یک شمع دارد عاشقان آن هم علی مرتضا
یک شمع دارد عاشقان
آن هم علی مرتضا
یک قبله دارد عارفان آن هم علی مرتضا
یک روح دارد شیعیان آن هم علی مرتضا
یک نابغه دارد زمان آن هم علی مرتضا
یک کعبه دارد اهل جان آن هم علی مرتضا
یک پیر دارد پیروان آن هم علی مرتضا
سیر الی الله راه او ، روشن دل آگاه او
قرآن کتاب الله او ، مهدی تجلیگاه او
آه یتیمان آه او ، عالم نمایشگاه او
مسجد شهادتگاه او ، کعبه ولادتگاه او
عباس خاطر خواه او ، استاد دانشگاه او
یک یار دارد بی کسان آن هم علی مرتضا
دور از طرب ، در تاب و تب
هر نیمه شب ، با ذکر رب
می برد او نان و رطب ، بهر یتیمان عرب
بهجت اثر ، احمد سیر ، قرص قمر ، هم داور و هم دادگر
هم نامور ، هم تاجور ، هم صاحب تیغ دو سر
ریزد زتیغ خود شرر ، در خرمن هر خیره سر
یک یل فقط دارد یلان آن هم علی مرتضاست
حصن حصین ، یعسوب دین ، سنگین متین و آهنین
بنت اسد را نازنین ، ناز آفرین را آفرین
شد قبله اهل یقین ، مولا امیر المومنین
یک قبله دارد فاطمه آن هم علی مرتضاست
او خصم اشرار است و بس ، آگه ز اسرار است و بس
حق را طرفدار است و بس ، او قاسم النار است و بس
سردار و سالار است و بس ، تنها علمدار است و بس
محبوب دادار است و بس ، مولای ابرار است و بس
یک پادشه دارد جهان آن هم علی مرتضاست
مجمر ازو ، عنبر ازو ، ساقی ازو ، ساغر ازو
کشور ازو ، لشگر ازو ، خیبر ازو ، سنگر ازو
مسجد ازو ، منبر ازو ، مقداد ازو ، بوذر ازو
عباس ازو ، زینب ازو ، اصغر ازو ، اکبر ازو
آن درگهی که پایه اش از عرش اعظم برتر است
دولت سرای شاه دین سلطان علی موسی الرضاست
شعر غدیر _ اشعار عید ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام
مولا اگر نبود،ولايت نداشتيم
روز حساب، باب شفاعت نداشتیم
عاشق نمي شديم اگر مرتضي نبود
نسبت به اهل بيت ارادت نداشتيم
عشق علي كه قسمت هركس نمي شود
سلمان اگر نبود، سعادت نداشتيم
مولا اگر نبود، عجم سرشكسته بود
ما غيراز او اميد حمايت نداشتيم
اسلام ما نتيجه ي لبخند مرتضي است
با زور تيغ ، ميلِ هدايت نداشتيم
مولا اگر نبود، ري از دست رفته بود
تاريخ هشت سال رشادت نداشتيم
اين انقلاب بي مددش پا نمي گرفت
شور قيام و شوق شهادت نداشتيم
ما از دعاي خيرِ علي رزق مي خوريم
اين طور اگر نبود، روايت نداشتيم
رونق نداشت حجره ي انصاف هايمان
بركت به كار و كسب تجارت نداشتيم
شبهاي جمعه گريه مان ارث مرتضي است
ما بي كميل حال عبادت نداشتيم
محشر كه دست مردم سرگشته خالي است
بيچاره مي شديم ؛ ولايت نداشتيم
سروده وحید قاسمی
***
دلها اگر که بال برای تو میزنند
هر شب سری به سمت سرای تو میزنند
جبریل میشوند تمام کبوتران
وقتی که بال و پر به هوای تو میزنند
از وصله های کهنه نعلین خاکی ات
پیداست سر به سوی خدای تو میزنند
هر شب فرشته ها که به معراج می روند
دستی به ریشه های عبای تو میزنند
بینند اگر خیال تو را بت تراش ها
تا روز حشر تیشه برای تو میزنند
بر سینه ام نوشته خدا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد
وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد
فصل ظهور نفس رسالت رسیده است
میخواهد ازخدای به گامش توان دهد
باید سه روز صبر کند در غدیر خم
تا که به روی منبری از دل اذان دهد
میخواست حق که آینه ای در برابر …
… آئینه تمام نمایش مکان دهد
میخواست حق که عین نبی را عیان کند
میخواست حق که دست خودش را نشان دهد
شوری میان عرصه ی محشر بلند شد
دست علی به دست پیمبر بلند شد
وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند
جنگاوران معرکه ها در به در شوند
وقتی غضب کند همه در خاک میروند
گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند
چشمش اگر به پهنه میدان نظر کند
گردن کشان دهر همه بی سپر شوند
از ضرب ذوالفقار، خدا فخر می کند
سرهای بی شمارِ جدا بیشتر شوند
فرقی نمی کند که یسار است یا یمین
آنقدر سر زند که دو سر، سر به سر شوند
این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است
این شیر ، شیر حضرت حق است حیدر است
سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم
موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم
وقتی که حرف ؛حرف ولایت مداری است
ما دم ز غیر، تا دم آخر نمی زنیم
وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست
سنگ کسی به سینه باور نمیزنیم
فصل بصیرت است به جز با لوای او
حتی قدم به صحنه محشر نمی زنیم
ما را فقط به پای ولایت نوشته اند
ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم
با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم
ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم
عطری بده که غنچه نیلوفرم کنی
تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی
اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد
پروانه آفرید که خاکسترم کنی
دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش
روزی مرا بگیری و انگشترم کنی
من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم
بهتر همان که آینه دیگرم کنی
نان جوئی به دست تو دیدم چه میشود….
…هم سفره غلام خودت قنبرم کنی
همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز
دستی کشی به روی سرم سرورم کنی
آقا نظر به چشم تر مادرم نما
بوی محرم آمده عاشق ترم نما
سروده حسن لطفی
***
اي به خلق از خلق اولیٰ یا امیرالمؤمنین
وي به جن و انس مولا یا امیرالمؤمنین
خلق بیتو قطرة از هم جدا افتادهاند
با تو میگردند دریا یا امیرالمؤمنین
کیست جز تو باء بسم الله رحمان الرحیم
در کتاب حق تعالی یا امیرالمؤمنین
از خدایی با خدایی تا خدایی در خدا
اي خدا را عبد اعلا یا امیرالمؤمنین
در شب معراج بر گوشش رسید آواي تو
هر چه احمد رفت بالا یا امیرالمؤمنین
طاعت کونین بی تو شعلهاي از دوزخ است
بس بود مهر تو ما را یا امیرالمؤمنین
پیشتر از بودن ما اي همه چشم خدا
چشم بگشودي تو بر ما یا امیرالمؤمنین
من نمیدانم که هستی آنقدر دانم که هست
خلق عالم بیتو تنها یا امیرالمؤمنین
من نمیدانم که هستی آنقدر دانم که گشت
کشتۀ راه تو زهرا یا امیرالمؤمنین
هرکه در محشر بود دستش به دامان کسی
ما تو را داریم فردا یا امیرالمؤمنین
شک ندارم این که فردا دوستان خویش را
خود کنی در حشر پیدا یا امیرالمؤمنین
در قفایت میدود چون سایه روز و شب نماز
چون کنی رو در مصلا یا امیرالمؤمنین
نی همین امروز دست خلق بر دامان توست
انبیا گویند فردا یا امیرالمؤمنین
اي نگاهت بهتر از گلهاي خندان بهشت
سوي ما هم چشم بگشا یا امیرالمؤمنین
تو وصی احمدي انصاف اگر دارد عدو
بس بود « من کنت مولا » یا امیرالمؤمنین
ناز بر جنّت کند، آنکو کند با یک نگاه
باغ حسنت را تماشا یا امیرالمؤمنین
تا به دست دل بگیرم دامن مهر تو را
پاي بنْهادم به دنیا یا امیرالمؤمنین
دوست دارم گر به باغ خلد هم سیرم دهند
جز توأم نبود تمنّا یا امیرالمؤمنین
با تولاي تو حتی در جحیمم گر برند
از جحیمم نیست پروا یا امیرالمؤمنین
تا به روي دوش احمد پا نهادي در حرم
یا علی گفتند بتها یا امیرالمؤمنین
این عجب نبود تواند کبریایی بخشدت
قادر حی توانا یا امیرالمؤمنین
بی تو فاء « فوق ایدیهم » ندارد نقطه اي
اي تو بسم الله را « با » یا امیرالمؤمنین
تو همه نادیدنیها را به چشمت دیدهاي
اي خدا را چشم بینا یا امیرالمؤمنین
در همان آغوش مریم داشت نامت را به لب
تا مسیحا شد مسیحا یا امیرالمؤمنین
انّما و بلّغ و تطهیر در شأن تو بود
بارها کردیم معنا یا امیرالمؤمنین
آلوده دامانم تو خود با یک نگاه » « میثم
پاك کن پرونده ام را یا امیرالمؤمنین
سروده غلامرضا سازگار
**
دلم مست شراب الغدیر است
سراپایم کتاب الغدیر است
الا ساقی، سر و جانم فدایت
تمام هست خود، ریزم به پایت
نجات از بند و دام هستیم ده
ز میناي ولایت مستیم ده
چنان برگیر با یک جرعه هوشم
که چون خم در غدیر خم بجوشم
دل از کف داده ام “ما انزلم” کن
ز” اکملت لکم” دین کاملم کن
بده جامم که عیدي دل پذیر است
نه نوروز است، این عید غدیر است
وجودم مست از جام تولاست
دلم دریایی از نور تجلاست
بیا تا مدح مولا را بگوییم
به صحراي غدیر خم بپوییم
محمد نغمه توحید دارد
در آن صحرا خدا هم عید دارد
چه صحرایی، ز جنت با صفا تر
ز دامان منی هم دلرباتر
چه عیدي خوب تر از عید قربان
چه روزي روز عترت روز قرآن
محمد، وقت ابلاغ است” بلغ”
منافق را به دل داغ است” بلغ”
محمد پیک حق را این پیام است
رسالت بی ولایت نا تمام است
نمایان کن جلال حیدري را
کز آن کامل کنی پیغمبري را
بگو با مردم عالم علی کیست
بگو دین جز تولاي علی نیست
بگو حکم علی نص کتاب است
بگو خط علی اسلام ناب است
بگو این آیه بر من گشت نازل
نبوت بی ولایت نیست کامل
تویی پیغمبر و حیدر امیر است
تو را غار حرا او را غدیر است
رسالت با ولایت یک کتاب است
یکی ماه است و دیگر آفتاب است
الا اي خلق عالم سر به سر گوش
محمد دم زند خاموش خاموش
محمد را به لب در ثمین است
ثناگوي امیر المومنین است
تو گویی می رسد بر گوش جان ها
پیامش در زمین و آسمان ها
که هرکس را منم امروز مولا
علی از نفس او بر اوست اولی
علی دین را امام راستین است
علی دست خدا در آستین است
علی یعنی چراغ اهل بینش
علی یعنی پناه آفرینش
علی آیینه ي آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام
علی میزان، علی ایمان، علی حق
علی سر تا قدم توحید مطلق
علی مولود کعبه رکن دین است
علی آیینه حق الیقین است
علی بر حزب حق، صاحب لوا بود
علی فرمانده کل قوا بود
علی شمعی که در بزم ازل سوخت
علی جبریل را توحید آموخت
علی در ملک هستی ناخدا بود
علی پیش از خلایق با خدا بود
علی حمد و علی ذکر و علی دم
علی حجر و حطیم و بیت و زمزم
علی حج و صلاه است و صیام است
علی رکن و قعود است و قیام است
علی دست خدا در فتح خیبر
علی روز احد یار پیمبر
علی در یاري حق ترك جان گفت
علی در بستر ختم الرسل خفت
علی اسلام را در صدر تابید
علی در بدر هم چون بدر تابید
علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمد
ولی الله اعظم رکن دین اوست
اولوا الامر تمام مسلمین اوست
که قرآن می کند وصف خضوعش
ز خاتم بخشی و حال رکوعش
هزاران سلسله آواره ي اوست
حدیث منزله در باره اوست
گهر از ” سلمک سلمی” فشانم
حدیث از” لحمک لحمی” بخوانم
علی داد از ولادت با نبی دست
نبی عقد اخوت با علی بست
نمیدانم که بودم چیستم من؟
اگر پرسید یاران کیستم من؟
مسلمانم، مسلمان غدیرم
امیرالمومنین باشد امیرم
بود خاك در او آبرویم
غلام یازده فرزند اویم
چو از اول گل من را می سرشتند
بر آن گل نام مولا را نوشتند
ولاي مرتضی بود و گل من
علی بود و علی بود و دل من
ولایت روح را آب حیات است
ولایت خلق را فلُک نجات است
ولایت گوهر دریاي نور است
ولایت همدم موسی به طور است
ولایت هدیه رب جلیل است
ولایت رهنماي جبرئیل است
ولایت گل برآرد از دل خار
ولایت میثم است و چوبه دار
ولایت یعنی از حیدر حمایت
ولایت یعنی از عترت روایت
ولایت یعنی از جان دست شستن
به موج خون رضاي دوست جستن
ولایت یعنی از گهواره تا گور
طریق عترت از روي خط نور
ولایت بستگی دارد به فطرت
ولایت خط قرآن است و عترت
به قرآن قول پیغمبر همین است
تمام دین امیر المومنین است
به حق حِق همین است و جز این نیست
که هرکس را ولایت نیست دین نیست
تو را گر مهر مولا نیست در دل
ز طاعات و عباداتت چه حاصل
اگر گیري وضو با آب زمزم
اگر سجاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاك
گر از تکبیر گردد سینه ات چاك
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هوالله و رکوعت
اگر در سجده صدها سال مانی
خدا را از درون خسته خوانی
اگر باشد به توحیدت تعهد
اگر گردي شهید اندر تشهد
مبادا بر نماز خود بنازي
ولایت گر نداري بی نمازي
گرفتم این که مانند تن و جان
وجودت شد یکی با کل قرآن
اگر مهر شه مردان نداري
به قرآن بهره از قرآن نداري
محمد شهر علم است و علی در
ز در، در شهر وارد شو برادر
هر آنکو ناید از در دزد باشد
که در محشر جحیمش مزد باشد
مرا غرق تجلا کن علی جان
مرا مست تولا کن علی جان
ز جام معرفت سیراب گردان
چو شمع محفل خود آب گردان
سروده غلامرضا سازگار
**
ولایت چیست؟ اصل آفرینش
کلید قفل سیر درك و بینش
ولایت چیست ؟ تحصیل تعهد
صراط ما پس از ایاك نعبد
ولایت چیست؟ معراج تکامل
پی اثبات ذات پاك حق قل
ولایت علت غایی است ما را
به حمت فعل بی ماضی است ما را
ولایت آب و گل را در هم آمیخت
که از آمیختن آدم برانگیخت
ولایت نور را شد ساحل نور
که طوفانش بود در خط دستور
ولایت کوه آتش را کند گل
به ابراهیم در وقت توکل
ولایت در کف موسی عصا شد
به امر حق به شکل اژدها شد
ولایت را دم عیسی قرین است
که انفاس خوشش جان آفرین است
ولایت در ولایت گشت کامل
کز او نور هدایت گشت حاصل
ولایت جمع را تفریق دارد
که درکش سالها تحقیق دارد
ولایت رمز اثبات وجود است
ز جود او همه بود و نبود است
ولایت دشمن نامردمی هاست
یگانه رهبر سر در گمی هاست
ولایت هر که دارد غم ندارد
قوامش بیش هست و کم ندارد
ولایت یازده نور جلی بود
که پیوند تمامی با علی بود
اگر خواهی بدانی این علی کیست
ولی حق کسی غیر از علی نیست
علی حق را تجلی صفات است
امامت را چو سیم ارتباط است
به او رنگ ولایت چون ولی شد
علی مهدي شد و مهدي علی شد
به نخل دین ولایت برگ و بال است
ولایت را جهان در انتظار است
ولایت پاي تا سر عدل و داد است
بشر را آخرین حکم جهاد است
ولایت کاخها را کوخ سازد
که قانون بشر منسوخ سازد
ولایت دیده ها را دیده بان است
ظهور مهدي صاحب زمان است
بشر را لطف نا محدود آید
ظهور مهدي موعود آید
ولایت معنی الله و نور است
شکوه رجعت و روز ظهور است
رسالت از ولایت گشت کامل
که هستی از کمالش گشت حاصل
ولایت خاتمیت راست خاتم
که ختم خاتمیت هست خاتم
دگرگونی اگر عالم پذیرد
ره خاتم از آن خاتم بگیرد
سروده ژولیده نیشابوري
**
عید غدیر عید خداوند اکبر است
این عید از تمامی اعیاد، برتر است
عید تمام نعمت و عید کمال دین
یا عید حاصل زحمات پیمبر است
قرآن پیام داده که این عید احمد است
زهرا به وجد آمده کاین عید حیدر است
عید خدا و لوح و قلم عید جبریل
عید چهارده حجج الله اکبر است
از خطبۀ غدیر بخوانید با نبی
مدح علی که وحی خداوند اکبر است
سوگند میخورم به خداوندي خدا
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گو صد هزار بار شود غصب، حق او
بعد از نبی علی به همه خلق، رهبر است
طاعات، بیولاي علی هیزم جحیم
توحید بیوجود علی نخل بی بر است
بی مهر مرتضیعلی و خاندان او
حج و نماز و روزه همان جسم بی سر است
در آفتاب حشر فقط پرچم علی
بر فرق هر پیامبري سایه گستر است
یک گوشه از ولایت او وسعت بهشت
یک قطره از کرامت او حوض کوثر است
باید برید سر ز تن دشمن علی
حتی اگر برادر و فرزند و مادر است
مقداد او به باغ جنان ناز میکند
کل بهشت، عاشق سلمان و بوذر است
آیا بود فراري جنگ احد امیر
یا آنکه فاتح احد و بدر و خیبر است؟
والله نفس پاك پیمبر فقط علیست
والله شهر علم، محمد، علی در است
کس را چه زهره تا که به زهرا شود امام
تنها علی امام به زهراي اطهر است
میگویم این کلام و برآیم ز عهدهاش
یک یاعلی عصارة الله اکبر است
یا مظهرالعجایب، یا مرتضی علی
این ذکر بر ملائکه ذکر مکرر است
قرآن و او بسان دو ابرو کنار هم
یا مهر و ماه یا دو فروزنده اختر است
این دو براي امت اسلام دو پدر
یا در کنار هم دو گرامی برادر است
این است آن علی که پیمبر به وصف او
فرمود با تمامی ایمان برابر است
یک لحظهاش ز عمر زمان پر فروغتر
یک ضربهاش ز طاعت کونین، برتر است
با یک اشارهاش همه سلمان اهلبیت
از یک نظارهاش همه عالم ابوذر است
خواهد کند معاویه با او برابري
والله کم ز خاك کف کفش قنبر است
تنها علی مدرس کل ملائکه
تنها علی معلم علم پیمبر است
تنها علی برادر پیغمبر خداست
تنها علی به عرصۀ پیکار، حیدر است
ماه است شمع خانۀ خشت و گل علی
خورشید در فروغ رخ او شناور است
غیر از علی که نفس نفیس محمد است؟
غیر از علی کتاب خدا را که داور است؟
لالاند جن و انس و ملک در ثناي او
مدح علی به عهدة شخص پیمبر است
“میثم “خوش است مدح علی با زبان وحی
قرآن و وصف شیر خدا شیر و شکر است
سرروده غلامرضا سازگار
**
یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم
نمی دانم که هستم هرچه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم
نه دئبِل نه فَرَزدق نه کُمیتَم
ولیکن خاك پاي اهل بیتم
الا ساقی مستان ولایت
بهار بی زمستان ولایت
از آن جامی که دادي کربلا را
بنوشان این خراب مبتلا را
چنان مستم کن از یکتا پرستی
که از آهم بسوزد ملک هستی
هزاران راز را در من نهفتی
ولی در گوش من اینگونه گفتی
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است
یقینا میم احمد میم مستیست
که سرمست ازجمالش چشم هستیست
ز احمد هر دو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ وبو یافت
اگر احمد نبود آدم کجا بود
خدا را آیه اي محکم کجا بود
چه می پرسند کین احمد کدام است
که ذکرش لذت شرُب مدام است
همان احمد که آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل النهار است
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بت شکن هارادلیل است
همان احمدکه ستارالعیوب است
دلیل راه و علّام الغیوب است
همان احمدکه جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیاء شد
جناب کنُت کنزاً مخفیا شد
همان اول که اینجا آخر آمد
همان باطن که برما ظاهر آمد
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محمد
محمد میم و حاء و میم و دال است
تدارك بخش عدل و اعتدال است
محمد رحمۀٌ للعالمین است
شرافت بخش صد روح الامین است
محمد پاك و شفاف و زلال است
که مرآت جمال ذوالجلال است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
ولایت بادة غیب و شهود است
کلید مخزن سرّ وجود است
محمد با علی روز اخوت
ولایت را گره زد بر نبوت
محمد را علی آیینه دار است
نخستین جلوه اش در ذوالفقار است
به جز دست علی مشکل گشا کیست
کلید کنُت کنزاً مخفیا کیست
کسی دیگر توانایی ندارد
که زخم شیعه را مرهم گذارد
غدیر اي باده گردان ولایت
رسولان الهی مبتلایت
ندا آمد ز محراب سماوات
به گوش گوشه گیران خرابات
رسولی کز غدیر خم ننوشد
رداي سبز بعثت را نپوشد
تمام انبیاء ساغر گرفتند
شراب از ساقی کوثر گرفتند
علی ساقی رندان بلاکش
بده جامی که می سوزم در آتش
مرا آیینۀ صدق و صفا کن
تجللی گاه نور مصطفی کن
سروده مرحوم آغاسی
**
باز تابید از افقْ روز دِرخشانِ غدیر
شد فضا سرشار عطر گِل ز بستان غدیر
موج زد دریاي رحمت در بیابان غدیر
چشمه هاي نور جاري شد ز دامان غدیر
شد غدیر خُم تجلیگاه انوار خدا
تا در آن جا جلوه گر شد نور مصباح الهدي
آفرینش را بود بر سوي آن سامان نگاه
ما سوي اللّه منتظر تا چیست فرمان اله
ناگهان خَتمِ رسل ، آن آفتاب دین پناه
بر فراز دست می گیرد علی را همچو ماه
تا شناساند به مردم آن ولی اللّه را
والِ من والاه خواند، عاد من عاداه را
اي غدیر خم که هستی روز بیعت با امام
بر تو اي روز امامت از همه امت سلام
از تو محکم شد شریعت ، وز تو نعمت شد تمام
ما به یاد آن مبارك روز و آن زیبا پیام
از ولاي مرتضی دل را چراغان می کنیم
با علی بار دگر تجدید پیمان می کنیم
سروده ی سیدرضا موید
**
دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه « می » نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسید از ته مجلس به تسلسل
پیمانه « می » تا سر میخانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و به تایید همان دست
دست همه قوم صمیمانه به هم خورد
لبیک علی قطره باران به زمین ریخت
” لبیک علی” نور و تن دانه به هم خورد
یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد
یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد
پس باده پرید از سر مستان و پس از آن
بادي نوزید و در یک خانه به هم خورد
سروده مهدي رحیمی