نهج البلاغه خطبه 193((همام))
از خطبه هاى امام(ع)که در آن صفات و روحیات و اعمال پرهیزکاران را به وضوح شرح مى دهد.[1]
نقل
شده:یکى از اصحاب امیر مؤمنان(ع)به نام«همام»که مردى عابد و پرهیزکار
بودبه آنحضرت عرض کرد:اى امیر مؤمنان!پرهیزکاران را برایم آن چنان توصیف
کن که گویا آنان را با چشم مى نگرم»!
اما امام(ع)در پاسخش درنک فرمود:آن گاه فرمود:«اى همام!از خدا بترس ونیکى کن که«خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کنند و با کسانیکه نیکوکارند»(نحل-128)
ولى
همام باین مقدار قانع نشد(و در این باره اصرار ورزید)تا اینکه امام تصمیم
گرفت صفات متقین را مشروحا برایش بازگو کند.پس از آن خداى را ستایش و
ثنانمود و بر پیامبرش درود فرستاد.سپس فرمود:
اما
بعد:خداوند سبحان مخلوق را آفرید در حالیکه از اطاعتشان بى نیاز و از
معصیت آنان ایمن بود،زیرا نه نا فرمان گناهکاران به او زیان مى رساند و
نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد.
روزى
و معیشت آنان را بینشان تقسیم کرد و هر کدام را در دنیا به جاى خویش
قرارداد،اما پرهیزکاران در دنیا داراى این صفات برجستهاند:گفتارشان
راست،پوشش آنان میانه روى،و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است.
چشمان
خویش را از آن چه خداوند بر آنها تحریم نموده،پوشیده اند و گوشهاى خود
را وقف شنیدن علم و دانش سودمند ساخته اند.در بلا و آسایش حالشان یکسان
است(وتحولات آنها را دگرگون نمیسازد)و اگر نبود اجل و سر آمد معینى که
خداوند براى آنهامقرر داشت.
روحهاى
آنان حتى یک چشم برهم زدن از شوق پاداش و از ترس کیفر در جسمشان قرار نمى
گرفت،خالق و آفریدگار در روح و جانشان بزرک جلوه کرده(بهمین
جهت)غیرخداوند در نظرشان کوچک است.آنها به کسى مى مانند که بهشت را با چشم
دیده و در آن متنعم است و همچون کسى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده،و
در آن معذب است،قلبهاشان پر از اندوه و(انسانها)از شرشان در
امان،بدنهاشان لاغر،و نیازمندى هایشان اندک،و ارواحشان عفیف و پاک
است،براى مدتى کوتاه در این جهان صبر و استقامت ورزیدندو راحتى بس طولانى
بدست آوردند،تجارتى است پرسود که پروردگارشان بر ایشان فراهم
ساخته،دنیا(با جلوه گریهایش)خواست آنها را بفریبد ولى آنها فریبش را
نخوردند و آنرانخواستند دنیا(بالذاتش)آنها را اسیر خود سازد ولى آنها با
فداکارى،خویشتن را آزاد ساختند.
(پرهیزکاران)در
شب همواره بر پا ایستاده اند،قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى کنند،با
آن جان خویش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى گیرند،هر
گاه به آیه اى برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روى آورند
و روح و جانشان با شوق بسیار در آن خیره شود،و آن را همواره نصب العین
خود مى سازند،و هرگاه به آیه اى برخورد کنند که در آن بیم باشد.
گوشهاى
دل خویشتن را براى شنیدن آن باز مى کنند،و صداى ناله و به هم خوردن
زبانه هاى آتش با آن وضع مهیبش در درون گوششان طنین انداز است،آنها در
پیشگاهخدا به رکوع مى روند و جبین و دست و پا به هنگام سجده بر خاک مى
سایند،و از او آزادى خویش را از آتش جهنم درخواست میکنند.
و
اما در روز دانشمندانى بردبار،و نیکوکارانى با تقوا هستند،ترس و خوف
بدنهاى آنها را همچون چوبه تیرى لاغر ساخته،چنانکه ناظران،آنها را بیمار
مى پندارند اماهیچ بیمارى در وجودشان نیست بیخبران مى پندارند آنها
دیوانه اند در حالى که اندیشه اى بس بزرک آنان را به این وضع در آورده.
از
اعمال اندک خویش خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمى
بینند،آنان خویش را متهم مى سازند،و از کردار خود خوفناکند.هر گاه یکى
از آنها ستوده شوند از آنچه در بارهاش گفته شده در هراس مى افتد و مى
گوید:من از دیگران نسبت بخود آگاه ترم!وپروردگارم به اعمالم از من
آگاهتر است.
(مى گوید)بار پروردگارا ما را در مورد گناهانى که به ما نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما!
و نسبت به نیکى هائیکه در باره ما گمان مى برند ما را از آن برتر قرار ده!و گناهانى را که نمیدانند بیامرز!
از نشانه هاى آنان این است:
در
دین نیرومند،نرمخو و دور اندیش،با ایمانى مملو از یقین،حریص در کسب
دانش،و داراى علم توام با حلم،میانه رو در حال غنا،در عبادت خاشع،در عین
تهیدستى آراسته،در شدائد بردبار،طالب حلال،در راه هدایت با نشاط،از طمع
دور،اعمال نیک را انجام مى دهد اما بازهم ترسان است،روز را شام میسازد و
همش سپاسگزارى است،شبرا به روز مى آورد و تمام فکرش یاد خدا است،مى
خوابد اما ترسان است و بر میخیزدشادمان است ترس او از غفلت و شادمانى او
به خاطر فضل و رحمتى است که به او رسیده،هرگاه نفس او در انجام وظائفى که
خوش ندارد سرکشى کند او هم از آنچه دوستدارد محرومش میسازد.
روشنى
چشمش در چیزى است که زوال در آن راه ندارد،و بى علاقه گى و زهدش درچیزى
است که باقى نمى ماند،علم و حلم را به هم آمیخته و گفتار را با کردار هم
آهنگ ساخته، آرزویش را نزدیک مى بینى،لغزشش را کم،قلبش را خاشع،نفسش را
قانع،خوراکش را اندک، امورش را آسان،دینش را محفوظ،شهوتش را مرده و خشمشرا
فرو خورده است همگان به خیرش امیدوار،و از شرش در امانند،اگر در میان
غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى گردد، و اگر در میان ذاکران باشد جزو
غافلان محسوب نمیشود.
ستمکار(پشیمان)را
مى بخشد،و به آنکه محرومش ساخته عطا میکند،با آنکس که پیوندش را قطع
کرده مى پیوندد،از گفتار زشت و ناسزا بر کنار است،گفته هایش نرم،بدیهایش
پنهان،و نیکیهایش آشکار است.
نیکى
هایش رو کرده و شرش رخ بر تافته است.در شدائد و مشکلات خونسرد و آرام در
برابر ناگواریها شکیبا و بردبار،و در موقع نعمت و راحتى سپاسگزار است،نسبت
به کسى که دشمنى دارد ظلم نمى کند و به خاطر دوستى با کسى مرتکب گناه
نمى شود پیش از آنکه شاهدو گواهى بر ضدش اقامه شود خود به حق اعتراف مى
کند،آنچه را به او سپرده اند ضایع نمى کند، و آنچه را به او تذکر داده
اند به فراموشى نمى سپارد،مردم را با نامهاى زشت نمى خواند،به همسایه ها
زیان نمى رساند،مصیبت زده را شماتت نمى کند،در محیط باطل وارد نمى گردد
و از دائره حق بیرون نمى رود اگر سکوت کند سکوتش وى را مغموم نمى سازد،و
اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمى شود،اگر به او ستمى(از دوستان)شود
صبرمى کند تا خدا انتقام وى را بگیرد.[2]
خود
را در سختى قرار مى دهد اما مردم از دستش در آسایشند،خود را بخاطر آخرت
به زحمت مى اندازد و مردم را در راحتى قرار مى دهد کناره گیرى او از
کسانى که دورى مى کند از روى زهد و به خاطر پاک ماندن است،و معاشرتش با
آنان که نزدیکى دارد توام بامهربانى و نرمش است دورکشى اش از وى تکبر و
خود برتر بینى نیست،و نزدیکیش بخاطرمکر و خدعه نخواهد بود.
راوى مى گوید:هنگامى که سخن به اینجا رسید ناگهان«همام»ناله اى از جان برکشید که روحش همراه آن از کالبدش خارج شد.
امیر مؤمنان(ع)فرمود:آه من از این پیشامد مى ترسیدم.
سپس
فرمود:مواعظ و پند و اندرزهاى رسا به آنان که اهل موعظه اند چنین مى
کندکسى عرض کرد:پس شما چطور اى امیر مؤمنان؟(یعنى توصیف پرهیزکاران با
همام چنین کرد پس خود شما چطور.؟)[3]
امام(ع)فرمود:واى
بر تو!هر اجلى وقت معینى دارد که از آن نمى گذرد و سبب مشخصى که از آن
تجاوز نمى کند،آرام باش دیگر چنین سخن مگوى این حرفى بودکه شیطان بر زبانت
نهاد.
توضیحها:
[1]این
خطبه به خطبه همام نامیده شده و از خطبه هاى معروف امام است که بااسناد
مختلف و طرق متعدد نقل گردیده پیش از مرحوم شریف رضى را ابان ابنابى
عیاش-چنانکه در کتاب«سلیم ابن قیس هلالى»نقل شده ص 211-و صدوقدر
کتاب«امالى»ص 340 در مجلس 34 که روز سه شنبه 18 رجب سال1367املا کرده
یعنى پیش از آنکه شریف رضى به سن9 سالگى برسد آنرا آوردهاند و قبل ازاین
دو ابن قتیبه قسمتى از آن را در کتاب«زهد»از کتاب«عیون الاخبار»ج 2 ص 352
و حرانى در کتاب تحف العقول ص159 آنرا نقل کردهاند.
و
اما کسانى که بعد از شریف رضى آنرا نقل کرده اند که از چگونگى نقل آنها
بر مى آید که از نهج البلاغه آنرا نگرفته اند.«سبط ابن جوزى»در تذکرة ص
148«ابن طلحه شافعى»در کتاب مطالب السؤول ج 1 ص 151 از المومنون اهل
الفضائلتا«و یمسى و همه الشکر»و سپس به صورت دیگرى از نوف و کراجکى در«کنز
الفوائد»صفحه 31 مانند وى آنرا نقل کردهاند.
(مصادر نهج البلاغه ج3 ص 64 و 65)
[2]و ان بغى علیه صبر.
از
ظاهر این جمله بر مى آید که انسان متقى اگر مورد ستم قرار گیرد دفاع نمى
کند و صبر مى کند تا خداوند انتقامش را بگیرد ولى از این نظر که این
جمله ظاهرا از آیه 60 سوره حج اقتباس شده است معناى بالا را نمى رساند
بلکه با توجه به آیه مى فهماند که شخص متقى از خود دفاع کند و اگر قدرت
خود را از دست داد ودیگر توانائى از بین بردن ظلم و ستم نداشت مایوس نمى
شود و صبر مى کند تا خداوند او را یارى کند و انتقامش را بگیرد زیرا آیه
مزبور به دنبال سخن در باره مهاجرانى است که در راه خدا هجرت نمودهاند و
مى گوید:
«ذلک و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى علیه لینصرنه الله ان الله لعفو غفور»
[3]فما بالک یا امیر المؤمنین.
گوینده
مزبور از امام(ع)مى پرسد حال که سخن رسا و بلیغ تو نسبت به مستمع
چنین میکند چگونه خود که از حقیقت امر آگاهترى به سر نوشت«همام»دچار
نشدى؟!
امام(ع)در
پاسخش فرموده که هر اجلى وقت مشخص،و سبب معینى داردآنگاه او را نهى کرده
که بار دیگر،چنین سخن نگوید زیرا این سخن شیطان است.
از
این پاسخ امام(ع)بر مى آید که شخص سائل مى خواسته ضمنا برساندکه آنچه تو
به همام گفتهاى واقعیت ندارد و گرنه خود مى بایستى در همان راهبروى و
امام(ع)با سخنى که در جوابش گفته نه با صراحت،ولى با اشاره میخواسته به او
بفهماند که استعداد و قدرت من با استعداد همام فاصله بسیار دارد من با
آگاهى از آن حقایق از پاى در نمى آیم اما همام و امثال او که پیمانه روحى
آنها کمتراست در برابر اطلاع از آنها قدرت مقاومت نخواهند داشت.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
متن و ترجمه خطبه همام نهج البلاغه ـ خطبه متقین
روایت شده: یکی از یاران امیرالمومنین علیه السلامکه او را همام می گفتند و مردی عابد بود به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانکه گویی آنان را می بینم برای من وصف کن. امام در پاسخ او درنگ کرد، سپس فرمود: ای همام، تقوای الهی پیشه کن و کار نیک انجام بده، زیرا خداوند با اهل تقوا و اهل کار نیک است. همام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبر – که درود خدا بر او و آلش باد – درود فرستاد و سپس فرمود:
بسم الله الرحمن الرحیم
متن اصلی و ترجمة خطبه متقین
معروف بهخطبه همام
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آنحضرت است
رُوِىَ اَنَّ صاحِباً لاَِمیرِالْمُوْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُیُقالُ لَهُ هَمّامٌ، کانَ رَجُلاً عابِداً،
روایت شده: یکى از یارانامیرالمؤمنین علیه السّلام که او را همّام مى گفتند و مردى عابد بود
فَقالَلَهُ: یا اَمیرَ الْمُوْمِنینَ صِفْ لِىَ الْمُتَّقینَ حَتّى کَاَنّى اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ عَلَیْهِ السَّلامُ
به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا راچنانکه گویى آنان را مى بینم براى من وصف کن. امام در پاسخ
عَنْ جَوابِهِثُمَّ قالَ: یا هَمّامُ: اِتَّقِ اللّهَ وَ اَحْسِنْ فـَ «اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا
او درنگ کرد، سپس فرمود: اى همّام، تقواى الهى پیشه کن وکار نیک انجام ده، زیرا خداوند با اهل تقوا
وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامٌ بِهذَا الْقَوْلِ حَتّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللّهَ
و اهل کار نیک است. همّام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد. حضرتخدا را سپاس
وَ اَثْنى عَلَیْهِ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُعَلَیْهِ وَآلِهِ ثُمَّ قالَ:[
و ثنا گفت و بر پیامبر ـ که درود خدا بر او وآلش باد ـ درود فرستاد و سپس فرمود:
اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللّهَسُبْحانَهُ وَ تَعالى خَلَقَ الْخَلْقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً
اما بعد،خداوند پاک و برتر مخلوقات را آفرید در حالى که از اطاعتشان
عَنْطاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاتَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصاهُ،
بى نیاز، و از گناهشان ایمن بود، زیرا عصیان عاصیان به او زیان نمىرساند،
وَ لاتَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ اَطاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْمَعایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ
و طاعت مطیعان او را سود نمى دهد. پس روزىآنان را در میانشان تقسیم کرد، و هر کس را در دنیا
الدُّنْیا مَواضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ
در جایى که سزاواربود قرار داد. پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند، گفتارشان
الصَّوابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الاِْقْتِصادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ. غَضُّوا
صواب،پوشاکشان اقتصادى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه
اَبْصارَهُمْ عَمّاحَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا اَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النّافِعِ
خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده، و گوشهاى خود را وقف دانشبامنفعت
لَهُمْ. نُزِّلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ کَالَّتىنُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ، وَ لَوْلاَ
نموده اند. آنان را در بلا و سختى و آسایشو راحت حالتى یکسان است، و اگر
الاَْجَلُ الَّذى کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْلَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ
خداوند براى اقامتشان در دنیازمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب
طَرْفَةَعَیْن، شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ.
به انـدازه چشـمبه هم زدنى روحشـان در بدنشان قـرار نمى گرفت.
عَظُمَ الْخالِقُ فىاَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ. فَهُمْ
خداوند در باطنشانبزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است. آنان
وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهافَهُمْ فیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَالنّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها
با بهشت چنانندکه گویى آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند که گویى
فَهُمْ فیها مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْمَأْمُونَةٌ،
آن را مشاهده نموده و در آن معذبند. دلهایشان محزون، همگان ازآزارشان در امان،
وَاَجْسادُهُمْ نَحیفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَةٌ، وَاَنْفُسُهُمْ عَفیفَةٌ. صَبَرُوا
بدنهایشان لاغر، نیازهایشان سبک، و نفوسشان باعفّت است. روزى چند را در راه حق صبر کردند
اَیّاماً قَصیرَةًاَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَویلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ.
که براى آنان راحتى جاوید به دنبال آورد، این است تجارتى سودآور که خداوند براىآنان مهیّا نمود.
اَرادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُریدُوها، وَ اَسَرَتْهُمْفَفَدَوْا اَنْفُسَهُمْ مِنْها.
دنیا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند، بهاسارتشان کشید و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد کردند.
اَمَّا اللَّیْلُفَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لاَِجْزاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً،
به هنگام شب براى عبادت برپایند، در حالى که اجزاى قرآن را شمرده و سنجیدهتلاوت کنند،
یُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ، وَ یَسْتَثیرُونَ بِهِ دَواءَدائِهِمْ. فَاِذا مَرُّوا بِآیَة فیها
خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته، وداروى دردشان را از آن برگیرند. و چون به آیه اى
تَشْویقٌ رَکَنُوااِلَیْها طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَیْها شَوْقاً، وَ ظَنُّوا
بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع کنند، و روحشان از روى شوق به آن خیرهگردد، و گمان
اَنَّها نُصْبَ اَعْیُنِهِمْ. وَ اِذا مَرُّوا بِآیَة فیهاتَخْویفٌ اَصْغَوْا اِلَیْها
برند که مورد بشارت در برابر آنهاست. و چون به آیهاى بگذرند که در آن بیم داده شده
مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اَنَّزَفیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهیقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ.
گوش دل به آن دهند، و گمانبرند شیون و فریاد عذاب بیخ گوش آنان است.
فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ،مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ
قامت به رکوع خم کردهاند، به وقت سجده پیشانى و دست و زانو و انگشتان پا
وَ اَطْرافِاَقْدامِهِمْ، یَطْلُبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فِکاکِ رِقابِهِمْ. وَ اَمَّا
بر زمین مى گذارند، و از خداوند آزادى خود را از عذاب مى طلبند، اما بههنگام
النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِیاءُ. قَدْ بَراهُمُالْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداح ِ،
روز، بردباران و دانشمندان و نیکوکاران وپرهیزکارانند. بیم از حق جسمشان را چون تیرِ تراشیده لاغر کرده،
یَنْظُرُاِلَیْهِمُ النّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضى، وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض،
مردم آنان را مى بینند به تصور اینکه بیمارند، ولى بیمار نیستند،
وَیَقُولُ: لَقَدْ خُولِطوا، وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظیمٌ.
و مى گوینددیوانه اند، در حالى که امرى عظیم آنان را بدین حـال درآورده .
لایَرْضَوْنَمِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَلایَسْتَکْثِرُونَ الْکَثیرَ. فَهُمْ
به طاعتاندک خشنود نمى شوند، و طاعت زیاد را زیاد ندانند. بنابراین
لاَِنْفُسِهِمْمُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ. اِذا زُکِّىَ اَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ
خود را به کوتاهى در بندگى متّهم کنند، و از عبادت خود در وحشتند. هرگاهیکى از آنان را تمجید کنند
مِمّا یُقالُ لَهُ فَیَقُولُ: اَنَا اَعْلَمُبِنَفْسى مِنْ غَیْرى، وَ رَبّى اَعْلَمُ بى مِنّى
از آن تمجید بیم نموده وگوید: من از دیگران به خود آگاه ترم، و پروردگارم از خودم به من