تحمیدیه در ادب پارسی
در
سرزمینهایی كه انسانهایش تنها خدای یكتا و توانا را میپرستیدهاند و هر
صبح با نام او گام از خانه بیرون مینهادهاند، شاعران و دبیرانش نیز با
این امید كه نوشته آنان بهین و فرجام آن خوش گردد، نوشتة خود را با نام
خدا آغاز مینمودهاند و گاه پس از ستودن او، در وصف پیامبران و گاه
امامان نیز سخن میسرودهاند. اینگونه سرودهها و سخنان را که بسیاری از
آنها علاوه بر یک پیشگفتار، یک اثر ادبی عالی قدر نیز به شمار میآیند، در
ادبیات فارسی «تحمیدیه» میگویند. اینك نمونههایی ازمطلع (بیت آغازین) سه اثر منظوم آورده میشود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هست كلید در گنـج حكیـم (نظامی)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هست صلای درِ خوان كریم (جامی)
به نام خداوند جان و خرد
كزین برتر اندیشه بر نگذرد (فردوسی)
نمونههای بسیار دیگری از این نوع در ادب فارسی وجود دارد كه حاویدرونمایههای اخلاقی، تربیتی و معنوی میباشند. برای تحمیدیّهها ویژگیهایی را به شرح ذیل میتوان برشمرد:1- از نظر ساختار جزء نثر متكلّف هستند ولی بیشتر ساده میباشند 2- حمد و ستایش خداوند را در بر دارند3- اظهار عجز و كوچكی بشر را در برابر خدا مینمایند.4- با اعتراف به گناهان خویش، طلب بخشایش و پذیرش توبه را از خداوند دارند.5- از خداوند برای برآوردهشدن نیازهای خود طلب استمداد مینمایند. یكی از ممتازترین تحمیدیهها در ادب فارسی دیباچهی «گلستان» سعدی میباشد كهبا نثری آهنگین و زیبا به رشتهی تحریر درآمده است:
منّت
خدایرا عزوجّل كه طاعتش موجب قُربت است و به شُكر اندرش
مَزیدنعمت. هر نَفَسی كه فرو میرود مُمِّد حیات است و چون برمیآید
مفرّح ذات.پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شكری
واجب…
نمونهی دیگر، بخشی از تحمیدیهای منظوم است از «مخزنالاسرار» نظامی گنجوی:
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد بوده و فرسوده ما
بی طمعیم از همه سازندهای
جز تو نداریم نوازندهای
از پی تُست این همه امید و بیم
هم تو ببخشای و ببخش ای كریم
چارهی ما ساز كه بی یاوریم
گر تو برانی به كه روی آوریم
چون خجلم از سخن خام خویش
هم تو بیامرز به انعام خویش
پیش تو گر بی سر و پای آمدیم
هم به امید تو خدای آمدیم…
نیایش و ادب پارسی
دعا و نیایش در ادب فارسی جایگاه ویژه ای دارد و در ادبیات کهن و امروز،
کمتر آثاری است که در آن شاعر و نویسنده به ستایش و توصیف خداوند نپرداخته
و ضمن آن نیایش هایی بیان نکرده باشد. پس به جرأت می توان اذعان داشت
نیایش در پهنه ادبیات فارسی جزئی لاینفک بوده و هست.
شاعران و
نویسندگان هر زمان فرصت پیدا کرده اند زبان و به دنبالش دل را رهسپار کوی
دوست کرده و ضمن ستایش خداوند، زیباترین کلمات و جملات را بر روی کاغذ جاری
ساخته اند. گویا ستایش خداوند و نیایش با او از ملزومات ادبی است. بسیارند
شاعران و نویسندگانی که در ابتدای آثارشان بخش بسیار مهمی را تحت عنوان
«تحمیدیه» به یاد خداوند اختصاص داده اند. جالب آن که زیباترین و
اثرگذارترین بخش دیوان یا کتاب ادبی همان دیباچه یا تحمیدیه آن است که از
ذوق و شوق نگارنده برخاسته است. به عنوان مثال گلستان سعدی، اثری ماندگار
است و از اولین واژه تا آخرین واژه آن زیبایی و عمق معنا موج می زند:
«منت
خدای را، عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر
نفسی که فرو می رود، ممد حیات است و چون برمی آید، مفرح ذات. پس در هر نفسی
دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب…» و یا نظامی گنجوی در
آغازین ابیات مثنوی خسرو و شیرین این چنین با خداوند راز و نیاز می کند:
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کآفرینت را سراید
مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
جالب
آن که این نیایش با خداوند تحت عنوان تحمیدیه که در شکل حمد و ستایش بیان
می شود، در کتب تاریخی هم جایگاه خاص خودش را دارد؛ آن طور که «عطاءالملک
جوینی» در کتاب «تاریخ جهان گشای جوینی» که به ذکر وقایع تاریخی قرن هفتم
هجری و حمله مغول می پردازد، این چنین ابتدای کتاب خویش را به نعت و ستایش
خداوند زینت می بخشد:
«سپاس و آفرین ایزد جهان آفرین راست. آن که
اختران رخشان به پرتو روشنی و پاکی او تابنده اند و چرخ گردان به خواست و
فرمان او پاینده. آفریننده ای که پرستیدن اوست سزاوار. دهنده ای که خواستن
جز از او نیست خوش گوار. هست کننده از نیستی، نیست کننده پس از هستی…»
بدون
تردید هدف از آوردن تحمیدیه در ابتدای آثار ادبی و نیایش شاعر و نویسنده
با خداوند اهداف خاصی داشته است؛ چنانچه آنها در وهله اول نسبت به خداوند
عرض ارادت کرده و به خاطر نعمات باری تعالی شکرگزاری کرده اند. هم چنین در
کنار بیان سوز و عشق نسبت به باری تعالی، به نوعی از حضرت ایشان می خواهند
که یاری گرشان باشد تا بتوانند سرایش و نگارش آثار ادبی شان را به پایان
برسانند.
البته این ستایش خداوند تنها به آغازین صفحات و سطور کتب
ادبی خلاصه نمی شود، زیرا شاعران و نویسندگان هر زمان مجال پیدا کرده اند،
به طرق مختلف زبان به حمد و ستایش الهی گشوده و این چنین ضمن بیان ارادت
خویش نسبت به خداوند، با سوز و گداز عاشقانه ترین سخنان را بیان کرده اند.
آن طور که در «مثنوی خسرو و شیرین»، «نظامی» به بهانه نیایش کردن شیرین با یزدان پاک، این چنین عاشقانه ترین سخنان را بیان می کند:
توئی یاری رس فریاد هر کس
به فریاد من فریاد خوان رس
ندارم طاقت تیمار چندین
اغثنی یا غیاث المستغثین
به آب دیده طفلان محروم
به سوز سینه پیران مظلوم
به بالین غریبان بر سر راه
به تسلیم اسیران در بن چاه
به داور داور فریاد خواهان
به یارب یارب صاحب گناهان
بدان حجت که دل را بنده دارد
بدان آیت که جان را زنده دارد
به دامن پاکی دین پرورانت
به صاحب سری پیغمبرانت
و یا مولوی در یکی از دفاتر شش گانه، آن زمان که مجال پیدا می کند، این طور سخن از خداوند و بخشایش او می گوید:
ای خدا، ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا
این قدر ارشاد تو بخشیده ای
تا بدین، بس عیب ما پوشیده ای
قطره ای دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دانش های خویش
هم دعا از تو، اجابت هم زتو
ایمنی از تو، مهابت هم ز تو
گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن
مصلحی تو، ای تو سلطان سخن
این
راز و نیازها آن قدر ساده و بی آلایش است که شاعر و نویسنده بدون هیچ
واسطه ای رودرروی بارگاه قدسی قرار می گیرد و هرآنچه در دل را به زبان می
آورد. این سادگی درعین داشتن عمق معنا و مفهوم خودبه خود زیباترین کلمات و
جملات را از ذوق هنرمند شاعر و نویسنده به تراوش درمی آورد. گویی این بدون
واسطه سخن گفتن، فرصتی برای شاعر و نویسنده ایجاد می کند تا او هر آنچه در
دل پردرد خویش دارد به رشته تحریر درآورد! آنجا که «عطار نیشابوری» فرصت
پیدا می کند، این گونه با خداوند سخن گوید و هرآنچه در دل پرغم خویش دارد،
بر زبان جاری می سازد:
«الهی، زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو
را شرم، کرم بود. الهی، تو دوست می داری که من تو را دوست دارم با آن که بی
نیازی از من. پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه
احتیاج که به تو دارم. الهی، من غریبم و ذکر تو غریب. و من با ذکر تو الف
گرفته ام، زیرا که غریب با غریب الف گیرد. الهی شیرین ترین عطاها در دل من
رجای تو خداوند است و خوش ترین سخن ها بر زبان این گنهکار، ثنای توست و
دوست ترین وقت ها بر این بنده مسکین گنهکار، لقای توست…»
در ادامه
این مقال چه خوب است یادی از مناجات نامه ها بشود، همان آثار منثوری که به
شکل مسجع به طور کامل بیانگر سوز و گداز شاعر و نویسنده در برابر بارگاه
خداوند متعال است که از آن جمله می توان به مناجات نامه «خواجه عبدالله
انصاری» اشاره کرد که با زیباترین کلمات و ترکیب بندی بسیار عالی، فاخرترین
نیایش ها گفته می شود؛ «الهی، عبدالله عمر بکاست، اما عذر نخواست. الهی،
عذر ما بپذیر، بر عیب های ما مگیر. الهی، ترسانم از بدی خود، بیامرز مرا به
خوبی خود. الهی، در دل های ما جز تخم محبت خود مکار و برتن و جان های ما
جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار…»
بهرحال
آنچه عنوان شد قطره ای از اقیانوس نیایش در ادب فارسی بود وهمین نیایش ها
که بیانگر حالات خاصی از شاعران و نویسندگان پهنه ادبیات فارسی بوده، خود
آثاری بدیع و نغز را پدیدار ساخته است. زیرا همانطور که اشاره شد اکثر این
تراوشات ذهنی در لحظاتی به رشته تحریر درآمده که شاعر و نویسنده در دنیای
خارج از این دنیای مادی بوده اند. پس بی دلیل نیست «ابوسعید ابوالخیر» برای
دست یافتن به این حالات خاص روحانی تأکید می کند که در بهترین فرصت و به
دور از هیاهوی دنیای خاکی دل و زبان و ذوق را باید به سوی درگاه خداوندی
رهسپار کرد:
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هرجا که دری بود به شب بربندند
الا در دوست که به شب باز کنند.