کالبدشناسی غیبت
گناهان زبان بر دوگونهاند:
نخست گناهانی که بیشتر تباهی و پریشانی
اخلاقی برای خود گناهکار دارند؛ اگرچه به لحاظ اجتماعی نیز تباهی آورند،
اما تباهی و پریشانی اخلاقی آنها بیشتر است؛ مانند سخنانِ گزافآلود و
اغراق آمیز و سخنانی که برای خودنمایی و ریاکاری بر زبان جاری میشود.
دوم گناهانی که افزون بر تباهی اخلاقی، که
برای شخص گناهکار دارند، مفاسد مهم و پریشانیهای مهیب اجتماعی نیز دارند
و رواج و رونق بازار آنها جامعه را به زیانهایی جبران ناپذیر گرفتار
میکند؛ مانند دروغ، سخنچینی، تملّق و چربزبانی و فتنهانگیزی. بدگویی
پشت سر دیگران نیز از این نوع است که در زبان دین و ادبیات شریعت، «غیبت»
نامیده شده است.
غیبت چیست؟
از تأمّل و دقت در واژه «غیبت» و کاوش
درواژهنامهها، درمییابیم که مفهوم «غیبت» در عرف واژگانی و زبان شریعت،
چنان به هم آمیخته که گویی واژهنویسان معنای «غیبت» را از اصطلاح و زبان
شریعت گرفتهاند.
در نوشتارهای اخلاقی به جای مانده از
عالمانِ بزرگِ اخلاق، در معرفی اصطلاحی و بر وفق عرفِ شریعت، تعریفهایی
ارائه شده است که با یکدیگر تفاوتهایی دارند، و هر کدام را در ارائه معنای
«غیبت» تعبیری ویژه است، ولی با اندک تأمّل، درمییابیم که همگیِ آن
بزرگان از مفهوم «غیبت» یک حقیقت را در ذهن داشتهاند که به هنگام تبیین و
تعریف آن، تفاوتهایی لفظی پدید آمده است. از اینرو، در این رساله، از همه
تعریفهای ارائه شده، به جامعترین و مشهورترین آنها، که از آنِ عالم بزرگ
اخلاقی، مرحوم محقّق مولی مهدی نراقی است، بسنده میکنیم که میگوید:
«الغیبهًُْ
وهی ان یذکر الغیربما یکرهه لو بلغه،سواءُ کان ذلک بنقصٍ فیْ بدنه او
اخلاقه او فی اقواله، او فی افعاله المتعلّقهًْ بدینه او دنیاه، بل واِن
کان بنقصٍ فی ثوبه او داره او دابَّته» (4)؛
غیبت
آن است که چیزی درباره کسی گفته شود که اگربه گوش وی برسد، خوشش نیاید،
خواه آن گفته راجع به نقص و کاستی در بدن یا دراخلاق (خلق خوی) یا در
گفتارها و یا در رفتارهای مربوط به دین یا دنیای او باشد، بلکه حتی اگر
مربوط به کاستیهایی در لباس یا خانه یا مرکب وی باشد.
از پیامبرگرامی(صلی الله علیه وآله) در توضیح معنای «غیبت» آمده است که فرمودند:
«هل
تدرون ما الغیبهًُْ؟ قالوا:الله و رسوله اعلم. قال:ذکرک اخاک بما یکره.
قیل له: ارأیت ان کان فی اخی ما اقول؟ قال: ان کان فیه ما تقولُ فقد
اغتبتهُ،و ان لم یکن فیه فقد بهتَّه» (6)؛
آیا میدانید «غیبت» چیست؟ گفتند: خدا و
پیامبر او داناترند.فرمود: آن است که درباره برادرت چیزی بگویی که او را
خوش نیاید. شخصی عرض کرد: اگر آنچه بگویم در او باشد،چه؟ فرمود: اگر آنچه
میگویی در او هست، غیبت کردهای و اگر نیست، بهتان زدهای.
همچنین آمده است که:
نزد آن حضرت نام مردی برده شد، دربارهاش
گفتند: چه عاجز و ناتوان است! فرمود: «برادر خود را غیبت کردید.» گفتند: ای
پیامبر خدا، آنچه گفتیم، در او هست. فرمودند: «اگر آنچه را در او نیست،
میگفتید، بهتان زده بودید.»(7)
امام کاظم(علیه السلام) نیز در تعریف «غیبت» فرمودند:
«من
ذکر رجلاً من خلفه بما هو فیه ممّا عرفه النّاس لم یغتبه، و من ذکره من
خلفه بما هو فیه ممّا لا یعرفه النّاس اغتابه، و من ذکره بما لیس فیه فقد
بهتَّه»(8)؛
هر
که در پشت سرِ کسی چیزی را بگوید که در او هست و مردم از آن آگاهند، او را
غیبت نکرده؛ و هر که در پشت سرِ کسی چیزی بگوید که مردم از آن بیخبرند،
او را غیبت کرده؛ و هر که در پشت سر کسی چیزی بگوید که در او نیست، به او
بهتان زده است.
حاصل سخن آنکه براساس روایات رسیده از
پیشوایان دین، حقیقتِ «غیبت» آن است که کسی درباره دیگری چیزی را بگوید که
اگر بشنود، خوش نمیدارد، خواه درباره نقص و عیبی باشد که در خود او یا در
بدن او و یا در دین یا دنیای او و یا در چیزی است که وابسته به او میباشد.
نکتهها
1. تعمیم و گستردگی غیبت به لحاظ ابزار
است؛ بدین معنا که غیبت تنها به وسیله زبان تحقق نمییابد، بلکه ابزارهای
غیبت در وجود آدمی گونهگون و متنوّعند؛ چراکه گاهی غیبتکننده با زبانش
غیبت میکند.
(غیبت گفتاری)، گاهی با نوشتن در
روزنامهها و کتابها و مقالات (غیبت نوشتاری) و گاهی نیز با اشاره دست و
سر و چشم و ابرو درباره کسی آنچه را میخواهد با زبانش بگوید، میفهماند؛
همچنانکه با تقلید از شیوه راه رفتن و نشستن و برخاستن و سخن گفتن کسی به
غیبت او میپردازد که گاهی، افزون بر غیبت، لودگی و تمسخر است که خود گناهی
دیگر به شمار میرود و به سختی در قرآن کریم مورد نکوهش قرار گرفته است:
«ویلُ لکلِّ همزةٍ لمزةٍ» (9)؛ وای برهربدگوی طعنهزننده (در پشت سر و پیش روی)!
نیز فرمود:
«یـَْا
ایّها الَّذین آمنوا لایسخر قومُ من قومٍ عسیَْ ان یکونوا خیراً منهم و
لانساءُ من نساءٍ عسیَْ ان یکنَّ خیراً منهنَّ ولا تلمزوا انفسکم» (10)؛
ای کسانیکه ایمان آوردهاید، گروهی (از
مردان) گروه دیگر را مسخره نکنند، شاید آنان- که مسخره شدهاند- از اینان-
که مسخره کردهاند- بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانِ دیگر را، شاید آنان از
اینان بهتر باشند. و از خودتان عیبجویی مکنید.
ماحصل آن که غیبت کردن و بدِ کسی را پشت
سر او گفتن تنها به زبان نیست، بلکه به هر وسیلهای که عیب و کاستیاش را
برساند و آنچه را وی ناخوش میدارد، بفهماند «غیبت» است، خواه به گفتار یا
نوشتار یا کردار یا به تصریح یا کنایه و اشاره همگی غیبتاند؛ چرا که
بیتردید، غیبت به وسیله زبان از آنرو حرام است که عیب و نقص افراد و هر
چه را که از آشکار شدنش ناخرسند میشوند به دیگران میفهماند، نه از اینرو
که زبان آن را میفهماند و میشناساند، بلکه هر وسیلهای که در فهماندن به
دیگران نقش زبان را ایفاء کند، کارش زبانی است.
بنابراین، غیبت با اظهار نقص و یا تقلید و
شبیهسازی (محاکات) نیز تحقق مییابد؛ مانند لنگلنگان راه رفتن و تقلید
او را درآوردن، بلکه اینگونه غیبت از غیبت با زبان بسی زشتترو ناپسندتر
است؛ زیرا با این روشها، عیبها و کاستیها را روشنتر مینمایاند. همچنین
است اشاره با دست و سر و چشم و ابرو و با نوشتن؛ زیراکه قلم یکی از دو
زبان است و اثر آن ماندنیتر؛ و نیز با کنایه؛ مانند آنکه بگوید: الحمدلله
که خدا ما را به همنشینی با ستمگران یا به ریاستطلبی و افزونخواهی
نیالوده است، یا اینکه بگوید: از بیشرمی به خدا پناه میبریم، یا خداوند
ما را از آن نگاه دارد، در حالی که غرض از همه اینها شماتت و سرزنش کسی
است که این کارها از او سر زده و چه بسا که آدمی بر اثر شیطنت، به هنگام
غیبت، در آغاز، غیبت شونده را بستاید، سپس به اظهار عیب او بپردازد؛ مانند
آنکه بگوید: چه حال خوبی داشت، ولی چون ما به بدحالی دچار گشته است. روشن
است که اینگونه کارها نه تنها غیبت، بلکه ریاکاری نیز هست. افزون بر این
دو، در همین حال، با همانندی به نیکان و صالحان،که خود را سرزنش میکنند،
خودستایی میکند.(11)
امامخمینی(ره) با تکیه بر روایات غیبت درباره عمومیت ابزارها و روشهای غیبت مینویسند:
عرف
از نفس اخبار غیبت خصوصیت تلفّظ را نمیفهمد، بلکه آن را از جهتِ اِفهام
نوعی [زیرا که غیبتِ به زبان از گونههای دیگر بیشتراست] مورد حرمت
میداند؛ یعنی اختصاص تلفّظ به «ذکر» [ذکرک اخاک] از باب این است که غالباً
غیبت با تلفّظ واقع میشود؛نه از جهت خصوصیت آن است. (12)
2. غیبت همواره به دو کس یا بیشتر تحقق
مییابد، به گوینده و شنونده (یا شنوندهها)؛ بدین معنا که شنونده غیبت
نیز در ردیف غیبتکننده است؛ چنانکه در روایات بدان اشاره شده است؛ زیرا
که او مجال غیبت و فرصتِ بدگویی پشت سر دیگران را برای غیبتکننده فراهم
میکند.
غیبتکننده با عضوی غیبت میکند و شنونده
آن با عضوی میشنود، او با زبانش میگوید و این با گوشش میشنود، او با
اشارهها و کنایهها و تقلیدهایش هتک حرمت میکند و نهانِ حریم شخصیت مردم
را آشکار میسازد و با نگاهها و سکوتهای رضامندانهاش، بر همه آن پستیها
مُهر تأیید مینهد، و در نهایت، غیبتکننده خود را به آلودگیهای غیبت و
بهتان میآلاید و چون درنده، شرف و آبروی مردم را میدرد، و این در همه
پلیدیها و درنده خوییها او را مدد میدهد. از اینرو، پیامبرگرامی(صلی
الله علیه وآله) فرمودند:
«السامعُ للغیبةِ احد المغتابین» (13)؛ شنونده غیبت یکی از غیبت کنندگان است.
بنابراین ،شنونده ی غیبت
هیچگاه از گناه غیبت برکنار نیست،مگر آنکه با زبانش آن را زشت و ناپسند
شمارد، یا سخنِ گوینده را با سخن دیگر قطع کند، یا اینکه از محفل غیبت
برخیزد. و اگر هیچیک از اینها را نتواند، در دل از آنها ناخشنود باشد.
امامصادق(علیه السلام) فرمودند:
«الغیبهًُْ کفرُ والمستمع لها والراضی بها مشرک» (14)؛ غیبت و بدگویی کسی در پشت سر او کفر و شنونده ی آن و کسیکه بدان خوشنود است مشرکند.
از پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) نیز رسیده است که فرمودند:
«من اذلَّ عنده مؤمنُ و هو یقدر علی ان ینصره فلم ینصره، اذلَّه الله یوم القیامهًْ علی رؤوس الخلائق»(15)؛ هر
که مؤمنی را در نزدش خوار و رسوا کنند و او بتواند یاریاش کند و
نکند،خداوند او را در قیامت در حضور همه آفریدگانش، خوار و رسوا خواهد
ساخت.
3 پیامبر سعادت آفرین در وجود ما
اگر کسی بخواهد گناهی مرتکب
شود، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی، در وحله اوّل با هشدارهای پیاپی او را
از انجام آن کار برحذر میدارد و نهی میکند. پس از آن، اگر مرتکب گناه شد،
شروع به ملامت کردن انسان میکند.
ارسال پیامبران برون و درون برای سعادت و رستگاری بندگان
پروردگار عالم لطف کرده است و برای سعادت
و عاقبت به خیری بندگان و برای اینکه سقوط نکنند و در دنیا و آخرت
سعادتمند شوند، در این دنیا، پیامبرانی فرستاده است؛ پیامبران درون و
پیامبران برون.
پیامبران برون، همان صد و بیست و چهار
هزار پیامبر هستند که در اعصار مختلف، مأمور هدایت آدمیان بودهاند که
البته اوصیا و مبلّغینی نیز داشتهاند و در مجموع بسیار بیش از صد و بیست و
چهار هزار نفر بودهاند.
خداوند تعالی افزون بر پیامبران برون و
اوصیا و نایبان ایشان، پیامبرانی هم برای جلوگیری از سقوط انسان در درون او
تعبیه کرده است؛ هر انسانی از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، سه مأمور یا
نگهبان درونی دارد که عبارتند از: فطرت، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی و عقل،
که اگر از آنان متابعت کند، رستگار و عاقبت به خیر خواهد شد و در صورت عدم
توجه به ندای این سه پیامبر، دچار سوء عاقبت میگردد؛ ذلّت معنوی، انحراف و
در نتیجه سرافکندگی در محضر امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، هنگام مرگ،
زائیده عدم پیروی از سه پیامبر درون است.
سه تفاوت پیامبران برون و پیامبران درون
اوّلین تفاوت پیامبران درون و پیامبران
برون، آن است که پپیامبران برون، به بیان کلیات و جزئیات امور برای هدایت
بندگان میپردازند، ولی پیامبران درون صرفاً کلیات را بیان میکنند و
نمیتوانند جزئیات را درک کنند و به همین دلیل ورودی در آن ندارند.
مثلاً در خصوص عبودیت، هر دو قسم پیامبر
به طور کلّی بندگان را برای نیل به مقام عبودیت تشویق میکنند. امّا
پیامبران درون به همین اندازه بسنده میکنند و در مورد چگونگی رسیدن به
مقام عبودیت، نظری ندارند. در مقابل، پیامبران برون، انسان را در نحوه
رسیدن به مقام عبودیت نیز یاری میکنند؛ نظیر اینکه تعالیم دین اسلام در
این زمینه میفرماید: «باید نماز بخوانید، باید به همه واجبات اهمیت دهید و
از گناه اجتناب نمایید و برای مستحبّات اهمیت قائل شوید و از مکروهات و
شبهات دوری گزینید.»
تفاوت دوّم بین این دو قسم پیامبر آن است
که پیامبران برون، دانستنیها را آموزش میدهند و پیروان ایشان دانستنیها
را میشنوند، میفهمند و نسبت به آن علم پیدا میکنند. اما پیامبران درون،
نقش بالاتری دارند؛ زیرا موجب درک و یابیدن ایمان درونی میشوند. از این
جهت اگر کسی از این سه پیامبر متابعت کند، بسیاری از دانستنیها را مییابد
و مسلّماً عاقبت او ختم به خیر میشود.
سوّمین تفاوت پیامبران درون و برون آن است
که پیامبران درون، یعنی عقل، فطرت و وجدان اخلاقی، گاه به اشتباه میافتند
یا ندای آنان اشتباه به انسان میرسد، اما پیامبران برون، معصوم هستند و
اشتباه ندارند.
بازنگری نقش پیامبران درون در ممانعت از سقوط انسان
اوّل: فطرت
هنگامی که دست انسان از همه چیز کوتاه
میشود، در درون خود یک نجات دهنده مییابد. در این حالت گفته میشود که
فطرت او بیدار شده است و در پرتو بیداری فطرت، خداجو و خدایاب میشود. به
قول قرآن کریم:
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ…»[1]
در آن موقعیت، خداوند را یک ذات مستجمع
جمیع صفات کمالات مییابد. در مییابد که فریادرسی جز خدا ندارد و خداوند
را همه کاره ی عالم مییابد. از اینرو، فریاد خدا خدای او بلند میشود و
جداً خداوند را مییابد. نه اینکه فقط خدا را مییابد، بلکه مییابد که خدا
یکی است و دو تا نیست و در حقیقت، توحید را هم مییابد؛ لذا در آن موقع
به هیچ چیزی و به هیچ کسی جز خداوند متمسّک نمیشود. حتی اگر مشرک، کافر،
بت پرست یا دهری بوده و همیشه به غیر خدا متمسّک میشده است، اما الان که
در بن بست واقع شده، همه چیز را حقیقتاً پوچ و نابود میبیند و عملاً به
وجود خدای یگانه پی میبرد.
این خداوند که فطرت انسان او را میجوید و
مییابد، همان ذات بیهمتایی است که امام حسین«سلاماللهعلیه»، در دعای
عرفه میفرمایند: «کور باد آن کسی که تو را نبیند».[2]
اگر فطرت انسان زنده شود، نظیر آدم تشنه که آب میخورد و سیراب میشود، آنگاه سیراب شدن را مییابد، خداوند را مییابد.
اگر فطرت انسان با حجابهایی که مانع
بیداری آن است، پوشیده نشده باشد، عاقبت او را ختم به خیر میکند، وی را از
سقوط و تباهی نجات میبخشد، از ذلت میرهاند و به عزّت میرساند و در راه
مستقیم نگاه میدارد و در نهایت با به کمال رساندن او، موجب میشود هنگام
مرگ با سرفرازی و سربلندی از دنیا برود و در یک کلام، مانع سقوط انسان
میشود.
دوّم: نفس لوّامه
پیامبر دوّمی که در درون ما قرار دارد،
«وجدان اخلاقی» و به تعبیر قرآن شریف ، «نفس لوّامه» است. قرآن کریم در
سوره قیامت به اندازهای به این نیرو اهمیت داده که به آن قسم خورده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحیمِ ، لا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ
بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ، أَ یحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ
عِظامَهُ ، بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّی بَنانَهُ ، بَلْ یریدُ
الْإِنْسانُ لِیفْجُرَ أَمامَهُ» [3]
طبیعت انسان به گونهای است
که آزادی کامل را میطلبد و دوست ندارد عاملی مانع آزادی او شود. انسانی
که سر تا پای او را هوس، شهوت و خواهشهای نفسانی گرفته است، تمایل دارد
آزاد و بدون هیچ قید و بندی زندگی کند و از این رو اگر مانعی نظیر نفس
لوّامه در درون او وجود نداشته باشد، طغیان خواهد کرد؛ زیرا نفس لوّامه، از
موانع مهمّ سقوط است و میتواند در درون انسان به عنوان یک نیروی کنترل
کننده، از انحراف و سقوط او جلوگیری نماید.
کلمه «لوّامه» در ترکیب نفس لوّامه، صیغه
مبالغه است؛ و این بدان معناست که این نیرو، بسیار انسان را ملامت و سرزنش
میکند. لذا اوّل تقبیح میکند و زشتی گناه را نمایان میسازد تا انسان
گناه نکند. اگر خدای ناکرده آدمی صدای وجدان اخلاقی را نشنید و مرتکب گناه
شد، آنگاه این نیرو، شروع به ملامت میکند تا اینکه انسان اشتباه خود را
جبران نماید.
قسم خوردن پروردگار عالم به نفس لوّامه
نیز بیانگر نکته دقیقی است؛ قرآن شریف در جاهای مختلفی تعابیر خاصّی در
مورد روز قیامت دارد، مثلاً میفرماید:
در روز قیامت اشتباه کاری نمیشود: «لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئاً»
در روز قیامت پارتی بازی نیست: «وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ»
در روز قیامت رشوه دادن نیست: «وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ»[4]
در روز قیامت نه تنها اشتباه کاری نیست،
بلکه فریب هم نخواهد بود و کسی نمیتواند دیگری را گول بزند. یکی از اسماء
قیامت، حق میباشد؛ لذا در این روز، تنها چیزی که وجود خواهد داشت، فقط حقّ
است: «إِنَّ اللَّهَ لا یظْلِمُ النَّاسَ شَیئاً»[5]
نفس لوّامه نیز با خصوصیاتی مانند روز
قیامت، درون انسان قرار دارد. به این ترتیب که اگر کسی بخواهد گناهی مرتکب
شود، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی، در وهله اوّل با هشدارهای پیاپی او را از
انجام آن کار برحذر میدارد و نهی میکند. پس از آن، اگر مرتکب گناه شد،
شروع به ملامت کردن انسان میکند و مثلاً میگوید: دیدی در محضر خداوند
گناه کردی!؟ دیدی به فلانی ظلم شد!؟ دیدی چه بر سر آن مظلوم آمد!؟ و…،
این کلمات و توبیخات، ضربات وجدان اخلاقی است که گاهی انسان را وادار
میکند برای جبران اشتباه خود، کارهای عجیب و غریبی انجام دهد.
اقرار به گناه، بر اساس آموزههای دینی
جایز نیست و انسان گناهکار باید بین خود و خدای خود توبه کند. توبه، امر
لازم و پسندیدهای است که وجدان اخلاقی را ساکت میکند و به ملامت آن پایان
میبخشد. زیرا وجدان اخلاقی مییابد که:«التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه» .[6]
اگر کسی از وجدان اخلاقی به عنوان پیامبر
درونی متابعت کند، کم کم به مقامهای والایی در معنویت و اخلاق میرسد؛
همانگونه که اگر کسی از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» پیروی
کند، صد در صد رستگار میشود. متابعت همیشگی و صد در صدی از نفس لوّامه،
موجب رستگاری انسان خواهد شد.
سوّم: عقل
پیغمبر سوّمی که درون هر انسانی قرار
دارد، «عقل» میباشد. مراد از عقل، نیرویی است که بین خوب و بد را تشخیص
میدهد. در حقیقت اگر بپرسند: عقل چیست؟ باید گفت: تمیز بین خوب و بد. امام
صادق (علیه السلام) در جواب اینکه عقل چیست، میفرمایند:
«مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان» [7]
عقل آن است که میتواند بین خوب و بد تمیز
قائل شود و از این جهت انسان میتواند برای رسیدن به بهشت، در سایه
عقلانیت، بد را رها کند و خوب را بگیرد.
اگر کسی مسلمان و شیعه است، عقلش تمیز
میدهد که برای رسیدن به بهشت، باید از امیرالمؤمنین (علیه السلام)متابعت
کند. لذا قرآن شریف در سوره ملک با یک جمله تکان دهنده میفرماید: وقتی
جهنّمیان به جهنّم رفتند، به یکدیگر میگویند: ما در دنیا دیوانه بودیم،
اگر عقل داشتیم، به جهنم نمیآمدیم:
«لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ» [8]
اگر ما جهنّمی شدیم، به این
علّت بود که عقل را زیر پا گذاشتیم و الاّ عقل به ما میگفت که کارهای بد
نکنید و کارهای خوب انجام دهید. عقل به ما تذکّر میداد که اگر معاد را
قبول دارید، باید برای آن تلاش کنید. نتیجه کار خوب، بهشت و نتیجه کار بد
جهنّم است. پس ما از عقل غفلت کردیم و این سرنوشت شوم برای ما پدیدار شد.
روزی پیرمردی که از ارادتمندان امام باقر
(علیه السلام) بود، خدمت آن حضرت رسید. امام باقر(علیه السلام) با او احوال
پرسی کردند و از کار او پرسیدند. پیر مرد گفت: من تجارت را رها کردهام و
در مسجد مجاور شدهام و مشغول عبادت هستم. حضرت سه مرتبه فرمودند: این از
کم عقلی است. سپس حضرت فرمودند: عقل تو میگوید هم برای دنیا کار کن و هم
برای آخرت. در دنیا کار کن تا زن و فرزندانت در رفاه و آسایش باشند و خود
نیز محتاج کسی نشوی و بتوانی به اندازه وسع خود، به دیگران کمک کنی و در
عین حال به فکر آخرت و اعمال عبادی باش تا در آخرت هم سربلند گردی.