سرطان روان در زنان؛ بیدادگر و مهجور

سرطان روان در زنان؛ بیدادگر و مهجور

شایع‌ترین وسواس در جوامع غربی و همچنین ایران، وسواس شست‌وشوست. مشکل
اساسی وسواس این است که معمولاً مانند بیماری‌های دیگر به چشم نمی‌آید تا
با مراجه به مراکز درمانی معالجه شود. افراد وسواسی در برابر درمان، به
سادگی تسلیم نمی‌شوند و این سرسختی آنان معمولاً انفعال اطرافیان را برای
کج‌دار و مریز رفتار کردن با فرد وسواسی به دنبال دارد.

به گزارش مهرخانه،
اگرچه به واسطه مغفول ماندن این مشکل از دید مسئولان و متولیان وزارت
بهداشت، آمار دقیقی از مبتلایان به این بیماری در دست نیست، ولی بنا بر
آمار مراجعات بیماران به مراکز روان‌پزشکی و روان‌شناسی، حدود 44 درصد مردم
ایران از مشکل وسواس رنج می‌برند؛ یعنی چیزی نزدیک به نیمی ‌از جمعیت
کشور؛ موضوعی که توجه بیشتر متولیان امر را می‌طلبد.

ازدواج و خانواده؛ قربانی وسواس
رایج‌ترین
نتیجه وسواس فکری- عملی تأثیر ناخوشایند آن بر روابط فرد با دیگران، به
ویژه اعضای خانواده، است. اطرافیان با مشاهده نیاز پایان‌ناپذیر و غیرمقاوم
بیمار برای شستن مکرر دست‌ها در هر دقیقه، پاک کردن دستگیره یا شمردن
کاشی‌های کف حمام، احتمالاً دچار ناراحتی یا نفرت از او می‌شوند.

این
ناراحتی و نفرت معمولاً آمیخته با احساس ترحم است؛ چراکه اطرافیان تا
حدودی درک می‌کنند که بیمار نمی‌تواند برای رفع این امور بی‌معنا کاری بکند
و معمولاً این ترحم بی‌جا که گاهی حتی به همکاری با بیمار آمیخته می‌شود،
به غرق شدن بیشتر فرد مبتلا دامن میزند.

عارضه مهم این اختلال،
ایجاد احساس افسردگی و اضطراب فراگیر در بیمار و حتی زمینه‌چینی برای هرچه
خراب‌تر کردن روابط شخصی و به‌ویژه زناشوئی است که گاه به متلاشی شدن
خانواده می‌انجامد. ضمن آنکه معمولاً افراد مبتلا به وسواس دچار سردمزاجی
یا میل مهارشده در رابطه جنسی خود هستند و تا سنین بالا به بهانه‌های مختلف
از ازدواج سر باز می‌زنند؛ چراكه میل به زندگی خانوادگی و روابط صمیمی‌ در
آنها دچار مشكل است و در نتیجه از ازدواج طفره می‌روند.

نکته مهم
دیگر پیرامون پیامدهای وسواس این است که به دلیل ماهیت وقت‍گیر این اختلال،
احساس خستگی مزمن و مشکلات خواب نیز شایع است. حدود یک‌سوم بیماران مبتلا
به اختلال وسواس دچار افسردگی عمده نیز هستند و خطر خودکشی در مورد تمام
بیماران دچار این اختلال مطرح است.

زنان خانه‌دار در معرض هجوم
از
دیدگاه روان‌شناسی، سن 2 تا 3 سالگی، بهترین زمان دریافت ویروس روانی در
انسان‌هاست و پدران و مادران سخت‌گیر با ایرادهای بی‌مورد خود می‌توانند
فرزندانشان را درگیر افکار وسواس‌گونه کنند؛ ولی ظهور جدی علائم وسواس
معمولاً از اوایل بزرگسالی شروع می‌شود و اغلب در پی رویدادی تنش‌زا مثل
بارداری، زایمان، کشمکش‌های خانوادگی، مرگ یکی از بستگان یا مشکلات شغلی
بروز می‌کند.

شیوع این اختلال در میان زنان به‌ویژه زنان خانه‌دار،
بیش از مردان است. تنها ماندن در خانه و انجام امور تکراری و به دنبال آن
هجوم افکار مزاحم و اضطراب‌زا، از زمینه‌های بروز این عارضه در زنان
خانه‌دار است. البته شروع زودهنگام آن در پسرها رایج‌تر بوده و با
وسواس‌های عملی مربوط به وارسی قفل بودن در، بسته بودن شیر گاز و موارد
مشابه همراه است. شروع دیرهنگام آن در زنان شایع‌تر است و به صورت وسواس در
شستشو ظهور می‌کند.

متأسفانه بسیاری از افراد مبتلا به افکار
وسواسی خصوصاً از نوع وسواس‌های جنسی و مذهبی، به دلیل شرم و خجالت از بیان
افکار خود تا مدت مدیدی آنها را نزد خود پنهان نگاه می‌دارند و در این
باره حتی با درمان‌گر خویش با اکراه و تردید گفتگو می‌کنند. این مسئله به
نوبه خود وضعیت آنها را بغرنج‌تر کرده و اقدامات درمانی را به تعویق
می‌اندازد.

ریزگردهای ذهنی؛ عامل تقویت اعمال تکراری
صرف
نظر از بحث‌های پیچیده و تخصصی مربوط به وسواس – که در این مقال نمی‌گنجد،
می‌توان گفت مشکل وسواس به دو دسته کلی وسواس فکری و عملی تقسیم می‌شود.

دكتر
جمال اعتمادی متخصص روانپزشکی در گفتگو با خبرنگار مهرخانه، در این خصوص
می‌گوید: وسواس عملی اضطراب‌زدا و وسواس فكری اضطراب‌زاست؛ به‌گونه‌ای كه
كسی كه وسواس عملی دارد، اگر رفتار وسواس‌گونه خود را مرتب تكرار كند، تا
حدودی اضطراب او كاهش و كسی كه وسواس فكری دارد وسواس فكری‌اش دائما اضطراب
ایجاد می‌كند. البته باید توجه داشت كه هرگز رفتارهای وسواسی؛ چه فكری و
چه عملی، ارادی نبوده و حاصل سیر منطقی فكر و رفتار یك انسان نیست. علاوه
بر این ضربه مغزی و هرگونه صدمات مغزی، احتمال عارضه وسواسی را به دنبال
داشته و ژنتیك نقش بارزی در ابتلای انسان‌ها به بیماری دارد؛ به گونه‌ای كه
یك بیمار وسواسی كاملاً می‌داند كه در اعضای خانواده درجه یك و درجه دو،
احتمال ردپایی از اختلال وسواس فكری و عملی وجود خواهد داشت.

وی
افزود: متأسفانه ۷۰ درصد افراد مبتلا به وسواس جبری، به بیماری افسردگی هم
مبتلا هستند كه این موضوع نشان‌دهنده زیرساخت بایولوژیك مشابه است و دلالت
بر این دارد كه در بیماران وسواسی، همچون بیماران افسردگی، تغییرات شیمیایی
خاصی در بدن اتفاق افتاده كه نیازمند درمان جدی است.

این متخصص
اعصاب و روان، با بیان این كه استرس نقش به‌سزایی در ایجاد و شعله‌ور شدن
این بیماری دارد، می‌افزاید: این بیماری، آشكارا، كیفیت زندگی بیمار و
خانواده را به شدت تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و قطعاً در روند خواب و خوراك و
روابط جنسی نیز می‌تواند تأثیرگذار باشد. بلاشك در صورت درمان نشدن، همچون
افسردگی می‌تواند منشأ طلاق و جدایی همسران شود.

وسواس فکری
وسواس
فکری نوعی فکر، تکانه یا تصویر ذهنی مزاحم و تکراری است که کاملاً
ناخواسته به ذهن هجوم می‌آورند. وسواس‌های فکری معمولاً از جانب فرد به
عنوان افکاری بی‌معنی، ناپذیرفتنی، غیرعقلا نی، مقاومت‌ناپذیر و گاهاً زشت
تجربه می‌شوند و آشفتگی و اضطراب شدید را به دنبال دارند. وسواس عملی در
اکثر موارد پاسخی است به یک وسواس فکری. محتوای عمده وسواس‌های فکری شامل
موارد زیر است:
آلودگی، تفکر مداوم صدمه جسمی ‌به خود یا دیگران، اعمال
تکرارشونده، رفتار غیرقابل پذیرش اجتماعی (شامل فکرهای مزاحم مثل دادزدن،
ناسزا گفتن، کتک زدن. مثال: ممکن است این قدر جیغ بکشم که آبرویم برود.) و
امور جنسی.

افکار وسواسی تنها به شش مورد فوق محدود نمی‌شوند و دامنه گسترده‌ای دارند.

وسواس عملی
وسواس
عملی عبارت است از رفتار یا اعمال ذهنی تکراری که بیمار برای کاهش پریشانی
ناشی از افکار وسواسی آن را انجام می‌دهد. اعمال و رفتارهای وسواسی طبق یک
رشته مقررات تشریفاتی یا قالبی انجام می‌شود.

برخلاف وسواس‌های
فکری که موجب اضطراب می‌شوند، وسواس‌های عملی برای کاهش دادن اضطراب یا
پریشانی انجام می‌گیرند؛ مثل تلاش برای پاکیزگی و نظم که گاهی ساعت‌ها و
حتی قسمت عمده‌ای از روز به طول می‌انجامند یا وارسی مکرر و سرزدن‌های مکرر
برای حصول یقین از اینکه کارها درست اجرا شده است. مثلاً اینکه چراغ، شیر
گاز یا شیر آب بسته است، پنجره باز نیست و در قفل است. اقدام به اعمال
تکراری، جادویی و حفاظتی مثل شمردن، ادای برخی ارقام، همراه داشتن طلسم یا
دست زدن مکرر به قسمت خاصی از بدن .

وسواس‌های فکری و عملی با یکدیگردر ارتباط بوده و یکی، دیگری را تقویت می‌کند.

برای درمان “مواجهه” حرف اول را می‌زند
تصور
رایج در جامعه، وسواس را یک بیماری درمان‌ناپذیر می‌داند و بسیاری
روان‌پزشکان نیز تنها درمان دارویی را به عنوان آخرین راه مداوا پیشنهاد
می‌کنند. این داروها تنها اثر کوتاه‌مدت دارند و تا اندازه‌ای از اضطراب
بیمار می‌کاهند و پس از قطع آن، دوباره اعمال وسواسی برمی‌گردد. به عقیده
بسیاری از بیمارانی که از این داروها استفاده می‌کنند، این داروها با ایجاد
حالت رخوت و خواب‌آلودگی تنها قدرت انجام کارهای تکراری را از آنها سلب
می‌کند و هیچ تأثیری در کاهش افکار تکرارشونده ندارند.

 بسیاری از
متخصصان، رفتاردرمانی را درمان انتخابی و مؤثر بیماران مبتلا به اختلال
وسواس فکری- عملی می‌دانند. رفتار درمانی در 60 الی 75 درصد بیماران مؤثر
است. حساسیت‌زدایی، بازداری فکر، غرقه‌سازی تجسمی‌ و شرطی‌سازی آزارنده نیز
در درمان بیماران به کار رفته است.

برای درمان این گروه از
بیماران پرهیز از ترحم بی‌جا و در عین حال اعتدال در رفتارهای درمانی و
پرهیز از خشونت و انتقادهای تند و تهاجمی ‌به بیمار قدرت مى‏دهد. در این
گروه، روان‌درمانی حمایتی جای ویژه خود را دارد؛ به خصوص برای بیمارانی که
برخلاف علایم خفیف یا شدید خود، قادر به کار و تطابق اجتماعی هستند. در
مواردی که آداب وسواسی و اضطراب به سطح غیرقابل تحمل می‌رسد، باید بیمار را
بستری کرد تا محیط بیمارستان و دوری از استرس، علایم بیماری را به سطح
قابل تحمل کاهش دهد. نمونه‌ای از این روش‌های درمانی عبارتند از:

1.    «مواجهه» یا”غرقه‌سازی”
این
نوع درمان، مانع از آن می‌شود که بیمار از واقعیت‌ها و مشکلات فرار کند و
در واقع او را وادار می‌کند که با «خود» روبه‌رو شود. این کار اضطراب فرد
مبتلا را از بین می‌برد و فکر مزاحم را ضعیف می‌کند. مثلاً اگر وسواس شستشو
داریم، لباسی را به‌عمد نجس ‌کنیم و بپوشیم تا حال‌مان بد شود، آن‌گاه به
خود بگوییم: «دیدی طوری نشد؟» پس از آن، به خود بگوئیم که «من توانستم.»

2.    تکنیک حساسیت‌زدایی و تأخیر
هر
بار که برای نمونه نیاز به شستن، آب‌کشیدن و یا حتی شمردن داشتیم، چند
ثانیه صبر می‌کنیم و بعد آن کار را انجام می‌دهیم و به خود می‌گوییم: «سه
ثانیه توانستم آن را به تعویق بیندازم.» و در روزهای بعدی، سعی ‌می‌کنیم
این زمان را طولانی‌تر کنیم. بدین‌شکل پس از مدتی، کنترل امور را به‌دست
خواهیم گرفت.

3.     استفاده از شیوه‌ تداعی و تخلیه
در
این شیوه، سعی می‌شود آن‌چه را که در ذهن داریم، عرضه کرده و احساسات و
افکار خود را از دوران کودکی تاکنون نسبت به خانواده، محیط، والدین و…
به‌خاطر آورده و بیان کنیم. بدین شکل، خاطرات تلخ بیماری که سبب پیدایش
وسواس و… شده‌اند، بیرون ریخته و آشکار می‌گردند و سرانجام، از شر آنها
خلاص می‌شویم.

4.    ورزش و پیاده‌روی
 روزی
نیم‌ساعت پیاده‌روی تند با افزایش ترشح هورمون‌های سروتونین و آندورفین
خون که شادی‌آور، انرژی‌زا، رضایت‌آور، ترمیم‌کننده‌ و تسکین‌دهنده‌ دردها،
آرامش‌بخش، کاهنده‌ اضطراب هستند، سهم عمده‌ای در رفع اضطراب و افسردگی
دارد.

5.    تلقین موفقیت‌ها
چون
احساس یأس و افسردگی ناشی از آن زمینه‌ساز وسواس است، تلقین موفقیت‌ها نقش
مهمی ‌در درمان و پیشگیری دارد. با به‌یادآوری موفقیت‌ها، نعمت‌ها و
خوشبختی‌های خود، باید بدانیم که هیچ‌کس، حقیر نیست؛ اگرچه ممکن است
محرومیت‌های فراوانی را تجربه کرده باشیم، ولی تا می‌توانیم به
داشته‌هایمان بیندیشیم.

6.    تغییر محیط وشرایط زندگی
باید
محیطی دور از اغتشاش، بگومگو و فشار برای فرد بیمار فراهم شود. دوری از
تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت‌های جمعی، مهمانی‌ها، کلاس‌ها،
گردهمایی‌ها و…الگوبرداری و مشاهده مستقیم این که دیگران چگونه زندگی
می‌کنند، بسیار مؤثر است.


پرخوری روانی از نگاه يك روان شناس

«هانیه رضایی» در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان این‌که پرخوری روانی یا
«بولیمیا» نوعی واکنش به اضطراب محسوب می‌شود، اظهار کرد: متأسفانه افراد
مبتلا به این اختلال به‌طور مخفیانه مقدار زیادی غذا می‌خورند و گاهی نیز
با روش‌هایی مانند ورزش کردن افراطی و یا روزه گرفتن مکرر سعی در جبران آن
دارند.

این روان‌شناس با تأکید بر این‌که در بسیاری موارد، تلاش
برای رهایی از کالری اضافی به جبران از طریق روش‌های ناسالم محدود می‌شود،
ادامه داد: افرادی که به بولیمیا مبتلا می‌شوند به‌شدت درگیر وزن و ظاهر
خود هستند، چون پرخوری روانی، فرد را با نوعی تصویر ذهنی از ظاهرش درگیر
می‌کند که ارتباط چندانی با میزان غذای مصرفی ندارد.

وی افزود:
درمان‌های موثر می‌تواند به فرد مبتلا کمک کند تا احساس بهتری نسبت به خود
داشته باشد، علاوه‌بر این موجب می‌شود که از الگوهای سالم غذا خوردن پیروی
کرده و عوارض جدی ناشی از آن را جبران کند. این در حالی است که افراد مبتلا
به بولیمیا به شدت درگیر وزن و ظاهر خود هستند و از اضافه وزن وحشت دارند.
هم‌چنین احساس می‌کنند که به هیچ‌عنوان نمی‌توانند غذا خوردن خود را کنترل
کنند.

رضایی تصریح کرد: افراد مبتلا به بولیمیا نسبت به یک وعده
غذای عادی، غذای بیشتری مصرف می‌کنند و بلافاصله سعی می‌کنند که با
مکمل‌های غذایی یا مسهل‌ها، وزن خود را کاهش دهند. به عبارتی، ذهن این
افراد همیشه بین کالری اضافی جذب ‌شده و نیازی که به مصرف غذای زیاد دارند،
درگیر است. علت اصلی آن نیز هنوز مشخص نیست، اما مسائل روانی و فشار عصبی
از جمله اعتماد به‌نفس پائین، کمال‌گرایی، مشکل مدیریت خشم، افسردگی،
اضطراب و وسواس می‌تواند زمینه پرخوری روانی را فراهم کند.

این
روان‌شناس خاطرنشان کرد: بهتر است مبتلایان و کسانی که احساس می‌کنند در
مواجهه با تنش به پرخوری روی می‌آورند در وهله اول برای درمان به یک
روان‌شناس مجرب مراجعه کنند و پیش از اقدام به مصرف دارو علائم خود را با
او در میان بگذارند، چون اگر بدون درمان رها شود ممکن است بدتر شده و همه
جوانب زندگی را در بر بگیرد.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top