جملات فلسفی زیبا و عالمانه ارسال توسط اس ام اس و پیامک
از شکست دیگران شادى نکن، زیرا نمیدانى که روزگار بر سر تو چه خواهد آورد . حضرت على(ع)
.
.
آدم ها فقط و فقط در یک چیز مشترکند: متفاوت بودن،
.
.
در روزهای سخت داشتن یک دوست وفادار تجسم حقیقی خداوند است. (ناپلئون)
.
.
بزرگترین اقیانوس جهان آرام است ، پس آرام باش تا بزرگ شوى.
.
.
گاهی آنقدر غرق در آرزوهایت هستی که فراموش میکنی تو خود آرزوی کسی هستی .
.
.
خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم
.
.
این که چقدر زمان داری مهم نیست چگونه می گذرانی مهم است
.
.
یا چنان نمای که هستی ،یا چنا باش که می نمایی . بایزید بسطامی
.
.
هرگز مرتکب این اشتباه نمی شوم، که با کسانی که برای نظراتشان اهمیتی قائل نیستم، بحث کنم!
.
.
دکترشریعتی:لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل از آنکه خوشبختی همان لحظه هایی بود که گذشت.
.
.
خوشبختی ما در سه جمله است … تجربه از دیروز , استفاده از امروز , امید به
فردا … ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه میکنیم حسرت دیروز ,
اتلاف امروز , ترس از فردا … دکتر علی شریعتی
.
.
شکسپیر میگه: میدونی چرا لای انگشتات فاصله است؟ برای اینکه اون فاصله ها رو با دستای کسی که دوستش داری پر کنی
.
.
خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم
.
.
از همه چیز گذشتن یا به همه چیز رسیدن مهم نیست مهم اینست که از چه میگذری تا به چه برسی
.
.
هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در
جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است. آلبرت انشتین
.
.
دستایی رو پیدا کن که در ضعیف ترین حالتت نگهت دارن، چشمایی که در زشت ترین
حالتت نگاهت کنن قلبی رو که وقتی توی بد ترین حالت هستی دوست داشته باش
.
.
قلاب ها علامت کدام سوالند که ماهی ها پاسخشان میشوند
.
.
می دونی چرا من حسن خان رو دوست دارم ؟ گوش کن : یه روز وقتی حسن خان ۴ سال
داشته مردم تصمیم میگیرن برن نماز طلب باران در آن روز همه با دست خالی
آمده بودند فقط حسن خان ۴ ساله بود که با خودش چتر آورده بود و این یعنی
ایمان .
.
140 جمله زیبا و عالمانه از(سقراط- افلاطون- ارسطو- ارد بزرگ)
سقراط : تحمل ظلم از ارتکاب آن بهتر است
افلاطون : مرد را به قدرت بازویش امتحان کنید نه به قول او .
ارسطو
: چون اکثریت شهروندان از طبقات فقیر جامعه می باشند و تعداد ثروت مندان
اندک است ، پس می بایست دولت خواسته افراد بی چیز را برآورده کند.
ارد بزرگ : آنکه بر کردار خویش فرمانروایی کرد و دلیرانه بسوی راه های نارفته رفت بی شک آموزگار آیندگان خواهد شد .
2—
سقراط
: هر چه جست و جو کردم ، کسی را نیافتم که به نادانی خویش اعتراف کند ، پس
من که خود می دانم از همه نادان ترم ، داناترین مردمان هستم .
افلاطون : هنر را برخاسته از خیال است و در پائین ترین مرتبه هستی و شناسایی جای دارد .
ارسطو : آن جا که طبیعت نتواند مرد بیافریند زن را خلق می کند و زنان را دارای کمبود درکیفیت هستند .
ارد بزرگ : آرمان را نباید فراموش ساخت اما می توان هر آن ، به روشی بهتر برای رسیدن به آن اندیشید .
3—
سقراط : نه اینگونه نیست که هرکس پیروز باشد بر حق است.
افلاطون : خدا سرچشمه همه چیز نیست، بلکه تنها سرچشمه نیکی است .
ارسطو
: اظهار نظر در باره یک خانه منحصر به معمار نیست بلکه کسی که در خانه
زندگی می کند نیز صاحب نظر است و بالاخره این آشپز نیست که تعیین می کند که
آیا غذا خوش مزه است و یا نه ، بلکه مهمان.
ارد بزرگ : آدمهای فرهمند به نیرو و توان خویش ایمان دارند .
4—
سقراط : خودت را بشناس .
افلاطون : انسانها خوبی را دوست دارند و می خواهند که خوبی همیشه از آن ایشان باشد .
ارسطو
: هر چند مزاج سودایی، تعادل اخلاقی را از میان می برد، امّا این آتش
حرارتی ایجاد می کند که با آن ارواح مستعد ، خود را گرم می کنند و نبوغ
خویش را بروز می دهند .
ارد بزرگ : اهل سیاست پاسخگو هستند ! البته تنها به پرسشهایی که دوست دارند !!!.
5—
سقراط : اطاعت حکم دولت برای نظام اجتماعی واجب است ولو آنکه حکم دولت به خطا و ضرر شخص باشد .
افلاطون
: زشتی و بی وزنی و ناهماهنگی انعکاس هایی هستند از روحی زشت و ناهماهنگ،
همچنان که زیبایی و موزونی و هماهنگی، تصاویر روحی شریف و هماهنگ اند
ارسطو
: هنرمند دست دارد و فیلسوف اندیشه. دست در صنعت وسیله وسیله هاست و
اندیشه در فلسفه ((صورتِ صورت ها)). شاعر و فیلسوف هر دو از نعمت فراموش
کردنِ نفس خویش – نعمتِ از خود رستن – بهره مندند. هر دو چابکند و سودایی
مزاج – هر دو پر هیجان و پر احساسند – هر دو بی خواب و بی آرامند و از رنج
فکری و امعان نظر لذّت می برند، آن ها نوابغند و اگر سودای مزاج آن ها مفرط
شود، دیوانه خواهند شد .
ارد بزرگ : آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه روی نداده را می توان به میل خویش ساخت .
6—
سقراط
: اگر به ما ظلمی روا شد نیز نباید آن را با ظلم دیگری پاسخ دهیم چراکه به
رغم آنچه مردم می پندارند این کار برخلاف عدالت است.
افلاطون : شاعران را باید تاجگلی بر سرشان گذاشت و از آرمانشهر بیرون کرد چون آنها دروغگو هستند و بر اساس تخیل صحبت میکنند
ارسطو
: انسان واقعی از نیکی کردن به دیگران خوشحال می شود اما از اینکه دیگران
به او نیکی کنند شرمنده می شود زیرا آن نهایت بزرگواری و این نهایت حقارت
است و هیچ کس دوست ندارد حقیر شود .
ارد
بزرگ : سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای
دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند .
7—
سقراط : تا هنگامی که یک قانون مغایر امر الاهی نیست، لازم الاتباع است.
افلاطون
: پست ترین مرتبه شناخت، خیال است که نخست تصویرها و سایه ها را دربردارد و
دیگر انعکاس چیزهای محسوس در آب و در اجسام سخت و صاف را. پس از آن مرتبه
عقیده است که چیزهای محسوس جاندار و غیرجانداررا درمی یابد. خیال و عقیده،
هردو مربوط به شناسایی جهان محسوس اند و از پندار برمی خیزند، فراتر از آن،
استدلال عقلی و علم است که پله های شناسایی جهان معنا هستند و برخاسته از
فهم، استدلال عقلی به شناخت ریاضیات می انجامد و علم، شناخت ایده ها را
ممکن می سازد.
ارسطو : سیارات حول زمین ثابت می چرخند .
ارد بزرگ : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
8—
سقراط : آنگونه باش که می خواهی به نظر برسی .
افلاطون : تا جایی که می توانیم [باید] شبیه خدا شویم و آن هم عبارت است از دادگر و درستکار شدن به یاری حکمت .
ارسطو
: با نظری به اطفال تربیت یافته ، آشکار می شود که سرگرمی و تفریح ، خود
هدف نیست چرا که یادگیری و بازی ، نمی تواند با یکدیگر همراه شود از آن جهت
که یادگیری مستلزم درد و رنج است. از این رو بازی اطفال ، تنها از آن جهت
ضرورت می یابد که موجب رفع خستگی ناشی از تحصیل ، آن هم تحصیلی رنج آور شده
و آنان را مهیای یادگیری بیشتر می کند.
ارد بزرگ : آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست.
9—
سقراط : قوانینی عادلانه است که سازگار با اوامر الاهی باشد .
افلاطون
: باید ناظر همه هنرمندان و پیشه وران باشیم و نگذاریم، خواه در نقاشی و
… و در آثار دیگری که پدید می آورند، صفاتی ناپسند از قبیل لجام گسیختگی و
پستی و زشتی را نمایان سازند و اگر نتوانند مطابق این قاعده کار کنند،
باید آنان را از پدیدآوردن آثار هنری باز داریم…
ارسطو
: آسمان متشکل از فلکهای تودرتو و متحدالمرکزی است که حرکتهای خاص خود را
دارند. هر فلک شامل یک یا چند جرم آسمانی (ثوابت و سیارات ) است که با حرکت
افلاک تغییر مکان می دهند. بنابراین ، هر فلک محرک آن دسته از جرمهای
آسمانی است که در آن قرار گرفته اند. از بالاترین فلک (فلک ثوابت ) به
پایین ترین آنها (فلک قمر) از کمال فلکها کاسته می شود. این فلکها منشأ
تغییرات فیزیکی ، شیمیایی و زیستی در کرة زمین اند.
ارد بزرگ : شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است .
10—
سقراط : با پدر و مادر چنان رفتار کن که از اولاد خود توقع داری .
افلاطون
: با گذر زمان شاعران نخستین کسانی بودندکه باب قانون شکنی و بی سلیقگی را
باز کردند، اینان استعداد طبیعی برای شعر گفتن داشتند، ولی از نظم و
قانونی که بر موسیقی حکم فرماست بی خبر بودند، از این رو عنان خود را به
دست توده مردم سپردند و فراهم ساختن لذت برای شنوندگان را یگانه هدف خود
قرار دادند… و این عقیده نادرست را ترویج کردند که شعر و موسیقی تابع
قوانین خاصی نیست بلکه بهترین معیار خوبی و زیبایی موسیقی، لذتی است که به
شنوندگان دست می دهد…
ارسطو : هیچ چیز نامتناهی بالفعلی وجود ندارد، به همین جهت تمام اجزاء جهان متناهی هستند..
ارد بزرگ : ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند .
11—
سقراط : زیر پا نهادن قوانین ناعادلانه است .
افلاطون : نخستین پایه تربیت تن و روح کودک جنبش دائم و شبانه روزی است .
ارسطو : داشتن چیزی، غیر از حافظه نیست.
ارد بزرگ : خوش نامی بزرگترین فر و افتخار هر آدمی است .
12—
سقراط : سعی کن آنچه مقدر است ، آرام تحمل کنی .
افلاطون
: ما قادر نیستیم از چیزی که پیوسته در حال تغییر است، شناخت حقیقی پیدا
کنیم. جهان طبیعت پیوسته در حال تغییر است و شناخت حقیقی نمی تواند به آن
تعلق بگیرد. در مورد عالم ظاهر، یعنی عالم محسوسات، فقط می توان با حدس و
گمان حرف زد .
ارسطو
: پنچ چیز خلاف عقل سلیم است: برهان و جدال و خطابه و شعر و مقالطه . که
این پنج چیز با منطق مخاطب مقابله می کند و او را گول می زند شعر اینگونه
است.
ارد بزرگ : آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند .
13—
سقراط : فرق انسان با حیوان در کنترل هوای نفس و هوسهاست .
افلاطون
: روح پیش از آنکه در جسم حلول کند، در عالم مثال وجود داشته و مثل یعنی
حقایق را درک کرده است. اما همین که به این دنیا آمد و در بدن انسان حلول
کرد، همه مثالها را از یاد می برد. با این حال، خاطره ای مبهم از آن ها را
داراست، طوری که وقتی در جهان طبیعت با موجودات مختلف و شکل ها و صورتهای
آنها روبرو می شود ، به یاد عالم مثال و صورتهای آن می افتد و همین امر در
روح ، حسرت بازگشت به جهان اصلی را بر می انگیزد .
ارسطو : شجاعت مرد در فرمانروایی و شجاعت زن در اطاعت و فرمانبری است .
ارد بزرگ : آنانکه تیشه به ریشه بزرگان و ریش سفیدان می زنند خود و فرزندانشان را بی پناه خواهند ساخت .
14—
سقراط : فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است.
افلاطون
: انسانها نمی خواهند روح خود را آزاد کنند تا به عالم مثال باز گردد.
اکثر مردم به محسوسات یعنی سایه های حقایق چسبیده اند و به دنبال خود حقایق
نیستند .
ارسطو : زنان نباید همچون مردان آموزش ببینند باید اختلاف زن و مرد را در امر آموزش و تربیت در نظر آورد .
ارد بزرگ : زیبارویی که می داند زیبایی ماندنی نیست پرستیدنی ست.
15—
سقراط : مرد عاقل کسی است که کم گوید و زیاد شنود .
افلاطون
: نغمــه و وزن موسیقی تأثیر فوق العــاده ای در روح انسـان دارد و اگر
درست بکار رود می تواند زیبایی را در رؤیاهای روح جایگزین کند.
ارسطو : بهترین حال برای زن آن است که زندگی خانوادگی آرامی داشته باشد .
ارد بزرگ : نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست .
16—
سقراط : انتقام دلیل سبکی عقل و پستی روح است .
افلاطون : اصل خیر به قانون جمال برمی گردد .
ارسطو : عدالت یعنی انجام کامل وظایف توسط هر شهروند .
ارد بزرگ : آنکه در بیراهه قدم بر می دارد آرمان و هدف خویش را گم کرده است .
17—
سقراط : یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد .
افلاطون
: رفتار انسان از سه منبع نیرو میگیرد: میل، هیجان، و عقل. میل شهوت و
تحریک و غریزه اجزای یک کلاند؛ و هیجان و قدرت ارادی و جاهطلبی و شجاعت
نیز یک واحد تشکیل میدهند؛ و دانش و اندیشه و هوش و خرد نیز یکی هستند.
منبع میل و شهوت در شکم است؛ که انبار نیرو و مخصوصا نیروی جنسی است . مرکز
هیجان و اراده در قلب و جوش و حرارت خون است؛ در اینجا احساسات درونی و
تحریکات باطنی طنین انداز میشود. مرکز عقل و دانش در سر است؛ که ناظر و
بازرس امیال و شهوات است و میتواند ناخدای کشتی نفس بشود.
ارسطو : مابعدالطبیعه معرفتی است که در مورد کلی ترین احکام وجود بحث می کند .
ارد بزرگ : تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است .
18—
سقراط : خشم و غضب را به درگاه مردان با اراده راهی نیست.
افلاطون : محبت را فراموش نکنیدو آن را ناچیز نشمارید.
ارسطو
: در بازی ، نیرویی نهفته شده که روان آدمی را از خواستهای ناسودمند و
احساسات و امیال چرکین پاک می سازد و عواطف آدمی بخشی از خواص خطرناک و
ناخوشایند خود را به هنگام بازی از دست می دهد و پاک می شود.
ارد بزرگ : از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس .
19—
سقراط : نزدیک ترین چیزها مرگ و دورترین چیزها آرزوهاست.
افلاطون : سگ ، همان روحی را دارد که فیلسوف .
ارسطو : بعد ماورائی عالم ذهنی است و عینی نیست.
ارد بزرگ : در برف، سپیدی پیداست. آیا تن به آن می دهی؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند.
20—
سقراط : نمی توانم چیزی به دیگران بیاموزم ؛ فقط می توانم وادارشان کنم که بیندیشند .
افلاطون
: ملتی نمیتواند قوی گردد مگر آنکه به خدا معتقد باشد. یک قدرت کیهانی
ساده یا یک علت العلل یا یک «پویش حیاتی» مادام که یک «شخص» نباشد
نمیتواند منبع امید و رنج و فداکاری باشد؛ و نمیتوان گفت به دلهای مضطرب و
نگران تسلی ببخشد و نا امیدان و مأیوسان را تشجیع و ترغیب کند.
ارسطو : تجربه میوه ای است که آن را نمی چینند مگر پس از گندیدن.
ارد بزرگ : برای پویایی و پیشرفت، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود .
21—
سقراط : باید بخوری تا زنده باشی ، نه آنکه زنده باشی تا بخوری .
افلاطون
: کسی که نمی داند ازکجا آمده است و به کجامی رود و آن هدف والای زندگی اش
که می بایدخود را برای وصول به آن به تکاپو بیندازد، چیست ،منکرخویشتن است
.
ارسطو
: در زندگی وقتی کاری برای انجام یا چیزی برای عشق ورزیدن یا بارقه ای
برای امیدوار بودن داشتید ، آن گاه بدانید فرد شادی خواهید بود .
ارد بزرگ : اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند .
22—
سقراط : کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
افلاطون : با سرانگشت عشق هر کسی شاعر می شود .
ارسطو : خردمند هر آنچه را که می داند نمی گوید و هر آنچه را که بگوید می داند.
ارد بزرگ : دشمن ابزار نابود ساختن آدمی را ، در درون سرای او جست و جو می کند .
23—
سقراط : برای دوست خود یک دفعه تمام محبت خود را ظاهر مکن زیرا هر وقت اندکی تغییری مشاهده کرد تو را دشمن می دارد .
افلاطون : آغاز هر کار مهمترین قسمت آن است .
ارسطو : حرکت، کمال شیء بالقوه است از آن حیث که بالقوه است.
ارد بزرگ : هدف ما باید دارای شور و برانگیختگی باشد . آرمانی که آدمی را به وجد نیاورد ، کسالت بار و خسته کننده است .
24—
سقراط
: هیچ بیماری آسیب زا تر از دوری از عدالت نیست و مهمترین پایه عدالت چیزی
نیست جز اطاعت از قوانین، و با تحقیق بیشتر به نظر می رسد که سودمندی یا
عدم سودمندی قوانین آنقدر اهمیت ندارد که خود اطاعت از قوانین دارای اهمیت
است. چراکه اگر سرپیچی از قوانین آتن بین همه مردم رواج یابد، جامعه تباه
می شود و نظام زندگی مردم دستخوش هرج و مرج و آشوب خواهد شد.
افلاطون : بی صبری شخص را از هیچ رنجی نمی رهاند بلکه درد جدیدی برای از پا درآوردن شخص بوجود می آورد.
ارسطو : یادگیری و آموزش در ایام خوشبختی مانند زیور و در ایام ناملایمات مانند پناهگاه است.
ارد بزرگ : اگر جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی .
25—
سقراط
: من همان کار مادرم را می کنم. این حقایقی که من می گویم ، در ذهن شما
هست ، من کمک می کنم که شما این نوزادهای موجود در زهدان ذهن خودتان را به
دنیا بیاورید .
افلاطون : دانایان حرف می زنند چون چیزی برای گفتن دارند . احمق ها حرف می زنند چون باید چیزی بگویند .
ارسطو : مزیت باسوادان بر بی سوادان همانند برتری زندگان بر مردگان است.
ارد بزرگ : هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است .
26—
سقراط
: برای اینکه جامعه یی را از لحاظ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بسنجید وضعیت
موسیقی آن را بررسی کنید. پس هر چه سطح موسیقی در جامعه پایین تر باشد
وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم هم پایین تر است.
افلاطون : نیرومندترین مردم کسی است که خشم خویش نگه دارد.
ارسطو
: در امور سیاست نباید فقط متخصصان ابراز نظر کنند ، شهروندان عادی نیز می
تواند به مسائل سیاسی به پردازند. امر سیاست درست مانند منتقدان ادبیات
است که با وجود اینکه این افراد خود نویسنده نیستند اما قادر به نقد آثار
ادبی می باشند.
ارد بزرگ : اسطوره ها زاینده اند ! آنان برای فرزندان سرزمین خویش همواره امید به ارمغان می آورند .
27—
سقراط
: زندگی وقتی ارزش زیستن دارد که خودم بتوانم گام به گام بگویم خودم
آزمودم و به این نکته رسیدم و بر مقتضای این نکته سیروسلوک می کنم.
افلاطون : هرچیز را نگهبان بیشتر بود،استوارتر گردد ،مگر راز که نگهدار آن هرچند زیاد باشد آشکارتر گردد .
ارسطو : انسان، دنیایی از عجایب است .
ارد بزرگ : عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد .
28—
سقراط : آن قدر بر مال دنیا حریص مباش که از مفقود شدنش اندوهناک شوی .
افلاطون
: اگر جوانان این گفته ها را باور کنند و به توصیف های سزاوار شان
فرمانروایان نیست بخندند چگونه می توان از آنها که بشری بیش نیستند، انتظار
داشت که آن کار ها را در خور شان خود ندانند و اگر روزی همین سخن ها را بر
زبان آورند، یا مرتکب همان کار ها شوند، خود را نکوهش کنند . جوانان به
خنده نیز نباید اشتیاق بیش از اندازه نشان دهند زیرا خنده زیاد همواره عکس
العمل خشونت بار و تشویش و اضطراب مفرطی در پی دارد. از این رو پسندیده
نیست که شاعران، مردان بزرگ را در حالی مجسم سازند که از خنده بی اختیار
شده اند، چه رسد به اینکه خدایان را در چنان حالی نشان دهند.
ارسطو : فضیلت انسان در نگهداشتن حد وسط میان افراط و تفریط است .
ارد بزرگ : مدیران پر حرف ، وقتی برای عمل ندارند.
29—
سقراط
: انسان از وقتی آغاز به فیلسوف شدن می کند که این دو شعار را شعار زندگی
اش قرار بدهد: اولاً اینکه «خود را بشناس» و دوم اینکه «زندگی نیازموده را
نباید زیست».
افلاطون
: به خود ِ خویش بازگرد و در خویشتن بنگر . و اگر ببینی که زیبا نیستی ؛
همان کن که پیکر تراشان با پیکر می کنند . هر چه زیادی است بتراش و دور
بیانداز . اینجا را صاف کن و آنجا را جلا بده . کج را راست کن و سایه را
روشن ساز و … از کار خسته مشو .
ارسطو : کارهای تکراری ما نشانه شخصیت ماست .
ارد بزرگ : کسی که همسر و کودک خویش را رها می کند ، در پی خفت ابدیست .
30—
سقراط
: شجاعت چیزی جز ارجگذاری مبتنی بر وقوف و دانش ( مخصوصا در برابرتهدید
خطر) بر موهبتهای زندگی نیست ، بنا بر این جایزه ی شجاعت فقط حق کسی است که
از این وقوف و دانش بهره ای کاملتر دارد: مثلا از آن دو سرباز کسی شجاعتر
است که یقینی روشنتر و قابل اعتماد تر دارد بر اینکه مرگ بر زندگی عاری از
شرف ، و بر اسارت خود و بر شکست وطن ، بر تری دارد .
افلاطون
: عشق? واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله ی آنها را پر می کند.عشق
یافتنی است نه بافتنی. نمی توان آن را در کمند الفاظ در کشید چنانکه نسیم
بهاری را به فخ و دام نتوان صید کرد بل تنها می توان آن را صید کرد.
ارسطو : تمایلات خود را میان دو دیوار محکم « اراده » و « عقل » حبس کنید.
ارد بزرگ : پر حرفی در هنگام اندرز ، از اثر آن می کاهد .
31—
سقراط
: من پیش از همه ی شما می گویم که آموزگاری نداشته ام و چون همواره تهیدست
بودم نتوانسته ام به سوفیست ها ، که مدعی بودند می توانند مرا تربیت کنند ،
مزد بدهم و از تربیت آنان بهره بر گیرم . خود نیز تاکنون نتوانسته ام راه
تربیت درست را بیابم .
افلاطون
: هنر تربیت هنری است که به یاری آن می توان روح جوانان را به سویی دیگر
گرداند. نه هنری که به وسیله آن بتوان در روح نیروی بینایی نشاند. کسی که
تربیت جوانان را به عهده می گیرد باید قبول کند که این نیرو از آغاز در روح
آنان هست. منتها هنوز به سمتی که باید متوجه شود، نشده است و به سویی که
باید بنگرد نمی گرد و یگانه وظیفه هنر تربیت این است که در این کار به آنان
یاری کند.
ارسطو : عاقل آنچه را که می داند ، نمی گوید ؛ ولی آنچه را که می گوید ، می داند.
ارد بزرگ : ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد .
32—
سقراط : ابله ترین دوستان ما، خطرناک ترین دشمنان هستند.
افلاطون : شاعر تقلید تقلید است و از اینرو انسان را دو مرحله از واقعیت دور میکند .
ارسطو : نه تنها باید به زنان اجازه حضور در فعالیت های سیاسی و حتی نظامی را داد بلکه آنان را باید وادار به این امر نمود .
ارد بزرگ : دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی فراتر از خشکی دارند اما هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند .
33—
سقراط : اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند ، بهتر از آنست که سخن بگویی و خاموشت کنند .
افلاطون : فلسفه متعالی ترین موسیقی هاست .
ارسطو : اگر وحدت از یک حد مشخص فراتر رود جامعه سیاسی را به نیستی می کشاند .
ارد بزرگ : برای آنکه روانت را بپروری، ابتدا با خودت یکی شو .
34—
سقراط : مرد کامل آن است که دشمنان از او در امان زیست کنند نه آن که دوستان از او هراسان باشند .
افلاطون : از شاعر نخواهید خودش را شرح دهد، نمى تواند.
ارسطو : در جامعه ای که همه با هم برادر باشند هیچ کس با هم برادر نیست .
ارد بزرگ : برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش .
35—
سقراط
: من نیز بر آنم که هرگاه بخواهیم در باره ی چیزی درست داوری کنیم باید به
شناسایی آن چیز اتکا کنیم نه بر شمار و رقم ، میزان معرفت است نه رای
اکثریت . پس در این باره کسی می تواند سخن بگوید که یا آن را از استادی
نامور آموخته باشد و یا اگر خودآموخته است یک یا چند اثر از هنر خود را
عرضه کند .
افلاطون
: روشن است کسی که تنها به ورزش بدنی بپردازد وحشی و خشن می شود و آن که
به تربیت روحی قناعت کند بیش از اندازه نرم و ملایم می گرد .
ارسطو : داشتن مالکیت ، یک حق فطری و طبیعی انسان است .
ارد بزرگ : باور بدبختی از خود بدبختی دردناکتر است .