انواع صنعت در ادبيات فارسى با تعريف

( بعضی از اصطلاحان ادبی )

 ۱-بیت : در لغت، به معنی خانه است و در این معنی جمع مکسر آن

«
بیوت » است، اما در ادبیات ،نام یک سطر کامل شعر است ، که خود، از ترکیب
دو نیم بیت به وجود می آید در این معنی ، جمع مکسر عربی آن « اَبیات » گفته
می شود.

2- مصراع ( مصرع ) : در اصل به معنی « یک لنگه در » است . و در ادبیات نام نیم بیت شعر است .

3-
قافیه : در لغت به معنی « پیروی » است و در اصطلاح ادبی، نام کلماتی است
که در آخر هر دو مصراع یک بیت و یا فقط در پایان بیتهای یک شعر ، با هم
هماهنگ باشند؛ نه همسان ، ولی حداقل باید آخرین حرکتشان یکسان باشد. چون
همسان کلمات قافیه ، پشت سر هم در شعر می آید و تکرار می شود ، آن را قافیه
می نامند .

البته
اگر دو کلمه دارای شکل یکسان و معنی متفاوت باشد ، می تواند قافیه باشد و
اگر چنین کلماتی در آخر مصراع ها ، بیایند ،معمولا قافیه هستند نه ردیف.

بیتی که دارای قافیه باشد « مقفا ( مقفی ) » نام دارد.

4-
مُصَرّع : بیتی که قافیه در هر دو مصراع آن وجود داشته باشد را « مُصَرّع »
گویند. بنابر این ، هر بیتی که مُصَرّع داشته باشد ، مقفی هم خواهد بود ،
اما مقفی ،  قافیه ها فقط در آخر بیت هاست و بدین جهت ،اینگونه بیتها مُصَرّع نیستند .

5-
نام کلماتی است که در آخر ابیات آن ها و یا در پایان هر دو مصرع یک بیت ،
به یک شکل و به یک معنی تکرار شوند . اگر کلمه های قبل از ردیف با یکدیگر
هماهنگ باشند و شرایط قافیه شدن را با هم داشته باشند و ردیف از یک فعل ،
ما دو معنی باشند ؛اشکال ندارد.مثلا ؛ از خانواده ی شدن فعل ربطی و خاص هر
دو ساخته می شود.در این صورت ،اگر کلمه های قبلی آنها شکل قافیه داشته
باشند ، آن فعل ، ردیف خواهد بود .

 

6-
سجع : این کلمه در اصل ، به معنی « آواز کبوتر» است . چون کلمات هماهنگ در
آخر جمله ها نیز آهنگی یکسان دارند ، آن را سجع نامیده اند .کبوتر معمولا
یک آهنگ را تکرار می کند .و صدای کلمات سجع نیز در آخر جملات چنین است .

بر سر آنم که گر ز دست بر آید  دست به کاری زنم که غصه سر آید

همانطور که قافیه ممکن است با ردیف باشد سجع هم ممکن است با ردیف باشد .

 

بعضی از صاحب نظران، کلمات هماهنگ در آخر بخشهای یک جمله را هم سجع می شمارند

نوشته ای که دارای سجع باشد را نثر مسجّع  خوانند . سجع اختصاصا در قرآن مجید ، فاصله نام دارد .

7- منظوم : هر سخنی است که به صورت شعر سروده شده باشد .

8- منظومه :داستان یا مطلب طولانی است که به صورت نثر نوشته شده باشد و یا هر سخنی که به صورت شعر نباشد.

9- منثور : سخنی است که به صورت نثر نوشته شده باشد و یا هر سخنی که به صورت شعر نباشد .



نگاهی نو به ایهام در بدیع فارسی

چکیده
ایهام
یکی از مهم­ترین صنایع معنوی بدیع در ادبیات فارسی است، اما علی رغم
اهمیتش در تعریف و انواع آن در کتب بدیع و بلاغت دقت کافی نشده است. یکی از
اهداف مقالۀ   حاضر بازتعریف ایهام است. در این مقاله با بررسی تعریف
ایهام در کتب گوناگون قدیم و جدید، سعی می­شود تعریف دقیق­تری از ایهام به
دست داده شود. همچنین انواع ایهام در     کتاب­های قدیم و جدید بلاغی فارسی
و عربی- مانند ایهام مجرده، ایهام مرشحه، ایهام مبیّنه، ایهام ذوالوجوه- 
نقل و سپس تحلیل ­و نقد می­شود؛ و سپس با بهره­گیری از دانش زبان­شناسی،
تقسیم­بندی تازه­ای از ایهام به دست داده می­شود. این تقسیم­بندی با
استفاده از مثال­های گوناگون از متون کلاسیک و معاصر فارسی، اثبات می­شود.
برخی از انواع ایهام که در این مقاله مطرح و تعریف شده اند، عبارتند از:
ایهام واژگانی، ایهام نحوی، ایهام گروهی،  ایهام ساختاری، ایهام مرجع ضمیر،
ایهام حذف، ایهام خوانشی، ایهام زَبَر زنجیری. این مقاله، روشی نو را برای
تحلیل ایهام در آثار ادبی، به­ویژه شعر، مطرح می­کند.

اصل مقاله

1. مسألۀ پژوهش و پرسش­های اصلی

ایهام یکی از مهم­ترین صنایع معنوی بدیع در ادبیات فارسی و
نیز در ادبیات سایر ملت­های جهان، نظیر انگلیسی، فرانسه، عربی و چینی است.
ایهام را از دیرباز تاکنون به گونه های مختلف تعریف کرده­اند. از سوی دیگر
به نظر می­رسد اغلب تعاریفی که در کتاب­های بدیع ذکر شده است، ناقص است و
جامع و مانع نیست. دربارۀ انواع ایهام نیز ابهام­هایی چند وجود دارد. از
این جاست که بیان این انواع و طرح شیوۀ جدیدی در تقسیم بندی انواع ایهام،
ضرورت می­یابد.  از این روی، پرسش­های اصلی پژوهش حاضر عبارت­اند از:

1. آیا تعریف ایهام  در کتاب­های بدیع عربی و فارسی دقیق است ؟ و آیا باز تعریف ایهام ضرورت دارد؟

2. در صورتی که پاسخ پرسش یکم مثبت باشد، تعریف دقیق ایهام و فرق آن با ابهام چیست؟

3. انواع ایهام در بدیع سنّتی چیست؟ آیا این نوع تقسیم بندی دقیق و کارامد است؟

4. چه نوع تقسیم بندی دیگری در خصوص انواع ایهام می­توان مطرح کرد؟ 

 

2. اهمیت و اهداف پ‍ژوهش

چنان­که واعظ کاشفی، درسدۀ نهم گفته است، ایهام دقیق‌ترین و
لطیف­ترین صناعت ادبی است (کاشفی، 1369: 109). از این رو، به دست دادن
تعریف دقیق ایهام و شناخت انواعش نیز ضرورت دارد. در این مقاله، می­خواهیم
با نگاهی دوباره به آنچه از سدۀ پنجم تا دورۀ معاصر دربارۀ ایهام به زبان
فارسی نوشته شده است، درستی یا ضعف تعاریف ایهام و انواع آن را بررسی کنیم.
این مسأله می­تواند گامی در راه علمی­تر شدن بلاغت و بدیع در زبان فارسی
باشد.

 

3. پیشینۀ پژوهش

در اغلب کتاب­های علم بدیع در زبان فارسی، از این صناعت ادبی
سخن به میان رفته  است. چون در بحث از تعریف ایهام، اغلب این آثار ذکر
می­شود، ذکر نام آنها در این­جا ضرورتی ندارد.

گفتنی است کـه در تـرجمان البلاغه، نخستین کتاب در موضوع علم بـدیع بـه زبان

فارسی (سدۀ پنجم)، نامی از ایهام یا معادل­های آن (توریه، توهیم، تخییل) نیست. نخستین کتابی که ایهام را در فارسی مطرح کرده، حدایق السحر
وطواط است که آن هم ترجمه گونه­ای است در قرن ششم از منابع عربی. البته
این کتاب در زمان خود گامی مهم بوده است و نویسنده برای هر صنعت افزون بر
مثال­هایی به زبان عربی، نمونه یا نمونه­های فارسی آورده است. از آن پس تا
امروز این صناعت ادبی در اغلب کتب بدیعی فارسی مطرح شده است. در دورۀ
معاصر، کتاب ایهام در شعر فارسی (راستگو، 1379) گامی است ارزشمند در شناخت ایهام در زبان فارسی.

 

4.  ایهام در کتاب­های ادب عربی

برای اینکه بدانیم ایهام در ادبیات چه جایگاهی دارد، لازم است
اشاره­ای شود به ادبیات عربی، زیرا آبشخور بسیاری از کتاب­های بلاغی
فارسی، مباحث مطرح شده در منابع و مآخذ عربی بوده است. حتی اصطلاحات این
دانش نیز اغلب عربی است.

ایهام در زبان عربی به معنای در وهم و گمان افکندن است (ابن
منظور، 1996: ذیل وهم). ایهام، در آثار ادبی عرب – اعم از شعر و نثر –
جایگاه مهمی دارد و  در مباحث بلاغی نیز از آن فراوان سخن رفته است.  ایهام
در ادب عربی، با نام­های ایهام، توریه، توجیه، تخییل و مغالطه نامیده شده
است؛ اما بیش از همه دو نام نخست کاربرد دارد. البدیع، نوشتۀ
عبدالله ابن معتز (فوت 399) نخستین کتاب در موضوع بدیع در زبان عربی است.
در این کتاب، «توریه» این گونه تعریف شده است: «آن است که گوینده لفظ مفردی
بگوید که دو معنا داشته باشد: معنای نزدیک و آشکار که منظور گوینده نیست؛ و
معنای دور پنهان که منظور شاعر است.» (ابن معتز، 2001: 105).  برخی از
صاحب نظران – از جمله ابوبکر حَمَوی و سیوطی- بر آن اند که دقیق­ترین نام، 
توریه است؛ زیرا توریه در اصل عربی به معنای پنهان کردن معنایی و وانمودن
معنای دیگر است (مطلوب، 2000: 218 و 433). ابن قرقماس (فوت 882)  که کتابش
از کاملترین کتب بدیعی است، نیز همین نظر را دارد.  وی در توضیح ایهام
می­گوید که «لفظ مفرد» باید دو معنا داشته باشد که هر دو معنای حقیقی­اند،
یا یکی حقیقی است و دیگری مجازی (ابن قرقماس، 2007: 154).

از سوی دیگر، برخی از ادبای عرب، مانند  ابن رشیق، نویسندۀ العمده،
توریه را مانند کنایه شمرده­اند، از آن رو که گوینده در ظاهر چیزی
می­گوید، اما در واقع چیز دیگری منظور اوست.  یحیی بن حمزۀ علوی، نویسندۀ  الطراز، نیز بنا بر همین دلیل، توریه را مانند معمّا و لُغز و کنایه می­شمارد (عکاوی، 1996:
446).  سکاکی پس از ذکر تعریف ایهام – مانند تعریف ابن معتز –  آیۀ
«الرّحمنُ عَلَی العرشِ استَوی» (طه، 5) را مثال می­آورد (مطلوب، 2000:
435). البته زمخشری این جمله را «کنایه» از سلطنت خدا می­داند (زمخشری،
2001: ج3، 54). نیز برخی از نویسندگان امروزین کتب بدیع، در آیۀ «والسماء
بنیناها بأیدٍ» (الذاریات، 47) کلمۀ «أیدٍ» به معنای دست­ها را دارای ایهام
دانسته­اند، به دو معنای دست و قدرت (یاسین، 1997: 134). حاصل آنکه هر چند
اغلب بلاغت دانان نظرگاهی مانند ابن معتز دارند، اما اختلاف نظرهایی نیز
دیده می­شود.

گفتنی است ابن معتز در البدیع، ایهام را بر  چهار
نوع دانسته است: مجرده، مرشّحه، مبیّنه و مهیّأه. این تقسیم بندی انواع
ایهام، پس از ابن معتز تا به امروز مورد قبول و پیروی بلاغت دانان عرب بوده
است. توضیح  این انواع در ادامۀ مقاله خواهد آمد.

ابوبکر حَمَوی (فوت 837 هـ) بر آن است که پیشینیان چندان توجهی به این فن و زیبایی­های آن نداشته­اند. وی می­گوید:

«یقیناً توریه از برترین و با ارزش­ترین  ترفندهای ادبی است و
جادوی آن در دل­ها می­دمد و در آن درهای مهر و محبت را می­گشاید. فقط
لاغرهایِ نحیف، خورشید   ایهام را از پسِ ابرهای انتقاد آشکار کردند؛ و از
میان متأخران فقط توانمندان به سرچشمه­های پیشتازی­اش دست یافتند» (الحموی،
1304: 239).

 

5. تعریف ایهام در کتاب­های فارسی بدیع

این صنعت ادبی در ادب پارسی، با نام­های ایهام و توریه نامیده
شده است. توریه به معنای پوشاندن است. ایهام، در لغت به معنای «به وهم و
گمان افکندن» است و توریه به معنای «پوشاندن». ایهام، به نام­های توجیه،
تخییل و مغالطه نیز نامیده شده است. نخستین بار در حدایق السحر
رشید وطواط در سدۀ ششم بحثی در خصوص ایهام به زبان فارسی آمده است. وطواط
ایهام را چنین تعریف کرده است: «چنان بُوَد که دبیر یا شاعردر نثر یا نظم
الفاظی به کار برد که آن لفظ را دو معنی باشد، یکی قریب و      دیگر غریب و
چون سامع آن الفاظ بشنود، حالی خاطرش به معنی غریب رود و مراد از آن لفظ،
خود معنی غریب بُوَد» (وطواط، 1362: 39). این تعریف را کم وبیش همۀ
نویسندگان پس از وطواط آن را پذیرفته­اند و تکرار کرده­اند. شمس قیس رازی
در قرن هفتم (شمس قیس رازی، 1360: 355) رامی تبریزی در سدۀ هشتم (رامی،
1385: 58) نیز تعریف وطواط را برای ایهام ذکر می­کنند. رامی تبریزی تعریف
وطواط را نقل می­کند    و این نکته را می­افزاید که اگر ایهام سه معنا
داشته باشد، ایهام تام نامیده می­شود  (رامی، 1385: 58). تعریف کاشفی در
قرن نهم کم وبیش همان تعریف رشید وطواط  است، با این تفاوت که وی بیش از دو
معنی را نیز در ایهام محتمل دانسته است  (کاشفی، 1369: 109). محمود حسینی
در سدۀ دهم پس از ذکر همان تعریف وطواط، در شرح انواع ایهام، می­گوید که
ذکر «دو معنی» در تعریف ایهام از باب ذکر حداقل است، نه انحصار (حسینی،
1384: 174). آزاد بلگرامی در سدۀ دوازدهم کوشید که بلاغت هندی را در کتاب غزالان الهند بیان کند. در کتاب وی سخنی از ایهام و نظایر آن، نیامده است. 

محمد حسین گرکانی (فوت 1305 ش) ایهام و توهیم را معادل دانسته
است، اما توریه را جداگانه تعریف کرده است. وی توریه را این گونه تعریف
می­کند: «آن است که لفظ صاحب دو معنی را بیاورند و از آن معنی بعید اراده
کنند، چه آن دو معنی حقیقی باشند، یا یکی حقیقی و دیگری مجازی باشد»
(گرکانی، 1377: 184). وی در تعریف «توهیم» می­گوید: «آن است که در طیّ کلام
لفظی باشد که سامع از آن توهم معنی دیگر مشترک را نماید، یا گمان تصحیف،
یا اختلاف حرکت، یا اختلاف معنی را نماید». مثال­هایی که مؤلف در هر دو
مبحث می­آورد، نمونه­های ایهام هستند؛ با این تفاوت که ایهام تبادر را زیر
عنوان توهیم آورده و صنعت مستقلی شمرده است.

جلال‌الدین همایی نیز تعریف سنّتی ایهام را که ذکر شد، آورده
است؛ اما وی معتقد است که هر دو معنی قریب و بعید مراد است (همایی، 1364:
271).  محمد خلیل رجایی «توریه» را این گونه توضیح می­دهد: «این صنعت را
ایهام و تخییل نیز گویند و آن چنان است که در کلام لفظی آورند که دو معنی
داشته باشد یکی قریب و دیگر بعید و مراد معنی بعید باشد به معونۀ قرینۀ
خفیّه که آن را جز شخص فطِن درک نکند» (رجایی، 1372: 349). به این ترتیب،
وی قرینۀ پنهان و مخاطب زیرک را نیز جزء تعریف ایهام قرار می­دهد.

سیروس شمیسا ایهام را این گونه تعریف می­کند: «کلمه­ای در
کلام حداقل به دو معنی به کار رفته باشد» (شمیسا، 1381: 132). وی معنای دور
و نزدیک را معتبر می­داند، اما می­گوید تعیین معنای دور و نزدیک بر عهدۀ
شاعر است؛ مثلاً در شعر معروف حافظ:

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است        ببین که در طلبت حال مردمان چون است

«معنیِ نزدیک آدمیان است، نه مردمک چشم، اما حافظ معنی نزدیک را مردمک چشم تعیین کرده است» (همان).

تعریف میرجلال‌الدین کزّازی از ایهام، تفاوتی با تعریف رشید وطواط ندارد: به کارگیری

واژه­ای که بتوان از آن، دو معنا را دریافت: معنای نزدیک و
معنای دور؛ و نویسنده معنای دور را بیشتر در نظر دارد (کزازی، 1373: 128-
129). 

سید محمد راستگو در ایهام در شعر فارسی ایهام را
آوردن واژه­ای با دو یا چند معنی می­داند: یکی معنی نزدیک که مورد نظر نیست
و دیگری معنی دور که مقصود گوینده است (راستگو، 1379: 13)؛ اما وی در
ادامه، این تعریف را شایستۀ همۀ گونه­های ایهام نمی­داند، زیرا بر آن است
که گاه معنای نزدیک مقصود است، نه معنی دور؛ و گاه معانی برآمده از کلام با
هم مقصودِ گوینده اند. نیز گاهی پذیرش خوانش­های چندگانه موجب چندمعنایی
می­شود (همان: 14). این­ها نکات ارزنده­ای در مبحث ایهام است و نشانۀ دقت
او در نقص تعریف ایهام. با این حال وی تعریف ایهام را تغییری نداده­ است و
در هنر سخن آرایی نیز همان تعریف را ذکر می­کند: «ایهام یعنی
سخنور واژه یا عبارتی چندمعنایی را به گونه­ای به کار برد که خواننده نخست
گول خورد و معنایی را که مقصود نیست، گمان زند و پس از درنگ و تأمل از این
دام درآید و به معنی مقصود دست یابد» (راستگو، 1382: 233- 234). وی ایهام
تناسب، ایهام تضاد و ایهام جناس را زیر عنوان کلی «ایهام» آورده است و به
آنها شماره­های الف، ب، ج، داده است. هر چند وی تصریح نمی­کند، چنین
می‌نماید که وی این سه صنعت را زیر مجموعۀ ایهام گرفته است. وی با
بهره­گیری از تجربۀ پژوهش پیشین خود، چند صنعت دیگر نیز نام می­برد:
چندمعنایی، چندساختاری، چندپیوندی، چندگونه خوانی. 

ضمن بیان اینکه تحقیق­های ایشان در نوع خود ارزنده است،
مشکلاتی که در تعریف ایهام گفته شد، در تعاریف و تقسیم بندی ایشان باقی
است: قصد سراینده را چگونه می‌توان تعیین کرد؟  به علاوه دربارۀ تفاوت
ایهام با چندمعنایی (ایهام توازی) نیز این سؤال اساسی  برجاست. شاید در چند
نمونه بتوان مدّعای ایشان را اثبات کرد؛ اما در اغلب نمونه‌ها چنین نیست.
حتی در بسیاری از نمونه‌هایی که ایشان برای ایهام و معانی دور و نزدیک آن –
در هر دو کتابشان – ذکر کرده­اند، این تردید هست که معنای دور و نزدیک
برساختۀ خواننده و مفسّر شعر باشد. چرا ایهام تناسب و ایهام تضاد که هر یک
تعریف مستقل دارند و در آنها فقط یک معنای پذیرفتنی هست، زیرمجموعۀ ایهام
شمرده شده­اند؛ اما چند معنایی و چندساختاری زیر مجموعۀ آن نیستند؟ 

تقی وحیدیان کامیار نیز همان تعریف سنتی رایج را آورده است و
سه مثالی که  ذکر کرده نیز مبتنی بر دو معنایی واژه­اند. وی می­گوید که در
ایهام معمولاً معنای دور مورد نظر نویسنده است، اما در برخی از ایهام­ها
معنای دور و نزدیک وجود ندارد (وحیدیان کامیار، 1383: 123). 

 

6. اشکال­های تعریف سنّتی ایهام و  بازتعریف آن

نگارندۀ این مقاله بر آن است که موارد زیر در همۀ کتب یاد شده از قدیم تا جدید، مورد تردید جدی است:

1. ادعای پی بردن به نیّت مؤلف در متنی که ایهام دارد؛

2. اینکه آیا گوینده دو معنا را همزمان در نظر دارد، یا اینکه فقط یکی را؛

3. اینکه کدام یک از آن دو معنا دور است و کدام نزدیک؛

4. اینکه ایهام فقط ناشی از دو یا چندمعنایی کلمه باشد.

دلیل­هایی که برای این تردیدِ جدّی هست، عبارتند از:

1. بـررسی نمونه­هایی از ایهـام کـه گـاه ربطی بـه چند معنایی
واژگان نـدارنـد و بـه چگـونگـی خـوانش، ویژگی­هـای زبر زنجیری، ساختار
جمله و جـز این­ها مربوط­اند.

2. اینکه خواننده در خلق معنا با نویسنده مشارکت دارد؛ به ویژه در متنی که دارای ایهام است، این مشارکت بیشتر هم می­شود.

3. حتّی برخی از ایهام­ها ممکن است مورد نظر گوینده نبوده است
و دیگران آنها را کشف کنند. این سلسلۀ معانی اگر هم بی­پایان نباشد، دست
کم هیچ­کس نمی­تواند قاطعانه بگوید که آخرین سخن را دربارۀ متن ادبی دارای
چندمعنایی گفته است. ما نمی­دانیم در آینده چه معانی دیگری از شعر حافظ و
مولوی کشف خواهد شد؛ همچنانکه نویسندگان معاصر مطالبی ارزشمند در شناخت
لایه­های مختلف و پنهان اشعار این شاعران نوشته­اند که ای بسا برای
خوانندگان صد سال پیش روشن نبوده است. تحقیقات رولان بارت و بسیاری از
ناقدان ادبی دیگر دربارۀ تفاوت آثاری که    فقط بیانگر یک معنا هستند، با
آثاری که افق معنایی را برابر خواننده می­گسترند و نقش ابهـام و چند لایگـی
در خوانش اثـر ادبی (بارت، 1387: 59- 66)، مؤیـد ایـن مطلب است.

4. گاهی معنای دور و نزدیک مطرح نیست. دوری و نزدیکی معنا، با
توجه به ذهن مخاطب مطرح می­شود و نسبی است. در مقام عمل، گاهی آن معنا را
که یک مخاطب معنای نزدیک می­شمارد، دیگری آن را معنای دور می­داند. گاهی
نیز هر دو معنا همزمان در ذهن مخاطب می­نشیند. پس، در تعریف ایهام، دوری و
نزدیکی معانی شرط نیست؛ بلکه نفس چند معنایی شرط است.

5. در تعریف ایهام، تفاوتش با ابهام به طور منطقی و جامع و
مانع دیده نشده است. در جمله­هایی نظیر جمله­های زیر، چند معنایی هست، اما
نه ایهام، بلکه ابهام وجود دارد:

من یکی از دستگاه­های مذکور را تحویل نداده­ام.

دو معنا دارد: فقط یکی از دستگاه­ها را یا هیچ یک از آنها را.

من با رئیسم پس از بازگشت از سفر دیدار کردم.

دو معنا دارد: پس از بازگشت من از سفر، یا پس از بازگشت رئیسم از سفر.

برخی از نویسندگان فرق ابهام و ایهام را در عمدی یا غیر عمدی
بودن چند معنایی دانسته­اند. صفوی، ابهام را هر گونه چند معنایی غیر عمدی
می­داند (صفوی، 1379: 222). این تعریف چند اشکال دارد: یکم آنکه عمدی بودن
یا نبودن چند معنایی، به قصد گوینده بستگی دارد و در موارد متعدد تشخیص
عمدی یا غیر عمدی بودن آسان نیست. حتی در آثار ادبی ممکن است ایهام به طور
تصادفی پدید آمده باشد. مثلاً در این شعر:

خـور و خـواب تنهـا طـریق دد است           بـر ایـن بـودن آییـن نـابخرد است

(سعدی، بوستان)

مصـراع نخست، چند گـونـه خوانده می­شـود و چند معنا دارد: 1-
خور و خوابِ تنها: خوردن و خوابیدن بدون معنویات، کار درنده است (تنها صفت
برای خور و خواب) 2- خور و خواب، تنها طریقِ دد است: یگانه راه زندگی دد
است (تنها صفت برای طریق) 3- خور و خواب، تنها، طریق دد است: تن­پروری فقط
شیوۀ زندگی دد است و شیوۀ زندگی انسان نیست (تنها قید برای جمله). آیا
می­توان مطمئن بود که ایهام در این بیت سعدی عمدی است؟ همچنین در بسیاری از
متون ادبی دیگر، پی بردن به قصد مؤلف در زمان پدید آوردن متن، آسان نیست.

پس، در شعر و متون ادبی ممکن است چندمعنایی بعدها با توجه به
دیدگاه­های مفسّران در نظر گرفته شود. طبق نظریات هرمنوتیکی جدید، خواننده
در خلق معنای اثر با نویسنده شریک است. به راستی در برخی از موارد نمی­توان
قاطعانه حکم کرد که نویسنده قصد ایجاد چند معنایی داشته است، یا نه.

از سوی دیگر، گاهی چندمعنایی کلامی، عمدی و به قصد فریب مخاطب
است. مثالش آن است که کسی یکی از جمله­های یاد شده را در گزارشی بنویسد و
هدفش فریب مخاطب باشد. مثلاً جملۀ مبهم یاد شده در بالا را در گزارش یا
قراردادی بنویسد و منظورش آن باشد که مخاطب به­درستی نداند که وی هیچ یک از
دستگاه­ها را تحویل نداده است یا فقط یکی از آنها را (برای تفصیل نگ.
چناری، 1389 الف: 151- 170).

پس وجه اصلی در تفاوت ابهام کلامی و ایهام، جنبۀ
زیبایی­شناختی است، نه عمدی یا غیر عمدی بودن. وقتی ابهام در متون گزارشی و
رسمی رخ می­دهد، معمولاً یا غیر عمدی است، یا عمدی و به قصد فریب مخاطب.
البته جنبۀ زیبایی شناختی هم در آن مطرح نیست.

از این روی، ابهامِ کلامی را باید این­گونه تعریف کرد: هرگونه
چندمعنایی غیرعمدی یـا بـه قصد فریب مخاطب کـه جنبۀ زیبایی­شناختی نداشته
باشد، ابهام نامیده می­شود.

تذکر: ابهام، به معنایی که در آثار ناقدان ادبی مانند امپسون (Empson ,1949) و سون پنگ سو (Su, 1977)
مطرح شده است، مقولۀ دیگری است که آن را ابهام ادبی (در مقابل ابهام
کلامی) می‌نامیم.  این موضوع خارج از بحث مقالۀ حاضر است و در مقاله‌ای
دیگر باید به آن پرداخت.

با توجّه به همۀ ملاحظات یاد شده، تعریف ایهام  این است: هر
گونه چند معنایی در واژه، نحو، خوانش یا ویژگی­های زبر زنجیری که جنبۀ
زیبایی­شناختی داشته باشد، ایهام نامیده می­شود.  

 

7. انواع ایهام در کتب بدیع

نخست باید دانست که در این گفتار، «ایهام تناسب»، «ایهام
تضاد»، «استخدام» و دیگر صناعاتی که از فروع بحث چند معنایی­اند، مورد
توجّه نیست؛ زیرا هر یک از این صنایع، خود نام دیگر و تعریف دیگری دارند.
در بلاغت عربی، یک صنعت دیگر نیز به نام «ایهام تأکید» وجود دارد و آن
عبارت است از تکرار پیاپی واژه­ای، به طوری که مخاطب بپندارد تکرار برای
تأکید است، در حالی که تکرار برای تأکید نباشد و جزئی از معنای جمله باشد.
مثالش این جملۀ قرآن است: «لمسجدٌ أسّسَ عَلی التّقوی مِن أوّلِ یَومٍ أحقّ
أن تقومَ فیهِ، فیهِ رِجالٌ یُحبّونَ أن یَتََطهّروا واللهَ یُحِبّ
المُطهّرین» (قرآن کریم، توبه: 108) (مطلوب، 2000: 219).

بـرای ایـهـام در بـرخـی از کتاب­هـای بـدیـع، انـواعـی ذکـر
شـده اسـت. در ادامـه، ایـن انـواع و کتاب­هـایـی را کـه بـه آنها اشـارت
داشـتـه­انـد، ذکـر مـی­کنیـم:

7.1. ایهام مجرّده (مجرّد)

به ایهامی گفته می­شود که همراه با آن مناسبات و ملائماتِ هیچ
یک از دو معنای نزدیک و دور نیامده باشد؛ « مثل: الرّحمَنُ عَلَی العرشِ
استَوی که مراد از استواء در آن استیلاء است، یعنی استولی علی العرش؛ و این
معنی بعید است؛ و معنی قریباین لفظ استقرار بر جسم است؛ در حالی که
ملائمات هیچ یک از این دو معنی با لفظ استوی مذکور نیست» (رجایی، 1372:
349). البته گفتنی است امروزه طبق تعاریف رایج در بدیع، لفظ «استوی» در آیۀ
مذکور را ایهام نمی شمارند ؛ بلکه استعاره می­دانند­؛ استعارۀ تبعیه که
استعارۀ فعلی است.

مثال فارسی ایهام مجرّد :

خـوش آن دم کـه بـا یـار گیـرم کنـار           کـه گـردد خلاص از غم ایـن جـان زار

از لفظ «کنار» دو معنی فهمیده می­شود: 1- دست در آغوش
کردن(معنی قریب) و  2- کناره گرفتن از مردم (معنی بعید). «و مراد آن است
بنا بر قرینۀ خفیّه؛ و آن این است که خلاصی از غم و الم جز به انقطاع از
اهل عالم میسّر نمی­شود » (حسینی، 1384: 174) (نیز نگ: کزّازی، 73: 129).

7.2. ایهام مرشّحه ( مرشّح/ مقارن)

ایهام مرشّحه آن است که ایهام همراه باشد با ملائمات و مناسبات معنای قریب، مانند:

سـوی نخلـی کـه از مـهـرش حـزینـم           روم صــد بــار و یک بــارش نبـیـنـم

لفظ «یک بار» دو معنا دارد: 1- یک دفعه (معنی قریب) و 2- یک
میوه. «و این معنی بعید است این­جا؛ و مراد این معنی است، بنا بر قرینۀ
خفیّه؛ و آن این است که از محبوب به نخل تعبیر واقع شده؛ و اگر مراد معنی
قریب بودی، مناسب آن بود که از او به ماه تعبیر واقـع شـود کـه مناسب لفظ
مهـر اسـت» (حسینی، 1384: 175) (نیز نگ: کزازی، 1373: 132).

7.3. ایهام مبیَّنه (آشکار)

ایهام مبیَّنه آن است که ایهام همراه باشد با ملائمات و مناسبات معنای بعید، مانند این بیت :

بـه راستی که نه همبازی تو بودم من           تو شوخ دیده مگس بین که می­کند بازی

(سعدی، کلیّات)

«مراد از بازی در بیت دوم معنی بعید و آن، باز به معنی پرندۀ
شکاری است، نه معنی قریب که لعب باشد؛ و مگس از ملائمات معنی بعید
می­باشد.» (رجایی، 1372: 351). (نیز نگ: کزازی،1373: 131).

7.4. ایهام تام

محمود حسینی دانشمند سدۀ دهم ق برآن است که هر گاه از لفظی
بیش از دو معنا فهمیده شود، به گونه­ای که برخی قریب به ذهن و برخی بعید از
آن باشد، ایهام تام نامیده می­شود. مانند این شعر:

آن شـوخ کـه اهـل عـشـق بسیار کُشـد           آن نـوع کشـد کـه شحنه عیّار کشـد

بی­خـانه و بی­خـواب بـه کـویـش گـردم           تـا رحـم کنـد بـر مـن و بیدار کشـد

بیدار: 1- بی­خانه 2- بی­خواب 3- بی­دار (دار،  وسیلۀ اعدام).
وی می­گوید که معنی بعید از فهم همین معنای سوم است و مراد همین معنی است
با توجه به  قرینۀ خفیّه که حاصل معنای بیت نخست است (حسینی، 1384: 175)
(نیز نگ: رامی، 1385: 58).

7.5. ایهام ذوالوجوه

اگر ایهام بیش از سه معنی داشته باشد، آن را ایهام ذوالوجوه می­نامند (کاشفی، 1369: 110). مانند این بیت :

پیلتن شاهیّ و بسیار است بارت بر سریر           زین مرنج، ای ابر و باغ! ار گویمت: بسیار بار

که از لفظ «بسیار بار» هفت معنا می­توان فهمید: بسیار بارنده،
بسیار ثمره، بسیار ببار، بسیار نیکوکار، بسیار دفعه، بسیار بار دهنده (بار
دادن: اجازۀ ورود به دربار شاه)، گران و ثابت قدم (همان: 111).

7.6. ایهام مهیّأه

ایهـام مهیّأه بـه ایـهـامی گفته مـی­شـود کـه در دو لـفـظِ
دارای ایهـام تحقق یـابـد؛ بـه گـونـه­ای کـه بـدون هـر یـک از ایـن دو
لـفـظ، ایـهـام تـحـقـق نپذیـرد. مـانـنـد:

ایّها المنکحُ الثریّا سُهَیلاً           عَمرَکَ الله کیفَ یَلتقیانِ؟

هیَ شامیّة اذا مَا استقلّت          و سهیلٌ إذا استقلّ یَمانِی

(ابن معتز، 2001: 106- 107). یعنی: ای به نکاح در آورندۀ
ثریّا با سهیل، خدا عمرت بدهد، چگونه این دو به هم می­رسند؟! (ثریا: صورت
فلکی خوشۀ پروین و نیز نام دختری زیبا اهل شام که شاعر دوستش می­داشت؛
سهیل: نام ستاره­ای و نیز نام پسری اهل یمن) ثریا هر گاه طلوع کند، از شام
است، در حالی که سهیل هر گاه طلوع کند، از یمن است. توضیح آنکه آن دختر اهل
شام (سوریه) بود و آن پسر، اهل یمن. ستارگان مذکور نیز از همان جانب که
گفته شده، در عربستان طلوع می­کنند و شاعر از این نکته بهره برده کرده است.

ایهام مهیّأه را ابن معتز به کار برده، اما در بدیع فارسی
مطرح نشده است. شاید آنچه را سید محمد راستگو «ایهام شبکه­ای» می­نامد،
بتوان معادل ایهام مهیأه دانست. از نظر وی، ایهام شبکه­ای آن است که سخن
دارای چند محور ایهام به هم پیوند یافته باشد، به طوری که هر محور بر پایۀ
محور پیشین شکل بگیرد (راستگو، 1379: 108).

 

8. انواع پیشنهادی ایهام

با ملاحظۀ نمونه­های ایهام در ادب پارسی، درمی­یابیم که انواع
ایهام بسیار فراتر از تقسیم­بندی­های پیشینیان است. این امر ناشی از محدود
کردن ایهام در چند معنایی واژگان و در نظر گرفتن نیت شاعر است. انواعی که
در مقالۀ حاضر به آن توجه شده است، بر اساس نگاه زبان­شناختی به بلاغت است.
این انواع ما را یاری می­رساند تا انواع ایهام را فراتر از چند معنایی
واژگانی، به طور علمی و دقیق تشخیص دهیم.

در طرح حاضر، مهم­ترین انواع ایهام عبارتند از:  ایهام
واژگانی، ایهام نحوی، ایهام گروهی، ایهام ساختاری، ایهام مرجع ضمیر، ایهام
حذف، ایهام خوانشی و ایهام زَبَر زنجیری.  

این طرح بر اساس نمونه­های واقعی و استقراء نگارنده در ادب
پارسی، تدوین شده است و البته قـابل تکمیل است؛ زیرا بدیهی است که استقراء
تـام نبوده است. امیدواریم که در آینده این طرح راهگشـا باشد و بتوانـد با
یاری صـاحب­نظـران کـامـل گـردد. می­تـوانستم بـر ایـن طـرح، طبق اطلاعـات
زبانشناختی خـود عناصری بیفزایـم، یـا بـه شیوۀ بـرخی از نویسندگـان قدیم و
جدید، برای مدعایِ خـود شـاهد مثال­هـایی بسـازم یـا بسرایـم! امـا ایـن
شیوه­هـا، علمی بـه نظر نمی­رسد.

ایهام واژگانی – واژگانی

ایهام واژگانی – اصطلاحی

ایهام واژگانی – نام خاصی

 

ایهام گروهی

ایهام ساختاری

ایهام تحلیل دستوری

ایهام مرجع ضمیر

 

ایهام حذف

 

ایهام واژگانی

 

ایهام شبکه ای

 

انواع ایهام

 

ایهام نحوی

ایهام زبر زنجیری

 

ایهام خوانشی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

­

8.1. ایهام واژگانی

ایهام واژگانی ممکن است میان معانی مختلف یک واژه باشد، یا
میان معنای واژه و معنای اصطلاحی و ترکیبی آن، یا میان معنای قاموسی واژه و
نام خاص. اکنون برای هر یک از این انواع مثال­هایی می­آوریم:

8.1.1. ایهام واژگانی- واژگانی

آن کـه ابروی هلال عید را طـاق آفرید           طـاق ابروی تو را بسیار بهتر بسته است

(صائب، دیوان)

طاق: 1- مثل طاق، کمانی شکل 2- یگانه و بی نظیر.

خـاک گردیدیم، اما رمز دل نشکافتیم           در پی ایـن دانـه چندین آسیا بی­آب شد

(بیدل، دیوان)

بـی­آب: 1- بـدون آب 2- بـی­آبـرو. دانـه : 1- استـعـاره از رمـز و راز 2 – حبـة القلـب

8.1.2. ایهام واژگانی- اصطلاحی

ایهام واژگانی- اصطلاحی بـه ایهامی گفته می­شود که یک معنای
آن معنای قاموسی و معنای دیگرش، اصطلاح، یا کنایۀ شناخته شده­ای باشد.
مانند:

دوش آمـد و دادِ دل سـرمـستـم داد           یک عـشـوه نـداد و بـوسه پـیوستـم داد

پـس دستـم داد تـا ببوسـم دستش            ایـن کـارِ نکو نگـر کـه چـون دستـم داد

(عطار، مختارنامه)

دستم داد: 1- با من دست داد (معنای واژگانی) 2- برایم اتفاق افتاد (معنای اصطلاحی).

دور بـاطـل اسـت سـعـی بـی صـفـا           رقــص بـسـمـل اسـت ایــن تـلاش­هــا

(قیصر امین­پور، دستور زبان عشق)

دور باطل: 1- گردش بیهوده 2- اصطلاح منطقی، یعنی مانند دور
باطل است سعی بی صفا: 1- تلاش بی اخلاص 2- اشاره به سعی– حرکت-  بین صفا و
مروه که از اعمال حج است. راه پوییدن در غیر این مکان، به منزلۀ حج
پذیرفتنی نیست. در این معنا تشبیه وجود دارد (چناری، 1389ب: 76).

8.1.3. ایهام واژگانی- نام خاصی

ایهام واژگانی نام خاصی، به ایهامی گفته می­شود که یکی از دو
معنایش معنای قاموسی واژه باشد و معنای دیگرش، نام خاص. به این نوع از
ایهام، محمد راستگو اشاره کرده است (راستگو، 1379: 111)، اما وی نام را به
طور مطلق در نظر گرفته، نه نام خاص را؛ چنانکه افزون بر نام اشخاص،
مکان­ها، کتب و دیگر نا­م­های خاص؛ نام حیوانات، حروف، مهره­های شطرنج و
اعضای بدن را نیز در این گروه نهاده است.  اکنون چند مثال از این گروه
می­آوریم:

چـون نای بی نوایم از این نای بی نوا           شـادی ندید هـیـچ کـس از نـای بی نـوا

(مسعود سعد سلمان، دیوان)

نای : 1- نی  2- نام قلعه­ای که مسعود سعد در آن زندانی بوده است. نوا : 1-  آواز و صدا  2- ساز و برگ، توشه.

چمن خاک است، چون نسرین نباشد           شکـر تـلخ اسـت، چـون شیـرین نباشـد

(نظامی، خسرو و شیرون)

شکر: 1- مادۀ غذایی معروف 2- نام معشوق خسرو پرویز؛  شیرین: 1- صفت در مقابل تلخ  2- نام معشوق خسرو پرویز.  

8.2. ایهام نحوی

بـه هـر نـوع ایهـامی کـه نـاشی از روابـط دستـوری اجـزای عبـارات یـا عنـاصـر جمله

بـا یـکـدیـگـر بـاشـد، ایـهـام نـحـوی گـفـتـه مـی­شـود. ایهـام نـحـوی انـواعـی دارد:  

یکم- ایهام گروهی. ایهام در سطح عبارات.

دوم-  ایهام ساختاری. ایهام در ساختار جمله که خود شامل ایهام تحلیل دستوری، ایهام در مرجع ضمیر و ایهام حذف است.

8.2.1. ایهام گروهی

ابهامی که در سطح عبارت رخ می­دهد، ابهام گروهی نامیده
می­شود. عبارت حداقل دو جزء دارد و ممکن است اجزای بیشتری داشته باشد.
عبارت­های ایهام­­دار در فارسی اغلب یا عبارت اضافی (مضاف و مضافٌ الیه)
هستند، یا وصفی (موصوف و صفت) یا ترکیبی از این دو یا عبارت فعلی. نیز
البته اضافه، خود انواعی دارد (مانند ملکی، تخصیصی، فرزندی، تشبیهی،
استعاری، جنسی، بیانی) و ممکن است ایهام میان این انواع باشد، مثلاً ایهام
میان وصفی یا اضافی بودن ترکیب باشد. مثال:

ای کبکِ خوش خرام که خوش می­روی به ناز           غـرّه مشو کـه گربۀ زاهد نماز کرد

(حافظ، دیوان)

گربۀ زاهد: 1- ترکیب وصفی، گربه­ای که زاهد است 2- ترکیب
اضافی، اضافۀ ملکی. اشاره به زاهدی که گربه­ای را تربیت کرده بود که همراه
با وی نماز می­گزارد (راستگو، 1379: 294).

8.2.2. ایهام ساختاری

ایهام ساختاری، ایهام در سطح جمله است و چنانکه گفته شد، سه
نوع مهم دارد: ایهام نقش دستوری، ایهام مرجع ضمیر و ایهام حذف. اینک
نمونه­هایی از هر نوع می­آوریم:

8.2.2.1. ایهام تحلیل دستوری

به ایهامی گفته می­شود که در اثر تحلیل دستوری متفاوت در  یک
یا چند عنصر جمله، یا تفاوت در نقش دستوری برخی از اجزای جمله پدید می­آید.
مانند:

چـو سـرو در چمنی راست در تصـوّر مـن           چه جای سرو که مانند روح در بدنی

(سعدی، کلیّات)

راسـت: 1- بـه درستی، یقیناً (قیـد جملـه)ً 2- مستقیـم و بی­انحنـا (صفـت سـرو).

            باید دم تمامـی درها را دید

            باید هوای پنجره‌ها را داشت

            زیرا بدون رابطه/ با این هوا

            یک لحظه هم نمی­شود این جا نفس کشید  (قیصر امین­پور، آینه­های ناگهان)

ایهام در سطر نخست واژگانی اصطلاحی است: 1- دم در، نزدیک در
2- دمِ کسی را دیدن، یعنی با کسی رابطۀ پنهان برقرار کردن، به قصد یاری
گرفتن. در سطر دوم، هوای پنجره­ها دو معنا دارد: 1- هوای تازه که از پنجره
می­آید 2- هوای کسی را داشتن، یعنی طرفداری یا طرفداری نامحسوس. «هوا» نیز
ایهام دارد: 1- فضا، هوای تنفس 2- عشق. گذشته از این ایهام­ها، معلوم نیست
که در تحلیل دستوری دو سطر آخر، «با این هوا» به کدام قسمت جمله مرتبط است:
1- بدون رابطه با این هوا، … 2- بدون رابطه، با این هوا …  (چناری،
1389ب: 77).

8.2.2.2. مرجع ضمیر

به ایهامی گفته می­شود که ناشی از نامعلوم بودن مرجع ضمیر باشد. به عبارت دیگر، برای یک ضمیر، چند مرجع بتوان در نظر گرفت. مانند:

قـاصد منزل سلمـی کـه سلامت بـادش           چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند

(حافظ، دیوان)

«ش» در بادش به قاصد منزل سلمی برمی­گردد، یا به سلمی؟  این
بیت ایهام حذف هم دارد: قاصدی که قصد منزل سلمی دارد، یا قاصدی که از منزل
سلمی می­آید؟ «به سلامی» از سلمی برای ما، یا از ما برای سلمی (راستگو،
1379: 285).

8.2.2.3.  ایهام حذف

ایهامی که در اثر حذف بخشی از جمله پدید آمده باشد، ایهام حذف نامیده می­شود. مانند:

حاکم بغداد حکمی کرد و می­باید شنید           تـا که او باشد، نباید کرد لعنت بر یزید

(صائب، دیوان)

گفته می­شود وقتی صائب  تبریزی برای زیارت عتبات عالیات به
عراق رفته بود و شنید که حاکم بغداد لعن بر یزید را ممنوع کرده است، شعر
بالا را سرود. معانی مصرع دوم: 1- تا او زنده و حاکم است، یزید را نباید
لعنت کرد 2- تا او هست، یزید را نباید لعنت کرد، بلکه او را باید لعن کرد
(او از یزید هم بدتر است).  ایهام شعر وقتی است که یک بخش در ادامۀ معنای
مصراع دوم در نظر بگیریم.

افسوس کـه سی پارۀ ایـن مـاه مبارک           از دست بـه یکبـار چو اوراق خزان رفت

(صائب، دیوان)

سی پاره: 1- سی جـزء، سی روز  2- سی جـزء قرآن. معمولاً واژۀ «قرآن» در چنین

 عبـارتی حـذف مـی­شـود و صـائـب از ایـن ویـژگی بـرای خلق ایهـام بهـره برده است.

هم از خبـث نـوعـی در آن درج کـرد           کــه نــاچــار فــریــاد خـیــزد ز درد

(سعدی، بوستان)

مصراع دوم ایهام حذف دارد و بر دو معناست: 1- فریاد و
یاوه­گویی او از بیماری درونی او حکایت دارد 2- چنان خبیثانه سخن گفت که
ناچار فریاد انسان (من) دردمندانه بلند می­شود. در مصراع دوم، اگر «از او»
یا «از مخاطب او» را محذوف به قرینۀ معنوی بدانیم، معنا فرق می­کند.

8.3. ایهام خوانشی

به هر نوع ایهامی که ناشی از اختلاف حرکات (مصوّت­های کوتاه)،
یا در اثر ترکیب کردن یا نکردن عناصری از جمله باشد، ایهام خوانشی گفته
می­شود. ایهام خوانشی، گاهی با دیگر انواع ایهام همراه است. مانند:

بـه کــه نـالـم کــه انـدر نـسـل آدم           بـدیـدم آدمـی خـویــی نـمـانـده ست

 (خاقانی، دیوان)

که: 1- کِه (ke): چه کسی؟ 2-  کُه (koh): کوه. در کوه نالیدن،
یعنی از شدت تنهایی، مردم را ترک کردن، نالیدن در کوه تا پژواک صدای خود
را بشنوی.

عـالـم اسـرار عـشـقـی، یـا حسـیـن           ســرور و ســالار عـشـقـی، یـا حسـیـن

 (محسنی دزفولی، به سوی مبدأ)

عالم: 1- عالَم: جهان. عالمِ اسرار عشق، یعنی جهان رازهای عشق.  2- عالِم: دانا.

8.4. ایهام زَبَر زنجیری

بـه ایهامی گفته می­شود کـه در اثـر عنـاصـر زبـرزنجیـری کلام
پـدیـد آمـده بـاشـد. ویـژگـی­هـای زبـرزنجیـری کلام عبـارتـنـد از: تکیـه
(stress)، آهنگ، درنگ (مکث)، لـحـن. جملـۀ زیـر بـا آهنگ تعجبـی یک معنـا
دارد و بـا آهنگ پرسشی، معنای دیگر:

بـفـروختـه دیـن بـه دنیی از بی­خردی           یوسف که به ده درم فروشی، چه خری

 (سعدی، کلیّات)

چه خری: 1- چقدر خر هستی! 2- (با پول آن) چه می­خری؟

زین همه گـوهـرِ منظوم که بنمود عماد           حاصل آن است که کارش به نظامی نرسید

(عماد فقیه، دیوان)

در واژۀ «نظامی»، اگر  تکیه بر هجای نخست باشد، به معنای «نظم و انسجام» است

 و اگر تکیه بر  هجای آخر باشد، منظور نام نظامی گنجه­ای است. این مثال، ایهام واژگانی-  نام خاصی نیز دارد. 

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است          زان رو سپـرده­انـد به مسـتی زمـام مـا

(حافظ، دیوان)

در مصراع دوم واژۀ «مستی»، بسته به اینکه تکیه روی هجای نخست یا دومش باشد، دو معنا دارد: 1- یک مست 2- مست بودن.

یادآوری: در برخی از نمونه­های ایهام، دو یا چند نوع از ایهام
وجود دارد، یا آن را می­توان جزء دو یا چند نوع مختلف شمرد. این امر
منافاتی با تقسیم­بندی انواع ایهام ندارد.

 

9. نتیجه

با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، نتیجه می­گیریم که تعریف
ایهام از نخستین منابع در زبان عربی (سدۀ چهارم)  تاکنون دچار تحوّل اساسی
نشده است، حال آنکه تعریف سنتی ایهام، جامع، مانع و دقیق نیست. جامع نیست،
چون ایهام در سطح جمله، ایهام ناشی از تفاوت آهنگ کلام، ایهام ناشی از حذف و
برخی دیگر از انواع ایهام را در بر نمی­گیرد. مانع نیست چون نمونه­های
ابهام را – که جنبۀ زیبایی شناختی ندارند – نیز در بر می­گیرد. دقیق نیست،
چون نمی­توان معنای دور و نزدیک را به­درستی تشخیص داد و در عمل، بارها در
معنای نزدیک و دور که امری نسبی است، اختلاف نظر پیش می­آید؛ و چون
سلیقه­ای است، طبعاً علمی نیست.

با توجّه به این مشکلات، تعریف پیشنهادی ایهام این است: هر
گونه چند معنایی در واژه، نحو، خوانش یا ویژگی­های زبر زنجیری که جنبۀ
زیبایی­شناختی داشته باشد، ایهام نامیده می­شود. 

در خصوص انواع ایهام نیز تا پیش از دوران اخیر، تقسیم­بندی­هایی بوده است که از کتاب البدیع
ابن معتز، نوشته شده در سدۀ چهارم به زبان عربی آغاز می­شود و تا روزگار
معاصر نیز همان تقسیم بندی تکرار شده است. کتاب­های بدیعی معاصر برخی به
انواع ایهام اشاره می­کنند، مانند معالم البلاغه محمد خلیل رجایی و بدیع  کزّازی. برخی دیگر تقسیم­بندی­هایی برای انواع ایهام ذکر نمی­کنند، مانند: فنون بلاغت و صناعات ادبی جلال‌الدین همایی،  نگاهی تازه به بدیع سیروس شمیسا و بدیع از دیگاه زیبایی شناسی وحیدیان کامیار. هنر سخن آرایی
سید محمد راستگو، هر چند تعریف سنتی ابن معتز را حفظ کرده است، اما تقسیم
بندی او متفاوت است: ایهام تناسب، ایهام تضاد و استخدام را جزء انواع ایهام
شمرده است؛ اما از سوی دیگر با ذکر صنایعی مانند چندمعنایی و چندرویه
آرایی، به انواع دیگری از ایهام توجه کرده است.

در پژوهش حاضر، بر طبق تعریف جدیدی که از ایهام به دست داده
شده


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top