كشورهاى جهان سوم چه ويژگيهايى دارند؟
کشورهاى جهان برحسب ميزان قدرتى که در سطح بين المللى و سلطه اى که بر ديگر
کشورها داشتند به سه دسته تقسيم شدند : جهان اول شامل دو ابر قدرت وقت ،
جهان دوم شامل کشورهاى اروپاى غربى ، ژاپن ، کانادا و آن دسته از کشورهاى
اروپاى شرقى که دنباله رو اتحاد شوروى بودند و سرانجام جهان سوم شامل بقيه
کشورهاى جهان. جهان اول و دوم به نوبه خود جهان سوم را استثمار مى کردند .
د رمورد شناسايي کشورهاي جهان سوم چند ديدگاه وجود دارد ؛
1)
کشورهاي شمال و جوب : که بر اساس موقعيت جغرافياي شناخته مي شوند به عنوان
مثال کشورهاي شمالي نسبت به کشورهاي جنوبي توسعه يافته ترند.
2)بلوک شرق و بلوک غرب: کشورهايي که جزء اين دو دسته نبودند کشورهاي جهان سوم تلقي مي گردند. مانند عدم تعهد ها
3)نوسازي و مدرنيزاسون :بر اساس اين تقسيم بندي توسعه يافتگي داراي شاخصه ها يي است.
در
سال هاى اوليه پس از جنگ جهانى دوم مفهوم توسعه مترادف رشد و در همان
معناى صرف اقتصادى به کار برده مى شد. اما بزودى روشن شد که يکسان انگاشتن
توسعه با رشد اقتصادى چندان درست نيست. بر اين اساس علاوه بر گنجاندن
افزايش شاخص هايى چون درآمد سرانه مشخصاتى چون کاهش فقر و نابرابرى در
مفهوم توسعه ، به معناى بهبود زندگى اجتماعى نيز در نظر گرفته شد.
شاخص های توسعه
1) زير ساخت هاى اقتصادى
تا
قبل از نيمه قرن بيستم در اکثر کشورهاى جهان سوم اثر قابل ملاحظه اى از
زير ساخت هاى نوين اقتصادى شبکه هاى حمل و نقل ارتباطات ، آب رسانى ، توليد
و توزيع انرژى (برق ، نفت ، گاز) و موسسات آموزشى به چشم نمى خورد.
2) ارتباطات
شبکه هاي ارتباطي و حمل ونقل از مهمات توسعه است
3)انرژى
در توليد و مصرف بهينه از انرژي در دنياي امروز انرژي پاک و حفاظت از محيط زيست يکي از ارکان توسعه يافتگي است.
4)آموزش و پرورش
فراگير بودن و کيفيت بالاتي آموزش تا مقاطع تحصيلات تکميلي از ملزومات توسعه يافتگي است.
5)کشاورزى
جايگاه
بخش کشاورزى در اقتصاد بسيارى از کشورهاى جهان سوم به معناى پيشرفته بودن
اين بخش و توانايى آنان براى تامين روز افزون اين کشورها نيست. بخش کشاورزى
در اين کشورها معمولا سنتى و مبتنى بر شيوه ها و مناسبات قديمى باقى مانده
است
تا اينجا مي توان به مسائل عمده اي که معيار توسعه است اشاره کرد ولي معضلات جهان سوم را مي توان اينگونه بر شمرد:
1- فرارمغزها
2-مقاومت در برابر مدرنيزاسيون
3-وضعيت نامناسب بهداشت ومرگ وميربالا
4-تک محصولي
5-استبداد سياسي
6-تنش هاي داخلي وخارجي
7- نا تواني از دسترسي به بازارهاي جهاني
8-مصرف گرايي
9-ضعف اطلاعاتي
10-نفوذ استعمار
11-افزايش جمعيت
12-فاصله طبقاتي شديد
13_فقر ،پايين بودن توليد ناخالص ملي
براي اطلاع بيشتر به منابع زير مراجعه شود:
– مسائل سياسي و اقتصادي جهان سوم ، دكتر ساعي ، سمت .
– درآمدي بر شناخت مسائل اقتصادي و ..جهان سوم ، دكتر ساعي ، سمت .
– توسعه جهان سوم و نظام بين الملل، محمود سريع القلم، نشر سفير، 1375
– مدارهاي توسعه نيافتگي در اقتصاد ايران، حسين عظيمي، تهران: نشر ني 1371
– توسعه اقتصادي در جهان سوم، مايكل تودارو، ترجمه غلامعلي فرجادي، تهران: انتشارات برنامه و بودجه
– توسعه و مباني تمدن غرب، سيد مرتضي آويني، نشر ساقي (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 1/100119440)
جهان سوم و شاخصه های آن
اندیشمندان
وابسته و مستقل غربی بنا به اهداف و انگیزههای مختلف، کشورهای جهان را به
گروههای گونهگونی تقسیم نمودهاند، معروفترین این تقسیمبندیها جهان
اول، جهان دوم، و جهان سوم است. اینکه ریشه و تاریخچهی این نامگذاری
بهویژه جهان سوم از کجا آمده از حوصلهی این مقاله خارج است اما بهطورکلی
در دوران جنگ سرد کشورهای پیشرفتهی صنعتی بلوک غرب را جهان اول، کشورهای
سوسیالیستی بلوک شرق را جهان دوم و کشورهای عدم تعهد را جهان سوم
مینامیدند؛ اما بهویژه پس از جنگ سرد، عموماً واژگان جهان اولی و دومی
کاربرد خودش را آنگونه که درگذشته بود از دست داد و عبارت جهانسومی به
کشورهایی اطلاق شد که از پیشرفت و توسعه بازمانده و یا حتی درحالتوسعه
هستند.
هرچند
این تقسیمبندیها غالباً بر اساس میزان توسعهیافتگی و پیشرفت کشورها
صورت گرفته است اما نگارنده معتقد است باید بیشتر به جنبهی فرهنگی و
عقیدتی موضوع بپرداخته و به تشریح ابعاد اصلی آن یعنی جنبههای فرهنگی،
ذهنی و روانی جهان سوم بپردازیم.
مهمترین
ویژگی کشورهای استعمارزده اعم از مستعمرات و نیمه مستعمرات گذشته و حال،
همانا نوعی ناخودباوری، نگاه منفی و غلوآمیز به درون و مثبت افراطی به
بیرون است. ازنظر یک جهانسومی سرزمین مادری بدبختترین و عقبافتادهترین
کشور جهان است و اگر ناچار به اعتراف شود که کشوری بدبختتر هم در جهان
یافت میشود، حتماً برای این است که خدا خواسته آبروی مملکت ما بیشتر از
این نرود! یادم هست در دوران دبیرستان برخی از دانشآموزان به نقل از
معلمان دوران راهنماییشان میگفتند: خدا افغانستان را آفرید تا ایران
بدبختترین کشور جهان نباشد؟!
برای
یک جهانسومی همهچیز داخل منفی است و اگر هم مثبتی باشد خیلی عقبتر است
ازآنچه در خارج و بهویژه در ممالک استعمارگر است! و بالعکس در خارجه
همهچیز گلوبلبل است و اگر نکتهی سیاهی هم یافت شود نه بهاندازهی سیاهی
داخل کشور است! یک جهانسومی با زبان اروپاییها اظهار فضل و سواد میکند و
به استفاده از محصولات خارجی مینازد، او نمیتواند باور کند که «میشود و
میتوانیم» چراکه ازنظر او نژاد سختکوش و خوشفکر فقط اروپاییها هستند؛
البته یک ایرانی هم مغز متفکر و پری دارد اما بلد نیست چگونه به کار ببرد!
یک
جهانسومی یا اصلاً اهل مطالعه نیست و میدانیم قومی که اهل کتاب نباشد
بهراحتی سرش کلاه میرود و یا اگر هم اهل مطالعه هست آنقدر مجذوب فرهنگ
استعمارگران شده که نمیتواند برای دانشی که تأییدکنندهی افکار مسمومش
نباشد کوچکترین ارزشی قائل شود.
از
همین تفکر است که مسئول مملکتی معتقد میشود تنها یک فشار دکمه توسط یک
«آمریکایی» برای «نابودی 10 دقیقهای» تمام سیستم دفاعی کشور کفایت میکند و
یک عمل جراحی ساده تا هشتاد سال دیگر در ایران نمیشود که انجام شود و
تنها راه نجات اقتصاد کشور، توسل به پول و سرمایه و حتی مدیران اقتصادی
خارجی است!
اما
مهمترین ویژگی جهانسومی این است که میاندیشد اگر هم قرار است پیشرفت و
توسعهای حاصل شود لاجرم باید از راهروی زبان و فرهنگ مغربزمین باشد! این
ویژگی چنان مهم است که ازنظر بنده میارزد حتی کشوری مثل ژاپن را در ردیف
ممالک جهان سوم قرار دهیم؛ قبول ندارید؟ پس چگونه است که برای دستیابی به
دانش ژاپنیها کافی است انگلیسی بیاموزید نه ژاپنی؟ پس چگونه است که تا پیش
از تصمیم غرب برای ایجاد ژاندارم در منطقهی آسیای خاوری، ژاپن حاضر
نمیشود ارتشی قوی داشته باشد؟ کاپیتولاسیون را چه میگویید؟
یک
جهانسومی اگر هم پیشرفتی میکند و صنعت و اقتصادی به هم میزند در چارچوب
اهداف اربابان غربیاش هست، او قرار نیست هرگز آقایی کند.
بههرحال
تنها راه نجات این است که فکرمان را تصفیه کنیم لازم است طرحی نو بیندازیم
و نگاهی نو داشته باشیم. مدرسه مهمترین مکانی است که میتوان امید داشت
نسلی بپروراند که اهل خودباوری و مطالعه باشد. بد نیست اگر بهجای اینهمه
مطالب غیرضروری، بچهها را با تاریخ و فرهنگ و بزرگان سرزمینشان آشنا سازیم
و کتاب و کتابخوانی را در برنامههایشان بگنجانیم. دیگر ابزار مهم در این
رابطه صداوسیماست؛ غرب به کمک این رسانه جهان را تسخیر میکند و ما هم اگر
میخواهیم پیروز این میدان باشیم باید ابتدا خود و تواناییهایمان را
بهدرستی بشناسیم و پس آنگاه به هنرمندانهترین شکل ممکن به نمایش بگذاریم.
باید نسلی تربیت شود که فکر نقاد داشته باشد و هیچچیز را بدون دلیل و سند
نپذیرد نقش رسانهها بهویژه صداوسیما و نیز آموزش و پروش در این زمینه
بسیار مهم است.
راه
دیگر هم برگزاری کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها و نیز پژوهشمحور شدن
دروس دانشگاهی بهویژه در رشتههای علوم انسانی است. باید قبول کرد آنچه
پژوهشگر غربی در 50 یا 100 سال قبل و بیشتر یافته الزاماً نمیتواند در عصر
حاضر و مملکت ما مصداق داشته باشد.
آنچه مرقوم شد خیلی بیشتر جای بحث، بررسی و اندیشه دارد بااینحال اضافهگویی نکرده و به همینجا ختم میکنم.