رمان یک شب طولانی از حسین کاوه
قسمتی از متن رمان یک شب طولانی :
تمام پالتويش خيس خيس شده بود و صداي سرفه هايش را فقط خودش مي شنيد .
روي گوش هاي تمام مردم زمانه اش ، انگار پنبه فرو برده بودند . کسي دربند تنهايي او اسير نبود و او تنها ميان هلهله ي جمعيتي که نمي شناخت و گويي در ازدحام اين همه شلوغي و بوق و کرناي خيابان ها به آرام ترين روياي خيالش دل بسته بود و بي صدا قدم مي گرفت و مي گذشت .
نوول ها مرجع دانلود رمان ایرانی
تپش هاي قلب آسمان ، از بغض شکسته شده اش ، به ريزش اشک هاي ابرها رسيده بود .
مدام روي سرش مي غريد و مي باريد . دويدن هاي مکرر و پر از تکرار عابران ، براي او هيچ معنايي نداشت .
خيس تر از باران ، به ناي د?م اش ، قبل از هر قدمي که بگيرد ، نفس را مي شمرد .
خسته بود …
خسته تر از ميزباني زمين و نوازش هاي پر از زخم بادهايي که به صورتش سيلي مي زدند .
بي هويت تر از ناشناخته هاي عبورش ، به راهي دل بسته بود که رو به خانه متروکه اش کشيده مي شد .
در آيينه خيالش ، هيچ تصويري جز چهره حکاکي شده دختري که تسخيرش کرده بود و روحش را به غارت مي برد ، نمي ديد .
هر چقدر آسمان مي باريد ، او اشک هايش را فرو مي خفت و گويي زير چشم هايش ، خشک تر از هر بيابان دنيايي بود که مي ديد .
سرما و درد را نمي فهميد و به ظاهر احساسي نداشت ، اما او گرم سوختن بود و غرق عشق.
مهم نبود ، چند نفر براي فرار از باران به او تنه بزنند ؛ مهم ، عبور او و رسيدن به اوج تنهايي و نقطه شروع حضورش ، براي هزارمين شب فرتوت در کنار آرام بود .
هرچقدر به خانه ي خلوت از آدم ها نزديک مي شد ، صداي نفس ها و سرفه هاي سنگينش را بهتر مي شنيد . گرفتن پاهايش از روي زمين و دوباره پرتاب و سقوط بي اراده پاهايي ، که گاه از فرط ناتواني به زمين کشيده مي شد ، نه تنها عذابش نمي داد که احساسي شبيه به رهايي بر او مي نوشت و لبخندهاي نامرئي اش را به رخ قلب زخم خورده اش مي کشيد .
پيرمرد به انتهاي کوچه ي بن بست رسيده بود . کوچه غرق در تاريکي و ريزش بي امان باران و سيل گريز آب از ناودان ها بود .
دانلود رمان یک شب طولانی
تقريباً شيب کوچه رو به خانه او بود و همه محوطه خانه محقر و دروازه تک لنگه اش را آب گرفته بود . ام?ا
براي خيس نشدن ۱۵ دقيقه دير شده بود .
اصلاً اين التيام باران ، مگر زحمتي به رنگ تگرگ هاي زخم زده از زمين مي توانست داشته باشد که خود را نگران آبستن حوادثش ببيند که از سرماي جسمش بيرون خيزد. او به زجر و ميهماني حضور شب هاي بي تکرار و مکررش فکر مي کرد که دوباره بزم غمي در راه است ، پشت پنجره هايي که حزن تنهايي گرفته اند و او را مي خواهند.
دست هاي لرزان و چروکيده اش را از جيب پالتويش بيرون آورد و بي اراده به سمت درب برد . به حماقتش نخنديد که چرا کليدش را بيرون نياورده ؟! او خوب مي دانست طلسم عشقش ، فراتر از فراموشي هايروزمرِّگي هاي زمين است . چند باري جيب هايش را گشت و در نهايت کليد را در همان جيب پالتوي سمت چپش که دستش را پنهان کرده بود يافت .
رمان ایرانی یک شب طولانی
درب را با صداي نامتوازن از آهنگ زد و خورد باران باز کرد و وقتي پا به دالان و راهروي تاريک خانه اش برد ، حس? حضور سنگيني غم را ، از همان لحظه ي اول ، عجيب تر و مرئي تر از هميشه فهميد.
گويي به او خوش آمد مي گفت .
نگاه ملتمسانه و کودکانه اي ، به ازدياد توحش مصيبت هاي در راه بخشيد و درب را ، قبل از دست هايش ، باد به راحتي بست و سکوت آمدنش بيشتر متجلي شد .
سرش را پايين گرفت و از پله هاي غرق شده در تاريکي بالا رفت .
*******************************************************************
دانلود رمان یک شب طولانی | (PDF و موبایل)
نام رمان : یک شب طولانی
نویسنده : حسین کاوه کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۱٫۷ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
خلاصه داستان :
مناظره ای از نگفته های یک زندگی و …
روح هایی که به واسطه ی لحظات پایانی عمر جسمانی ، به هم نزدیک و نزدیک تر می شوند تا جایی که هیچ حائلی برای ملاقات این دو روح ، در لحظه ی مرگ باقی نمی ماند و با مرگ مادیت و جاودانگی روح ها به پایان می رسد.
زبان اصلی , فیلم سینمایی; 74 نفر …
خلاصه داستان : پیمانکار نظامی مشهور به سایت از بزرگترین پیروزی کار خود را برمی گرداند و دوباره متصل با عشق طولانی پیش در حالی که به طور غیر منتظره برای سخت شارژ دیده بان نیروی هوایی اختصاص یافته … او ناخواسته موادی را وارد سیستم بدنش می کند که او را به یک فرا انسان تغییر می دهد.
دانلود رمان های بدون سانسور ایرانی pdf دختر خراب برای موبایل . … ای همه زندگی من، عاشقانه ترین لحظات زندگیم در یک لحظه خلاصه میشود و آن نگاه کردن به ….. رمان های بدون سانسور …. دانلود رمان عاشقانه افسونگر|رمان طولانی خواندنی رمانتیک عنوان نوشته . …. نیمه های شب بود که با مهرداد مهمانی را ترک کرده و بیرون آمدم.