چرا مردم رغبتی به فرزندآوری ندارند؟
حرکت جامعه ایران به سمت میانسالی و پیری پیش میرود و رشد
منفی جمعیت در سال 1390 نسبت به سال 1385 برخی سیاستگذاران و تصمیمگیران
کشور را نگران ادامه سیاست کنترل موالید کرده است، براین اساس سیاستهای
تشویقی دولت برای جبران کاهش رشد جمعیت و نرخ باروری ابلاغ شد. حال باید
دید با توجه به مشکلاتی چون بیکاری جوانان و به خصوص قشر تحصیلکرده، بالا
رفتن سن ازدواج، افزایش روزافزون طلاق و گرایش به مصرف مواد مخدر صنعتی،
سیاستها و برنامههای افزایش جمعیت دولت تا چه میزان علمی و کارشناسی است و
با رشد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، وضعیت جغرافیایی و محیط زیست کشور تناسب
دارد؟
جام جم سرا: این سوال مطرح میشود
که با توجه به مشکلات اقتصادی موجود در جامعه، مردم چگونه میتوانند از
تامین آینده فرزندانشان مطمئن باشند زیرا اگر اینگونه سیاستها سطحی،
شتابزده و بدون زیرساختهای لازم اجرا شود نه تنها مثبت خواهد بود بلکه
مشکلات زیادی را به کشور تحمیل میکند.
دولت تصمیم فرزندآوری را به خانوادهها دیکته نکند
به نقل از ایسنا، دکتر غلامرضا حسنی
درمیان، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص سیاست
افزایش جمعیت میگوید: تصمیمگیری در خصوص تولد فرزند فقط توسط زوجین انجام
میشود و دولت نباید آن را به خانوادهها دیکته کنند بلکه باید با ایجاد
شرایط مناسب سبب تشویق زوجین شود.
حسنی، مهمترین عامل در سیاست افزایش
جمعیت را ایجاد بسترهای مناسب، آسانسازی ازدواج و فرزندآوری میداند و
معتقد است، بدون فراهم شدن این بسترها افزایش جمعیت نمیتواند مثبت ارزیابی
شود.
وی اظهار میکند: اگر بستر مناسب برای
ازدواج زنان کشور فراهم شود، مشکل جمعیتی کشور حل میشود و نیازی به اجرای
سیاستهای افزایش جمعیت نخواهد بود، این امر نشاندهنده اهمیت زیاد
آسانسازی قوانین و بستر مناسب برای تشکیل خانواده است.
این استاد جامعهشناسی عنوان میکند: در
روستاها، حاشیه شهر و شهر با یک تفاهم سراسری در زمینه میزان تولد فرزند
مواجه هستیم که دلیل این امر فشارهای اقتصادی و نبود بسترهای مناسب در کشور
است، بنابراین برای افزایش جمعیت باید بسترهایی به لحاظ اجتماعی ایجاد کرد
تا زوجین به پذیرش تولد فرزند تمایل پیدا کنند.
حسنی میگوید: تمایل فرزندآوری در جوانان کشور بیشتر است اما متاسفانه نبود شرایط مطلوب مانع این امر در خانوادهها و زوجین میشود.
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد با
اشاره به اینکه خانواده مهمترین رکن اجتماعی است، خاطرنشان میکند: اگر
خانواده دچار آسیب باشد جامعه آسیبزا خواهیم داشت بنابراین ایجاد شرایطی
برای نگهداری و تربیت فرزندان و مراقبتهای بهداشتی در زمینه سیاست افزایش
جمعیت دارای اهمیت است.
وی تاکید میکند: سیاست افزایش جمعیت بدون
ایجاد بسترهای مناسب موثر نیست. باید برای هر استان بهصورت اختصاصی
برنامهریزی شود و این امر نیازمند برنامهریزی دقیق و بدون شتابزدگی است.
حسنی با اشاره به اینکه مساله جمعیت در هر
کشوری دارای اهمیت است، میگوید: وجود رشته مستقل جمعیتشناسی و هشدار آن
به کشور که در 25 سال آینده با مشکل جمعیت مواجهه خواهد شد نشاندهنده
اهمیت و ارزش این رشته است.
این کارشناس مسائل اجتماعی تصریح میکند:
بر اساس برخی تحقیقات انجام شده توسط جمعیتشناسان در سال 85 برای 21 استان
کشور شاخص جایگزنی به 1.8 رسید، که پایینتر از حد 2.1 بود که کاهش باروری
را نشان میداد که این امر به عنوان یک نگرانی در سطح ملی مطرح شد.
وی میگوید: نگاه کمی و کیفی به افزایش جمعیت و تربیت نیروی انسانی باکیفیت و دارای استعداد میتواند یک منفعت ملی محسوب شود.
حسنی با تاکید بر اینکه چگونگی اعمال
سیاست افزایش جمعیت در کشور دارای اهمیت است، بیان میکند: با توجه به
سخنان مقام معظم رهبری باید در این سیاست متعادل بودن جنبههای توام
برفرزندآوری، فرزندپروری و وضعیت کیفی جمعیت را نیز مورد تاکید قرار داد.
سیاست افزایش جمعیت نباید با شتاب زدگی انجام شود.
اعمال فشار پیامد خوبی نخواهد داشت
به نقل از جماران، جعفر خیرخواهان،
پژوهشگر امور اقتصادی ضمن موافقت با سیاست افزایش جمعیت، اظهار میکند:
چگونکی اجرای سیاست افزایش جمعیت دارای اهمیت بسیاری بوده و شتابزدگی و
اعمال فشار در این سیاست پیامدهای خوبی نخواهد داشت.
وی با بین اینکه متاسفانه اجرای سیاستهای
نامطلوب در هشت سال گذشته باعث رشد منفی بیکاری و فشار اقتصادی شد که
نتیجه آن کاهش جمعیت بود، میگوید: وجود شرایطی چون فشار اقتصادی شدید،
رکود، بیکاری و پیشبینی آینده نامطلوب برای نسل جدید از جمله عواملی است
که زوجین را از فرزندآوری منصرف میکند و در نتیجه موجب کاهش رشد جمعیت
میشود.
این پژوهشگر امور اقتصادی تصریح میکند:
علاوه بر فشارهای اقتصادی تغییر سبک زندگی خانواده برای داشتن فرزند بیشتر
به سمت فرزندان کمتر اما با سرمایهگذاری بیشتر سبب شده تا در صورت رشد
رفاه اجتماعی، افزایش جمعیت نداشته باشیم. با توجه به جمعیت جوان کشور، ما
دارای پنجره فرصت هستیم تا از استعداد و توانایی جوانان برای پیشرفت
استفاده کنیم. جوانان کشور تمایلی به داشتن فرزند بیشتر نداشته و این امر
خطر وجود نرخباروری را به زیر 0.2 میرساند و کشور را با خطر کاهش جمعیت
روبهرو میکند.
خیرخواهان با اشاره به اینکه نباید شرایط
اقتصادی کنونی کشور را مد نظر داشت، ابراز امیدواری میکند: دولت با بهبود
شرایط اقتصادی، ارتباط با کشورهای همسایه و استفاده از قابلیتهای جوانان،
بازار و اشتغال را رونق دهد. با توجه به اینکه قدرت هر کشوری برای چانهزنی
در صحنه بینالملل، جمعیت با استعداد و تحصیلکرده آن است، زمانی که ایران
به هدف سند چشمانداز یعنی قدرت اول منطقه برسد ما به این جمعیت
نیازمندیم.
این پژوهشگر امور اقتصادی تاکید میکند:
متاسفانه تصویب قوانین زیاد بدون ضمانت اجرایی یک بیماری است که در کشور ما
وجود دارد؛ بهکارگیری مشوقها، تسهیل قوانین ازدواج و جلوگیری از
شتابزدگی از پیشنهادهای من به دولت به منظور اجرای این سیاست است.
بدون شک کاهش جمعیت خطری است که چنانچه
درست مدیریت نشود در آینده نه چندان دور مشکلاتی را برای کشور به وجود
خواهد آورد اما مهمتر از کاهش جمعیت چگونگی مدیریت این بحران است. زمانی
که شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مهیا باشد جمعیت به طور طبیعی رشد
خواهد کرد، اما تحقق این مساله پیچیدهتر از آن است که با تصویب چند قانون
ضربالاجلی عملیاتی شود.
افزایش جمعیت امری است که در بلندمدت
اتفاق میافتد و بر منحنی جمعیتی تاثیر میگذارد بنابراین نباید انتظار
داشت مشکلات جمعیتی با شتابزدگی و تنها تصویب چند قانون دور از ذهن حل
شود.
پای تجمل را به دنیای کودکان باز نکنیم
تجمل
گرایی واژه سختی است. اتوکشیده و شق و رق. حتی افرادی که در چارچوب آن
زندگی می کنند و روزگار می گذرانند، سعی می کنند به نوعی آن را رد کنند اما
نه، گویا باید در جمله آخر تجدیدنظر کرد، وقتی در خیابان هایی راه می رویم
که ماشین های چندمیلیاردی تنها برای به چشم آمدن و نماش دادن از آنها رد
می شوند، وقتی کانال های شبکه ای را زیر و رو می کنیم و به وضوح شاهد به
نماش گذاشتن اجناس و کالاها و زندگی هایی هستیم که جز تجملاتی بودن صفتی
ندارند.
تجمل گرایی واژه سختی است اما سخت تر از آن دیدن فرو
رفتن در تجملات در نسل و مردم است که می خواستند خلاف چنین جهتی حرکت کنند و
شاید سخت تر این باشد که تجمل گرایی به جنین های به دنیا نیامده هم رسیده.
جنین های که قرار است در سیسمونی های چندصد میلیون بخوابند،
بغلتند، زندگی کنند و تولدهای شاهانه بگیرند و در دنیای بچگی شان فخر لباس
و وسایل آنچنانی شان را به هم بفروشند. تجمل گرایی واژه سختی است اما سخت
تر از آن بلایی است که قرار است بر سر نسلی بیاید که باید در چنین افکاری
دست و پا بزنند. در این مطلب به تجمل گرایی پرداخته ایم که می خوانید. در
تهیه این پرونده پرنیان پناهی و فاطمه صفوی همکاری داشته اند.
تجمل گرایی یعنی تمایل و گرایش به آراسته شدن و تجملات. به نظر می رسد این
گرایش در جامعه فعلی ما چه در سطح خانواده ها و چه در سطوح فعلی ما چه در
سطح خانواده ها و چه در سطوح بالاتر رو به افزایش و آثار منفی آن در تمام
سطوح قابل لمس است. اینکه چرا گرایش به تجمل گرایی تا این حد افزایش یافته
از جنبه های مختلف قابل بررسی است. به خصوص که می دانیم فرهنگ ساده زیستی و
قناعت در جامعه ما از دیرباز از نسلی به نسلی دیگر، هم توصیه می شده و هم
به عنوان یک ارزش فرهنگی شناخته می شده است.
شاید وجود فضای رقابت
بین افراد جامعه است که به این موضوع دامن می زند. گویی آدم ها با هم در
حال مسابقه برای هرچه باشکوه تر کردن وسایل زندگی شان هستند. در چنین فضایی
خیلی از افراد فکر می کنند نباید از قافله عقب بمانند.
اینجا
لازم است به یک نکته اشاره کنم، قدرت مالی و استقلال پولی تا جایی که فرد
امکان تهیه وسایلی را که می خواهد و می تواند از آنها لذت ببرد، پیدا کند
خواهد توانست در افزایش احساس رضایت و شادی فردی نقش داشته باشد، اما
تحقیقات نشان می دهد از سال های 1960 تا 2010 با وجود اینکه میزان درآمد در
اقشار خانواده کشورهای توسعه یافته بیشتر شد، تفاوتی در میزان رضایت از
زندگی و احساس شادمانی آنها نداشته است یعنی پول تا جایی که نیازهای ما را
برآورده کند، می تواند نقش موثری داشته باشد و بیش از آن در خوشبینانه ترین
حالت ممکن اثری بر ایجاد «حس خوب» در ما نخواهدداشت.
به قول عطار:
خلعت دنیا زیاد از خویشتن دردسر است
آنچه می آید زیاد از آستین، چین می شود
چه کسانی تجمل گرا می شوند؟
آنها آدم هایی هستند که دیگران را مدام در مجال قضاوت خود می پندارند و
تصور می کنند با تجملات، قضاوت منفی دیگران درباره شان کمتر خواهدشد و امید
دارند که با این کار بیشتر نظر مثبت جامعه را به خود جلب کنند.
تجمل گرایان فرافکن
برخی از تجمل گرایان «فرافکنی» می کنند و می گویند: «ما تمایل نداریم تجمل
گرا باشیم، بلکه فرهنگ ما تجمل گراست. این رویه در جامعه تبلیغ و ترویج می
شود و ما نیز ناگزیر به پذیرش آن هستیم.» در واقع این افراد نقش خود را در
گسترش این پدیده انکار می کنند.
تجمل گرایان تعمیم ساز
برخی نیز «تعمیم سازی» و رفتار خود را اینگونه توجیه می کنند: ««همه» مردم
اینگونه اند و تجمل گرایی برایشان مهم است نه فقط من، پس چرا خلاف جریان
آب حرکت کنم؟ این کار را می کنم تا انگشت نمای دیگران نشوم!» این از نظر
علوم رفتاری یک نوع «تقویت منفی» محسوب می شود؛ یعنی فرد برای آنکه مورد
انتقاد قرار نگیرد، این کار را انجام می دهد.
یکی دیگر از موارد
موثر، ویژگی های «کمال طلبی» و «آرمان خواهی» بعضی از افراد است؛ یعنی
معتقدند باید کامل ترین و بهترین زندگی ممکن را داشته باشند و هیچ نقصی در
زندگی شان قابل پذیرش نیست. چنین کسانی برای اینکه به این دنیای ذهنی دست
یابند، هزینه های زیادی متحمل می شوند و چون هرچه تلاش می کنند به آن کمال
مورد نظر نمی رسند، همیشه ناراضی اند و از داشته ها و متعلقات خود هم لذت
نمی برند و این موضوع بیش از پیش نگرانشان می کند که چرا هرچه متعلقاتم
بیشتر می شود، رضایتم به آن اندازه زیاد نمی شود!
تجمل گرایان مقایسه گر
مساله دیگر «مقایسه کردن» و «مقایسه شدن» است. یکی از آثار منفی شیوع
مقایسه خود با دیگران و مقایسه فرزندان با دیگران، تمایل به تجمل گرایی در
جامعه است. متاسفانه این نوع مقایسه در اکثر مواقع در سطوح نابرابر انجام
می گیرد؛ مثلا ممکن است فردی درآمدش را با صاحبان سایر مشاغل مقایسه یا
نوجوان وابسته به خانواده، خود را با یک بزرگسال که درآمد خوب و مستقلی هم
دارد، مقایسه کند.
والدین باید بپذیرند و آموزش دهند وقتی آدم ها
شرایطشان با هم متفاوت است، قرار نیست داشته هایشان با هم متفاوت است، قرار
نیست داشته هایشان با هم مشابه باشد و این فرصتی است مناسب برای آموزش صبر
به نوجوانان. البته ایجاد امید در آنها و نوید اینکه می توانند روزی به
این درجه از پیشرفت برسند، لازم است.
تجمل گرایان نمایشی
یکی دیگر از مسائل، ویژگی های «نمایشی» بعضی از افراد است. یعنی نمایش
متعلقات بیش از خود آنها ارزشمند و لذتبخش می شود. اینجا فضای خصوصی
خانواده جای خود را با نمایشگاه عمومی عوض می کند که هرچه لوکس تر باشد یا
بیشتر مورد توجه قرار گیرد یا بیشتر بتواند حس حسادت دیگران را برانگیخته
کند یا بیشتر بتواند تایید دیگران را به دست آورد، صاحبان آن رضایت بیشتری
پیدا خواهند کرد. حال آنکه از این نوع رضایت یک رضایت سطحی و ناپایدار
خواهدبود.
تجمل گرایان فاقد اعتماد به نفس
«اعتماد به نفس پایین» نیز گاهی آدم را به وادی تجمل گرایی می کشاند. وقتی
فردی تجملات را زیربنای اعتماد به نفس خود بداند، فکر می کند تنها از این
طریق می تواند حرفی برای گفتن در جامعه داشته باشد؛ بنابراین بیشتر در پی
تجمل گرایی خواهدرفتدر حالی که نتیجه اعتماد به نفس کاذب و حبابی، کاهش
عزیت نفس بیشتر خواهدبود.
برخی افراد از رفتار دیگران «نتیجه
دلخواه» را برداشت می کنند؛ مثلا می گویند: «فلانی به این دلیل با من رابطه
خانوادگی برقرار نمی کند که زندگی مجللی ندارم و این باور آنها را از
بررسی احتمالات دیگر باز می دارد.»
تجمل گرایان ذهن جوان
گاهی هم اقدام به «ذهن خوانی» می کنند و گویند: «فلانی حتما فکر می کند
آدم خسیسی هستم و نمی خواهم برای زندگی ام خرج کنم یا مثلا نکند کسی فکر
کند من برای آسایش و راحتی خودم ارزشی قائل نیستم.» بنابراین بدون اینکه
تلاشی کنند و بفهمند که آیا این ذهن خوانی درست است یا نه، روند زندگی خود
را تغییر می دهند.
یک نکته مهم، «تقویت مثبت» این رفتار از سوی
جامعه است؛ یعنی بعضی از ما وقتی با زندگی تجملی دیگران روبرو می شویم،
رفتارشان را تحسین و به این دلیل به آنها توجه و داشتن این نوع زندگی را
تایید می کنیم. حتی ممکن است الگوبرداری و در یک کلام تجمل گرایان را
«تشویق» کنیم و می دانیم که هرچه یک رفتار تشویق شود، احتمال تکرار آن نیز
بیشتر می شود تا جایی که به «عادت» تبدیل خواهدشد.
تجمل گرایان خودشیفته
یکی دیگر از علل تمایل به تجمل گرایی، نوعی از ویژگی های فردی و شخصیتی
است که آن را در علم روان پزشکی با اصطلاح «خودشیفتگی» می شناسیم. در این
حالت، فرد خود را لایق داشتن مجلل ترین استثنایی است و باید متعلقاتش هم به
نوعی تک و خاص باشند. البته چون در عالم واقع مشاهداتش را خلاف آنچه در
ذهن می پرورد می بیند، احساس منفی به خود و دیگران پیدا می کند و نتیجه
نهایی آن باز هم کاهش اعتماد به نفس خواهدبود.
ویروس تجمل گرایی در کودکان
نکته نگران کننده در این بحث، ترویج تجمل گرایی در کودکان و اصرار به آن
از سوی والدین است، بدون آنکه متوجه باشند این فرهنگ چه آثار منفی ای می
تواند در آینده کودکان شان داشته باشد. البته ریشه های این اتفاق هم با
مطالبی که در بالا اشاره کردم، تا حدودی قابل توجیه است؛ مثلا بچه ها با
همکلاسی هایشان در زمینه های غیردرسی مقایسه می شوند؛ یعنی مثلا ارزش شاگرد
به نوع خودکار، دفتر، کیف یا کفش او می شود، نه میزان درس خواندنش. بعضی
می گویند چون فرزندم همه چیز من است، پس باید همه اموال و دارایی ام را خرج
او کنم یا مدام نگرانند در تامین فرزندشان نقصی از خود نشان دهند یا اینکه
باید کاملا در رفاه باشد.
یکی از مواردی که والدین به میزان
زیادی از طریق آن، تجمل گرایی برای فرزندانشان را توجیه می کنند این است:
نکند «نه» گفتن من به خواسته هایش، در آینده او را سرخورده کند و نتواند با
اعتماد به نفس کافی «گلیمش را از آب بکشد». حال آنکه اتفاقا دارند شرایط
را به نحوی اداره می کنند ه احتمال به وقوع پیوستن آن نگرانی ها بیشتر شود.
فرزندی که در دوران رشدش هیچ وقت با کمبود و کاستی مواجه نبوده یا هیچ گاه
برای درخواستی «نه» نشنیده یا تجملات و تعلقات مادی را عامل برتری خود
نسبت به دیگران بداند، مسلما دوران رشد طبیعی را طی نخواهدکرد و زمانی که
دیگر سیستم حمایتی خانواده به هر دلیلی در کار نباشد، خود را در جامعه ای
می بیند که در خیلی از موارد با محیط قبلی اش متفاوت است و این تناقض او را
متضرر خواهدکرد.
اگر به خاطر داشته باشید، در زمان های نه چندان
دور نسبت به زمان حال، دادن پاداش مادی به فرزندان به صورت یک «انگیزه
بیرونی» برای آنها برای رسیدن به خواسته های والدین که عموما مسائل تحصیلی،
اخلاقی و اجتماعی آنها بود، انجام می گرفت. به تدریج والدین تلاش می کردند
بتوانند مسیر را از سمت انگیزه های بیرونی به سمت «انگیزه های درونی» کودک
یا نوجوانشان تغییر دهند؛ به نحوی که نوجوان بداند برای آنکه دیده شود،
بهتر است اخلاق یا موفقیت های تحصیلی اش را ارتقا دهد تا اینکه بخواهد نوع
گوشی تلفن یا رایانه شخصی اش را به روز کند اما امروزه داشتن وسایل مجلل
برای فرزندان یک «حق» دانسته می شود، نه یک انگیزه بیرونی و تدارک آن از
سوی والدین «وظیفه» به شمار می رود و نه یک «توجه ویژه» به آنها.
اینکه فرزندان ما بپذیرند قرار نیست همه چیز در زندگی فراهم باشد و به
تناسب شرایط خودشان، مسیر پیشرفت را طی خواهند کرد و متوجه خواهندشد که در
صورت تلاش بیشتر می توانند به برخی از امکاناتی که برایشان فراهم نشده دست
پیدا کنند، نه تنها آنها را سرخورده نمی کند، بلکه انگیزه پیشرفت را در
وجودشان تقویت خواهدکرد و آنجاست که کودک با توانایی های خود آشنا می شود و
اعتماد به نفس واقعی در او شکل می گیرد.
گاهی این موضوع سوژه
دعواهای زناشویی می شود؛ یعنی پدر و مادر هم رای و هم نظر برای نحوه تامین
فرزندشان نیستند یا ممکن است والدی که کمتر زیر بار تهیه وسایل غیرضروری
برای کودک می رود، «والد بد» تلقی شود و حتی منجر به این شود که فرزند بین
پدر و مادرش حتی در میزان دوست داشتن آنها فرق بگذارد.
گاهی نیز
والدین در نحوه خدمات دهی به فرزندان خود ثبات قدم ندارند و کودک یک نوسان
مبهم در برخورد با خود را تجربه می کند و از درک علت این تفاوت رویه عاجز
می ماند. توصیه می شود والدین برای این مشکلات چاره ای اندیشیده و حتی از
نظرات کارشناسان بهره مند شوند چون ادامه این مسیر سرانجام خوبی
نخواهدداشت.
در پایان باید اشاره کنم که رفاه و تامین نیازهای
انسان برای داشتن احساس آرامش و آسایش ضروری است اما وقتی مسائل مادی و
تجملات معیار برتری افراد قرار گیرد یا اینکه بخواهد با روی آوردن به آن
جلوی قضاوت های منفی مردم را بگیرد، در درازمدت آثار مخربی روی فرد،
خانواده و جامعه خواهدگذاشت.
–