احکام وقف
مسأله ۲۶۹۳ ـ اگر کسی چیزی را وقف کند، از ملک او خارج میشود و خود او و
دیگران نمیتوانند آن را ببخشند یا بفروشند، و کسی هم از آن ملک ارث
نمیبرد، در بعضی از موارد که در مسألههای (۲۱۰۴ و ۲۱۰۵) گفته شد، فروختن
اشکال ندارد.
مسأله ۲۶۹۴ ـ لازم نیست صیغه وقف را به عربی بخوانند، بلکه اگر
مثلاً بگوید این کتاب را بر طلاب علوم دینی وقف کردم، وقف صحیح است، بلکه
وقف به عمل نیز محقق میشود مثلاً چنانچه حصیری را به قصد وقف بودن در مسجد
بیندازد، و یا ساختمانی را بهطوری که مساجد را به آنطور میسازند به قصد
مسجد بودن بسازد، وقفیت محقّق میشود، ولی به قصد تنها وقفیت محقق نمیشود. و
قبول در وقف لازم نیست چه وقف عام باشد، و چه وقف خاص، و همچنین قصد قربت
لازم نیست.
مسأله ۲۶۹۵ ـ اگر ملکی را برای وقف کردن معین کند و پیش از آنکه وقف
کند پشیمان شود یا بمیرد، وقف واقع نمیشود؛ و همچنین اگر در وقف خاص قبل
از قبض موقوف علیه بمیرد.
مسأله ۲۶۹۶ ـ کسی که مالی را وقف میکند، باید از موقع وقف کردن، مال
را برای همیشه وقف کند، و اگر مثلاً بگوید این مال بعد از مردن من وقف
باشد، چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده است، صحیح نیست، و نیز
اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، یا بگوید تا ده سال وقف
باشد، بعد، پنج سال وقف نباشد و دوباره وقف باشد، وقف صحیح نیست، ولی در
این صورت اگر قصد حبس کند، حبس واقع میشود.
مسأله ۲۶۹۷ ـ وقف خاص در صورتی صحیح است که مال وقف را تحت تصرف
کسانی که برای آنها وقف شده، یا وکیل یا ولی آنها درآورد، و کافی است کسانی
که از طبقه اوّل موجودند تصرف کنند، و اگر بعضی از آنها تصرف کنند فقط
نسبت به آنها صحیح است، ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف کند، اگر
عین در دست خود او باشد کافی است و وقف صحیح است.
مسأله ۲۶۹۸ ـ در اوقاف عامه از قبیل مدارس، و مساجد و امثال اینها، قبض معتبر نیست و وقفیت به مجرّد وقف نمودن محقق میشود.
مسأله ۲۶۹۹ ـ وقف کننده باید بالغ و عاقل باشد، و با قصد و اختیار
وقف کند و شرعاً بتواند در مال خود تصرف نماید، بنابراین سفیه ـ یعنی: کسی
که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف میکند ـ چون حق ندارد در مال خود تصرف
نماید، اگر چیزی را وقف کند صحیح نیست.
مسأله ۲۷۰۰ ـ اگر مالی را برای بچهای که در شکم مادر است و هنوز به
دنیا نیامده است وقف کند، صحت آن محل اشکال است، و لازم است رعایت احتیاط
نمایند، ولی اگر برای اشخاصی که فعلاً موجودند و بعد از آنها برای کسانی که
بعداً به دنیا میآیند وقف نماید، اگرچه در موقعی که وقف محقق میشود در
شکم مادر هم نباشند، مثلاً چیزی را بر اولاد خود وقف کند که بعد از آنان
وقف نوههای او باشد، و هر دستهای بعد از دسته دیگر او از وقف استفاده
کنند، صحیح است.
مسأله ۲۷۰۱ ـ اگر چیزی را بر خودش وقف کند، مثل آنکه مغازهای را
وقف کند که درآمد آن را بعد از مرگ او خرج پرداخت دیون، یا استیجار برای
عبادات او نمایند، صحیح نیست، ولی اگر مثلاً منزلی را برای اسکان فقرا وقف
کند و خودش فقیر شود، میتواند در آن ساکن شود، و اما اگر به نحوی وقف کند
که اجاره آن را میان فقرا توزیع کنند و خودش فقیر شود، گرفتن او از آن مال
محل اشکال است.
مسأله ۲۷۰۲ ـ اگر برای چیزی که وقف کرده متولّی معین نموده باشد،
باید مطابق قرارداد او رفتار شود، و اگر معین ننموده باشد، چنانچه بر افراد
مخصوص مثلاً بر اولاد خود وقف کرده باشد، اختیار استفاده با خود آنان است،
و اگر بالغ نباشند اختیار با ولی ایشان است، و برای استفاده از وقف اجازه
حاکم شرع لازم نیست، ولی برای آنچه مصلحت وقف یا مصلحت نسلهای آینده است
مثل تعمیر کردن وقف و اجاره دادن آن به نفع طبقات بعدی اختیار با حاکم شرع
است.
مسأله ۲۷۰۳ ـ اگر ملکی را مثلاً بر فقرا یا سادات وقف کند، یا وقف
کند که منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی که برای آن ملک متولّی معین
نکرده باشد، اختیار آن با حاکم شرع است.
مسأله ۲۷۰۴ ـ اگر ملکی را بر افراد مخصوصی، مثلاً بر اولاد خود وقف
کند که هر طبقهای بعد از طبقه دیگر از آن استفاده کنند، چنانچه متولّی وقف
آن را اجاره دهد و بمیرد، اجاره باطل نمیشود، ولی اگر متولّی نداشته باشد و
یک طبقه از کسانی که ملک بر آنها وقف شده، آن را اجاره دهند، و در بین مدت
اجاره بمیرند، چنانچه طبقه بعدی آن اجاره را امضاء نکنند، اجاره باطل
میشود، و در صورتی که مستأجر مالالاجاره تمام مدت را داده باشد، مابقی
مالالاجاره را از زمان باطل شدن، پس میگیرد.
مسأله ۲۷۰۵ ـ اگر عین موقوفه خراب شود، از وقف بودن بیرون نمیرود
مگر آنکه وقف مقید به عنوان خاصی باشد و آن عنوان از بین برود، مثل اینکه
باغ را به قید باغ بودن وقف کرده باشد که اگر آن باغ خراب شود وقف باطل
میشود، و به ورثه واقف برمیگردد.
مسأله ۲۷۰۶ ـ ملکی که مقداری از آن وقف است، و مقداری از آن وقف
نیست، اگر تقسیم نشده باشد، متولّی وقف و مالک قسمتی که وقف نیست میتوانند
وقف را جدا کنند.
مسأله ۲۷۰۷ ـ اگر متولّی وقف خیانت کند، مثلاً عایدات آن را به
مصرفی که معین شده نرساند، حاکم شرع امینی را به او ضمیمه مینماید که مانع
از خیانتش گردد، و در صورتی که ممکن نباشد، میتواند او را عزل و بجای او
متولّی امینی را معین نماید.
مسأله ۲۷۰۸ ـ فرشی را که برای حسینیه وقف کردهاند، نمیشود برای
نماز به مسجد ببرند، اگرچه آن مسجد نزدیک حسینیه باشد، ولی اگر ملک حسینیه
باشد، با اجازه متولّی میشود بهجای دیگر منتقل نمود.
مسأله ۲۷۰۹ ـ اگر ملکی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن
مسجد احتیاج به تعمیر نداشته باشد و انتظار هم نرود که در آینده نه چندان
دور احتیاج به تعمیر پیدا کند، و نیز ممکن نباشد که عایدات آن ملک را جمع
نموده و نگهدارند که تا بعدها به تعمیر مسجد برسد، در این صورت احتیاط لازم
آن است که عایدات آن ملک را در آنچه نزدیک به مقصود واقف بوده، صرف نمایند
مانند تأمین بقیه احتیاجات مسجد یا تعمیر مسجد دیگر.
مسأله ۲۷۱۰ ـ اگر ملکی را وقف کند که عایدی آن را خرج تعمیر مسجد
نمایند، و به امام جماعت و به کسی که در آن مسجد اذان میگوید بدهند، در
صورتی که برای هر یک مقداری معین کرده باشد باید همانطور مصرف کنند، و اگر
تعیین نکرده باشد باید اوّل مسجد را تعمیر کنند، و اگر چیزی زیاد آمد
متولّی آن را بین امام جماعت، و کسی که اذان میگوید بهطوری که صلاح میداند
قسمت نماید، ولی بهتر آن است که این دو نفر در تقسیم با یکدیگر صلح کنند.
وقف چیست و چه شرایطی دارد؟
وقف از جمله عقود است و ثمره آن حبس کردن اصل مال و اختصاص دادن منفعت آن
برای موقوف علیهم است. عقد وقف از چند رکن که شامل: واقف؛ موقوف علیهم(یعنی
کسانی که مال مذکور برای آنان وقف شده است)؛ موقوف(مال وقف شده) تشکیل شده
است. هر کدام از این ارکان دارای شرایطی است.
پاسخ تفصیلی
«وقف»؛ از عقودی است که ثمره آن حبس کردن اصل مال و اختصاص دادن منفعت آن (برای موقوف علیهم) است.[1]
این عقد فقط با لفظ «وقفتُ؛ وقف کردم» تحقق مییابد، اگر چه امکان دارد
برخی دیگر از الفاظ را نیز با قرینهای که در کلام وقف کننده میآید برای
افاده معنای وقف قبول کرد.[2]
عقد وقف از چند رکن تشکیل شده است:
1. «واقف»: به شخصی که مالی را وقف کرده است؛ واقف میگویند. در واقف شرط
شده است که دارای بلوغ، جایز التصرف (مثلاً مجنون نباشد) و عاقل باشد.[3]
2. «موقوف»: یعنی مالی که وقف شده است. مال وقف شده باید اولاً: عین باشد؛
یعنی وجود خارجی داشته باشد، پس اگر از کسی طلبکار بود، آن طلب فی الذمه
را نمیتواند وقف کند.
ثانیاً: آنچه وقف میشود باید به مِلک در آید، برای نمونه؛ برخی از اموال
که به ملکیت مسلمانان در نمیآید مانند؛ خوک، سگ، و مشروب را نمیتوان وقف
کرد.
ثالثاً: از آن چیز انتفاع حاصل شود؛ بدون آنکه اصلش از بین برود.
رابعاً: به قبض دادن آن جایز باشد؛ یعنی اگر چیزی را وقف کند که مالک آن
نیست، نمیتواند آنرا به ملک دیگران در آورد. پس وقف چنین مالی نیز صحیح
نمیباشد.[4]
3. «موقوف علیهم»: یعنی کسانی که مال مذکور برای آنان وقف شده است. آنان نیز باید دارای شرایطی باشند که به ترتیب میآید:
الف. باید موجود باشند و حضور داشته باشند، به این معنا که نمیتوان
ابتداءً برای عدهای که وجود خارجی ندارند، وقف کرد. بله! اگر برای عدهای
مثلاً اشخاصی که حاضرند و وجود دارند وقف شود و چنین گفته شود که این وقف
برای فرزندان آنان و فرزندان فرزندان آنان (تا زمانی که فرزندی دارند یا
آنکه مثلاً تا هفت نسل بعد خود یا …) که هنوز وجود خارجی ندارند چون به
تبع حاضرین و موجودین چنین وقفی تحقق یافته است، اشکالی ندارد.
ب. معیّن باشند؛ یعنی کسانی که میخواهند از وقف استفاده کنند باید مشخص
شده باشند، بهطور مثال نمیتوان چنین وقف کرد: «فلان مقدار از اموال را
وقف برخی از فرزندان پسر خود میکنم»؛ زیرا موقوف علیهم مشخص نیست.
ج. در موقوف علیهم شرط شده است که وقف برای آنان صحیح باشد؛ مثلاً
مسلمان؛ نمیتواند برای راهزنان وقف کند و بگوید: «این مال را جهت راهزنان
فلان منطقه وقف کردم!». یا بگوید: «این مال را برای شاربان خمر وقف کردم!»،
یا مسلمانی برای کافران حربی؛ مالی را وقف کند؛ همه این موارد جایز نیست.[5]
4. وقف کردن مسلمان مالى را برای کافر حربى باطل است اگر چه با واقف خویشاوندى داشته باشد[6] ولى درباره وقف کردن مسلمان بر کافر ذمّى برخی از فقها گفتهاند که جایز است اگر چه بیگانه باشد.[7] و برخی دیگر گفتهاند بر کافر ذمی بیگانه صحیح نیست.[8]
وقف مسلمان بر کافر مرتد غیر فطری(ملی) صحیح است.[9] اما برای مرتد فطری محل تأمل است.[10]
5. وقتی که شرایط بالا تحقق یافت؛ حال میتوان وقف کرد که خود وقف نیز دارای شرایطی است. در وقف شرط شده است که:
1. دوام داشته باشد؛ پس اگر بگوید: «وقف کردم این باغ را بر فقرا تا یکسال» از حیث وقف باطل است.[11]
2. وقف منجّز باشد؛ یعنی وقف بر چیزی معلّق نکند؛ مانند اینکه بگوید: «وقف کردم فلان مال را اگر اول ماه بیاید».[12]
3. اقباض: یعنی از ملکیت خود خارج کردن و به موقوف علیهم پرداخت کردن و قبض مال موقوفه توسط آنان.[13]