برگردان جديد تاریخ ورود سادات به افغانستان
بعد از کودتای كمونیستی هفت ثور 1357 ش،به وجود آمدن احزاب های مختلف اعم
از شیعه وسنی ،دشمنان قسم خورده ملت افغانستان چاره به جز از اختلاف
انداختن در بین ملت از آدرس طایفه های مختلف قومی ونژادی نیافتن وکمی بیشی
در این تبلیغات های شان موفق گردیند که از جمله تبلیغات چی های گروههای چپ
افراطی. بیشتر جوانانیکه گول چال ونیرنگ آنهارا خورده بودند، در خط اول این
مبارزه قرار داشتند. از جمله كارهای ایشان میتوان به هجمه فرهنگی به
روحانیت و سادات و مذهب اشاره كرد
ورود سادات به افغانستان به دو دوره تعلق دارد . انفرادی و جمعی . دوری
اول آن را از همان اوایل فتح سرزمینهای جدید به دست مسلمانان شاهد بوده
ايم. که به طور مثال می توان به مهاجرت حضرت یحیی بن زیدشهید از نوادگان
امام سجاد (ع) که در جوزجان (شمال افغانستان) مدفون است . و نيز از مهاجرت
یکی از نوادگان محمد نفس زکیه به کابل اشاره کرد. اما تاریخ، ورود سادات به
طور گسترده به افغانستان را به زمان سركوب قیام سربداران در بیهق یا همان
سبزوار (737 ـ 788 ق) – این شهر اکنون در شرق ایران قرار دارد – باز
میگرداند. هنگامی كه آن قیام سركوب شد، به شیعیان بیهق فشار بسیاری وارد
آمد. پس از آن عدهای ازبزرگان سادات سبزوار در جستجوی محلی امن برای زنده
گی خودواقارب خویش شدن. آنها جای را پیدا کردند که مردمانش همه از
دوستداران اهل بیت وشیعه مذهب وهم مردمان سرسخت، جنگ آور بودن.مناطق هزاره
جات را به این دلایل بیشتر سادات ها برای محلی زندگی شان اختیار کردند. به
آنجا کوچ کردن .و مردمان آن ديار نیز از ایشان به نحوی شايسته و درخور
استقبال نمودند و حتی به ایشان منازل و زمینهای زراعتی بخشیدند. از میان
بزرگان ساداتی كه به افغانستان مهاجرت كردند، میتوان به این بزرگواران
اشاره كرد:
1. میر سید علی یخسوز و خانوادهاش در بامیان.
2. سیدشاه قباد ولی و خانوادهاش در سنگلاخ.
3. شاه سید بابا در شرق هزارهجات، ما بین جلریز و تكانه.
4. سید یحیی شاه قلندر و برادرش در منطقه وردك.
5. سید بابا حسن ابدال در جنوب هزارهجات، نزدیك به قندهار.
سید شاه قباد ولی و سید شاه برهنه و میر سید علی یخسوز، مریدان فراوانی
در میدان وردک و بامیان پیدا كردند و هم اكنون نیز مزار آنان همچون
زیارتگاهی برای اهالی منطقه به شمار میرود. سید دیگری كه قبر وی اكنون به
صورت زیارتگـاهی در بلخاب میباشد، سید مراد علی، ازنوادگان شهید یحی بن زید
شهید است، از اجداد شهید سید اسماعیل بلخی است.
عامل اصلی كه باعث جذب سادات از سبزوار به مناطق هزارهجات شد، چنین که
در بالا تذکرگردید .اشتراك عقاید مذهبی (شیعه بودن هزارهها) بود. اما
متأسفانه در سالهای اخیر، موجی منفی در قبال مسئله سادات در افغانستان
ایجاد شده است. بعد از کودتای كمونیستی هفت ثور 1357 ش،به وجود آمدن احزاب
های مختلف اعم از شیعه وسنی ،دشمنان قسم خورده ملت افغانستان چاره به جز از
اختلاف انداختن در بین ملت از آدرس طایفه های مختلف قومی ونژادی نیافتن
وکمی بیشی در این تبلیغات های شان موفق گردیند که از جمله تبلیغات چی های
گروههای چپ افراطی. بیشتر جوانانیکه گول چال وفریب آنهارا خورده بودند، در
خط اول این مبارزه قرار داشتند. از جمله كارهای ایشان میتوان به هجمه
فرهنگی به روحانیت و سادات و مذهب اشاره كرد اینان متأسفانه با تبلیغات
گستردهای كه در این خصوص از طرق مختلف، نظیر سخنرانی و پخش اطلاعیه، چاپ
نشریات با كیفیت عالی و با استفاده از قدرتی که در بیان ادبی این مسائل
داشتند ، در این امر موفقیتهای بسیار به دست آوردند. ضعف فرهنگـی حاكم بر
شیعیان افغانستان و اعمال مدیریتهای ناصحیح برخی از رهبران و فرماندهان
مجاهدین ـ خصوصاً در عزل و نصبها در مراكز قدرت شیعیان ـ باعث تشدید این
مسئله شد. با توجه به این امر بر ماست كه با شناخت صحیح این مسئله در جهت
رفع این فتنه خطرناك بكوشیم و جامعه دردمند و رنج کشیده مان را از افراط و
تفریط در این خصوص باز داریم. حمله به ارزشهای دینی و اعتقادی آغاز شد و در
این جریان سادات ها که مرکز ثقل وحدت مسلمانان افغانستان به حساب می آمد
بیشترین حملات متوجه آنها بود.بیشترین شعارهای که آنها در تبلیغات های شان
استفاده کردندودر ذهن مردم سئوالات را ایجاد کردند مسئله خمس به سادات ها و
ذکات به مردم عام میباشد. در این راستا من برایم واجب دانستم تا حدی
معلومات که داشتم ونیز معلومات های را جمع آوری کردم. امروز خواستم تا از
سایت خوب اجتماعی کابل پرس به روشن کردن این مسائل بپردازم، امیدوارم بر
راستای اتحاد، برادری،وبه تحمل همدیگر به ملت رنجدیده افغانستان کمک کرده
باشم. درباره خمس خمس در قرآن کریم: و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله
خمسه و للرسول و لذى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السبیل ان كنتم
آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا یوم الفرقان یوم التقى الجمعان و الله
على كل شىء قدیر. خمس در نزد اهل تسنن، یك مسئله بسیار فرعى و كوچك است،
یعنى از فروع جهاد است. ما در اسلام جهاد داریم و در برخى از جهادها یعنى
آن جهادهایى كه علیه یك فرقه باغیه از خود مسلمین نیست بلكه جهاد با كفار
است، قهرا همان طورى كه قانون همه دنیاست، غنائم جنگى تعلق پیدا میىكند به
آنكه جنگ كرده و فاتح است.از نظر اهل تسنن خمس منحصر است به غنائم
جنگى;سرباز یا لشكرى كه در جنگ، غنیمتى به دست آورده است، چهار قسمتش را به
خودش اختصاص میدهد و یك قسمت را بابت خمس میپردازد . معتقدند كه در زمان
پیغمبر باید به دست پیغمبر برسد، در زمان خلفا به دست خلفا، و بعد به دست
ولى امر مسلمین، آن كسى كه بالفعل حكومت مسلمین را[در دست] دارد.حالا كه به
دست او آمد به چه مصرفى برساند و چگونه تقسیم كند؟ مىگویند از این شش
موردى كه ذكر شده است: لله و للرسول و لذى القربى و الیتامى و المساكین و
ابن السبیل ، خدا، تشریفى استیعنى به اصطلاح جدى نیست، براى احترام ذكر شده
نه اینكه واقعا غرض این است كه یك سهمى هم به نام خدا باشد.بعد مىگویند
بنابراین خود این یك پنجم را باید پنج قسمت كرد، یك قسمتبه نام پیغمبر، یك
قسمتبه نام ذى القربى، یك قسمتبه نام یتیمها، یك قسمتبراى مسكینها و فقرا و
یك قسمتبراى از راه ماندگان. حال بعد از وفات پیغمبر اكرم تكلیف چیست[و
سهم ایشان را]به چه كسى باید داد؟ بعضى میگفتند سهم پیغمبر ساقط میشود و آن
را به چهار طبقه دیگر باید داد. برخى دیگر میگفتند سهم پیغمبر را باید
نگهدارى كرد تا به دستخلیفه وقت برسد.یك چنین چیزى .به هر حال مطابق آنچه
اهل تسنن مىگویند، خمس یكى از فروع جهاد است و اهمیت چندانى ندارد ولى در
مذهب شیعه خمس خودش حكمى است اصیل در عرض جهاد. لهذا مطابق مذهب شیعه فروع
دین ده تا است: نماز، روزه، زكات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از
منكر، تولى و تبرى. آیه انفال سه سهم از شش سهم به نام خدا و پیغمبر و امام
است كه باید صرف مصالح كلى و عمومى بشود. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم خمس و زکات چیست ؟ در هفت چیز خمس واجب مى شود: 1/منفعت کسب ; یعنى
مالى که انسان از طریق تجارت یا صنعت و یاکسب هاى دیگر به دست مى آورد,
ازمخارج سال او و عیالش زیاد بیاید. گنج ; مالى است که در زمین یا درخت یا
کوه و یا دیوار پنهان باشد کسى آن را پیدا کند /2 3/معدن ; اگر از معدن طلا
یا نقره یا مس یا سرب یا آهن یا نفت یا زغال یا سنگ یا فیرزه یا عقیق
یانمک و یامعدن هاى دیگر چیزى به دست آورد و به مقدار نصاب باشد. 4/مال
حلالى که مخلوط به حرام باشد. اگر مال حلال به گونه اى با مال حرام مخلوط
شود که انسان نتواند آن هارا از یکدیگر تشخیص دهد, باید خمس تمام مال را
بدهد. جواهرى که به واسطهء فرورفتن در دریا به دست مى آید. /5 .6/غنیمت :
اگر مسلمانان به امر امام(ع)با کفّار جنگ کنند و غنایمى در جنگ به دست
آورند 7/زمینى که کافر ذمّى از مسلمان بخرد. کافر ذمّى به کافرى گفته مى
شود که به صورت اقلیت در کنار مسلمانان زندگى مى کند و شرایط ذمّه را
پذیرفته است 8/خمس (یک پنجم ) چیزهایى که ذکر شد, مال امام(ع)است که باید
تحویل او گردد. در عصر غیبت تحویل فقیه جامع الشرایط مى شود . خمس دو نصف
مى شود: نیمى به عنوان سهم سادات که با اجازهء فقیه مى توان به سادات فقیر
داد و نیم دیگر به عنوان سهم امام(ع)که فقیه جامع الشرایط طبق صلاحدید براى
ارتقاى حوزهء علمیه و امور خیریهء دیگر مصرف مى نماید.( توضیح المسائل
مراجع , ج 2 ص 13ـ 59 زکات بر نُه چیز واجب است: گندم , جو, خرما, کشمش ,
طلا, نقره , شتر, گاو و گوسفند. اگر کسى مالک یکى از این نُه چیز باشد, با
شرایطى باید مقدارى را که در اسلام معیّن شده به یکى ازمصرف هایى که دستور
داده اند برساند اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم فلسفه خمس چیست؟
چرا خمس را باید به سید فقیر داد؟ چرا بین فقرا تبعیض وجود دارد؟ خمس و
زکات از مالیات های اسلامی هستند که به منظور رفع مشکلات مالی امت اسلامی و
توزیع عادلانه ثروت و تقویت بنیه مالی حکومت اسلامی وضع شده است. «میان
خمس و زکات این تفاوت مهم وجود دارد که زکات جزء اموال عمومی جامعه اسلامی
محسوب می شود، لذا مصارف آن عموماً در همین قسمت می باشد، ولی خمس از
مالیات هایی است که مربوط به حکومت اسلامی است، یعنی مخارج دستگاه حکومت
اسلامی و گردانندگان این دستگاه از آن تأمین می شود. محروم بودن سادات از
دست یابی به ، زکات در حقیقت برای دور نگه داشتن خویشاوندان پیامبر(ص) از
این قسمت است تا بهانه ای به دست مخالفان نیافتد که پیامبر(ص) خویشان خود
را بر اموال عمومی مسلط ساخته است، ولی از سوی دیگر نیازمندان سادات نیز
باید از طریقی تأمین شوند. در حقیقت خمس نه تنها یک امتیاز برای سادات
نیست، بلکه یک نوع کنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر این که
هیچ گونه سوء ظنی تولید نشود می باشد. تفسیر نمونه، ج 7، ص 184 آیا می توان
باور کرد که اسلام برای از کار افتاده ها و ایتام و محرومان غیر بنی هاشم
فکری کرده باشد و از راه زکات مخارج سال آن ها را تأمین کرده باشد، ولی
نیازمندان بنی هاشم را بدون هیچ گونه تأمین رها سازد؟ پس قانون خمس هیچ
گونه امتیاز طبقاتی برای سادات ایجاد نمی کند و از نظر جنبه های مادی هیچ
گونه تفاوتی با زکات که برای سایر فقرا است ندارد، «در حقیقت دو صندوق وجود
دارد: صندوق خمس و صندوق زکات هر کدام از نیازمندان تنها حق دارند از یکی
از این دو صندوق استفاده کنند آن هم به اندازه مساوی، یعنی به اندازة
نیازمندی یک سال. تفسیر نمونه، ج 7، ص 183 فقرای غیر سادات از صندوق زکات و
فقرای سادات از صندوق خمس بهره مند می شوند. نیازمندان سادات حق ندارند
چیزی از زکات مصرف کنند. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم آیا فقه
شیعه براى سادات امتیاز قائل شده است؟ در فقه ما شیعه اینطور است كه خمس در
واقع شش سهم میشود:سهم خدا، سهم پیغمبر، سهم ذى القربى یعنى سهم شخص امام
یا به اصطلاح سهم امام، و سه سهم دیگر كه به آن میگویند سهم سادات;یتیمها و
فقیرها و درماندگان سادات. این سؤال را خیلى از امروزیها میكنند به دو
صورت. سوال اول یكى اینكه مىگویند چرا اسلام چنین دستورى داده؟آیا این یك
نوع امتیاز نیست كه اسلام براى فرزندان و خویشاوندان پیغمبر قائل شده و حال
آنكه قوانین اسلام هیچگونه امتیازى را نمیپذیرد. این یك امتیاز اقتصادى
است و امتیاز بزرگى هم هست.گذشته از این، اصلا چرا-مطابق فقه شیعه حساب
سادات را از غیر سادات جدا كردهاند؟ میگویند فرض كنیم همه مردم دنیا مسلمان
شده اند و میخواهند خمس بدهند(زمان حضرت حجت، مسلم همین طور خواهد
بود)یعنى یك پنجم اضافه درآمد خود را بدهند.این، سر به بودجه اى میزند كه
هیچ كشورى حتى آمریكا كه ثروتمندترین كشور دنیاست، بودجه اش این مقدار
نخواهد بود.شما میگویید نصف این پول را به عنوان سهم امام صرف مصالح كلى
مسلمین كنید و نصف دیگر را به سادات بدهید. اگر همه سادات دنیا را جمع كنند
و این مقدار پول را به آنها بدهند، در عرض یك سال هر كدامشان میلیاردر
خواهند شد، چه رسد به اینكه هر سال این كار انجام شود. حتى همین تعداد شیعه
اى كه اكنون در دنیا هستند، اگر بخواهند خمس شان را بدهند و نصف آن را به
سادات بدهند، پولى كه به سادات داده میشود بودجه عظیمى را تشكیل میدهد. همه
سادات هم كه فقیر نیستند;در میان آنها عدهاى ثروتمند هستند كه خودشان باید
خمس بدهند. پس این بودجه كلان تكلیفش چیست؟ و آیا این، امتیازى استبراى
سادات؟
به علاوه اگر یك مسئله دیگر را در نظر بگیریم اشكال، شكل دیگرى پیدا
مىكند .آن مسئله این است كه وقتى ما رساله ها را میخوانیم و روایات و فقه
شیعه را مطالعه میكنیم مىبینیم به ما میگویند خمس را به هر سیدى نمیشود
داد، به سیدى میتوان داد كه شرایطى دارد از قبیل اینكه متجاهر به فسق
نباشد، در راه فسق پول خرج نكند، علاوه بر اینها فقیر باشد یعنى نه واقعا
ثروتى داشته باشد كه از آن ثروت بتواند زندگى بكند، و نه قدرتى داشته باشد
كه با آن قدرت بتواند كار كند. پس اگر سیدى در قدرت و توانائیش هست كه به
اندازه یك زندگى متعارف و معمولى-البته مقرون به قناعت نه مقرون به
اسراف-برود كار و كسب بكند، نمیشود به او خمس داد. پس تمام ساداتى كه
ثروتمند یا قدرتمندند، به آنها هم نمیشود خمس داد. باقى میماند یك عده
سادات فقیر كه تعدادشان بسیار كم است. در اینجا اشكال دیگرى پیدا میشود و
آن اینكه میگویند به هر فقیر غیر سید اگر خواستید زكات بدهید، مىتوانید
یكدفعه آنقدر بدهید كه او را غنى بكنید.به عبارت دیگر شخصى سید نیست ولى
فقیر هست .پولى غیر از خمس مثلا زكات وجود دارد.آیا ما مىتوانیم یكجا به
این شخص مثلا صد هزار افغانی بدهیم در صورتى كه خرج سالانهاش فقط ده
هزارافغانی است، و نود هزارافغانی دیگر را براى خودش سرمایه قرار میدهد؟بله
میشود داد. به سید چطور؟ آیا میشود به یك سید، یكجا به مقدارى خمس داد كه
هم خرج سالانهاش بگذرد و هم بقیه را براى خود سرمایه قرار دهد؟ میگویند:
نه. این سختگیرى در مورد سادات نیز هست كه آنكه خمس میگیرد باید مثل آنها
كه زكات مىگیرند فقیر باشد. سختگیرى علیحدهاى در مورد سادات هست و آن اینكه
فقط به اندازه خرج سالش مىتوان به او داد، نمیشود او را با پول خمس غنى
كرد.پس ما به به نبست دیگرى گرفتار شدیم.تا حالا میگفتیم اگر مردم دنیا خمس
بده باشند و خمسها را به سادات بدهیم اینها میلیاردر میشوند. یكدفعه به
این دستور برخوردیم كه خمس را به سادات ثروتمند یا قدرتمند ندهید، به
فقیرشان بدهید، آن هم به اندازه خرج سالش.پس این بودجه خمس اصلا مصرف
ندارد. ما چگونه آن را به مصرف برسانیم؟ بنابراین اینكه گفته اند خمس را
براى سید قائل شدن امتیاز است، معلوم شد امتیاز نیست زیرا میگوید خمس را به
سید فقیر بدهید، به علاوه سختگیرى هم شده است كه از خرج سالش بیشتر
ندهید.ولى اشكال به این صورت براى ما باقى میماند كه این بودجه كلان را
اسلام براى چه مصرفى معین كرده است؟ ائمه به ما جواب داده اند كه اصلا معنى
اینكه در این آیه گفته شده است سهم خدا، سهم پیغمبر، سهم ذى القربى، سهم
یتیم، سهم مسكین و سهم ابن السبیل، این نیست كه بروید خمس را میان اینها
تقسیم كنید.اینها گویى نامزد این سهام شده اند. ریشه و اساس خمس این است كه
باید به دست پیغمبر برسد و بعد از پیغمبر هم به دست امام برسد: پیغمبر یا
امام، سادات را از این بودجه تكفل میكنند.اگر احیانا زمانى بود كه خمس
نرسید، از بودجه دیگر باید آنها را تكفل كرد . اگر این بودجه رسید، به
اندازه متعارف تكفل میكنند، باقیش را به مصرف مصالح عامه میرسانند .پس در
واقع آن مقدارى كه زائد بر مصرف سادات فقیر است نیز تعلق دارد به مصالح
عمومى مسلمین این است كه اگر چه در زمان ما سید فقیر زیاد است و زیادتر از
سادات فقیر، خمس بده وجود دارد، ولى بعضى از علما احتیاط میكنند و میگویند
سهم سادات را بدون اجازه مجتهد و حاكم شرعى ندهید، روى همین حساب كه ائمه
گفته اند: له ما فضل و علیه ما نقص یعنى سادات باید در كفالت امام یا نایب
امام باشند، اگر خمس كسر آمد [امام یا نایب امام]باید از جاى دیگر بدهد، و
اگر زیاد آمد، به آنها نمیدهد، صرف مصالح عامه مسلمین میكند. بنابراین
اشتباه است كه كسى خیال كند بنابر مذهب شیعه، بودجه كلانى را براى سادات
قرار داده و خواسته اند سادات را به این وسیله پولدار بكنند. از غیر بودجه
خمس میشود غیر سید را ثروتمند كرد اما از بودجه خمس كه به سید میدهند، به
هیچ وجه جایز نیست آنقدر به او داد كه از حد زندگى عادى و سالانه اش بیشتر
باشد، و این مثل عوامانه كه «به سید خمس میرسد و لو اینكه ناودان خانه اش
طلا باشد» دروغ است. خیر، به سید خمس نمیرسد و لو اینكه ناودان خانه هم
نداشته باشد، اما به شرط اینكه قدرت كار داشته باشد و بتواند كار كند و
زندگیش را اداره كند. آنچه اسلام و فقه ما میگوید، آنچه كه در رساله ها
نوشته اند همین است كه عرض كردم نه غیر این. پس بنابر مذهب تشیع كه دایره
خمس خیلى وسیع است، اشكال امتیاز اقتصادى سادات مطرح است و عرض كردیم ائمه
ما به آن جواب قاطعى دادهاند كه به اصطلاح معروف اگر در خمیر مو بپالی
بازهم نمی توانی اشکال پیدا کنی. سوال دوم باقى میماند یك سؤال دیگر، و آن
اینكه بسیار خوب، امتیاز اقتصادى براى سادات نیست ولى چرا اسلام یك حساب
مخصوصى براى سادات باز كرده؟مثلا یك شركت، از راههاى مختلف درآمدى دارد. در
مقابل، مصرفهاى مختلف هم دارد.قهرا وقتى كه این شركت بودجه خود را تنظیم
میكند، هر مصرفى را از یك درآمد خاص تامین بودجه میكند و اگر بخواهند مصرفى
را از یك بودجه دیگر تامین نمایند، باید یك علت و ملاكى داشته باشد.حال ما
قبول كردیم كه براى سادات امتیاز اقتصادى در كار نیست ولى یك امتیاز روحى و
روانى یا بالاخره یك اختصاص كه هست، و آن اینكه سادات فقیر اختصاصا باید
تحت نظر پیغمبر یا امام یا نایب امام اداره بشوند.زكات غیر سید به سید
نمیرسد و اینها فقط از خمس میتوانند استفاده كنند.این جدائى براى چیست؟
عنایت اسلام به حفظ سلسله نسب سادات در اینكه در اسلام بعضى احكام داریم كه
از مختصات سادات است شكى نیست، و این نشان میدهد كه اسلام میخواهد سلسله
نسب سادات، این نژاد، مشخص باقى بماند. به نظر ما در اسلام بیش از این
عنایتى نیست كه اولاد پیغمبر با دیگران مخلوط نشوند به شكلى كه نسبشان گم
بشود. مانعى ندارد كه با دیگران ازدواج بكنند، سید از غیر سید زن بگیرد یا
غیر سید از سید زن بگیرد، ولى اسلام میخواهد نسبشان را از ناحیه پدران ثابت
نگاه دارد .در نتیجه یك احساس روحى در افراد پیدا میشود، میگوید من از
اولاد پیغمبرم، من از اولاد على بن ابى طالب(ع)هستم، من از اولاد حسین بن
على(ع)هستم، اجداد من در گذشته چنین بودند، داراى چنین فضیلتهایى بودند.
این امر سبب میشود كه طبقه اى از مردم، عامل نژاد، محركشان بشود به سوى
اسلام، نه براى كسب یك امتیاز اقتصادى بلكه براى اینكه در راه اسلام
فعالیتبیشترى بكنند. و شاید ژنهایى كه به وراثت میرسد، كم و بیش در بسیارى
از نسلها ظهور میكند. و تاریخ هم نشان داده است كه سلسله جلیله سادات و
بالاخص علویین سادات، از صدر اسلام تا عصر حاضر، یك رگى در وجودشان وجود
داشته كه اینها را بیشتر از دیگران به حمایت از اسلام برمیانگیخته است.
اكثر قیامهاى مقدس دوره امویها و دوره عباسیها توسط علویین صورت گرفته
است.در دورههاى بعد هم، در میان طبقات مختلف علما، حكما و ادبا، افرادى كه
از پیغمبر نسب میبرده اند، به نسبت، از سایر افراد در راه اسلام فعالتر
بودهاند. زیرا غیر از آن خاصیت طبیعى[اسلام] كه بالطبع آنها را برمیانگیخته
است، این حالت روانى كه احساس میكرده اند ما اولاد پیغمبر هستیم و از
دیگران اولویت داریم به اینكه زنده نگهدارنده این دین و عمل كننده به این
دین باشیم، اینها را وادار میكرده است كه در حمایت اسلام بیشتر بكوشند. با
اینكه نسبت تعداد سادات به عموم مردم، درصد ناچیزى را تشكیل میدهد، ولى
وقتى كه به حوزه هاى علمیه نگاه میكنیم، مىبینیم كسانى كه به فكر میافتند
بیایند طلبه شوند و تحصیل علم بكنند، شاید یك ثلثشان سید هستند.همان احساس
سیادتى كه میكنند، آنها را بیشتر وادار به این كار میكند. در عصر حاضر
مىبینید تمام مراجع تقلید سید هستند.
پدر جان؛ همین یک صفحه کافی است که بفهمیم بیراهه می رویم! سیره و اخلاق شهید بهشتی و بقیه
پدر عزیزم؛ بارها و بارها به من کتاب
داده اید، احوال سالکان و عارفان و رزمندگان، نشان از بی نشان ها (احوالات
شیخ حسنعلی نخودکی) و کیمیای محبت ( در احوال شیح رجبعلی خیاط) ، میزا جواد
آقا تهرانی، شهید چمران، شهید رجایی ، شهید بابایی ، شهید برونسی ( خاک
های نرم کوشک) و آخرین کتاب، یعنی ” دا ” را اهدا نمودید و بقدر فرصت
خواندم و توشه ره گرفتم، شاید این کتابها چند هزار صفحه بود، من در عوض شما
را دعوت می کنم که یک صفحه از شهید بزرگوار بهشتی بخوانید، همین یک صفحه
برای ما کافی است تا بفهمیم که بیراهه می رویم!
مهدی خزعلی
***از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید***
منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت
طلبه جوان هر روز میرفت
دبیرستانها درس انگلیسی میداد. پولش هم میشد مایه امرار معاش. میگفت
اینطوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر میفهمم و با شجاعت بیشتری
میتونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی
میکرد.
***
از بهشتی پرسید؛
روحانی هم میتونه تو شورای شهر بره؟ گفت: روحانی همه جا میتونه بره به
شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیهاش به علوم حوزوی باشه.
گفت: صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمیده.
***
صبح بود، یه
اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و
دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی
کاخه. یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتیشناس بود. همه رو
آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید.
***
بنیصدر که فرار
کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که زن بنیصدر تخلفی نکرده باید زود آزاد بشه.
آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش میکنم. بهشتی میگفت: هر یک
ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه.
***
به جمع رو کرد و گفت: قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخستوزیری میخوره. حیف که التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود.
تو بدترین حالت هم، انگشت میگذاشت روی نکات مثبت.
***
الآن بهترین
موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار
شهدای ١۵خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم میچسبه!
بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد میکنه نه دروغ!
***
بهشتی اسم جوان
رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی
علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی
پیدا کند و مردم رو آگاه کند.
***
همه جمع شده
بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که
آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه
متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش.
اخم باهنر رو که دید گفت: بچهها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.
***
به قاضی دادگاه
نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به همراهت
میدهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»
قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات…
***
مترجم ترجمه
کرد؛ «هیأت کوبایی میخواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده
بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمیآیی؟ گفت: همه میدونند من
تودهایم، برای شما بد میشود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من!
کادر کامل شد.
***
گفتند حالا که
«مرگ بر شاه» همهگیر شده؛ شعار جدید بدیم. «شاه زنازاده است، خمینی آزاده
است». آشفته شدهبود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از
پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید.
***
رفته بودند
سخنرانی، منافقین هم آدم آوردهبودند. جا نبود. بیرون شعار میدادند. آخر
سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید. گفت: این همه
راه آمدهاند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور
من بگویند. از همان در اصلی رفت…
***
با بیادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: حق نداری راجع به یک مسلمان اینطور حرف بزنی.
هول شدند و چند
نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: شریعتی که جای خود! غیر مسلمان
را هم نباید با بیادبی مورد انتقاد قرار بدیم.
***
اومده بودند در
خانه بهشتی که یک مقام سیاسی خارجی میخواهد شما را ببیند. گفت: قراره به
فرزندم دیکته بگویم. جمعهام متعلق به خانواده است.
نرفته بود. «بابا آب داد». بنویس پسر بابا!
راهش پررهرو باد