علمیه وجود داشته است. سلاطین قاجار
با علما و حوزه های علمیه مخالف بودند و افراد حوزوی را هم لشکر علمای بزرگ
قلمداد می کردند. آنها با علما مخالف بودند، چون در کارهای آنها دخالت می
کردند. اگر می خواستند قرار داد رژی امضا کنند و با انگلیسیها رابطه داشته
باشند و یا اگر می خواستند با دو خواهر ازدواج کنند! علما نمی گذاشتند و
در مقابلشان می ایستادند.

بعدها در دوره پهلوی مسأله تفاوت کرد: از زمان رضا خان به این طرف، انگیزه
های اساسی وارد کار شد و غرب، خصوصاً انگلیس – قصد داشت که کلاً ایران را
قبضه کند. این تصرف یا به صورت ایجاد یک حکومت واقعاً انگلیسی بود که
(البته نتوانستند این کار را بکنند) و یا این که حکومت ایرانی تشکیل دهند،
ولی همه مقدراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حکومت پهلوی بر
اساس این تصمیم شکل گرفت و رضا خان روی کار آمد.

اگر می بینید همه آدمهای حسابی ایران با رضا خان مخالفند، به خاطر آن است
که آدم لات بی سر وپایی بود که اصلاً اسم دین را نشنیده و مزه آن را هم
نچشیده بود. او در یک خانواده بی سواد لا ابالی و دور از معارف دینی تربیت
شده بود و وقتی هم که بزرگ شد، در میان قهوه خانه ها و میخانه ها و الواتها
پرسه می زد. اصلاً رضا خان کسی نبود که بادین سر و کار داشته باشد. مزاجش
آماده معارضه با دین (آن هم به قصد بر اندازی) بود. آدمهای ضعاف النفس بد
دل کج سلیقه ای هستند که گاهی از کارهای به اصطلاح عمرانی رضا خان تعریف می
کنند و مثلاً می گویند او راه آهن کشیده و امنیت برای مردم بود یا برای
قدرتهای خارجی؟ چه کسانی از این کارهای به اصطلاح عمرانی سود می بردند؟ در
حقیقت رضا خان عاملی بود که انگلیسیها او را وارد صحنه کردند تا نظام دینی
را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و
حضور روحانیت در جامعه را ممنوع کرد و نظام حوزه علمیه را به هم زد و
روحانیت را مجبور به خانه نشینی کرد. زمانی که او رفت و پسرش (محمد رضا) سر
کار آمد و بر امور مسلط شد، همین نیت را داشت و همین هدف و راه را (البته
به شکلهای مدرنتر و پیشرفته تر) دنبال کرد و تا روزی که انقلاب پیروز شد،
در این زمینه جلو رفت.

رژیم پهلوی ساقط شد، لیکن فتنه انگیزهای اساسی مخالفت با حوزه همچنان
ادامه دارد. رژیم ایالات متحده آمریکا که از کودتای 28 مرداد تا پیروزی
انقلاب، پشت سر محمد رضا بود و علیه دین فعالیت می کرد، امروز به وسیله
بعضی از ایادی خود (که شاید خودشان هم ملتفت نیستند) مشغول تخفیف و توهین
دین و علمای دین و حوزه های علمیه است. در زمان رضا خان برای این که
روحانیت را از چشمها بیندازد، می گفت: روحانیت مفتخور است! یعنی مثلاً
عملگی و یا کار اداری نمی کند، در عین حال به زندگی خود ادامه می دهد. او
با آن عقل ناقص خودش خیال می کرد که اگر کسی در بازار، داد و ستد نکرد و یا
مثلاً بیل نزد و به اداره نرفت و شغلی پیدا نکرد، نباید نان بخورد و اگر
خورد، مفتخوری کرده است! او، چون به رسالت دین معتقد نبود، این حرفها را می
زد و کار عمل دین را باور نداشت.

امروز هم بعضیها همان حرف را به زبان دیگری می زنند. کسانی که مردم را
تعلیم می دهند و برایشان زحمت می کشند و آنها را دیندار می کنند و بر
هدایتشان می افزایند و زمینه تحقق آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم» را
فراهم می آورند، اینها اهل دین و هدایتند و هدات این راه محسوب می شوند.
اینها کتاب می نویسند، درس می گویند، زحمت می کشند، کار می کنند و نان بخور
و نمیری را هم به دست می آورند. مگر طلاب حوزه علمیه چه قدر از دنیا
برخوردارند؟ حقوق یک طلبه فاضل معیل در قم (که بالاترین حوزه های علمیه
است) نصف حقوق یک عمله که بیل می زند، نیست. در آمد اینها از حداقل حقوق
اداری کمتر است. با این وضعیت آیا می شود گفت که روحانیت ما نان خود را از
طریق دین می خورد؟ آیا این ظلم و حق کشی و بی انصافی نیست؟ حکومت ما
اسلامی است و در آن آزادی بیان وجود دارد و این سخنان که از سر ی انصافی
بیان شده، با استفاده از همین فضای آزاد مطرح شده است.

البته منظورم این نیست که به حرف یا دعوایی جواب بدهیم. خیر، منظور این
است که شما بدانید انگیزه های مخالفت با حوزه زیاد و گسترده است. بعضی از
کسانی که چنین انگیزه هایی دارند، خودشان هم نمی فهمند چه کار می کنند.
نیتهای بدی ندارند، ولی ملتفت نیستند که حرف و عملشان چه تبعاتی دارد. در
خود حوزه های علمیه نیز همیشه این طور بوده و حالا هم برای تضعیف حوزه
انگیزه های تضعیف وجود دارد. طلبه جوانی که زندگیش در حوزه خوب نیست، برای
امرار معاش مجبور است به حوزه پشت کند. حوزه یک نفر را تربیت می کند و
استعدادش را پرورش می دهد و او را به مقامات علمی می رساند، بعد که وقت
استفاده کردن از فرا می رسد، می بیند در فلان اداره و یا مرکز علمی برای
تدریس باز است، مجبور می شود به آن جا رود و مشغول کار شود. نمی شود گفت
این کار حرام است، بالاخره ضرورت و نیاز وجود دارد و بعضیها این کار را می
کنند؛ لیکن این کار پشت کردن به حوزه است.

البته منظور کسانی نیستند که کاری را برای نظام به عهده می گیرند و آن را
انجام می دهند.خیر، اینها باید بیایند و امور محوله را متصدی شوند. منظور
من کسانی هستند که به حوزه و روحانیت پشت می کنند وکار روحانی انجام نمی
دهند. پس ببینید انگیزه های تخفیف و تضعیف و توهین، در بیرون و درون حوزه
وجود دارد.

ما هستیم و آن نیازهای عظیم و این دشمنیهای شکننده همراه با نقشه و بدخواهی. حوزه علمیه چه کار باید بکند؟

پاسخ این است که از امکاناتی که دارد، استفاده کند وبه احسن و اتقن وجه،
خودش را بسازد. نباید یک ساعت درس طلبه یا استاد زاید و بی فایده و غیر
ناظر به آن نیازها باشد. طلبه یی که در حوزه درس می خواند باید در جهت سد
یکی از حاجات و رفع یکی از نیازها حرکت کند؛ یعنی یا برای داخل و یا برای
خارج، یا برای تالیف و یا برای تحقیق، یا برای تدریس و یا برای تعلیم، خود
را آماده کند. بحمد الله در چند سال اخیر کارهای بسیار مهمی در این زمینه
انجام گرفته است که لازم است از شورای عالی و دستگاه مدیریت حوزه علمیه
تشکر بکنم در حوزه علمیه قم خیلی زحمت کشیده اند و خیلی تلاش شده است؛
منتهی آنچه باقی مانده و هنوز انجام نگرفته است، نسبت به آنچه که تا کنون
انجام نگرفته است، نسبت به آنچه باقی مانده و هنوز انجام نگرفته است، نسبت
به آنچه که تا کنون انجام شده، چند برابر بیشتر است. این حرکت نباید کند
شود، بلکه باید روز به روز سرعت و استقامت و صحت بیشتری پیدا کند و اگر در
یک جا کار اشتباه و یا کند پیش می رود، تصحیح و تسریع شود.

بزرگانی که در رأس شورای عالی حوزه علمیه هستند باید به صحنه دنیا و داخل
کشور نگاه کنند و ببینند چه نیازها را تامین و افرادی که رفع این نیازها را
می کنند، تربیت کرد. اگر ما کتاب لازم داریم، پس مولف می خواهد یک مولف
خوب چگونه تربیت می شود؟ باید روش تربیتش در برنامه های حوزه گنجانده شود.
اگر ما مبلغهای مسلط می خواهیم البته نه به میزان پنج تا و ده تا و صدتا،
بلکه هزارها مبلغ، تا بتوانند و در هر نقطه دنیا این کارها را انجام دهند؛
تربیت آنها چه شرایطی دارد؟ این شرایط در یک انسان چگونه و با چه چیزهایی
تأمین می شود؟ آن موارد در برنامه ریزیها منظور شود باید بررسی شود که
تدریس چه دروسی زیادی است و لازم نیست، تا حذف شود دوره ها باید طوری باشد
که اگر کسی توانست بخشی از چند دوره را طی بکند، همان مقداری را که طی کرده
است برای او مفید باشد. این که ما خیال کنیم حتما بایستی یک نفر بیست سال و
یا بیست و پنج سال در حوزه علمیه سر بکند این گونه نیست. بعضی از نیازها
با ماندن چهار سال در حوزه تامین می شود بعضی از نیازها با ماندن ده سال
تامین می شود. برخی دیگر با ماندن پانزده سال و بعضی هم ممکن است با ماندن
بیست سال در حوزه تامین شود؛ چرا آن کسی را که با چهار یا پنج سال تحصیل در
حوزه می تواند بخشی از نیازهای ما را بر طرف کند، او را بی جهت ده سال در
حوزه نگه داریم؟ باید برنامه ریزی کنیم و کسانی را به این حد برسانیم،
امتیازاتی را قایل شویم و هر کس هم مشخص باشد که چه نیازی را می تواند
تامین کند.

حوزه علمیه باید مثل یک کارخانه تامین کننده نیازهای جامعه، مرتب کار کند
ومحصول خود را که همان محققان و مبلغان و مدرسان و مولفان و انواع قشرهای
روحانی هستند، بیرون دهد. حوزه باید برنامه ریزی کند و مشخص باشد که مثلا
پنج سال دیگر چه تعداد مبلغ مناسب برای مناطق گوناگون دنیا و داخل کشور
تربیت می شود. همچنین در زمینه مسائل قرآنی و تفسیر و دیگر علوم حوزوی و
نیز تربیت مدرس برای دانشگاهها و دروس معارف اسلامی و نیز تربیت محقق و
مولف برای پاسخ گویی به مقابله با شبهات، برنامه ریزی منظم و مرتبی داشته
باشد.

حوزه باید گواهی و تصدیق بدهد، من یک بار دیگر هم این نکته را گفته ام.
تصدیق اجتهاد یکی از چیزهایی است که از قدیم در حوزه بوده است، امروز هم
چیز خیلی خوبی است. بعضی از آقایان خیال می کنند که اگر ما بخواهیم درس
طلبه ای را ارزشیابی کنیم، باید بگوییم این سطح از تحصیل در حوزه با فلان
دوره دانشگاهی (مثلاً لیسانس یا فوق لیانس یا دکترا) معادل است. لزومی
ندارد این کار را بکنیم دروس دانشگاهی چیز دیگر. البته ممکن است این کار در
جای خود لازم باشد. مثلا ممکن است این شخص بخواهد دربعضی از دستگاههای
اداری که احتیاج به مدرک دارند، مشغول به کار شود، طبیعی است که باید
بدانند مدرک این فرد چه قدر ارزش دارد، لیکن مسأله نیاز حوزه فراتر از
اینهاست. ما به انواع روحانیون در سطوح گوناگون و با تخصصها و تواناییهای
مختلف نیاز داریم. استعدادهای مختلف است باید استعدادها شناخته شود، درسها
خوانده شود دوره ها از هم تفکیک شوند و فضلای جوان در حوزه به کار گرفته
شوند، چون برکات زیادی از این گروه عاید نخواهد شد.

حوزه علمیه باید مثل یک کارخانه تأمین کننده نیازهای جامعه، مرتب کار کند و
محصول خود را که همان محققان و مبلغان و مدرسان و مولفان و انواع قشرهای
روحانی هستند، بیرون دهد. حوزه باید برنامه ریزی کند و مشخص باشد که مثلا
پنج سال دیگر چه تعداد مبلغ مناسب برای مناطق گوناگون دنیا و داخل کشور
تربیت می شود.

همچنین در زمینه مسائل قرآنی و تفسیر و دیگر علوم حوزوی و نیز تربیت مدرس
برای دانشگاهها و دروس معارف اسلامی و نیز تربیت محقق و مولف برای پاسخ
گویی و مقابله با شبهات، برنامه ریزی منظم منظم و مرتبی داشته باشد.

امیدواریم که ان شأ الله خداوند، به آقایان محترم و فضلای بزرگوار توفیق
دهد مشمول توجهات و ادعیه زاکیه حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، کند. ان شأ
الله کارها به بهترین وجه انجام گیرد تا حوزه بتواند هر چه سریع تر شکلی را
که پاسخ گوی نیاز این زمانه است، پیدا کند.



وظایف حوزه های علمیه

حوزه های علمیه و محیطهای روحانی ما مسئول پاسداری ایمان جامعه اسلامی و
دفاع از اصول و فروع دین مقدس اسلام از دیدگاه مذهب شیعه و تعلیم و تبلیغ آنها
و عهده دار پاسخگویی به نیازهای مذهبی مردم مسلمان اند.
دشواری و سنگینی این مسئولیتها در همه زمانها یكسان نیست؛ بستگی دارد به
درجه تمدن و سطح فرهنگ جامعه و میزان آگاهی مردم به مسائل مختلف از یك
طرف، و درجه فعالیت نیروهای مخالف از طرف دیگر.
همان طور كه در حدیث شریف كافی آمده است: اَلْعالِمُ بِزَمانِهِ لا یَهْجُمُ عَلَیْهِ
اللَّوابِسُ
. آشنایی با اوضاع و جریانات زمان و شناخت عوامل دست اندركار
اجتماع، امكان پیش بینی می دهد و با پیش بینی ها می توان به مقابله با حوادث
ناگوار شتافت، همچنان كه امكان بهره برداری از فرصتهای مساعدی كه تحولات
زمان پیش می آورد به وجود می آورد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 280بدیهی است كه مفهوم مخالف جمله ی گران قیمت فوق این است: اَلْجاهِلُ بِزَمانِهِ
یَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسُ. آن كه نمی داند در جهانی كه زندگانی می كند چه می گذرد، چه
عواملی دست اندركار ساختن جامعه به میل خود هستند، چه تخمهایی در زمان
حاضر پاشیده می شود كه در آینده سر برخواهند آورد، روزگار آبستن چه حوادثی
است، هرگز نمی تواند به مقابله با نیروهای مهاجم برخیزد و یا از فرصتهای طلایی
زودگذر اغتنام جوید.
واضح است كه توجه و بی توجهی قشری كه مسئولیت هدایت و رهبری و
رعایت و پاسداری جامعه خود را دارند، از نظر آگاهی به اوضاع، اهمیت فوق العاده
بیشتری دارد.
اگر وضع امروز خود را با هشتاد سال پیش (پیش از مشروطیت ایران) مقایسه
كنیم می بینیم روحانیت آنروز مواجه بوده با جامعه ای بسته و راكد، با جامعه ای كه
هیچ گونه واردات فكری نداشته جز آنچه از حوزه علمی دینی صادر می شده است. فرضا از آن حوزه ها جز رساله ای عملی یا كتابهایی در حدود جلاء العیون و
حلیةالمتقین و معراج السعاده صادر نمی شده است آن جامعه نیز مصرف فكری جز اینها
نداشته است.
ولی امروز این توازن به شدت به هم خورده است. امروز به طور مستمر از
طریق دبستانها، دبیرستانها، دانشگاهها، مؤسسات آشكار و پنهان نشر كتاب،
وسایل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، تلویزیون، سینماها، روزنامه ها، مجلات
هفتگی و ماهانه و سالانه، كنفرانسها، سخنرانیها و از طریق برخورد با مردمی كه
ازسرزمینهای دیگر به كشور ما آمده اند و از طریق مسافرتها به كشورهای خارج
هزاران نوع اندیشه به این جامعه صادر می شود كه اگر اندیشه هایی كه از حوزه های
علمی دینی و یا وسیله شخصیتهای مبرّز مذهبی در خارج این حوزه ها صادر
می شود- با این كه نسبت به گذشته در سطح بالاتری قرار گرفته است- با آنچه از
جاهای دیگر صادر می شود مقایسه شود، رقم ناچیزی را تشكیل می دهد و می توان
گفت نزدیك به صفر است. حتی خود حوزه های علمیه ما هم اكنون یكی از
بازارهای پر رونق اندیشه هایی است كه از كانونهای غیرمذهبی و یا ضد مذهب
صادر می شود. اینجاست كه هر فرد متدین آگاه ضرورت تجدید نظر در برنامه های
حوزه های علمیه را شدیدا احساس می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 281نكته ای كه ضرورت دارد از آغاز مورد توجه قرار گیرد این است كه هرگونه
تجدید نظر و تحول در برنامه های حوزه های علمیه باید بر اساس همان فرهنگ
غنی و قدیم اسلامی و ادامه همان راه و تسریع در حركت آن و آفت زدایی از آن بوده
باشد. همین فرهنگ كه از جوهر حیاتی نیرومندی برخوردار است و متأسفانه در اثر
غفلت پاسداران آن، قسمتهای مهمی از آن به فراموشی سپرده شده و دچار
زنگ زدگی شده و قسمتهایی از آن به نوعی آفتها دچار شده، باید از نو احیاء شود و
از عناصری كه فرهنگهای جدید به وجود آورده اند تغذیه كند و مسیر رشد و توسعه
و تكامل خود را طی نماید.
لازم به تأكید است كه هر گونه تجدید نظر مبنی بر جایگزین ساختن یك
فرهنگ دیگر به جای فرهنگ اصیل هزار و سیصد ساله ی اسلامی، خیانت به اسلام و
مسلمین است و نتیجه ای جز كشاندن امت اسلامی به دامن فرهنگ و تفكر بیگانه ی
شرقی یا غربی، چپ یا راست ندارد.
خوشبختانه تحولات جدید و پیشرفتهای علوم جدید ضمن این كه مسئولیتها
را دشوارتر و سنگین تر كرده، فرصتهای بسیار مناسبی نیز به وجود آورده و اصالت
فرهنگ اسلامی را روشن تر و زمینه ی شكوفایی آن را فراهم تر كرده است.
حوزه های علمیه ی ما اگر از محدودیتهای مصنوعی كه خود برای خود به وجود
آورده اند خارج گردند و با استفاده از پیشرفت علوم انسانی جدید به احیای فرهنگ
كهن خود و آراستن و پیراستن آن بپردازند و آن را تكمیل نمایند و به پیش سوق
دهند (كه آمادگی تكامل و پیشروی دارد) می توانند از این انزوای حقارت آمیز
علمی خارج شوند و كالاهای فرهنگی خود را در زمینه های مختلف معنوی،
فلسفی، اخلاقی، حقوقی، روانی، اجتماعی، تاریخی با كمال افتخار و سربلندی به
جهان دانش عرضه نمایند.
بدیهی است كه انجام چنین رسالت مقدسی نیازمند به شوراها و طرحهای
متعدد، هر كدام برای مدت معین است. آنچه در این اوراق ذكر می شود ارزش این كه
نام طرح به آن داده شود ندارد، یك سلسله تذكرات است كه به نظر نویسنده از نظر
وظایف و مسئولیتها رسیده است و در این اوراق یادداشت می شود.
این وظایف را در دو بخش ذكر می كنیم: بخش اول تحت عنوان وظایف اصلی
و بخش دوم تحت عنوان وظایف فعلی.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 282منظور از وظایف اصلی مجموع اموری است كه ایده آل و كمال مطلوب در
حوزه های علمیه محسوب می شود، كه اگر این حوزه ها در صدد برآمدند و امكانش
را تحصیل كردند همه ی آنها را باید انجام دهند، و منظور از وظایف فعلی مجموع
كارهایی است كه در حال حاضر شروع به آنها در امكان مدرسین عالی قدر فعلی
حوزه علمیه قم است. بدیهی است كه هر اندازه به حول و قوه الهی بر امكانات
تدریجا افزوده شود، قسمتهایی از وظایف اصلی جزء وظایف فعلی قرار می گیرد.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top