متن ادبی و زیبای شهدا
پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است
پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند
شهدا رفتند و ما مانده ایم . برای جانبازان که ماندن چه کردیم ؟
برای آزادگان چه کردیم؟ برای خانواده شهدا چه کردیم ؟
نمی
دانم ما که لیاقت حضور در جبهه ها و زندگی در کنار آنها را نداشتیم آی
کسانی که دم از شهدا می زنید مرد باشید و بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا
نکند پشیمان و سرافکنده و روسیاه در محضرشان شویم .
شهدا را یاد کنیم . شده با ذکر یک صلوات .
بار ها از این که زنده هستم و دارم روی دم اون آدم های بزرگ بازدم می دهم از زنده بودنم
خجالت می کشم . خدایا تو خودت می دانید در دل و قلب من چه می گذرد .
در باغ شهادت را بستند …
متن ادبی
شما برای این مرز و بوم رقم زدهاید.
خالصانه
آمدهایم تا زیارتتان کنیم و با دلهای خسته اما امیدوار، خدا را در این
مکان اهورایی با بغضهای شکسته فرا بخوانیم و بگوییم که شهدا! ما شما را
فراموش نکردهایم… اصلاً مگر حماسه، شهادت، هویزه، طلائیه، بستان، صدای
غرش توپها، حسین فهمیدهها و باکریها، چمرانها، آوینیها و … فراموش
شدنی هستند؟
نه،
ما آمدیم تا بگوییم که شما در روح و باطن ما جای دارید. آمدهایم تا
بگوییم هان ای عاشوراییان! عاشورایی دیگر در پیش است. آمده ایم تا هوار
بزنیم: های ای شهدا، راه شما، اندیشه شما و تفکر شما در روح و روان جامعه
ایرانی جای دارد.
ای
شهدای گمنام و ای غلطیدهشدگان در سربهای سرد و سنگین که به عشق مام میهن
و انقلاب و اسلام، سر بر سودای عشق گذاشتید.. اینجا کجاست؟ ما کیستیم…
شما که بودید؟ و کجایید؟ بر مزار کدامتان بگرییم که بغض امان نمیدهد،
بگرییم، گریه مگر دوا کند … میگرییم اما زهی تاسف که گریه نیز دوا
نمیکند … کاش که در ِشهادت باز بود و …
متن ادبی
ستاره ی آسمان ها
بسم
رب الشهدا و الصدیقین دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو
نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس
برایت می نویسم ، از دل غریب خود برایت می نویسم ، آری خیلی دلم می خواست
با تو بودم در میان ابرها ، پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم،
اشک هایم سرازیر است ای شهیدم، می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی
؟!… با این زبانم که پر از گناه است؟نه نمی توانم! چگونه می شود مهمان
آسمان باشم و با زبان زمینی خود صحبت کنم نمی دانم ، چه کنم ؟ پس با زبان
کودکی ام برایت می نویسم چرا که به آسمان نزدیک تر است وقتی کوچکتر بودم،
مادرم همیشه از تو می گفت ، از خوبی هایت، از نماز شب هایت، از وفاداری
هایت و بالاخره از گذشت و ایثارت … من از تو فقط همین ها را به یادگار
دارم هر صبح تصویر تو را می نگرم تا شاید تو هم به من نظری کنی مادرم می
گفت تو هر پنجشنبه وقتی که به مدرسه ی طلبه قم می رفتی به خانه ما هم سری
می زدی . نمی دانم، آیا الان هم می آیی؟ حتما ، تو می آیی . باور کن ، هر
پنجشنبه عطر وجودت را حس می کنم اما چرا نمی بینمت ؟ چرا صورت پر نورت را
برایم نما یان نمی کنی ؟ می دانم ، این تقصیر چشم های من است. آن قدر گناه
کرده ام که این گناهان چون پرده ای روی چشم ها یم شده اند و من تو را نمی
بینم ای کاش دستم را می گرفتی تا این قدر احساس تنهایی نمی کردم . ای شهیدم
، تو اتینک در آسمان ها ماه مجلس شده ای عین ستاره ها چه زیبا می درخشی
خوش به حال آن شبی که تو به آن نور می دهی تو به آن آرامش می دهی ای کاش من
هم شب ها به جای خفتن در زمین در آسمان ها بودم.
برایم سخت است از آنان که ندیده
ام سخن بگویم از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند . باید که پلی زنم از
درونم به معنای انسانیت . من از شهیدان تصویری می دیدم که گاهی از مقابلشان
عبور می کردم . همیشه سؤالی در دلم بود که سیمای ملکوتی چه انسانهایی نمای
این میدان شده .
خیابان شهدا ( متن ادبی )
برایم سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم از آنان
که افتخاری در دل تاریخ اند . باید که پلی زنم از درونم به معنای انسانیت .
من از شهیدان تصویری می دیدم که گاهی از مقابلشان عبور می کردم . همیشه
سؤالی در دلم بود که سیمای ملکوتی چه انسانهایی نمای این میدان شده .
شهر شهید پرور ورامین ، خون گرم و استوار نام این همه شهید را فریاد می زند و شهدای جاوید دهم دی ماه پنجاه و هفت را .
حرف های من تازگی نخواهد داشت ولی روح می گیرد از پر و بال این شهیدان .
آن روزها که صدای الله اکبر با عمق احساسی وصف ناپذیر
از سینه مردمانی ستم دیده پایه های ظلم را می لرزاند ، روزهای نزدیک به
انفجار نور ، شهرمان از شجاعت آلاله ها دلگرم بود ( شهیدان میرزایی ، کریمی
، گلعباسی ، شیرازی ) .
ترس دیگر دست و پای کبوتران را نمی بست آمده بودند
اثبات کنند در جبهه های حق و باطل ، حق را دلیرانه فریاد می زنند . آن
روزها که نبودم امّا حس غریبی مرا به آنها پیوند می دهد . آیا می توانستند
با نشستن در خانه بگویند علیه ظلم ایستاده اند ؟
چهرة عیان مبارزاتشان همان تظاهرات های مردمی بود و این خیابان ( خیابان شهدای امروز ) آن روز خود را هرگز فراموش نخواهد کرد .
اگر سرتاپای وجودم بلرزد از یاد آوری نامشان سزاست چرا
که ره بی انتهای شهادت ، مردانی بزرگ می طلبد و این عزیزان برایم مظهر
واقعی اخلاصند . پس به شکرانه این رشادت ها و برای احترام به ساحت مطهرشان
در طول این خیابان گام بر می دارم و در هر قدم خویش برای روح بلندشان صلوات
خواهم فرستاد .
رقیه قاضی خانی
راه نا تمام
ای
شهدا برخیزید گویی این جا همه چیز تمام شده است و انگار نسل جهاد دیده
دیروز،به خط پایان رسیده است.اگر سراغمان نیایید و کلامی و حرفی بر زبان
نیاورید ما هم کم کم باورمان می شود که همه چیز تمام شده است.باورمان می
شود که دیگر رد پایی از شما پیش رویمان نیست ،باورمان می شود که ما هم دیگر
باید مد،پرستیژ،آنگارد محاسن ،تیپ اداری و خلاصه همه چیزمان مثل آدم شود
!!! اگر شما حرفی نزنید باورمان خواهد شد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه
جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم ،الحمد لله جنگ خانمان سوز تمام شد!!!
ای شهدا که جوانمردی فقط در ذائقه ی شما بود،لحظاتی از خلوت بهشت فارغ
شوید،زخم ترکش ها را فراموش کنید و از ما دلجویی کنید.بعد از شما لباس
خاکیمان را از تن درآوردند اجازه نداریم مثل آن روز ها بگوییم “التماس دعا“ !!! به ما آموختند که چگونه بخوانیم و بنویسیم !!!
ای
شهدا،دنیای بی شما و بی امام سخت است ! ای خوش انصاف ها ، اینجا دیگر با
خاموشی بلدوزرهای جهادگران ،سنگر و خاکریزی که صداقت و درستی را بنا کند
یافت نمی شود.اینجا فانوس ها خاموش است.خیانت به رفیق قاموس و جاویدان و
رسیدن به جاه و مقام به بهای خاموشی عزت نفس است . ای شهدا اینجا دیگر از
عروج خبری نیست و همه از برای “فنا”دست و پامی زنند . دست های ناپاک به هم گره خورده تا بر نسل جوان امروزی روح بی اعتقادی و دین زدگی را جریان دهد.
دنیای
غرب بر دل ها طبل هوس می کوبد و روزگار مردم پر فتنه ای که با زبان دین
جویای مراد دنیا و مسند و بقا بر قدرت خویش اند و از تکه تکه شدن پیکر ها
نردبان صعود می سازند اگر در برابر مظالمشان کلام حق بگویی به “مسلخ گاه”هوی و هوسشانقربانی
می شوی و خلاصه اینجا بازار هزار رنگ بی مهری هاست. اینجا ساکنینش به جرم
بی وفایی محکومند .آری شهدا برای همین است دلمان تنگ شماست از قول ما به
امام بگویید قرار ما این نبود .دیگر از شما گفتن از چند شب خاطره فراتر نمی
رود گریه و حسرت در فراق شما به جهالت و حواس پرتی یاد می شود .ای شهدا،
به داد ما برسید،اینجا ماندن سخت است. در قنوتمان دلتنگی شماست و در سجده
هامان بی تابی فراقتان و در رکوع هایمان خمیدگی دوری از شهادت است .ای شهدا
سکوت غربت مان ،درد ناک ترین دردیست که تاب تحمل را از وجودمان زدوده است.
ما هرگز به چنین صلح سبزی !!!!! فکر نمی کردیم و تنها میدان های سرخ
،اندیشه مان بود و اینک در قبیله درداز همه کس ما بازمانده ترینیم . به جرم
بی شهادتی ریاضت تدریجی مرگ را منتظریم و در تب و تاب وصل به شما لحظه
شماریم ، واگر این نباشیم باید آنقدر بی تفاوت شویم که همه چیزمان را یک
شبه فراموش کنیم تا
ما هم به نوایی برسیم و از راه کارهای تملق و چاپلوسی با فراموشی تفکر
امام ، خادمین درگاه مصلحت اندیشان شویم . ای شهدا در روزگار فقر محبت ها
نگاهمان لبریز از باده التماس به شماست اگر خوب گوش کنید خواهید دانست که
دل شکسته ما بهترین تاری است که در فراقتان شب و روز را می نوازد . بعد از
شما تحمل خیلی چیز ها سخت است به بهانه صبر ما را به “سکوت” مرگ آوری دعوت
می کنند.
کام
یابی های دنیا مقدمه فراموشی ذکر خداست و خاتمه اش با لبخند شیطان مأنوس
است . ای شهدا ما برای شما صبر می کنیم ولو با فنا و فراموشی مان.
ای شهدا شما که در جلوت دوست خلوت انس یافته اید دستی بر دل های پیر رنج ما برآورید.
خداحافظ
ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوخته فکه ، ای گلوهای
تشنه ، ای تشنه های فرات شهادت ، خداحافظ ، شما رفتید و مائیم و راه نا
تمام ! …
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است””” چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش “”” عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .
یاد و خاطره شهیدان گرامی باد
ای روشنای خانه امید، ای شهید “”” ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است”””ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست “””هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها “”” دیدگانم دشت مفتون شماست . . .
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .
دید در معرض تهدید دل و دنیش را “”” رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر “””چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .
رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ “””از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون “”” خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .
کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو “”” دلم دوباره گرفته زبیخیالی تو
تو التماس نگاه کدام پنجرهای “”” که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .
سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد “”” بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد
بلند شد سر خود را به آسمان بخشید “””سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.
محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .
ای دوست به حنجر شهیدان صلوات “”” بر قامت بی سر شهیدان صلوات
خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .
شکر لله شیعه ای نامی شدیم “””اهل جمهوری اسلامی شدیم
از خمـینی درس عشق آموختیم “”” در تنور جنگ و جبهه سوختیم
بیعتی کردیم با سید علی””” راه حق در قول و فـعلش منجلی . . .
چفیهی من بوی شبنم میدهد “”” عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود “”” جمعه، با مهدی، مقابل میشود . . .
در سینهام دوباره غمی جان گرفته است
« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »
تا لحظهای پیش دلم گور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ “”” ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست “”” از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .
ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم “””برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . .
ای شهید
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینهدار خون تو اند آسمانیان
رنگینکمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنهخیز حادثهها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید
کتاب حماسه های همیشه
بعد از شهدا چه كردیم؟
عصر غربت لاله هاست ، اینجا كسی دیگر از شهیدان نمی گوید
از آنان كه تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سكوت
ما
بعد از شما هیچ نكردیم ، چفیه هایتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت
نامه هایتان را نخوانده رها كردیم پلاكهایتان ،كه تا دیروز نشانی از شما
بود، امروز گمنام مانده است . كسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود ودیگر
كسی نیست كه در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید چرا
آلاله آنقدر سرخ است. چرا كسی نپرسید مزار باكری كجاست ؟؟؟چرا وقتی گفتیم :
یك گردان كه همگی سربند یا حسین ( ع ) بسته بودند شهید شدند كسی تعجب نكرد
چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
چرا نمی دانیم شیمایی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناك است و چطورمی شود یك عمر با درد زیست
نمی دانم كه چرا كسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد كرد !!!!
ای شیهدان ما بعد از شما هیچ نكردیم
آن
ندای یاحسین ( ع ) كه ما را به كربلا نزدیك و نزدیكتر می كرد دیگر بگوش
نمی رسد .یادتان هست كه گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می
دهیم .ما امانت دار خوبی نبودیم و خونتان را فرش راه رهگذاران كردیم .
یادتان هست هنگامی كه گفتید :
رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگویید كه بر یاران خمینی ( ره ) چه گذشت
آری
بسیجیان و شهیدان زنده امروز ما می دانیم كه از آن روزی كه تمام شهیدان را
بدرقه كردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید می دانم كه هنوز
هم دلهایتان هوای خاكریزهای جنوب را می كند و می دانم كه دیگر كسی از بسیج
نمی گوید.
ولی بدانید كه تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم
تا شما هستید میدانم كه رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق تنها میاندار این عرصه است ………….
ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم
و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »ما ماندیم كه نه یك هفته بلكه سالهای سال از آنان بگوییم .
چرا كه خون آنان است كه می تپد و یادمان نرود كه اگر امروز در آسایش زندگی می كنیم مدیون آنانیم .
مدیون حماسه هایی كه آنان آفریدند .یادمان نرود كه ما هنوز باید جواب بدهیم كه :
بعد از شهدا چه كردیم . بعد از شهدا چه كردیم ……………….