بازگشت نیما به سری جدید خندوانه
از امیر جعفری که چند سال پیش به عنوان بازیگر کمدی با «بدون شرح» به تلویزیون آمد و در مدت زمان کوتاهی به یکی از بازیگران مطرح تلویزیون و بعد سینما بدل شد تا بهنام تشکر و هومن برق نورد و … حالا انگار نوبت نیما شعبان نژاد است؛ بازیگری که از سری اول «خندوانه» با کاراکترهای «نیما»، «کجوک»، «بایرام» و … در کنار رامبد جوان قرار گرفت و جنس خاصی از کمدی را با این تاکشوهای تلویزیونی به مردم معرفی کرد؛ کاراکتری که لودگی نمی کند، بالا و پایین نمی پرد، شوخی های الکی و بی ادبی برایش تعریف نشده و خلاصه بامزگی هایی در شکل و شمایل خودش دارد.
نیما در مدت زمانی کوتاه، به یکی از شخصیت های محبوب تلویزیونی بدل شد و بعد از پایان سری اول، استقبال ها برای اینکه حتما در سری دوم هم حضور داشته باشد به شدت بالا رفت تا جایی که این روزها در سری دوم این برنامه، محبوبیت او میان مخاطبان تا قد و قواره خود رامبد هم بالا رفته.
در سری جدید «خندوانه» به نظر می رسد نقش نیما یک جورهایی با سری قبل فرق کرده. این تفاوت طبق برنامه ریزی و تصمیم قبلی بود یا برای خودتان اتفاق جدیدی افتاده که تصمیم گرفته اید یک مقدار متفاوت تر ظاهر شوید؟
– چون خیلی ها الان تازه دارند برای اولین بار مخاطب برنامه می شوند و ممکن است کاراکتر نیما را نشناسند، ما نمی توانیم یکمرتبه دُز شدیدی از موقعیت های طنز را وارد برنامه کنیم. برای همین باید یک مقدار کم کم این شوخی ها را تزریق کنیم. البته خودم هم یک مقدار فرق کردم. خب آن موقع ها ریلکس بودم الان ریلکس تر شدم.
از چه نظر؟
– اگر چند قسمت اخیر را دیده باشید، نیما خیلی کول و خسته و راحت تر شده. البته این جنس بازی سخت تر هم هست. هم باید دوربین را پیدا کنی هم بنشینی راحت چای بخوری و … در واقع دنیای بیرون را کاملا بیاوری داخل استودیو. انگار مردم هم متوجه شده اند این جنس بازی دیگر ادا نیست، برای همین هم تا وقتی من می آیم برایم دست می زنند که البته این اصلا خوب نیست.
چون در این صورت وقتی با ورود من، تماشاچی ها دست می زنند مخاطبان می دانند که باید منتظر باشند تا یک موقعیت کمدی از من ببینند ولی در سری پیش اینطوری نبود. همه می دانستند که قرار است بیایم اما یک عنصر غافلگیرکننده ای وجود داشت که الان از بین رفته.
مگر این دست زدن ها برنامه ریزی شده نیست؟
– نه اصلا. آنها وسط ضبط دست می زنند و آن وقت کات دادن و تکرارش سخت ترین کار دنیاست. چون وقتی پیچت شل شود کل موتور باز شده. وقتی موقعیت لو برود دیگر برایشان خنده دار نیست. بعد مجبور می شوم یک بداهه دیگر روی بداهه قبلی بیاورم و خنده هایشان تصنعی می شود.
گفتید یکسری از مردم تازه مخاطب خندوانه شده اند؛ منظوران این است که یکسری جدیدی از مخاطبان به خاطر تعریف ها و تمجیدهای دیگران تازه تصمیم گرفته اند به جمع مخاطبان این برنامه اضافه شوند و حالا با حجم بالای شوخی ارتباط برقرار نمی کنند؟
– خیلی ها شنیده بودند چنین برنامه ای وجود داشته و حالا تصمیم گرفته اند ببینند. خیلی ها هم که اصلا دسترسی به شبکه نسیم نداشتند. الان که شبکه دارد سراسری می شود خب طبیعتا مخاطبان هم چندین برابر می شوند. خیلی ها منتظرند ببینند نیما کی بوده که اینقدر اسم در کرده و حالا با یک انتظار بالا یا حتی گارد می نشینند پای برنامه.
برای همین هم فکر کردیم نیما باید به تدریج به آنها معرفی شود و باید یک مقدار آرام آرام پیش برویم و روندمان را با کسی که قرار است قضاوت کند، تنظیم کنیم. قرار شد کاراکتر چتر را آرام آرام بیاوریم، ابتدای امر رامبد عصبی نشود و کنار بیاید و کم کم تغییر کند.
همانطور که گفتید الان بین مخاطبان خندوانه الان اینطور جا افتاده که نیما یک کاراکتر بامزه است. چه الان و چه همان موقع که سری اول تمام شد خیلی ها در صفحه اینستاگرام خندوانه، رامبد جوان یا حتی خود شما مدام درخواست می کردند که در سری جدید نیما حتما باید باشد اگرنه مزه ندارد. این صفت بامزگی از چه زمانی سر و کله اش پیدا شد؟
به هر حال کاراکتر نیما با خیلی از کاراکترهای کمدی که در تاکشوهای مختلف شاهدش بودیم فرق می کند؛ مثل آنها لودگی نمی کند، بالا و پایین نمی پرد، بی ادب نیست و خلاصه برای خودش یک تعریف جدیدی آورده است؛ تعریفی که شاید با تعریف و سلیقه بسیاری از مردم از یک کمدین خیلی تفاوت دارد و باید کم کم به آنها شناسانده می شد.
– خب به هر حال از ابتدا برنامه ریزی کرده بودیم که نیما کم کم و سر فرصت بین مردم جا باز کند.
چه زمانی بازخوردها به شما نشان داد که حالا می توانید با خیال راحت برای کاراکتر نیما برنامه های جدید طراحی کنید؟
– خودم هیچ وقت بازیگر کمدی نبودم اما کمدی را می شناسم و دنبال می کنم. اوایل سری اول، بعد از اینکه جلسه گذاشتیم و فکر کردیم پرسوناژ باید چطور باشد و چقدر از پررویی و خجالت در آن وجود داشته باشد، رامبد بهم گفت روی همین فرمان برو جلو. از یک جایی خودم تصمیم گرفتم تصویر بیرونی ام را کارتونی و بامزه ببینم.
آنجا دقیقا نقطه عطف ارتباط با طرفدار بود. آنجا بود که تماشاچی می خندید و موقعیت کمدی را می فهمید. از زمانی که خودم فهمیدم کاراکتر کارتونی اش درست است و جواب می دهد. در واقع می خواستم یک شخصیت گوگولی توی ذهنم طراحی کنم که اگر کسی دوست داشته باشد بتواند بیاید لپم را بکشد.
تقابل میان دو شخصیت در یک کار کمدی، تا به حال بارها دیده شده. مثلا در «پاورچین» میان مهران مدیری و جواد رضویان یا در «ساعت خوش» میان سعید و خان دایی و حتی خیلی قدیمی تر اوستا و عبدلی و …. یک نفر نقش عاقل تر را دارد و دیگری مدام حماقت هایی از خودش نشان می دهد و همه چیز را خراب می کند. می توانیم بگوییم تقابل میان نیما و رامبد یک جورهایی در ادامه همان روابط کمدی قدیمی است؟
– آره از این مثال ها زیاد است اما به نظرم در هیچ کدام شان شبیه اتفاقی که بین من و رامبد در خندوانه وجود دارد کار نشده. در کارهایی که شما می گویید همیشه یکی از دست آن یکی حرص می خورد و مردم می خندند اما اینجا اصلا شبیه آنها نیست. اتفاقا فکر می کنم دلیل استقبال مردم هم همین است که این شباهتی به آنها ندارد. به خاطر اینکه اینجا رامبد جوان از دست من حرص می خورد اما در عین حال می خندد، آنها اما هیچ وقت از دست کسی که حرص شان داده است نمی خندند.
دقیقا می خواستم راجع به همین تفاوت صحبت کنید.
– پرسوناژ نیما کلا لج درآر دوست داشتنی است. آدم لوده ای نیست. پرسوناژ نیما ظاهرش آدمی نیست که احمق باشد. اکت اینطوری ندارد که خودش را افلیج کند، مردم بخندند. من اصلا مخالف این نوع کمدی هستم. آمدم با تمام محدودیت های تلویزیون که با هیچ اقلیمی نمی شود شوخی کرد و دست روی هر اقلیمی بگذاری، صدای یکی درمی آید، کجوک را در یک دنیای فانتزی ساختم و بعدا فهمیدم یک شهری به اسم کجوک وجود دارد.
اینطور نبود که بخواهید از ترس اینکه مبادا شبیه آن کارهای قبلی شود یک مقدار تفاوت ایجاد کنید؟
– نه اصلا، چون در این صورت رامبد اجازه نمی داد. من خودم هم آدم مقلدی نیستم. اصلا کمدی ایران هیچ وقت برای من جذاب نیست چون کمدی ما یک مرز باریی با لودگی دارد که من اصلا نمی فهمم.
هیچ وقت نترسیدید این مرز بین کمدی و لودگی را اشتباه بروید و یک جاهایی تعریف این دو با هم اشتباه شود؟
– نه زیاد، فقط ممکن است جایی که شعر می خوانیم چنین اتفاقی بیفتد اما باز هم سعی می کنیم اینطوری نشود. مثلا یک بار می آیم آهنگ اسکورپیوتز می خوانم یک بار چیز دیگر.
خیلی از مخاطبان همچنان لودگی و شوخی های سخیف را بیشتر می پسندند. هنوز هم فیلم های کمدی سخیف به اصطلاح زیر شونه تخم مرغی که در سوپرمارکت ها عرضه می شوند فروش دارند و سریال های به شدت سطح پایین کمدی هنوز هم برای خیلی ها جالب است؛ مخصوصا اینکه خندوانه در شبکه نسیم پخش می شود.
این شبکه اگر خندوانه را نداشته باشد سایر آثار کمدی اش چندان فاخر نیست. از هاونگ و شکرآباد بگیرید تا نسیم استان ها و … بنابراین بخشی از مخاطبان خندوانه آنهایی هستند که این برنامه ها را هم دنبال می کنند و دوست دارند. حالا شایداصلا با چنین سطح شوخی و کمدی ارتباط برقرار نکنند.
– خب کم کم سطح سلیقه بالا می رود. چندس ال قبل خودمان را می کشتیم تا چند نفر را پیدا کنیم بیایند تئاتر ببینند اما الان اصلا اینطور نیست. انگار لباس پوشیدن متفاوت، تئاتر رفتن، گالری رفتن، کافه رفتن و … مد شده.
باز هم نمی توانیم به همه آن را تعمیم بدهیم. کمدی های سخیف هنوز هم مخاطبان زیادی دارند.
– بله اما هر کمدین یا کارگردان کمدی خودش باید جای خودش را تعیین کند. من به هیچ قیمت حاضر نیستم به سمت لودگی بروم. بعضی از کمدین ها حاضرند در ازای چند میلیون، ه رکاری را قبول کنند و آخر سر به جایی می رسند که اصلا لایقش نبوده اند. می دانید من چقدر پیشنهادهای با پول های زیاددارم؟
مثلا می گویند n میلیون بهت می دهیم دو ساعت بیا اینجا در فلان همایش شرکت کن. این پول ها خیلی از دردها را می تواند دوا کند اما اصلا برای من نیست. اینها یک مقدار آزاردهنده است. باید مدام مقابل این درخواست ها بایستی و مدام نه بگویی تا بفهمند اینکاره نیستی.
پس این حقیقت دارد که اسم کمدی هنوز هم در ذهن بسیاری تولیدکننده ها با همان لودگی مترادف است. وقتی اسمت کمدین باشد طبیعتا از تو درخواست می شود که به این سمت و سو هم سوق پیدا کنی.
– متاسفانه در ایران همه کمدین ها روی پیشانی شان مهر خورده. می ترسم برای من هم چنین اتفاقی بیفتد. بعد از سری اول هر چه پیشنهاد داشتم کمدی بود و من اصلا نمی خواهم کمدی صرف کار کنم چون اگر قرار باشد مردم اسم نیما شعبان نژاد را به عنوان کمدین بشناسند و برچسب کمدی به هم بخورد یک مقدار فرار کردن از آن سخت است.
منتظرم مزه یک فیلم درام را حس کنم و در سینمای روشنفکری کاری انجام دهم، بعدا اگر قرار باشد کار کمدی انجام دهم آن وقت برایش برنامه ریزی دیگری دارم. نمی خواهم از فضای کارهای قبلی روشنفکری ام در تئاتر دور شوم.
اصلا اتفاق عجیبی نست. مثلا همین امیر جعفری که الان یکی از مهمترین بازیگران آثار سینمایی جدی است با سریال «بدون شرح» از تئاتر به تلویزیون آمد و تا مدت ها همه گمان می کردند او فقط یک کمدین است اما کم کم با بازی در نقش های جدی توانست روی دیگر بازیگری اش را نمایان کند.
– راستش از یک طرف تلویزیون خیلی بی رحم است و از طرف دیگر من خیلی آدم پیگیر و پررابطه ای نیستم. شاید اگر چاپلوس بودم خیلی زودتر از اینها به تلویزیون می آمد، چهره می شدم. ولی خب نبودم. در کاراکترم نبوده که بروم با این کارگردان دوست بشوم، دم آن یکی را ببینم یا خیلی کارهای دیگر. اصلا بلد نیستم. هنوز فکر می کنم اگر خوب باشی می آیند دنبالت دیگر.
شما به نسبت بسیاری از بازیگران کمدی که به تلویزیون می آیند و با یک سریال چهره می شوند. شانس بیشتری هم دارید. چون به هر حال برخلاف فیلم یا سریال، تاکشویی مثل خندوانه به شما این امکان را می دهد که کاملا رو در روی مردم قرار بگیرید. مدام قوت و ضعف کارتان را توسط نظراتی که در اینستاگرام می گذارند متوجه می شوید و می دانید مردم از چه جنبه هایی خوششان می آیدو از کدام ابعاد شخصیتی نیما زیاد لذت نمی برند.
این بازخوردها مدام وجود دارد و شما هر روز می توانید وضعیت تان را میان مردم رصد کنید. از طرف دیگر این ارتباط رو در رو قطعا مشکل هایی هم به همراه دارد. خیلی ها فکر می کنند در واقعیت هم نیما همیشه همان کمدینی است که نشان می دهد.
– مردم وقتی من را می بینند متوجه می شوند چطوری هستم. یکسری ها هم متاسفانه فرهنگ معاشرت با بازیگر را ندارند و این آزاردهنده است؛ مخصوصا اینکه من آدمی نیستم که خودم را بگیرم. از قدیم فکر می کردم خب این چه منطقی است که بازیگران آنقدر خودشان را می گیرند؟ ولی می بینم که واقعا اینطوری است. آنقدر آدم را در مضیقه می گذارند که آدم سختش می شود برود یک ناهار بخورد. مدام پچ پچ پشت سرت می کنند اما نمی آیند جلو تا معاشرت کنند.
شوخی هم می کنند؟
– نه واقعا نشده. مثلا شده که یکی بیاید جلو بگوید «یه بار بگو ببخشید» ولی چون واقعا جدی ام ادامه پیدا نکرده. البته آنقدر هم جدی نیستم که طرف بهش بربخورد. فکر می کنم باید از یک جایی به بعد واقعا پرسوناژ نیما را عوض کنم چون همه فکر می کنند من همان کاراکتر کارتونی نیما هستم اما اگر واقعا آنطوری باشم که خانواده ام باید پرتم کنند بیرون. اشتباه از اول بود. باید اسم این پرسوناژ را یک چیز دیگر می گذاشتیم. درست است که هر سری با یک شغل می آمدم و اسمی برایش انتخاب می کردم اما الان یک فکر دیگری برایش دارم که کم کم وصل شود به کاراکتر اصلی منی که آن نیما را ساختم؛ برای اینکه من اصلا شبیه نیما نیستم، دارم فقط آن را بازی می کنم.
30 هزار فالور در سه چهار ماه
این روزها یکی از نشانه های شهرت بازیگران را می شود از روی تعداد فالورهایشان در ایستاگرام فهمید. یکی از رفتارهای مهم اجتماعی مردم این است که بلافاصله بعد از اینکه از بازی یک بازیگر خوش شان بیاید می دوند توی اینستاگرام و سریع فالواش می کنند و شروع می کنند به کامنت گذاشتن و …
خلاصه اینکه درباره نیما شعبان نژاد هم این مسئله صادق است. او نزدیک به 30 هزار فالور دارد و هر کدام از پست هایش نزدیک به چهار، پنج هزار لایک می خورد.
جالب اینجاست که می گوید اصلا قبل از خندوانه، اینستاگرام نداشته و در طول دو سه ماه یکمرتبه تعداد فالورهایش به این اندازه رسیده. جالب تر اینکه نیما در اینستاگرامش هم اصلا عکس های جالب و خنده دار از خودش منتشر نمی کند و همه عکس هایش جدی است.
از او می پرسیم چرا آنقدر تلاش می کند نشان دهد جدی است، می گوید: «اتفاقا دقیقا خودمم. اصلا تلاش نمی کنم. هیچ وقت از بچگی توی عکس هایم نخندیدم. توی یک خانواده عکاس باشی بزرگ شدم. پدربزرگم رییس صنف عکاس ها بود و مادرم عکاس است. از بچگی دوربین و عکس را دیدم. از عکس حالم به هم می خورد. واسه همین هم پیجم کم کار است.»
برخوردهای استثنایی مردم
دلش نمی خواهد چهره ای که در خندوانه از خودش به نمایش گذاشته به عنوان یک مهر روی پیشانی اش باشد. از او می پرسیم که دیگر بازی در خندوانه راضی اش نمی کند؟ می گوید: «زیاد جذابیتی برایم ندارد. منظورم برنامه نیست. این شهرت، عکس گرفتن و … برایم جذاب نیست. خود مردم کاری می کنند که دیگر دوست شان نداشته باشی. خیلی تلخ است که همه چیز را مردم از بازیگر می خواهند. تا وقتی هستی دوستت دارند، وقتی نباشی کسی سراغت را نمی گیرد. خود من سه ماه نبودم چندتا از فن پیج هایم را حذف کردند.»
به هر حال کسی که به واسطه یک تاکشوی کمدی شبانه معروف می شود، باید پی خیلی از مسائل را به تنش بمالد؛ از جمله اینکه مردم شاید در خیابان هرگونه برخوردی با او داشته باشند؛ مثل همین خاطره ای که نیما از مواجهه اش با مردم برایمان تعریف کرد: «چند وقت پیش داشتم با هدفون توی پارک می دویدم که یک نفر دستم را گرفت. یکهو جیغ زدم.
برگشت به خانمی که آنطرف تر ایستاده بود، گفت: «دیدی دیدی خانم، دیدی گفتم نیماست!» اصلا هم کاری به من نداشت. حتی ببخشید هم نگفت. همانطور که دستم را گرفته بود من را با خودش کشید برد یک گوشه تا لوکیشن عکس را برایم انتخاب کنند. مرد می گفت اینجا خوبه؟ خانمش می گفت نه رضا اینجا نه، بریم اونور.
دوباره می گفت نه اینجا هم خوب نیست بریم اونورتر. قشنگ باهام مثل لوازم صحنه برخورد می کردند. من فقط ایستاده بودم و نگاه می کردم. می گفتم خب الان کجا بیایم؟ می گفت بیا بیا اونور نه نه اینور. قشنگ بیست و پنج دقیقه طول کشید.»