روزی یک کار خوب کنیم
همۀ ما دم از این می زنیم که چرا جامعه بد و خرابه ، چرا هیچ کس به هیچ کس کمک نمیکنه
ولی آیا فکر کردیم که خودمون شروع کنندۀ یه زنجیره باشیم؟
تا حالا فکر کردیم که وقتی کسی رو خوشحال میبینیم، خودمون چقدر ذوق زده میشیم؟!!
پس بیاین از امروز، از همین ساعت شروع کنیم…
به خیابون میریم، به دانشگاه، سرکار یا هر جای دیگه، هر روز به یه نفر کمک کنیم…
اگه ماشین داریم، و میریم بیرون که بریم
سرکار یا هر جای دیگه، اگه عابری رو منتظر دیدیم سوارش کنیم و تا جایی که
مسیرمون میخوره، به مقصدش نزدیکش کنیم، بدون هیچ مزدی، و ازش بخوایم که اون
هم به یه نفر دیگه کمک کنه
اگه یه سالمندی میخواد از خیابون رد بشه و
نمیتونه، اگه پیاده هستیم، بریم و دستشو بگیریم و از خیابون ردش کنیم، حتی
اگه سوار ماشینمون هستیم بزنیم کنار و دو دقیقه وقتمون رو بهش بدیم و کمکش
کنیم
راه های کمک کردن خیلی زیاده … بهمون
اندازه که میگن “برای رسیدن به خدا به ازای هر نفر یه راه وجود داره” اینم
یکی از راه های خداست
حالا طبق موقعیت و شرایط روزمره خودمون این زنجیره رو شروع کنیم و به هم کمک کنیم تا انسانیت از وجودمون پاک نشه…
حتی فکر کردن به این کار خیلی لذت بخشه، هر کس این کارو شروع کرد بیاد بنویسه تا بقیه هم یاد بگیریم
آمدم تنهایی ات را پر کنم امّا نشد
آمدم تنهایی ات را پر کنم امّا نشد
در نگاهت ذرّه ای افسوس «من» پیدا نشد
آمدم تا عشق را با چشم تو معنا کنم
جز زمستان در نگاه تیره ات معنا نشد
وامقی ماندم میان آرزوهایم غریب
قسمت لب های سردم بوسه ی عذرا نشد
هر چه کردم عاشقم باشی بخوانی عشق را
با غزل با شاعری با قهر با دعوا نشد
از تو تا من آسمان تا آسمان ابری و حیف
سردی تعبیرت از «من» گرمی یک «ما» نشد
حسّ مجنون بود و لیلا گفتنش طعم جنون
خط به خط در شعر و شورم غیر تو لیلا نشد
شاعری ماندم که با هر یک غزل دیوانه تر
از دَم دیوانه اش افسانه ی عیسی نشد