حکایت بانک زمان
تصور کنید بانکی دارید که
در آن هر روز صبح ۸۶۴۰۰ تومان به حساب شما واریز میشود و تا آخر شب فرصت
دارید تا همه پولها را خرج کنید. چون آخر وقت حساب خود به خود خالی میشود.
در این صورت شما چه خواهید کرد؟ هر کدام از ما یک چنین بانکی داریم: بانک
زمان. هر روز صبح، در بانک زمان شما ۸۶۴۰۰ ثانیه اعتبار ریخته میشود و
آخر شب این اعتبار به پایان میرسد. هیچ برگشتی نیست و هیچ مقداری از این
زمان به فردا اضافه نمیشود.
ارزش یک سال را دانشآموزی که مردود شده، میداند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس بهدنیا آورده، میداند.
ارزش یک هفته را سردبیر یک هفتهنامه میداند.
ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را میکشد،
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده،
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، میداند.
هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید.
باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمیماند.
دیروز به تاریخ پیوست.
فردا معما است.
و امروز هدیه است.
جملات زیبا اعتیاد
به گیله مرد میگم : خبر داری فلانی که معتاد بود دیروز مرد !
سری به تاسف تکون میده و میگه از خیلی وقت پیش مرده بود …
میگم باید تمام مواد فروشها رو اعدام کرد !
میگه : در اینکه باید با اونها برخورد بشه شکی نیست ولی نشنیدم اونها به زور به کسی مواد مخدر فروخته باشند !
بزرگترین مشکل ما اینه که ” نه ” گفتن رو به بچه هامون یاد ندادیم
و تو مغزشون میکنیم که خوب بودن یعنی تو هر شرایطی – بدون فکر – بله و چشم بگیم …
و وقتی در شرایطی قرار میگیرند که یک دوست یا جمع دوستانه بهشون پیشنهادی میدند قدرت نه گفتن رو ندارند.