تعاون در اسلام
تعاون در اسلام
مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر
را داشته باشند مقصود این است که روحهاشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعیشان
با یکدیگر روابط نزدیک باشد و به همین جهت مثلا این که یک کسی اعانت بکند دیگری را،
کمک بدهد به دیگری، خودش یک ارتباطی است، یک اتصالی است، یک پیوند است، نوعی ولایت
است
که در قرآن ” ولاء ” نامیده می شود یعنی یکدیگر را
کمک بدهید. ولاء یکدیگر را داشته باشید یعنی تعاون در میان شما حکم فرما باشد.
پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: «مثل المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم
و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سایر الجسد بالسهر و الحمی؛ یعنی مثل
اهل ایمان مثل یک پیکر است. آنها به منزله اجزاء یک پیکرند که اگر عضوی به درد آید
سایر عضوها با تب و بیداری با او همدردی می کنند». هر وقت مسلمانان به این شکل در آمدند
که حکم اعضای یک پیکر را پیدا کردند یعنی روابطشان و نزدیکیشان با یکدیگر و اشتراکشان
در سرنوشت یکدیگر، همدردی و همکاری و همدلی شان به آنجا رسید که حکم اعضای یک پیکر
را پیدا کردند، منظور قرآن در باب ولاء مؤمنین و مسلمین نسبت به یکدیگر عملی شده است
(جامع الصغیر، ج 2، ص 155).
ما یک ولاء اثباتی داریم و یک ولاء نفیی. قرآن یک جا می گوید
ولاء داشته باشید و یک جا می گوید نداشته باشید. مسلمین را می گوید نسبت به یکدیگر
ولاء داشته باشید، نسبت به کفار نداشته باشید. این معنایش این است که شما مسلمین باید
یک پیکر را تشکیل بدهید نه اینکه عضو یک پیکر دیگر بشوید که آن پیکر مال دیگران است،
خواه شما در آنها مستهلک بشوید و یا شما و آنها مجموعا یک پیکر را به وجود آورید. این
از آن چیزهایی است که اسلام نمی پذیرد. اندكى پیش گفتیم بر هر مسلمانى لازم است در
صورت توان نیازهاى اولیه و ضرورى سایر افراد را برآورده كند و به دیگران كمك نماید.
اصل تعاون از دستورهاى مهم اسلامى است و بر مردم است كه به آن عمل نمایند. خداوند فرموده
است: «تَعاوَنُوا على الِبِرّ و الَّتقوى؛ بر انجام نیكى و پروا داشتن یكدیگر را یارى
رسانید» ( مائده آیه 2). نصوص روایى در این مورد به حدّ تواتر است: اسماعیل بن عبدالخالق
از امام صادق(ع) روایت نموده كه آن حضرت فرمود: «إنَّ مِن بَقاءِ المُسلمینَ و بَقاءِ
الإسلامِ أَن تَصیرَ الاموالُ عندَ مَن یَعرفُ فیها الحقَّ وَ یصنعُ المعروفَ و إِنَّ
مِن فَناء الإِسلامِ وَ فَناء المُسلمینَ أن تصیرَالاموال فی أَیدی مَن لا یعرِف فیها
الحقَّ و لا یصنعُ فیها المعروفَ؛ «از امورى كه باعث بقاى مسلمانان و اسلام است، این
است كه ثروت ها نزد كسى قرار گیرد كه حقوق (مالى) را بداند و كارهاى پسندیده انجام
دهد و نابودى اسلام و مسلمانان در این است كه دارایى ها در دست كسى باشد كه حقوق (مالى)
را نمى داند و كار پسندیده انجام نمى دهد».
عرب بیابانگردى وارد مدینه شد و پرسید: چه كسى (در این شهر)
بخشنده ترین مردم است، او را به حسین بن علی علیه السلام راهنمایى نمودند. وى وارد
مسجد شد و آن حضرت را در حال نماز یافت. در مقابلش ایستاد، آن گاه این شعرها را سرود:
كسى كه امیدش به تو باشد و حلقه در (خانه) تو را بزند، نومید نمى شود. تو بخشنده و
مورد اعتمادى؛ پدرت قاتل تبهكاران بود. اگر خوبى هاى گذشتگان شما نبود، (عذاب) جهنم
ما را فرا مى گرفت. امام (ع) پس از سلام نماز فرمود: اى قنبر! آیا از مال حجاز چیزى
مانده است، عرض كرد: آرى، چهار هزار دینار موجود است. فرمود: آن را بیاور. كسى كه به
آن از ما سزاوارتر است، آمده است. سپس دو جامه خود را از تن به در آورد و آن دینارها
را در میان آن جامه ها گذاشت و از جهت آزرم داشتن آن مرد، دست خود را از (پشت در) در
حالى كه اندكى از در را باز كرده بود، آن دینارها را به مرد داد و این اشعار را سرود:
خُدها فإِنّى إلیك مُهتذر و اعلم بأنی علیك ذوشَفَقَة
لو كانَ فی سیرنا الغداة عصاً أمست عطانا علیك مندفقة
لكنَّ ریب الزمان ذو غیر و الكفُّ منّی قلیلةُ النفقةِ
اینها را بگیر و از تو پوزش مى طلبم و بدان كه نسبت به تو مهربانم
اگردراین عصرحكومت دردست مامى بود دست آسمانِ عطاى ما بر تو
بخشش فراوان داشت
اما حوادث زمان متغیّر (وگونه گون) است (فعلاً) در دست ما ثروت
فراوانى نیست .
مرد اعرابى آن را گرفت و گریست. امام فرمود: شاید گریه تو براى
كمى عطا است، گفت: نه، بدین جهت نیست، امّا براى این است كه چگونه جود و شخصیت یا عظمت
تو را خاك از بین مى برد و در دل خود پنهان مى كند. از عمر بن یزید نقل شد كه امام
صادق(ع) فرمود: «المعروفُ شی ءٌ سوى الزكاة فتَقَرّبوا إلى الله -عزّوجلّ- بالبرّ وصلة
الرحم؛:«كار پسندیده (در مورد كمك به بینوایان) چیزى غیر از زكات (واجب) است. پس به
خداوند به نیكى وصله رحم تقرّب بجویید»، و فریس گفته است: «امام صادق فرمود: « إنّما
أعطاكُم اللهُ هذه الفُضولَ من الأموال تُوَجّهُوها حیثُ وَجَّهَها اللهُ و لَمْ یُعْطِكُموها
لِتَكْنِزُوها؛ خداوند این اموالى را كه افزون بر نیاز شما است، به شما داده، تا بدان
وسیله به خداوند تقرب جویید و به امورى كه خداوند دستور داده، بپردازید؛ نه این كه
آنها را كنز (و روى هم انباشته) كنید».
در روایت دیگر است كه امام صادق(ع) فرمود: «أیّما مؤمن مَنَعَ
مؤمناً شیئاً یَحْتاجُ إلَیهِ و هو یقْدِرُ عَلیه مِن عندِه أو من عند غیره أقامه اللّه
یوم القیامة مُسوَدّاً وجهه مُرزَقةً عیناه مغلُولةً یداه الى عُنقِه فیقال: هذا الخائن
الذی خانَ اللهَ و رسولَه ثم یُؤْمَرُبها إلى النار؛ «هر مؤمنى كه بتواند خودش یا به
وسیله دیگرى نیاز مؤمنى را برآورده كند و نكند، خداوند در روز قیامت او را سیاه چهره
و احول در حالى كه دستهایش غل زده شده، به پا دارد؛ سپس گفته مى شود: این خیانتكارى
است كه به خدا و رسول خیانت كرده است. پس از آن امر مى شود (كه او را) به آتش بیندازند»،
و نیز از آن حضرت است: «كسى كه منزلى داشته باشد و مؤمنى به سكناى آن نیاز پیداكند
و صاحب منزل آن را از وى دریغ نماید، خداوند -عزّوجلّ- خطاب به فرشتگان مى گوید: بنده
ام درباره بنده ام نسبت به سكناى دنیا بخل ورزید. سوگند به عزّتم كه هیچ گاه در بهشت
هایم ساكن نمى شود». روایات در این زمینه بسیار فراوان است
عنوان : علم نزد نااهلان
انسان
خود خواه است مگر از این جلد بیرون برود وهمه کمالات را منحصر به آن علمی
را که یافته است و ادراک کرده و خوانده است، [میداند] فقیه خیال میکند
غیر فقیه چیز دیگری نیست در عالم، عارف هم خیال میکند غیر از عرفان چیزی
نیست، فیلسوف هم خیال میکند غیر از فلسفه چیزی نیست، مهندس هم خیال میکند
غیر از هندسه چیزی نیست… آنچه باید با آن راه را باید با آن راه را پیدا
کند، همان مانع میشود؛ آن علمی که باید انسان را هدایت کند مانع از هدایت
میشود، علمهای رسمی همه همینطوریند، انسان را از آنچه باید باشد محجوب
میکند. خودخواهی میآورد، وقتی علم در قلب غیر مهذب وارد بشود انسان را به
عقب میبرد و هر چه زیادتر انبار شود مصائبش زیادتر است … و من
نمیدانم کی ماها باید خودمان را مهذب کنیم که لااقل این علوم رسمی از خدا
مانعمان نشود؟ از ذکر «الله» مانعمان نشود؟ این هم خودش یک مسالهای است که
اشتغال به علم اسباب این نشود که از خدا غافل شویم … ما از حجابهای
ظلمانی بیرون نرفتهایم، توی حجابها میلولیم و تا آخر چه خواهد شد؟ علم
در نفوس ما تاثیر نکرده الا تاثیر سوء علمها، علوم شرعیه و علوم عقلیه که
آن بیچارهها اسمش را«ذهنیات» میگذارند آن محجوبها، میگویند[اینها]
ذهنیات هستند یعنی عینیّت ندارند. اینها وسیله برای رسیدن به مقصد هستند،
هر کدام ما را از آن مقصد باز دارد، دیگر علم نیست، حجاب ظلمانی است.[1]