چرا بلوغ زودرس خوب نیست؟
چند روز قبل پسر کوچولوی یکی از دوستانم را دیدم و به شوخی به مادرش گفتم
چقدر پشمالوست! گفتن این جمله همان و وا شدن سر درددل مادرش همان. او در
حالی که سرش را به من نزدیک میکرد، آرام گفت: «پسرم 10 ساله است و خیلی هم
به پرموییاش حساس شده. تازگیها زیربغلش موهای تیرهای رشد کرده. یه طور
نگاه کن متوجه نشه و جوشهای صورتشو ببین! واقعا من و پدرش نمیدانیم چه
کار کنیم؟ به نظرت مشکلی داره که به این زودی بالغ شده؟»
اگر این
مشکل، مشکل شما هم هست، گفتوگو با دکتر مریم رزاقیآذر، فوقتخصص غدد
درونریز و متابولیسم کودکان و استاد دانشگاه علومپزشکی تهران، در همین
رابطه را بخوانید.
سن شروع بلوغ برای والدین همیشه سوالی مهم است. ابتدا در اینباره بفرمایید؟
بلوغ
در دخترها بهطور متوسط از10 تا 12 سالگی و در پسرها از 11 تا 13 سالگی
شروع میشود و در دخترها تا 16-15 سالگی و در پسرها تا 18-17 سالگی ادامه
مییابد. البته بهطور متوسط ممکن است در دخترها کمی بیش از یک سال زودتر
شروع شود.
تقریبا هیچکدام از پدر و مادرها مراحل بلوغشان را به
خاطر ندارند و در برخورد با فرزندشان به مشکل برمیخورند. اصلا در بلوغ
باید چه اتفاقی بیفتد؟
بلوغ مرحلهای از رشد و تکامل انسان است که کودک
را از طفولیت به بزرگسالی میرساند. در این مرحله از زندگی، غدد جنسی فعال
میشوند و شروع به ترشح میکنند و در دختر و پسر علائم متفاوتی را پدید
میآورند. در دخترها بلوغ با جوانه زدن پستان شروع میشود و سپس رویش موهای
تناسلی (الگویی متفاوت با پسرها دارد) و زیربغل اتفاق میافتد. این روند
با بزرگ شدن رحم و تخمدانها ادامه مییابد و در پایان با عادت ماهیانه
تکمیل میشود. بلوغ پسرها نیز به ترتیب با بزرگی بیضهها و آلت و پیدایش مو
در ناحیه تناسلی، زیربغل، بدن، صورت، ضخیم شدن صدا و عضلانی شدن بدن همراه
است. در این بین رشد طولی بدن در هر 2 جنس همچنان ادامه مییابد.
تفاوتی هم در رشد قد دو جنس وجود دارد؟
کودکان
در 3-2 سال اول زندگی، رشد قدی سریعتری دارند. این رشد در سنین بین 4 تا
10 سال، تقریبا 6-5 سانتیمتر در سال است و در بلوغ، با جهش قدی ایجاد شده
که این میزان در دخترها به6 تا 8 و در پسرها به 8 تا 10 سانتیمتر در سال
میرسد. با توقف رشد قدی، بلوغ پایان مییابد. رشد قدی در دختران بعد از
جهش آهستهتر شده و تا 3-2 سال بعد از عادت ماهیانه ادامه مییابد ولی این
زمان در پسرها طولانیتر است.
اگر نشانههای بلوغ دختر یا پسری یکی- دو سال زودتر از آنچه گفتید دیده شود، باید به بلوغ زودرس شک کنیم؟
بله،
اگر اولین علامت بلوغ در پسرها قبل از 9 سال و در دخترها قبل از 7 سال
(گاهی 8 سال را هم در نظر میگیریم) بروز کند، بلوغ زودرس محسوب میشود.
البته این اعداد در نژادهای مختلف متفاوت است. در تحقیقاتی که در تهران
انجام شد، این رقم در دخترها 7 سال و 5 ماه بود. البته بلوغ زودرس حتما
باید به وسیله پزشک تایید شود.
چرا بعضی از کودکان دچار بلوغ زودرس میشوند؟
بلوغ
زودرس تحت تاثیر علل محیطی و مرکزی است و پیگیری از آن از 2 جنبه برای ما
مهم است؛ اول علت بلوغ زودرس که ممکن است نشانی از یک مشکل مرضی در کودک
باشد و دیگری توقف رشد طولی که امکان دارد باعث کوتاه قدی او شود. پس از
بررسی، اغلب در50 درصد موارد پسرها و 95 درصد در دخترها علت خاصی برای بلوغ
زودرس یافت میشود.
مثلا چه علتی؟
امواجی در هیپوتالاموس مغز
وجود دارند که اثر بازدارنده دارند و اجازه فعالیت غدد جنسی را نمیدهند.
احتمالا با افزایش سن استخوانی و حجم بدن، این ماده بازدارنده کنار میرود و
هیپوتالاموس فعال میشود و غدد جنسی متعاقب آن عملکرد خود را آغاز میکنند
و فرد بالغ میشود. البته وجود غدهای در تخمدان، بیضه یا غده فوقکلیه
(در رویش موهای جنسی نقش دارد) میتواند ترشح هورمونهای مردانه یا زنانه
را شعلهور کند. این غده ممکن است خوشخیم یا بدخیم باشد و علائم جنسی
ایجاد کند که شبیه آغاز بلوغ است. این نوع از بلوغ، کاذب یا محیطی است اما
اگر غدهای در مغز باشد که باعث فعال شدن هیپوتالاموس شود، به آن بلوغ
حقیقی یا مرکزی گفته میشود.
بسیاری از والدین برنامههای ماهواره
یا اینترنتی را عاملی برای مطلع شدن کودک از مسائل جنسی و بلوغ زودرس
میدانند این دیدگاه به نظر شما علمی است؟
بله، این نگرانی متخصصان خارج
از کشور هم است. نشستن پای برنامههای ماهوارهای و دیدن صحنههای جنسی و
آگاهی از این موضوع میتواند اثر محیطی داشته باشد و شعلهور کننده بلوغ
باشد و امواج بازدارنده مغز در شروع بلوغ جنسی را مهار کند. البته کاهش
ناگهانی امواج در پدیده بلوغ هنوز ناشناخته است.
چرا بلوغ زودرس مانع رشد قدی مناسب کودک میشود؟
چون
بیشترین رشد طولی در دوران کودکی است و اگر عاملی این دوره را کوتاهتر
کند، رشد کودک کافی نخواهد بود و در صورتی که این موضوع محرز شود باید روند
بلوغ را متوقف کنیم. علاوه بر این کودک تغییرات بدنی پیدا میکند که به
همسالان خود شباهت ندارد و از نظر روانی نیز به او آسیب میزند.
پس میتوان به والدینی که کودکان پرمو یا با موهای ضخیم دارند، هشدار داد و این موها را علامتی مهم تلقی کرد؟
نه
در حدی که باعث ترسشان شود اما در بعضی از کودکان بهطور ژنتیکی
اختلالهای آنزیمی در غده فوقکلیه وجود دارد که باعث پرمویی در آنها
میشود. این مساله نیز باید زود تشخیص داده شود زیرا ترشح هورمونهای جنسی
از این غده، ممکن است باعث زودتر بستهشدن استخوانها و کوتاه قدی در کودک
شود، بنابراین کودکانی که پرمو هستند و حتی موهای ضخیم بدنشان زودتر رویش
پیدا کرده باید آزمایشی انجام دهند و سطح هورمونهای غده فوقکلیه اندازه
گرفته شود و در صورت مثبتشدن جواب آزمایش درمان آغاز شود.
پاسخ به پرسش یکی از خوانندگان درباره بلوغ زودرس
دختری
8 سال و نیمه دارم که به تشخیص فوقتخصص غدد، به بلوغ زودرس رسیده است.
برای کنترل رشد قدی و سایر نشانههای بلوغ، چند آمپول تجویز کردهاند تا هر
ماه به او تزریق شود. این داروها در آینده عوارضی برای دخترم نخواهد داشت
و روی رشد دستگاه تولیدمثلش تاثیر منفی نمیگذارد؟ در ضمن دخترم نارس به
دنیا آمده بود و هنگام تولد حدود یک کیلوگرم وزن داشت. آیا این موضوع
میتواند زمینهساز بلوغ زودهنگام او باشد؟
پاسخ: ارتباطی بین نارس
بودن نوزادان و بلوغ زودرس آنها در آینده پیدا نشده است اما باید مشخص شود
پیدایش جوانه پستانی این کودک در چه سنی است و در چه مرحلهای از بلوغ قرار
دارد. میانگین سن بلوغ در دخترهای ایرانی 7 سال و 5 ماه است. اگر شروع
بلوغ همین سن باشد، اصلا بلوغ زودرس محسوب نمیشود. در صورتی که بلوغ،
زودرس نباشد و درمان را آغاز کنیم، شاهد اثر معکوس روی قد خواهیمبود. چنین
آمپولهایی اگر بیمورد تزریق شوند، رشد قدی را کندتر میکنند و حتی جلوی
جهش قد را میگیرند. هر دارویی ممکن است عارضهای داشته باشد ولی اگر ضررش
بر نفعش غالب باشد، قطعا پزشک آن را تجویز نخواهد کرد.
والدینی که می خواهند به اجبار فرزندانشان را با استعداد کنند
روزگاری پدر و مادرها حتی نمی دانستند
فرزندشان کلاس چندم است. اما بعدتر زمانه چنان شد که هر خانواده حاضر بود
برای راه یافتن فرزندان به دانشگاه از نان شب خود هم بزند به این امید که
روزی به یک شغل دولتی آینده دار گمارده شوند و حداقل آب باریکه ای داشته
باشند.
این روزها اما خیلی چیزها با گذشته
متفاوت است. امروز هر پدر و مادری، با توجه به کم شدن تعداد فرزندان در
خانواده، نه تنها آگاهی کافی در مورد تمام جزییات مراحل رشد فرزندش دارد،
بلکه از همان لحظه تولد برنامه دقیق و پروسواسی برای پرورش و تقویت مهارت
های کودک در نظر گرفته است.
از دیگر سو، موسسات مختلف آموزشی
غیرانتفاعی، با تمرکز بر این حساسیت وسواس گونه والدین، حجم عظیمی از
تبلیغات تربیتی را در رسانه های گوناگون به خود اختصاص داده اند. اما از
منظر روان شناختی، این آموزش ها چقدر برای کودکان لازم اند؟ برای هر سطح از
آموزش و هر گروه سنی چه ملاک هایی را باید در نظر گرفت؟ آیا این موسسات
روش های علمی را در آموزش های خود در نظر دارند؟
چنین نهادهایی چقدر
بار آموزشی و تربیتی را از دوش والدین بر می دارند؟ برای یافتن پاسخ چنین
پرسش هایی با دکتر آزادی، روان شناس و مشاور گفت و گو کردیم.
وسواس و حساسیت نسبت به پرورش استعداد و افزایش مهارت در کودکان زیر هفت سال به چه علت در پدر و مادرهای نسل جدید به وجود آمده است؟
این
کودکان احتمالا فرزند اول یا تنها فرزند پدر و مادرهایی هستند که معمولا
حدود 20 تا 30 ساله اند. چنین وسواسی اغلب برای این دسته از والدین پیش می
آید. این حساسیت و جهت گیری در چند سال اخیر ایجاد شده ناشی از عوامل
مختلفی است، از جمله شرایطی که با کم شدن تعداد فرزندان به موازات افزایش
آگاهی پدر و مادرها از مسائل مختلف زندگی به وجود آمده است. محدود شدن
ارتباط والدین با کودک، ارتقای آگاهی اجتماعی و فراتر رفتن نگاه ها از
چهارچوب های سنتی باعث شده پدر و مادرها تمرکز و سرمایه بیشتری را به پرورش
فرزند خود اختصاص دهند.
مسئله این است که یگانه فرزند خانواده باید
بتواند تمام کاستی هایی را که والدین در زندگی خود داشته اند یا تجربه
هایی را که نداشته اند جبران کند. به همین علت است که سرمایه گذاری برای
پرورش فرزند و تمرکز روی این مسئله بیشتر می شود. این اتفاق از یک جنبه خوب
و ارزشمند است اما تبعاتی هم دارد که باعث ایجاد مشکلاتی می شود.
برای پرورش خلاقیت کودک خود داستانهای طنز آمیز برایش بخوانید
چه مشکلاتی؟
باید
توجه داشت که نگرانی عمده و وسواس این دسته از والدین بیشتر حول این فکر
دور می زند که آیا وظایف خود را به عنوان پدر و مادر در قبال فرزند خود
درست انجام می دهند؟ این شرایط باعث می شود بچه ها فشار زیادی را متحمل
شوند. کودک زیر هفت سال هنوز وارد روابط اجتماعی فراتر از خانواده نشده و
نیازها و ظرفیت هایی دارد که باید متناسب با یکدیگر به پیش بروند. یعنی از
یک طرف باید نیازهای کودک به خوبی برآورده شود و از طرف ظرفیت های شناختی،
ادراکی، حرکت، حسی و حتی اجتماعی او رشد یابد.
یعنی قرار دادن کودکان در شرایط آموزشی نامتناسب با نیازهای رشدی آنان درست نیست؟
بله.
در واقع اگر بتوانیم شرایط کودکان را به خوبی درک کنیم و بدانیم که در هر
سنی چه ویژگی ها و توانایی ها و ظرفیت هایی دارند و چه محدودیت هایی
برایشان وجود دارد، و به طور کلی از ظرفیت های تحولی آنان آگاه باشیم، آن
وقت می توانیم شرایط آموزش را متناسب با آن ایجاد کنیم که در این صورت
اشکالی به وجود نمی آید.
مشکل زمانی بروز می کند که این محاسبات
درست انجام نشود. در حقیقت، از یک طرف موجی اجتماعی برای شرکت کردن بچه ها
در دوره های آموزشی این گونه مراکز ایجاد شده است و اصرار بیش از اندازه
برای آن وجود دارد و از طرف دیگر آگاهی خانواده ها به اندازه ای نیست که
بتوانند بین نیازها و شرایط تحولی کودک از یک سو و توقعات و انتظارات
خودشان برای پیشرفت فرزندشان از سوی دیگر هماهنگی ایجاد کنند. گویی والدین
می خواهند بهترین کارها را هر چه بیشتر برای فرزند خود انجام دهند.
و این تاکید بر «هر چه بیشتر» و «بهترین بودن» باعث تحمیل فشار به کودکان می شود؟
بله.
در ظاهر به نظر می رسد پدر و مادرهایی که بر حضور کودک خود در چنین دوره
هایی اصرار دارند بسیار کمال طلب هستند و احساس مسئولیت زیادی در قبال
فرزند خود دارند اما درواقع خواست خود را به کودکشان تحمیل می کنند.
این
والدین اکثرا شاغل هستند. فکر نمی کنید که اصرار و تاکید بر پیشرفت هرچه
بیشتر و سریع تر فرزندان به نوعی سلب مسئولیت پرورش و تربیت از خود و محول
کردن آن با صرف هزینه به موسسات و مراکز تقویت و پرورش استعدادهای کودکان
باشد؟
شاید جنبه ای از مسئله این باشد که با محول کردن
بخشی از وظایف و مسئولیت های فرزندپروری به چنین موسساتی، والدین آزادی عمل
بیشتری پیدا می کنند. در عین حال شاید فکر می کنند که اگر این گونه
مسئولیت ها را مراکزی به عهده بگیرند که تخصصی یا درواقع حرفه ای هستند،
کار به کاردان سپرده شده و نتیجه بهتری حاصل می شود. هر چند این ایراد به
والدین شاغل وارد نیست که برای فرزند خود کاری انجام نمی دهند.
به
این موضوع هم توجه داشته باشید که زندگی امروز مثل گذشته نیست که پدربزرگ
ها و مادربزرگ ها بتوانند عهده دار نگهداری نوه ها شوند. آنها هم معمولا
فعالیت های خود را دارند و برخی از والدین هم دیگر دوست ندارد پدر و
مادرشان در تربیت فرزندشان دخالتی داشته باشند. ما در اینجا با یک ضرورت
دوجانبه رو به رو هستیم؛ اشتغال والدین و پرورش کودکان.
بگذارید فرزندتان به فعالیتهای گروهی که مورد علاقه اش هستند، بپردازد
به طور کلی، کودکان زیر هفت سال چقدر آمادگی و ظرفیت پذیرش این آموزش ها را دارند و از چه سنی باید آموزش ها شروع شود؟
یکی
از مهم ترین پایه های نظری در این زمینه متعلق به ژان پیاژه است که سال ها
پیش ظرفیت های شناختی و اخلاقی و عاطفی کودکان و نوجوانان را ترسیم کرده
است. سن زیر هفت سال از نظر پیاژه سن تفکر منطقی نیست. بعد از شش یا هفت
سالگی تفکر منطقی می شود اما پیش از آن تجسمی است. ظرفیت تجسمی شدن فکر به
کودکان امکان رویارویی با مسائل را می دهد. یعنی اگرچه کودک پنج یا شش ساله
استدلال منطقی ندارد، اما قدرت تجسم بسیار خوبی دارد. به همین دلیل بیشتر
بازی هایی که کودکان قبل از شش یا هفت سالگی انجام می دهند تجسمی است.
ما
این ظرفیت شناختی را که جنبه ها و زوایای بسیار متعددی دارد پایه و اساس
کار قرار می دهیم و می خواهیم کودک زیر هفت سال با چنین شرایط فکری ای
آموزش ببیند. براساس نظریه پیاژه، ما نمی توانیم کودکان را بیش از حد و
خارج از توانایی و ظرفیتشان زیر فشار قرار دهیم. یعنی باید همگام با
توانایی ها و ظرفیت تحولی آنان پیش برویم. مثلا در مورد کودکان دوزبانه
باید دید زمانی که در شرایط زبانی دوگانه قرار می گیرند و ما از آنها
انتظار داریم مهارت های زبانی شان در حد بالایی پرورش یابد، متناسب با سن و
سال و توانایی هایشان عمل کرده ایم یا نه.
کودک تکلم به زبان مادری
را از حدود دو تا سه سالگی شروع می کند و گسترش می دهد. این شروع غالبا
نوعی تمرین ذهنی است. کودک در این سن معمولا با هدف سازمان دادن افکارش از
زبان استفاده می کند. در این شرایط ما از کودکی که در ارتباط با زبان مادری
هنوز در مراحل آغازین است انتظار داریم زبان دوم بیاموزد. در حالی که برای
ارتباط با خانواده و فامیل و همبازی هایش از زبان اول استفاده می کند و
زبان دوم در محدوده کوچکی به کار می رود.
از سوی دیگر، پرورش سایر
ویژگی ها مثلا خلاقیت حاصل رهایی فکر و عمل از عادت هاست. یعنی هر چقدر
عادت های فکری و عملی شکسته شود و کودک بتواند فراتر از آنها فکر و عمل
کند، خلاقیت در او بیشتر پرورش می یابد.
در موسسات سعی می کنند همین
ها را به کودک یاد بدهند. اما وقتی کودک در خانه شرایط فکری پذیرش عادت
شکنی ها را نداشته باشد، آن آموزش چندان نتیجه بخش نخواهد بود. لازم است
پدر و مادرها هم آموزش ببینند و نه تنها کودکان بلکه والدین هم برای آموزش
خود وقت بگذارند. این مسئله اهمیت اساسی دارد و درواقع پدر و مادر هستند که
می توانند فضای آموزشی مناسبی برای پرورش خلاقیت و مهارت های فکری و حل
مسئله در کودک فراهم کنند.
در ضمن باید توجه داشت که آموزشی که داده
می شود چه محتوایی دارد تا بتوان شرایط را در خانه برای گسترش آن مهیا
کرد. بر این اساس نمی توان با قاطعیت گفت این گونه آموزش ها خوب است یا بد.
این مسئله به چند عامل بستگی دارد. اول موسسه و محتویات و شیوه آموزش
کودکان، دوم ظرفیت های سنی و تحولی کودکان، و سوم شرایط خانواده و والدین
که باید آمادگی بیشتری پیدا کنند و بتوانند آموزش را در خانواده نیز گسترش
دهند.
به این ترتیب، در فرایند پرورش کودک، هر سه عامل موسسه و
خانواده و ظرفیت کودک باید به دقت و به گونه ای هماهنگ مد نظر قرار داده
شود و مرتبط با یکدیگر پیش رود. برای نتیجه گیری در مورد خوب یا بد بودن
پرورش ابعاد مختلف استعداد و مهارت کودک، توجه به هماهنگی این سه بخش اهمیت
زیادی دارد.
به فرزند خود اجازه دهید علائق خود را کشف کند. به فعالیتهایی که او انتخاب می کند توجه کنید
به
نظر می رسد ارتباط پدر و مادرها با والدین کودکان دیگر یکی از عوامل اصرار
آنان به شرکت کودکان در دوره های آموزشی و پرورشی است و باعث می شود
کودکان ناچار شوند در کلاس هایی شرکت کنند که شاید واقعا نیازی به آنها
نداشته باشند. آیا شرکت دادن کودکان در چنین کلاس هایی باید با صلاحدید
والدین انجام شود یا نیازمند سنجش دقیق است؟
اینکه
تشخیص پدر و مادر در این مورد که فرزندشان به چه کلاسی نیاز دارد براساس
واقعیت است یا تابع موج اجتماعی، موضوع مهمی است. درواقع، تشخیص این مسئله
شاید برای همه پدر و مادرها ساده نباشد. بهتر است ویژگی ها و نیازهای کودک
را قبل از آنکه وارد جریان های آموزشی شود یک روان شناس و متخصص تشخیص بدهد
و خط حرکت آنجا مشخص شود.
باید دید در موسسات هم چنین اتفاقی می
افتد یا نه. در حال حاضر به نظر می رسد اگر هم چنین فرایندی وجود داشته
باشد، تا حدی تحت تاثیر سودمداری موسسات است. اما اگر یک روان شناس بتواند
فارغ از بحث سود و منافع مالی چنین تشخیص بدهد، روند پرورش کودک دقیق تر
پیش می رود و خانواده به سمت هدف های اصولی و درست هدایت می شود.
وقتی نوع آموزش مورد نیاز کودک به درستی تشخیص داده نشود، همکاری لازم را در یادگیری خواهدداشت؟
در
اینجا بهتر است از خود بپرسیم این همکاری نکردن به چه معناست. باید به
کودک حق بدهیم که وقتی نمی داند چرا باید در سن پایین دوره های آموزشی
مدرسه ای را بگذراند و گاهی در خانه هم تمرین های سخت داشته باشد، آن هم به
عنوان وظیفه، نخواهد زیر بار آن برود. قرار است کودک در موسسه و کلاس یک
وظیفه نسبتا رسمی را بر عهده بگیرد و در خانه هم تکلیف انجام دهد، تکلیفی
که بیشتر از آنکه جنبه خودجوش و ارتجالی داشته باشد، تبدیل به یک قالب
رفتاری تحمیلی شده است.
بنابراین کودکی که سالم است حداقل در خانه
زیر بار انجام دادن این تکالیف نمی رود چون می خواهد در خانه راحت باشد و
آزادانه تر رفتار و زندگی کند و این کار دست و پایش را می بندد. بنابراین
باید راهی پیدا کنیم که کودک تکلیف ها را خودجوش تر و پذیراتر انجام دهد.
مسئله
این است که کودک این تکالیف را به نوعی تحمیلی قلمداد می کند. اگر تکلیف
برای بچه جالب و لذت بخش باشد، آن را انجام خواهد داد. چگونگی همکاری کودک
به محتویات و روشی بستگی دارد که به کار می رود. روش ها باید متناسب با
ویژگی های تحول و خصوصیات فردی کودک انتخاب شود، و اینجاست که کار کمی سخت
می شود.
کار برای موسسات سخت است؟
این
برای موسسات و مراکز کار ساده ای نیست چون باید بررسی کنند و دقت عمل به
خرج دهند و تحلیل کنند و از کارشناسان استفاده کنند که بتوانند آموزش ها را
با ویژگی های فردی بچه ها و شرایط خانواده ها متناسب کنند. آنچه در حال
حاضر وجود دارد دقیقا همان اتفاقی است که در مدرسه می افتد.
آنجا هم
به همین شکل است. ببینید بیشتر بچه ها چقدر به مدرسه علاقه دارند، به همان
اندازه هم به این موسسات علاقه مند هستند. اکثر بچه ها بی انگیزه و بی
علاقه اند و مدرسه برایشان بار فعالیت و تکلیف اضافه دارد. در حالی که
مطالب زیادی در مدرسه به کودکان ارائه می شود، هیچ انگیزه و خوشحالی و
تاثیرپذیری از مدرسه در آنان وجود ندارد.