سخنان افلاطون
اندیشیدن، خود، گونهای گفتگوی روح با خویشتن است.((افلاطون))
پرداختن به كار خود و پرهیز از دخالت در كار دیگران، عین دادگری است.((افلاطون))
آرزوهای ساده و میانهای كه پیرو منطق و خرد و رای درست میباشد، تنها نزد شمار كمی از افراد یافت میشود.((افلاطون))
هر چیزی، مانند خود را میجوید.((افلاطون))
هنگامی كه زندگانی انسان، در نتیجهی تربیت نخستین در راه معینی افتاد، زندگی آیندهی او هم همان راه را خواهد پیمود.((افلاطون))
اگر
بازی، قانون نداشته باشد، كودكان هم به بیقانونی خو میگیرند و زمانی كه
بزرگ شدند، مردان وظیفهشناس و درستكار نخواهند بود.((افلاطون))
آموزش و پرورش، اگر به حد كمال فراهم شود، نهاد انسان را سامان میدهد.((افلاطون))
گسترش شهر، تا زمانی كه یكپارچگی آن را به خطر نیندازد، مجاز است.((افلاطون))
در شهر بد، ستم فرمانروایی میكند.((افلاطون))
هیچ
چیز ترسناكتر و شرمآورتر از این نیست كه چوپان برای پاس داشتن گله،
سگهای بیتربیتی نگاه دارد كه به سبب نابسامانی یا گرسنگی یا هرزگی،
آمادهی آزار گوسفندان باشند و به جای صفت سگ، صفت گرگ از خود نشان
دهند.((افلاطون))
اگر انسان دربارهی هر چیز، باور درستی داشته باشد، راستی و درستی آن را درك نموده است.((افلاطون))
انسان،
چیزی را دوست میدارد كه شایستگی آن را با شایستگی خویش، یكسان بداند؛
یعنی رونق آن را رونق خود و شكست آن را شكست خویش بپندارد.((افلاطون))
كسی
كه پس از تربیت روحی به كار تربیت بدنی بپردازد، اگر بخواهد، میتواند خود
را از رفتن به پزشك، بینیاز سازد، مگر در موارد ضروری
[=بایسته].((افلاطون))
مردمان
نیك در جوانی ساده هستند و از بدكاران، به آسانی فریب میخورند، زیرا آنها
در دل خود، نمونهای از آنچه برای بدكاران میگذرد، نمییابند كه با آن
بسنجند.((افلاطون))
پزشك، آن گونه از بیماری را كه خود بدان دچار بوده، در بیماران دیگر بهتر باز میشناسد.((افلاطون))
به راستی خندهآور است كه نگاهبانان، خود نیازمند نگاهبانان دیگر باشند.((افلاطون))
تندرستی
بدن، هر چند به درجهی كمال رسد، به خودی خود سبب تندرستی روح نمیتواند
شد و حال آنكه برعكس، تندرستی روح، همهی نیكوییهای ممكنه را در جسم
ایجاد میتواند كرد.((افلاطون))
پرورش بدن باید از كودكی آغاز شود و در همهی دورهی زندگی ادامه یابد.((افلاطون))
عشق راستین، عشقی است متین و حكیمانه كه جستار آن، نظم [=سامان] و زیبایی است.((افلاطون))
برای دارندگان چشم دل، زیباترین منظره، مشاهدهی كسی است كه دارای روحی زیبا باشد.((افلاطون))
دنبالهروی،
اگر در جوانی آغاز گردد و تا مدتی ترك نشود، مبدل به خوی و طبیعت دومین
شده و اثر آن در صورت ظاهر و آهنگ صدا و اخلاق انسان خواهد
ماند.((افلاطون))
اگر كسی بخواهد بیش از یك پیشه داشته باشد، در هیچ یك از آنها كامیابی شایانی به دست نخواهد آورد.((افلاطون))
مردان جنگی ما نباید خواهان دارایی و رشوه باشند.((افلاطون))
هرگاه
بخواهی سرشت حكیمانه را از سرشت مخالف آن بازشناسی، باید بررسی كنی كه آیا
شخص از آغاز كودكی، دادگر و سازگار بوده است، یا ستمگر و سركش.((افلاطون))
نفس زبون و فرومایه، آن سان كه پیداست، از درك دانش راستین بیبهره است.((افلاطون))
هرگاه
انسان، تنها به یك جستار، به سختی دلبسته شود، از شدت دلبستگی او به
چیزهای دیگر كاسته میشود؛ مانند سیلی كه در یك مسیر جریان
یابد.((افلاطون))
كسی كه به راستی، عاشق دانش است، باید از همان آغاز كودكی، با همهی توان، جویای راستی بیچون و چرا باشد.((افلاطون))
كسانی كه بتوانند به مقام زیبایی- آن گونه كه مناسب آن است- پی برده و حقیقت آن را مشاهده كنند، كمیاب هستند.((افلاطون))
اگر شخص همهی دانشها را درك كند، ولی از شناخت اصل خیر و شناخت زیبایی و نیكی بازماند، این سودی تواند داشت؟((افلاطون))
خیر در نظر همهی مردم، همان درك خوشیها و در نظر خواص [=ویژگان]، همان شناخت است.((افلاطون))
اگر دارای همه چیز شویم، ولی دستمان از خیر تهی باشد، مانند آن است كه هیچ نداشته باشیم.((افلاطون))
جستار والاترین دانش، همانا رسیدن به اصل خیر است.((افلاطون))
ادراك ناپخته، ابزار سنجش هیچ چیز نمیتواند بود.((افلاطون))
به
راستی اگر انسان، اندیشهی خود را متوجه به وجود راستین نماید، دیگر زمان
آن نخواهد داشت كه رفتار افراد را در نظر آورد و با مردم ستیزه كند و
دربارهی آنها دشمنی و كینه در درون خود بپروراند.((افلاطون))
جای
شگفتی نیست كه بیشتر مردم، سخنان ما را نپذیرند؛ زیرا اندیشهای كه ما
دربارهی آن گفتگو میكنیم، آنها هرگز اجرای آن را در كردار مشاهده
ننمودهاند.((افلاطون))
امور مهمه هرگز به دور از خطر نیست و چنان كه میگویند، دشواری، شرط هر چیز زیباست.((افلاطون))
زیادهروی در آزادی، به ناچار منجر به زیادهروی در بندگی خواهد شد؛ چه در فرد، چه در حكومت.((افلاطون))
هر گونه زیادهروی، واكنشی در پی دارد، چه در فصول، چه در گیاهها، چه در بدن و بیش از هر چیز در حكومت.((افلاطون))
اگر
در جایی از شهر، تهیدست یافت شود، در همان نزدیكی، دزد و جیببُر و دشمن
مقدسات و هر گونه بدكار دیگر هم پنهان خواهند بود.((افلاطون))
اگر در شهری، دارایی و توانگری ارجمند شمرده شود، البته به همان نسبت از بزرگداشت نیكی و نیكوكاران كاسته میشود.((افلاطون))
این حقیقتی مسلم است كه بنیان هیچ حكومتی دگرگون نمیشود، مگر آنگاه كه میان اعضای طبقهی حاكمه جدایی افتد.((افلاطون))
آنجا
كه جویندگان زمامداری، گدایان و گرسنگان باشند كه میخواهند از این راه
كسب مال كنند، هرگز حكومت درستكار برپا نخواهد شد.((افلاطون))
چه بسا چشم ناتوان كه دیدهی تیزبین را شكست میدهد.((افلاطون))
سزاوار نیست كه من، احترام یك فرد را بر احترام راستی، مقدم شمارم، بلكه لازم است باور خود را بیان كنم.((افلاطون))
دربارهی
مردم ستمگر چنین میگویم كه بیشتر آنها اگر در جوانی گرفتار نشوند، در
پایان كار، رسوا و روسیاه میشوند و در روزهای پیری و بیچارگی مورد
سبكداشت بیگانه و هم میهن قرار میگیرند.((افلاطون))
هیچ یك از امور بشری، سزاوار آن نیست كه انسان، زیاد آن را جدی بگیرد.((افلاطون))
اندیشه كردن، همكلامی روح با خودش است.((افلاطون))
خرد، نه با گذشت سالها، بلكه به همت انسان به دست میآید.((افلاطون))
جز
مرد خردمند، كسی نیست كه خود به تنهایی، ضامن [=پذیرفتار] نیكبختی خویش
باشد، یعنی در میان مردم، شخص خردمند كمتر از همه، نیازمند وجود دیگران
است.((افلاطون))
مرد خردمند، مرگ را برای خردمند دیگر كه دوست او باشد، امر ترسناكی نخواهد دانست.((افلاطون))
هیچ كس نمیخواهد شریفترین جزء وجود خود را به دروغ بیالاید.((افلاطون))
هر اندازه چیزی كاملتر باشد، دگرگونی و امور بیرونی كمتری در آن نفوذ دارد.((افلاطون))
آنچه خوب باشد، مسبب همه چیز نمیتواند بود، بلكه تنها سبب خیر است، نه سبب شر.((افلاطون))
آنچه سبب شر نباشد، مسبب شر نیز نخواهد بود.((افلاطون))
آنچه خوب باشد، زیانآور نمیتواند بود.((افلاطون))
باید تا میتوانیم بكوشیم نخستین داستانهایی كه برای كودكانمان گفته میشود، مشوق نیكویی اخلاق باشد.((افلاطون))
كودك
نمیتواند استعاره را از جز آن، بازشناسد و آنچه در كودكی به او آموخته
میشود، ممكن است همواره در ذهن وی پابرجا مانده، از بین نرود.((افلاطون))
تربیت در همان جوانی، كارساز بوده و بنای هر نقشی كه در آن هنگام بریزد، پابرجا خواهد ماند.((افلاطون))
مهمترین بخش هر كار، آغاز آن است.((افلاطون))
جوانمردی، نیرویی است پایداری ناپذیر و چون در نفسی بروز كند، ترس و آشفتگی را در برابر هر گونه خطر از بین میبرد.((افلاطون))
سبب جنگ، حس زیادهخواهی است كه هر زمان بروز كند، هم برای جامعه و هم برای افراد، بزرگترین رنج است.((افلاطون))
طبیعت،
در همهی ما استعدادهای مشابه نیافریده، بلكه استعدادها دیگرگون است؛ برخی
برای یك كار شایستهاند، برخی برای كار دیگر.((افلاطون))
كاری كه باید انجام گیرد، چشمبراه آسایش و استراحت كارگر نمیشود.((افلاطون))
هر كاری زمانی دارد كه اگر در آن زمان انجام نیابد، زمان، از دست رفته است.((افلاطون))
سبب به وجود آمدن شهر این است كه هیچ فردی برای خود، بس نیست، بلكه به بسیاری از چیزها نیازمند است.((افلاطون))
بدن
ناقص است و به خودی خود نمیتواند درد خویش را دوا كند و فن پزشكی برای
این هدف بنا شده كه آنچه به جهت بدن سودمند است، فراهم كند.((افلاطون))
چه جریمهای بهتر و مناسبتر از آن است كه به نادانان میدهند؛ یعنی اینكه از آنان درس میگیرند.((افلاطون))
اگر ما در جستجوی طلا بودیم، هرگز نمیگذاشتیم كه زمانمان به پاسداشت آداب و تعارفات از دست برود.((افلاطون))
بدی كردن، خواه با دوست و خواه با دیگران، كار آدم دادگر نیست؛ بلكه كار شخص ستمگر است.((افلاطون))
هر گاه به مردم بدی كنیم، بیشتر بر تباهی آنها میافزاییم.((افلاطون))
اگر
به شخصی زیان رسانیم، آن شخص از جنبهی ویژگیهای انسانی پایین میآید و
به بیان دیگر، از كمالات بشری او كاسته میشود.((افلاطون))
هر كس در نگهبانی چیزی مهارت داشته باشد، در دزدیدن آن هم ماهر خواهد بود.((افلاطون))
مرد بیخرد، هر اندازه هم توانگر باشد، هرگز نمیتواند در درون خود، آسایش و آرامشی ایجاد كند.((افلاطون))
آنگاه كه جوش و خروش هوی و هوس فرو مینشیند، مانند این است كه انسان از دست شماری ستمگر دیوانه رسته باشد.((افلاطون))
گریز از مجازات، جنایتكار را از آن هم كه هست، بدتر میكند.((افلاطون))
سخن كسی كه راستی و درستی را سرزنش میكند، از متانت و شناخت به دور است.((افلاطون))
كسانی كه دارای اخلاق استبداد بوده و بر نفس و كشور خود مستبدانه حكومت میكنند، بهرهای جز بدبختی و نكبت ندارند.((افلاطون))
مرد
بیخرد و دیوانه، آهنگ آن میكند كه هم بر آدمیزاد و هم بر خدایان حاكم
شود و چنین میپندارد كه این توانایی در او هست.((افلاطون))
آنگاه
كه جزء خردمند و شریف و حاكم نفس انسان به خواب رود، جزء حیوانی و وحشی
نفس كه از خوردن و آشامیدن سیر شده، بنای جست و خیز میگذارد و از خواب
گریخته، درصدد نیل به آرزوهای خود برمیآید.((افلاطون))
از آنان كه هیچ ندارند، چگونه میتوان چیزی بیرون كشید؟((افلاطون))
نهالی كه خود، روییده و به دست دیگری پرورش نیافته باشد، از این رو، دِینی به دیگران ندارد.((افلاطون))
كار
قانونگذار این نیست كه بیشترین نیكبختی را برای طبقهی ویژهای از اهالی
شهر فراهم كند، بلكه این است كه زندگانی شایستهای را برای همهی شهر
فراهم نماید.((افلاطون))
رأیی كه متكی به دانش نباشد، هیچ ارزشی ندارد، بلكه رأی كوران است.((افلاطون))
نفوسی كه دارای كمال استعداد باشند، بر اثر سوء تربیت به پستترین درجهی فرومایگی، میرسند.((افلاطون))
اسباب فساد، بیشتر با چیزهای خوب دشمنی دارند تا با چیزهای بد.((افلاطون))
اگر راستی را پیشآهنگ بپنداریم، قابل تصور نیست كه كاروانی از ستم و تبهكاری در پی آن روان یابیم.((افلاطون))
اهل ریا و دورویی، هرگز از دانش راستین برخوردار نمیتوانند شد.((افلاطون))
رفتاری كه شهرها با مردمان دانشمند میكنند، به اندازهای ناپسند است كه هیچ كس در جهان، چنین رفتاری نمیبیند.((افلاطون))
نفسی كه پیراسته و آراسته نباشد، خواهی نخواهی از ویژگی میانهروی هم بیبهره است.((افلاطون))
بهتر
است انسان در برابر سختیها، بردباری به خرج دهد و زاری نكند؛ زیرا نسبت
به خیر و شر این مسایل نمیتوان باور داشت و سختگیری در این موارد هم
كمكی به آینده نمیكند.((افلاطون))
بزرگواری،
نیروی حیوانی نفس را فرمانبردار نیروی انسانی یا بهتر بگویم فرمانبردار
نیروی الهی میسازد و حال آنكه فرومایگی، جزء انسانی نفس را محكوم جزء
وحشی میكند.((افلاطون))
شهری كه زمامداران آن هیچ كوششی برای كسب مقام به خرج ندهند، به ناگزیر دارای حكومت درستكار و شایستهای خواهد بود.((افلاطون))
با وجود عشق، هر انسانی سراینده میشود.((افلاطون))
جنگ و درگیری اگر بین خویشاوندان بروز كند، آن را آشوب گویند و اگر بین بیگانگان باشد، آن را جنگ خوانند.((افلاطون))
چپاول، در گذشته بسی لشكرها را به نابودی رسانیده است.((افلاطون))
از خطر نمیتوان گریخت. آیا بهتر نیست كه انسان آنگاه با خطر روبرو شود كه در صورت كامیابی، سودهایی بهرهی او گردد؟((افلاطون))
چیزی
كه جدایی میآورد، همانا خودخواهی در شادی و اندوه است؛ به این چَم كه
هرگاه برای شهر یا افراد، رویدادی رخ دهد، برخی دلخون و برخی دیگر، شادمان
شوند.((افلاطون))
بزرگترین
سبب شر در یك شهر، آن چیزی است كه سبب پراكندگی و پریشانی شهر میگردد و
بزرگترین سبب خیر، آن چیزی است كه سبب سازواری و یكپارچگی شهر
میشود.((افلاطون))
آنچه سودمند است، زیباست و آنچه زیانآور است، زشت.((افلاطون))
زن و مرد، هر دو به حكم طبیعت، شریك در انجام همهی وظایف میباشند، ولی در همهی كارها زن ناتوانتر از مرد است.((افلاطون))
نویسنده،کشیش امریکایی(متخصص رهبری در سطح بین الملل)سخنان جان ماکسول
اگر مي خواهيد عرض خيابان را طي كنيد، يك يا دو درجه
تغيير مسير، آسيبي به شما نخواهد زد. اما اگر مي خواهيد از عرض اقيانوس
بگذريد چند درجه خطا در محاسبه مي تواند شما را به دردسر بيندازد.جان ماکسول
درباره طول مدت عمرمان كاري از ما ساخته نيست، اما مي توانيم درباره نحوه گذراندن آن تصميم بگيريم. جان ماکسول
دارندگان ديد بلند به هنگام رويارويي با مشكلات با تحمل جنبه هاي ناگوار و دفع آنها، مشكلات را به فرصت مبدل مي كنند. جان ماکسول
بيشتر مردم در دامنه ي كوه، صعود را رها نمي كنند، بلكه آنها در نيمه ي راه صعود را رها مي كنند. جان ماکسول
زياد كار كردن هنر نيست، هوشمندانه كار كردن هنر است. جان ماکسول
مردم زماني به دانايي شما اهميت مي دهند كه بدانند به آنها اهميت مي دهيد. جان ماکسول
اگر خود به خويشتن اعتماد نداريد، ديگران هم به شما اعتماد نخواهند كرد. جان ماکسول
امروز بايد گامي شجاعانه برداريد تا فردا به اوج توانايي خود برسيد. جان ماکسول
اگر كار ديروز به نظرتان بزرگ مي رسد، امروز كار مهمي انجام نداده ايد. جان ماکسول
انسان موفق كسي است كه شكست مي خورد، اما خود را شكست خورده نمي داند. جان ماکسول
من معتقدم موفقيت زماني به دست مي آيد كه يك قدم جلوتر
برويم؛ يعني ضمن استقبال از ناملايمات و سختي ها شكست را بخشي از زندگاني
خود بدانيم. جان ماکسول
همه آدمهاي موفق، شكست را تجربه كرده اند، اما هرگز خود را شكست خورده و وامانده نپنداشته اند. جان ماکسول
ديگران ما را آنگونه مي بينند كه ما خودمان را مي بينيم. جان ماکسول
پيش از ْآنكه ديگران شما را باور كنند، شما آنها را باور كنيد. جان ماکسول
اشخاص معمولاً به كسي كه به آنها توجه كرده است، علاقه نشان مي دهند. جان ماکسول
تنها راه براي درهم شكستن ترس آن است كه با ترس خود روبرو شويد و به آن كاري كه از آن مي ترسيد، اقدام كنيد. جان ماکسول
رهبر خوب پيروان خود را تشويق مي كند تا چيزي را به او بگويند كه نياز به داشتن آن دارد، نه چيزي را كه خوشايند اوست. جان ماکسول
رهبران پيش از آنكه دست مردم را بفشارند، باید قلب آنها را تسخير كنند. جان ماکسول
وقتي انسان اعتبار خود را هزينه مي كند، نمي تواند رهبر بماند. جان ماکسول
هيچ كس رهبري كسي را كه خود را از ديگران بهتر مي داند، نمي پذيرد. جان ماکسول
در دنياي كسب و كار، ابزار رهبري حقوق و درآمد است.
بيشتر پيروان وقتي پاي گذران زندگي به ميان مي آيد، از رهبر خود به خوبي
پيروي مي كنند. جان ماکسول
در سازمان هاي داوطلبانه نمي توان پيروان را به زور
وادار به همكاري كرد. اگر رهبر نفوذ نداشته باشد، كسي خواسته هايش را پاسخ
نمي دهد. جان ماکسول
براي برآوردن ميزان هوشمندي يك حاكم، نخستين روش اين است كه ببينيد چه افرادي را به دور خود گرد آورده است. جان ماکسول
هيچ انساني كامل نيست، اما آدمهايي كه خيال مي كنند كامل هستند هرگز به درد كار تيمي نمي خورند. جان ماکسول
براي ثمربخش كردن رهبري، رهبر بايد ديگر همكاران با نفوذ گروه را با خود از نردبان نفوذ بالا ببرد. جان ماکسول
رئيس متكي به قدرت رسمي است، رهبر متكي به خيرخواهي است.
رئيس ترويج دهنده ترس است، رهبر تشويق كننده شور و دلبستگي به كار است.
رئيس مي گويد “من”، رهبر مي گويد “ما”.
رئيس، عيب و ايراد را سرزنش مي كند، رهبر آن را برطرف مي كند. جان ماکسول
مسئله اين نيست كه بر ديگران اثر مي گذاريم يا نه، بلكه آنچه اهميت دارد چگونگي اثرگذاري است. جان ماکسول
هر پله روي پله قبلي بنا مي شود و اگر پله قبلي را از زير آن بكشند، فرو مي ريزد. جان ماکسول
اگر استعداد داريد، اما تلاش و تحرك شما به جايي نمي رسد، احتمالا بر خود مسلط نيستيد. جان ماکسول
وقتي كارتان تمام شد، دست از تلاش برداريد، نه وقتي كه خسته شديد. جان ماکسول
ميل به تغيير، بدون انرژي براي تغيير، تنها افراد را دلسرد مي كند. جان ماکسول
بزرگترين نبرد انسان عليه ناكامي نبردي است دروني نه بيروني. جان ماکسول