اختلاف زن و مرد بر سر تربیت فرزند و راهکارهای جلوگیری از این اختلافات
شاید تعجب
کنید اما نکته مهم در تربیت و پرورش فرزندان بر میگردد به قبل از ازدواج!
در واقع از همان ابتدا لازم است با کسی ازدواج کنید که از نظر فرهنگ و
عقیده، از نظر ایدئولوژی و سلیقه شبیه به شما باشد. وگرنه، نه تنها در
تربیت فرزند که در بسیاری زمینهها، دچار مشکل خواهید شد.
وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند، قطعاً
در بسیاری از موارد شبیه هم نیستند و مثل هم فکر نمیکنند. آنها ژنتیک
متفاوت، تجربیات متفاوت و خانوادههای متفاوت داشتهاند و خلاصه، دو آدم
کاملا متفاوتند. اما معمولاً به حدی از پذیرش هم میرسند که تصمیم میگیرند
با هم زندگی کنند.
اما وقتی فرد سومی به این رابطه اضافه میشود،
آن هم فرد سومی که وظیفهی تربیت او بر عهدهی من است، داستان عوض میشود.
آنوقت اختلافها خودشان را نشان میدهند.
آنوقت تصمیمگیری بر سر
اینکه کدام نظر، عقیده و ویژگی باید به فرزند آموزش داده شود، چه
شیوهی تربیتی باید در پیش گرفته شود، باید محدود شود یا آزاد باشد، باید
تمیز باشد یا هرجور دلش خواست لباس بپوشد، حتی اینکه وقتی زمین میخورد،
باید او را در آغوش گرفت و نوازش کرد یا بیاعتنا ماند تا یاد بگیرد خودش
بلند شود، موضوعات بحثبرانگیز بیپایانی در زندگی مشترک خواهند بود که
گاه، طاقتفرسا و بسیار آسیبزا میشوند.
شاید تعجب کنید اما نکته
مهم در تربیت و پرورش فرزندان بر میگردد به قبل از ازدواج! در واقع از
همان ابتدا لازم است با کسی ازدواج کنید که از نظر فرهنگ و عقیده، از نظر
ایدئولوژی و سلیقه شبیه به شما باشد. وگرنه، نه تنها در تربیت فرزند که در
بسیاری زمینهها، دچار مشکل خواهید شد. اما اگر هم با همدیگر همسو و هم
عقیده و شبیه به هم نیستید و دو نوع تربیت متفاوت را میپسندید، اقلا این
را جلوی فرزندانتان ابراز نکنید و هر طور که شده در تنهایی و بدون حضور
فرزندان با هم به نتیجه و توافق برسید. چون فرزندان شما در هر سنی که باشند
از اختلافات شما نهایت بهره را میبرند تا کار خود را انجام بدهند و از
زیر تربیت هر دو شما شانه خالی کنند! اگر هیچ کدام از شما همسر خود را قبول
ندارد، نزد متخصص بروید و نظر تخصصی و علمی را جایگزین نظر شخصی خود کنید.
همچنین
توجه داشته باشید که هرگز بر علیه همسر خود با فرزند (یا فرزندانتان)
ائتلاف نکنید. این کار بشدت روابط خانوادگی و زناشویی شما را مخدوش کرده و
به ارتباطات شما ضربه میزند و کودکان شما را هم گستاخ و غیر قابل کنترل
بار میآورد و زمینه را برای سوء استفاده آنها فراهم میآورد.
تربیت فرزند و نفع او را از باقی موارد جدا کنید
راهکارهای بهتر هماهنگ شدن زن وشوهر برسر تربیت فرزند.
– تربیت فرزند و نفع او را از باقی موارد جدا کنید:
معمولاً اولین قدم این است که اصلاً والدین بخواهند به این هماهنگی برسند.
گاهی، لجبازیها و خشمهایی که برسر موضوعات دیگر دارند روی تربیت فرزند
تأثیر میگذارد. وقتی من زورم به خانوادهی همسرم نرسد، میتوانم فرزندم
را علیه آنها بار بیاورم. بنابراین، اول باید خشمی را که از موضوعات دیگر
مانده و رقابتجویی خودمان را از تربیت فرزند جدا کنیم.
– انتظار شما چیست؟ :
بعد باید دید که اصلاً هرکدام از والدین واقعا چه میخواهند و چه انتظاری
دارند؟ یک برگهی سفید بردارید و کل انتظارات خود را بنویسید. حالا همهی
لیست خود را بخوانید و بسنجید چقدر عینی نوشتهاید. عینی یعنی اینکه
دقیق، جزئی، عملیاتی و روشن باشد. کلیگویی کمکی نمیکند. «میخواهم
فرزندم منظم باشد» میتواند تعاریف متفاوتی داشته باشد. «میخواهم فرزندم
مودب و وقتشناس باشد» یعنی دقیقاً چه کار کند؟
– لیست خود را دوباره به طور عینی و جزئی بنویسید:
مثلاً کتابهایش را در اتاق خودش روی قفسهی کتابها بگذارد.
اسباببازیهایش را بعد از بازی در سبد کنار تختش بریزد. وقتی وارد خانهی
مادرم میشویم، به پدر و مادرم سلام کند. وقتی میخواهیم به مهمانی برویم،
زمانی که قرار است همه آماده باشند، او هم آماده باشد.
قرار نیست
همیشه مادر بگذرد یا پدر کوتاه بیاید، از استدلالهایی استفاده نکنید که
اوضاع را بدتر میکند، مثل اینکه چون مادر بیشتر وقتها خانه است، حق
بیشتری در تربیت فرزند دارد، یا پدر چون مسئول فرزند است، باید
تعیینکننده باشد. سعی کنید یکدیگر را درک کنید
– از همسرتان هم بخواهید دقیقاً همین کار را انجام بدهد: یعنی همسرتان هم لیست خودش را دقیق و روشن بنویسد.
– به یک لیست مشترک برسید:
حالا لیستها را کنار هم بگذارید و مقایسه کنید. موارد مشترک را علامت
بزنید؛ قوانینی که هر دو بر سر آنها توافق دارید. بعد به سراغ مواردی بروید
که با هم اختلافنظر دارید. کدام را باید انتخاب کرد؟
نکتهی مهمی
که باید به خاطر داشته باشید این است که هردو به یک اندازه در تربیت
فرزندتان حق دارید. دختر یا پسر شما، همانقدر فرزند شما است که فرزند
همسرتان. با این دید که ببینید، شاید به نظر طرف مقابلتان، هرقدر هم که
مخالف اعتقاد شما باشد، بیشتر احترام بگذارید و آن را به عنوان خواسته
همسری که به اندازهی شما حق دارد بیشتر بپذیرید.
در این موارد،
سعی کنید به یک راهحل میانه برسید. مثلاً مادر میتواند اجازه بدهد که
فرزندش بیرون از اتاقش هم با اسباببازیهایش بازی کند و پدر هم قبول کند
که هرشب قبل از خواب و زمانی که قرار است مهمان داشته باشند، بهتر است از
فرزندشان بخواهد که اسباببازیهایش را به اتاق خودش ببرد. مادر قدری از
معیارهای سختگیرانهاش کوتاه بیاید و پدر هم قبول کند که قدری محدودیت قائل
شود.
وقتی راهحل میانهای وجود ندارد
در
برخی از موارد، اختلاف به صورتی است که راهحل میانهای برای آن وجود
ندارد. در این صورت چه باید کرد؟ پاسخش این است که: باید یکی از طرفین
بگذرد. به خاطر منافعی که هماهنگی والدین برای فرزند و تربیت او و نیز
ارتباطش با والدین دارد، در هر مورد بدون راهحل میانه، یکی از والدین
باید نظر دیگری را بپذیرد.
سعی کنید در این حالت تعادلی وجود داشته
باشد و هردو واقعا راضی باشند، وگرنه بیفایده خواهد بود. قرار نیست
همیشه مادر بگذرد یا پدر کوتاه بیاید، از استدلالهایی استفاده نکنید که
اوضاع را بدتر میکند، مثل اینکه چون مادر بیشتر وقتها خانه است، حق
بیشتری در تربیت فرزند دارد، یا پدر چون مسئول فرزند است، باید
تعیینکننده باشد. سعی کنید یکدیگر را درک کنید، دلایل خود را به نحوی
بیان کنید که طرف مقابل بتواند خودش را جای شما بگذارد و دلیل شما را درک
کند. در برخی موارد هم فقط باید ساده بگذرید.
تأثیر دروغ های کوچک در زندگی مشترک
بعضیها به سادگی دروغ میگویند،
دروغهایی کوچک که ظاهرا آسیبی به کسی نمیزنند و حتی برای پیشگیری از
ناراحتی خیلی هم خوب و مفید هستند اما دروغهای کوچک یا پنهان کردن بخشی از
حقیقت به این دلیل که شاید بیان حقیقت باعث ناراحتی شریک زندگیتان شود
کاری منطقی و اخلاقی نیست.
دروغگویی میتواند تبدیل به یک عادت شود و
شما را در موقعیتهایی قرار میدهد که بیدلیل و ناخواسته نیز دروغ
بگویید. اما این بیشتر از آنچه دربارهاش دروغ گفته اید برای رابطه صمیمی
خطرناک است، زیرا دروغ گفتن، همراه با انکار دیگری و ارتباط متقابل است،
چون همیشه چیزی وجود دارد که نباید بیانش کرد و دیگری نباید بداند این
یعنی؛ وارونه کردن حقیقت هرچند خوب یا بد. پنهانکاری، انکار و نادیدهگرفتن
یک مشکل است و هیچ چیز را بهبود نمیدهد.
برای چه دروغ میگویید
برخی
از افراد دروغهای کوچکی میگویند، چون به این ترتیب میتوانند خود را از
خطر درامان نگه دارند. این یعنی طرف مقابل شما ظرفیت پذیرش حقیقت را ندارد
و با شنیدن واقعیتها یا از کوره درمیرود یا اظهار ناراحتی شدید و
افسردگی میکند یا اینکه اگر مساله به خود شما ربط داشته باشد ممکن است او
با خشونت یا رفتاری آسیب زننده با شما برخورد کند.
متاسفانه شما
نمیتوانید با پنهانکاری یا دروغ خودتان را در امان نگه دارید یا شرایط را
عوض کنید. حقیقتها وجود دارند و این طرف مقابل شماست که باید آنها را
بپذیرد بدون اینکه به خودش یا دیگران آسیب بزند. پنهانکاری همواره با ترس
آشکار شدن همراه است. پس در واقع شما هرگز در امان نیستید. اگر مسالهای
خارج از تحمل شریک شماست این مشکل شخصی اوست و راهحل آن بدون شک
پنهانکاری، دروغ و وارونه کردن واقعیتها نخواهد بود.
شما باید
بدانید که اگر راستگویی شما به دیگری جراحتی وارد کند بازهم ارزشمند است.
در سالهای اول درک و شناخت ناقص از هم باعث می شود که افراد نسبت به هم
اعتماد نداشته باشند و هر از چندگاهی چیزهایی از گذشته یا حال را پنهان
کنند. اما یک رابطه خوب با هیچ آدمی با دروغگویی بهتر نمیشود. شما هرگز
نمیتوانید با یک دروغ در خودتان یا دیگری احساس مثبت ایجاد کنید. اگر
نمیتوانید راست بگویید حداقل سکوت کنید.
آیا اعتماد ویران میشود؟
بله.
شما بالاخره یک جای این بازی اشتباه پیش میروید و چیزی که از دست میدهید
اعتماد در رابطه است. برای بازسازی رابطه در این شرایط شما نیاز به زمان
زیادی دارید. شما مجبور میشوید برای بازسازی این اعتماد همه چیز را دوباره
توضیح بدهید. این غیر ممکن نیست اما بسیار دشوار است.
اگر دلیلی برای دروغ گفتن وجود ندارد
تمرین کنید تا این عادت را از سرتان بیندازید. اگر دلیلی برای دروغگویی
وجود دارد به جای کار کردن روی دروغهای بهتر و موثرتر روی حل مشکل کار
کنید.