حقیقتی درباره‌ی عدم قطعیت در تعیین مسیر زندگی و هدف

حقیقتی درباره‌ی عدم قطعیت در تعیین مسیر زندگی و هدف

تقریباً همگی ما در دوره‌ی بیست تا سی سالگی، بیشتر
اوقات حس ناخوشایندی مبنی بر عدم قطعیت در تعیین هدف زندگی خود را تجربه
کرده‌ایم. نمی‌دانیم باید دقیقاً کدام مسیر را انتخاب کنیم و قرار است از
زندگی چه بخواهیم و از آن چه انتظاری داشته‌باشیم. این کاملاً طبیعی است.
همه‌ی ما در این مورد، مثل هم هستیم. همه‌ی ما دوست داریم که بدانیم چه نوع
جاه‌طلبی‌هایی ما را در زندگی به پیش می‌راند، هدف قطعیِ ما در زندگی چه
باید باشد، چه کنیم که عادات، روال زندگی و بهره‌وری‌مان به کمال برسد و
می‌خواهیم احساس اطمینان بیشتری کنیم و کارهایی را که به ما محول شده در حد
کمال انجام دهیم.

حس خوب اطمینان و کمال، در برابر ترس از عدم قطعیت و پایین‌تر از حد انتظار بودن قرار گرفته‌ و این، یک چالش به تمام معنا است.

بگذارید رازی را به شما بگویم: هیچ‌کس رها از این چالش نیست. به اغلب
افراد موفقی که در ذهن دارید، فکر کنید. هیچ‌یک از آن‌ها همیشه به کاری که
انجام داده‌اند، مطمئن نبودند. زمان‌هایی بوده که آن‌ها هم حس کرده‌اند
راهی که می‌روند احتمالاً درست نیست و کاری که انجام می‌دهند، بهترین کار
ممکن نیست. هیچ‌کس در این حهان نیست که بتواند قاطعانه بگوید راهی که
می‌رود، به کجا خواهد رسید و از عاقبت کارش مطمئن باشد. اگر هم کسی چنین
بگوید، در حقیقت تنها خود را فریب می‌دهد. کسی که بخواهد با خود صادق باشد،
می‌داند که در موارد زیادی، تردید بسیار آزارش داده‌است.

هیچ‌کس هم نیست که بتواند روشی روزانه را برای بهره‌وری بهینه ارائه
دهد، یا نسخه‌ای همیشگی برای کامل‌ترین فرد بودن بپیچد… چرا که اصلاً چنین
روش‌هایی وجود خارجی ندارند.

10-25-2015 1-16-46 PM

با در نظر گرفتن همه‌ی این‌ها، امروز می خواهیم درباره‌ی برخی از
راه‌حل‌ها صحبت کنیم. البته این را هم باید مدّ نظر داشته‌باشیم که لزوماً
این راه‌کارها، جامع‌ترین نیستند و همچنان در پاسخ‌دهی مفید آن‌ها، باید
عدم قطعیت و استثنائات را در نظر گرفت.

 

1- درک کنیم که همیشه پای تردید در میان است:

وقتی انجام کاری را به تعویق می‌اندازیم، در حقیقت به دلیل عدم
اطمینان‌مان از این موضوع است که آیا از عهده‌اش بر می‌آییم؟ وقتی در خود
از کاری که دیگران از پس‌ش بر می‌آیند و در اینستاگرام عکس‌ش را گذاشته‌اند
احساس حسادت می‌کنیم، باز هم پای همین عدم اطمینان در میان است، چرا که
مطمئن نیستیم که ما به حق خود در زندگی رسیده‌ایم. در هنگام احساس اضطراب
هم با احساس عدم اطمینان دست به گریبان هستیم، چرا که از آینده ی خود مطمئن
نیستیم. وقتی حس بدی درباره‌ی خودمان داری میا احساس گناه می‌کنیم، به
خاطر عدم اطمینان از این موارد است که اصلاً آدم خوبی نیستیم، بی‌انضباط
هستیم و آن‌قدر که باید و شاید، موفق عمل نکرده ایم. می‌بینید؟! اساس همه‌ی
حس‌های بد به همین عدم قطعیت و تردید برمی‌گردد.

 

2- بدانیم که هیچ‌کدام از ما از این حس تردید، خوش‌مان نمی‌آید:

همه‌ی ما روزانه بارها با تردید مواجه می‌شویم و هربار با آن مبارزه
می‌کنیم. برخی از افراد در مواجهه با آن، راحت‌تر از بقیه هستند، اما در
مجموع کسی از این حالت خوش‌ش نمی‌آید. از آن‌جایی که ما این احساس را
نمی‌پسندیم، همواره به دنبال جایگزین کردن حس اطمینان به جای آن هستیم. سعی
می‌کنیم دنبال راهی باشیم که احساس آرامش و اطمینان بیشتری به ما می‌دهد،
چیزی که فکر می‌کنیم می‌شناسیم‌ش. فکر نکردن به موضوع، غذایی خوشمزه، خرید
کردن، رو آوردن به انواع اعتیاد، ترشرویی کردن با دیگران و منفعل شدن.

10-25-2015 1-17-45 PM

3- به این‌که دچار احساس عدم قطعیت شده‌ایم، آگاه شویم

خود این آگاه شدن به احساس عدم قطعیتی که در ما به وجود می‌آید هم
مهارتی است که بایستی در افزایش‌ش بکوشیم. اما زمانی‌که روی این مهارت نیز
تمرکز می‌کنیم، زمان‌هایی پیش می‌آید که درباره‌ی مهارت‌های خودآگاه‌مان
نیز دچار تردید می‌گردیم. آیا داریم کارمان را درست انجام می‌دهیم؟ آیا در
این کار بی‌استعدادیم؟ نمی‌دانیم! این تنها حس تردید بیشتری ایجاد کرده که
حالا به آن آگاه شده‌ایم. بیاییم این را امتحان کنیم: در هنگام اضطراب،
ترس، تردید به خود، به تعویق انداختن کارها، حواس‌پرتی تعمدی، خشم از
دیگران یا مواردی از این دست، آن‌ها را با عنوان «عدم قطعیت» در ذهن خود
مشخص کنیم و ببینیم آیا می‌توانیم دلیل عدم قطعیتی را که منجر به این احساس
شده، برای خود تبیین نماییم؟

 

4- با احساس عدم قطعیت باقی بمانیم

چنان که گفتیم، احساس عدم اطمینان ناخوشایند است. این حس راجع به عدم
اطمینان، کاملاً طبیعی و نرمال است و نباید تلاش نماییم که از آن فرار
کنیم. اتفاقاً باید با این حس بد باقی بمانیم، چوا که چیزی است که از درون
خودمان نشأت گرفته است، بخشی از لحظاتی که می‌گذرانیم، امام مهم است که
یادمان بماند این احساس، بخشی از وجود ماست، نه همه‌ی وجود ما! فقط باید با
آن باقی ماند و باقی ماند. مانند ماندن در کنار دوستی که از موضوعی در رنج
است.

10-25-2015 1-20-50 PM

5- به همین لحظه رجوع کنیم و تلاش کنیم زیبایی خیره‌کننده‌ای را در آن درک نماییم

پس از آن که مدتی را در تردید سپری کردیم، باید به این موضوع توجه کنیم
که در واقع اکنون با موضوعی مواجه هستیم که تا کنون برای‌مان ناشناخته
بوده‌است. برای ما هرگز این امکان وجود ندارد که بدانیم کدام مسیر به سوی
موفقیت و کمال صد در صد می‌رود، نمی‌دانیم این «خودِ کامل» که از خود
انتظار داریم که شبیه‌ش باشیم اصلاً چگونه است، نمی‌دانیم هدف ما از زندگی
چیست تا آن که خودبخود در افق زندگی مان پدیدار شود، نخواهیم دانست که
سرنوشت مان چه خواهد بود، تا زمانی که موقع آن فرا برسد. پس چه بهتر که به
چای این‌که مدام فکر خود را مشغول موضوعات موهومی نماییم که هیچ کس از آن
چیزی نمی‌داند و تنها زمان برای ما مشخص‌ش  می‌کند، روی امکانات و موضوعاتی
متمرکز شویم که همین حالا به‌طور واضح و واقعی پیش روی ماست. به فضایی که
در اطراف ما است بنگریم و انرژی آن را درک کنیم. البته بخشی از این انرژی
از احساسات درونی ما هم ناشی می‌شود، اما اجازه دهیم که انرژی فضای
اطراف‌مان برتری یابد. فضایی که سرشار از اشیا، نورها، مردم، صداها و حرکت
است. تعداد فراوانی از اجزای زیبا در اطراف ما هستند که شایسته‌اند مورد
توجه واقع گردند و باید همین حالا ببینیم‌شان، پیش از آن که افسوس درک
نکردن‌شان را بخوریم.

پس این تمرینی است که می‌کنیم. آسان نیست. قطعی نیست. اما… زیباست!



۱۰ موضوع درباره‌ی آلبرت انیشتین که احتمالاً نمی‌دانستید!

همگی ما قبول داریم که انیشتین یکی از بزرگ‌ترین
دانشمندانی بوده که در طول تاریخ، زیسته‌است. البته مانند بسیاری از افراد
معروف دیگر، وقایع زندگی او نیز دستخوش تحریف شده یا فراموش گردیده‌است. در
این نوشته تلاش می‌شود که به لایه‌هایی عمیق‌تر از زندگی او نفوذ شود. با
خواندن این نوشته و بررسی این زوایا، به همه‌ی ما اثبات خواهد شد که
انیشتین هنوز ظرفیت‌ش را دارد که ما را کاملاً شگفت‌زده کند.

یک «معمای انیشتینی» هم در این نوشته مطرح می‌شود که هوش خوانندگان را
محک بزنیم. نیازی نیست که لزوماً فیزیک بدانید یا مدرکی دانشگاهی
داشته‌باشید. فقط مهم این است که بدانیم چه کسی می‌تواند به جواب آخر
می‌رسد و این‌که آیا شما جزو آن ۲٪ از انسان‌هایی هستید که می‌توانند این
معما را حل کنند… یا نه!

1- تألیف نظریه‌ی نسبیت عام او باعث بروز اختلاف شد

با مطرح شدن نظریه‌ی نسبیت عام توسط انیشتین، مجادلاتی که امروزه از آن
ها کمتر شنیده‌ایم رخ داد که او را متهم به سرقت علمی از دانشمندی آلمانی
به نام «دیوید هیلبرت» می‌نمود. ماجرا از جایی آغاز شد که هیلبرت ادعا نمود
که زودتر از انیشتین به این نظریه آگاه شده و انیشتین بدون ذکر نام او،
کارهای او را کپی کرده‌است.

در ابتدا بیشترِ مردم این موضوع را باور کردند که هیلبرت و انیشتین بطور
جداگانه روی این موضوع مطالعه کرده اند و هیلبرت ۵ روز زودتر از انیشتین،
مقاله‌ای را با معادلات صحیح آماده‌ی چاپ کرده‌است. اما بررسی دانشمندان
نشان داد که اتفاقاً این آقای هیلبرت است که در جاهایی از انیشتین
کپی‌برداری کرده، آن هم بدون ذکر نامی از او.

ظاهراً هیلبرت در فرستادن نسخه‌ی اولیه‌ی مقاله‌‌اش، یک مرحله‌ی بسیار
مهم را در اثبات فراموش کرده بود که منجر به این می‌شد که نظریه غلط از کار
در بیاید. وقتی چند ماه بعد مقاله‌ی آقای هیلبرت چاپ شد، او متوجه آن گام
اساسی شد و اصلاح‌ش کرد و مقاله‌اش را به چاپ رساند، اما چه سود که انیشتین
زودتر راه درست را رفته‌بود و مدت‌ها قبل مقاله‌اش را چاپ کرده‌بود!

10-einstein-hilbert

2- انیشتین در دبیرستان مردود نشد!

انیشتین در دبیرستان مردود نشد. در حقیقت او آن‌قدر در ریاضیات هوشمند
بود که درس حساب دیفرانسیل را در ۱۲ سالگی خواند، یعنی سه سال زودتر از
زمان معمول. او در ۱۵ سالگی مقاله‌ای نوشت که بعدها اساس و پایه‌ی کارش در
نظریه‌ی نسبیت گردید.

این افسانه که او در زمان دبیرستان مردود شده‌است، بخاطر تفاوت در سیستم
نمره‌دهی بین دبیرستان‌های آلمان و سوییس، بر سر زبان‌ها افتاد. انیشتین
از مدرسه‌ای آلمانی به مدرسه‌ی انتون در آرگائوی سوییس رفت. سیستم نمره‌ی ۱
تا ۶ (A تاF) که در مدرسه‌های آلمان معمول بود، مفهومی برعکس در مدرسه‌ی
سوییسی یافت. به این صورت که ۱ کمترین نمره و ۶ بالاترین نمره بود.

بهرحال انیشتین در امتحان ورودیِ کالج مردود شد. قبل از ورود او به
دبیرستان کانتون که داستان مردود شدن‌ش از آن‌جا آغاز شد، او در امتحان
ورودیِ مدرسه فدرال پلی‌تکنیک سوییس شرکت کرد. انیشتین در امتحان درس‌های
فیزیک و ریاضی عملکردی درخشان داشت، اما در چند درس غیرعلمی نمرات بسیار
ضعیفی کسب کرد، بالاخص در درس زبان فرانسه!

9-polytechnique-institute

3- اختراعات انیشتین

انیشتین در طول عمر خود چندین اختراع ثبت نمود، از جمله یخچال انیشتین
که آن را با همراهی دوست و همکار فیزیکدان‌ش، «لئو زیلارد»، ساخت. برخلاف
یخچال‌های معمولی، یخچال انیشتین از الکتریسیته استفاده نمی‌کرد و به‌جای
آن، غذا را طی یک فرآیند جذب خنک می‌نمود که از تغییر فشار مابین گازها و
مایعات در اتاقک نگهداری غذا بهره می‌برد و درجه‌ی حرارت را در آن محیط
برای نگهداری غذا کاهش می‌داد.

انگیزه‌ی انیشتین در اختراع این یخچال، شنبدن خبر مرگ خانواده‌ای آلمانی
در اثر استنشاق گازهای سمی نشت‌کرده از یک یخچال معمولی بود. در سال‌های
قرن نوزدهم، احتمال این وجود داشت که روش مهر و موم کردنِ کمپرسورهای
مکانیکی یخچال‌ها معیوب باشد و گازهای سمی دی‌اکسید گوگرد و متیل کلرید به
بیرون نشت نماید.

البته انیشتین یک پمپ و یک بلوز هم اختراع کرد. بلوز از دو مجموعه‌ی
دکمه تشکسل شده‌بود که موازی با یکدیگر دوخته شده‌بودند. با بستن یک سری از
دکمه‌ها لباس کاملاً اندازه‌ی فردی که اندامی متناسب داشت می‌شد و با بستن
گروه دیگر دکمه‌ها، لباس برای افراد چاق‌تر مناسب می‌بود. بنابراین اگر
فردی با اندام متناسب بلوز انیشتین را می‌خرید و در گذر زمان چاق می‌شد، یا
آن که فردی چاق بلوز را تهیه می‌کرد و بعد از مدتی لاغر می‌شد، دیگر نیازی
به خرید بلوز تازه نداشت و فقط کافی بود که از ردیف دوم دکمه‌ها استفاده
کنند!

10-20-2015 12-36-58 AM

4- راه گریزی که می‌توانست ایالات متحده را به یک حکومت دیکتاتوری تبدیل نماید

«کورت گودل» یکی از دانشمندانی بود که با استیلای نازی‌ها بر آلمان در
طول جنگ جهانی دوم، از این کشور به آمریکا گریخت. برخلاف انیشتین، گودل
برای کسبِ حق شهروندی در امریکا مرارت‌های فراوانی را متحمل شد. وقتی
بالاخره گودل برای مصاحبه‌ی گرفتن حق شهروندی دعوت شد، نیاز به دو شاهد
داشت که رفتار او را تأیید نمایند. گودل به همراه دوستان خود «اسکار
مورگِن‌اشترن» و انیشتین برای مصاحبه رفت.

گودل برای شرکت در مصاحبه مطالعات بسیاری انجام شده‌بود و جلسه توسط
قاضی «فیلیپ فورمن» برگزار می‌شد که تصادفاً یکی از دوستان انیشتین بود.
وقتی فورمن اظهار داشت که ایالات متحده‌ی آمریکا دارای حکومتی دیکتاتوری
نیست و هرگز هم احتمال ایجاد دیکتاتوری در آن وجود ندارد، گودل نتوانست
جلوی زبان خود را بگیرد و مخالفت کرد و گفت اتفاقاً راه گریزی در قانون
اساسیِ این کشور وجود دارد که می‌تواند ایالات متحده را دارای یک حکومت
دیکتاتوری نماید.

گودل می‌خواست بیشتر توضیح دهد اما انیشتین میان حرف‌هایش پرید چرا که
احتمال می‌داد گفتن آن حرف‌ها، شانس کسب شهروندیِ دوست‌ش را از بین ببرد.
اتفاقاً قاضی فورمن از گودل خواست تا حرف‌های‌ش را ادامه بدهد و با پایان
این مصاحبه، گودل حق شهروندی آمریکا را کسب نمود!

این موضوع تنها در خاطرات مورگن‌اشترن آمده‌است. با این‌حال او متأسفانه
بخش هیجان‌انگیزِ ماجرا را از قلم انداخته‌است و از آن راه گریز که می
توانست آمریکا را مبدل به یک دیکتاتوری نماید، سخنی به میان نیاورده.
هیچ‌کس دقیقاً نمی‌داند این راه گریز در کجای قانون اساسی آمریکا آمده‌است
اما حدس زده می‌شود که منظور گودل، «بخش پنجم» باشد، که درباره‌ی اصلاحات
در قانون اساسی است. این احتمال وجود دارد که اصلاحات خاصی، به نابودیِ
کامل قانون اساسی بیانجامد.

7a-constitution-use-this-140443836

5- FBI باور داشت که انیشتین، جاسوس شوروی است!

FBI انیشتین را از سال ۱۹۳۳ که وارد آمریکا شد تا سال ۱۹۵۵ که فوت نمود،
تحت نظر داشت. آن‌ها اغلب مکالمات تلفنی او را شنود می‌کردند، نامه‌های‌ش
را رهگیری می‌نمودند و در سطل زباله‌ی او دنبال مدرکی می گشتند که نشان از
همکاری او با گروه‌های خرابکار یا فعالیتی مبنی بر جاسوسی برای شوروی باشد!
حتی یک‌بار FBI با خدمات مهاجرت و تابعیت همکاری کرد تا دلیلی باید که او
را اخراج نمایند. آن‌ها باور داشتند که انیشتین یک فرد رادیکال دولتی یا
کمونیست باشد و این تردید، از دیدگاه‌های سیاسیِ او و پیوندهای‌ش با
گروه‌های ضدجنگ و حامی حقوق بشر نشأت گرفته‌بود.

پیش از ورود انیشتین به خاک امریکا، گروه زنان میهن‌پرست نامه‌ای ۱۶
صفحه‌ای به وزارت امور خارجه‌ی آمریکا نوشتند و مراتب اعتراض خود را
درباره‌ی ورود او به خاک سرزمین‌شان، اعلام نموده بودند. آن ها در بخشی از
نامه‌شان اظهار داشته بودند که حتی جوزف استالین نسبت به انیشتین، با
گروه‌های کمونیستی محدودتری در ارتباط است!

بنابراین وزارت خارجه‌ی امریکا قبل از صدور ویزای انیشتین، وی را مورد
یک بازجویی گسترده درباره‌ی عقاید سیاسی‌اش قرار داد. انیشتین که بسیار
خشمگین شده‌بود گفت مردم آمریکا برای ان که او به این کشور بیاید، به او
التماس کرده‌بودند و او به هیچ‌وجه تحمل نمی کند که با او مانند یک مظنون
برخورد شود. بعد از اخذ ویزا و حق شهروندی، انیشتین با وجود آن که می دانست
تحت نظر است، در آمریکا ماند. حتی او به یکی از سفرای لهستان گفته‌بود که
مکالمه‌ی تلفنی آن‌ها مخفیانه ضبط می‌شود.

6-soviet-100283651

6- انیشتین از همکاری‌اش در ساخت بمب اتمی پشیمان بود

انیشتین هرگز مستقیماً در پروژه‌ی منهتن، که مربوط به ساخت اولین
بمب‌های اتمی آمریکا در طی جنگ جهانی دوم بود، شرکت نکرد. حتی اگر خودش هم
می خواست شرکت کند، مطمئناً طی پاکسازی‌های فوق‌امنیتی رد می شد. حتی
دانشمندانی که در این پروژه همکاری می کردند، از دیدار با وی منع
شده‌بودند.

می‌توان گفت تنها جایی که انیشتین درگیر پروژه شد، آن‌جایی بود که طی نامه‌ای به «فرانکلین روزولت»
لزوم دستیابی به بمب اتمی را یادآوری کرده‌بود. او زمانی این نامه را
همراه با لئو زیلارد فیزیکدان برای روزولت نوشت که دانست دانشمندان آلمانی
به فرآیند شکستن اتم‌های اورانیوم پی برده‌اند.

با آن‌که انیشتین کاملاً به نتایج بسیار ویران‌گر بمب اتمی آگاه بود،
انیشتین خود را ملزم به دخالت دانست، چرا که وحشت داشت که ابتدا آلمانی ها
به بمب اتمی دست یابند. با این وجود در نهایت امضا کردن آن نامه، به
پشیمانی انیشتین انجامید. می‌گویند وقتی که برای اولین بار به انیشتین خبر
دادند که آمریکا بمب اتمی نخست را روی هیروشیما انداخته، او گفت «وای بر
من!» او بعدها اعتراف کرد که اگر می‌دانست آلمانی‌ها نمی‌توانند بمب اتمی
بسازند، هرگز آن نامه را امضا نمی‌کرد.

5-atomic-bombs

7- ادوارد انیشتین

ادوارد، پسر دوم انیشتین از همسرش میلِوا ماریچ بود که در سال ۱۹۱۰
متولد شد. ادوارد که در کودکی با نام «تِه‌تِه» یا «تِه‌تِل» خوانده می‌شد،
اغلب در کودکی بیمار می‌شد و در ۲۰ سالگی هم مبتلا به اسکیزوفرنی گردید.
میلوا در سال ۱۹۱۹ از انیشتین جدا شد. ابتدا وظیفه‌ی سرپرستی ادوارد با
میلوا بود اما بعداً او را به یک آسایشگاه روانی سپرد.

انیشتین از این‌که شنید پسرش به بیماری روانی مبتلا شده اصلاً تعجب
نکرد. خواهر میلوا هم به اسکیزوفرنی مبتلا بود و ته‌ته اغلب رفتارهایی را
نشان می‌داد که می‌توانست نشانه‌ای مبنی بر ابتلای او باشد. انیشتین یک سال
پس از آن که ادوارد در بیمارستان بستری شد، به امریکا گریخت. در حالی‌که
تا زمانی که در اروپا زندگی می‌کرد مدام با پسران‌ش ملاقات داشت، پس از
مهاجرت به آمریکا مجبور شد به نامه‌نگاری با آن ها قناعت کند.

نامه‌هایی که انیشتین برای ادوارد نوشته، به تعدادی محدود هستند اماد
همگی آن‌ها مضمونی تشویق‌کننده دارند. در یکی از نام‌ه‌ها او مردم را به
دریا تشبیه می‌کند که گاه می‌توانند«متعادل و دوستانه» باشند و گاه «طوفانی
و مزوّر». او در آن نامه اظهار امیدواری کرده که بتواند پسرش را در بهار
آینده ببیند. متأسفانه جنگ جهانی هم تمام شد، اما انیشتین دیگر نتوانست
ته‌ته را ببیند.

پس از آن‌که میلوا در سال ۱۹۴۸ فوت کرد، ته‌ته تا ۹ سال بعد از آن هم در
بیمارستان روانی بستری ماند. البته ته‌ته به مدت ۸ سال با یک خانواده
زندگی کرد اما وقتی مادر خانواده‌ای که او را پذیرفته بودند بیمار شد،
مجدداً به بیمارستان ارجاع داده‌شد. ته‌ه در سال ۱۹۶۵ و تقریباً ۱۰ سال پس
از پدر نام‌آورش، فوت کرد.

4-eduard-einstein

8- انیشتین عاشق استعمال دخانیات بود

به نظر می‌رسد انیشتین در طول زندگی‌اش به دو چیز بیش از همه عشق
می‌ورزید: ویولن‌ش و پیپ‌ش! او یک‌بار اظهار نموده‌بود که باور دارداستعمال
دخانیات برای حفظ آرامش و «قضاوت عینی» در انسان‌ها ضروری است. وقتی
پزشک‌ش به او گفت که باید این عادت مضر را ترک نماید، انیشتین پیپ‌ش را در
دهان گذاشت و شروع به کشیدن‌ش کرد! گاهی اوقات او ته‌سیگارها را از خیابان
جمع می‌کرد و در پیپ‌ش می‌ریخت تا آن‌ها را بکشد!

انیشتین عضو مادام‌العمر باشگاه استعمال‌کنندگان پیپ در مونت‌رئال بود.
حتی در یکی از گردش‌های‌ش با قایق از آن بیرون پرت شد، اما موفق شد که پیپ
عزیزش را سالم نگه دارد. به جز بسیاری از مقالات و نامه‌ها، پیپ انیشتین
تنها وسیله‌ی بسیار شخصی اوست که امروزه از وی به یادگار داریم. او پیپ خود
را به «جینا پلانگوئیَن»، مجسمه‌ساز، دوست و فردی که استخدام شده‌بود تا
مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ی انیشتین را بسازد، بخشید.

10-20-2015 12-35-32 AM

9- انیشتین عاشق زنان بود

انیشتین زمانی که مشغول کار روی E=mc2، کشیدن پیپ، تهیه‌ی
پیش‌نویس یک نامه یا طراحی بلوز نبود، وقت‌ش را به یک موضوع اختصاص می‌داد:
مشغول شدن با زنان! نامه‌های‌ش نشان می‌دهد که انیشتین تا چه حد عاشق زنان
بود و یا بقول دانشمند بزرگ، چقدر زنان عاشق‌ش بودند!

در یک مصاحبه با شبکه‌ی خبری NBC، «هانوک گوتفروند»، رئیس نمایشگاه
بین‌المللی آلبرت انیشتین در دانشگاه Hebrew، ازدواج دوم انیشتین با السا
را «ازدواجی مصلحتی» خواند. البته با انتشار ۳۵۰۰ صفحه از نامه‌های انیشتین
در سال ۲۰۰۶، آقای گوتفروند هم موافق است که انیشتین آن‌طوری که تصور
می‌رفته، پدر یا شوهر بدی نبوده‌است.

او نزد همسرش السا اعتراف کرده‌بود که نمی‌تواند تنها با یک زن باشد و
درباره‌ی روابط بدون ازدواج‌ش به همسرش گفته‌بود. او اغلب نامه‌هایی به
السا می‌نوشت که در آن‌ها از تعداد زیادی از زنان می‌گفت که به اطراف‌ش
هجوم آورده‌اند که به گفته‌ی او، این حد توجه به وی ناخواسته بود. او در
حالی‌که متأهل بود، اقلاً با شش زن دیگر در ارتباط بود که از آن جمله
می‌توان استلا، اِتِل، تونی و مارگریتا را نام برد.

او در سال ۱۹۳۱ در نامه‌ای به مارگوت، دخترخونده‌اش، می‌نویسد: «درست
است که M مرا در سفر به انگلستان همراهی کرد و این تعقیب او دگر خارج از
کنترل است. سوای تمام دیگر بانوان، من تنها با خانم L ارتباط دارم که فردی
کاملاً بی‌ضرر و مناسب است.»

2-feature-einstein-elsa

10- بزرگ‌ترین اشتباه انیشتین

درست است که انیشتین دانشمندی نابغه بود، اما کامل هم نبود. در حقیقت در مسیر اثبات فرمول معروف‌ش، او مرتکب حداقل ۷ اشتباه
شد، اما در سال ۱۹۱۷ او کاری کرد که خودش از آن به عنوان بزرگ‌ترین خطای‌ش
از آن نام می‌برد: او ثابت کیهانی را که با حرف یونانی لامبدا نشان
داده‌می‌شد در معادلات نسبیت عام خود وارد نمود. لامبدا نشان‌دهنده‌ی نیروی
مقابله‌کننده با جاذبه‌ی گرانش است. او از آن جهت لامبدا را وارد معادلات
خود کرد که در آن زمان، اغلب دانشمندان باور داشتند که جهان، ثابت است.

بعداً انیشتین با دانستن این‌که فرضیات قیبلی‌اش صحیح است و جهان در
واقع در حال انبساط است، این ثابت را از معادلات‌ش حذف نمود. البته در سال
۲۰۱۰ دانشمندان دریافتند که آن معادلات با فرض وجود لامبدا، صحیح است.
آن‌ها باور دارند که لامبدا، نماینده‌ی «انرژی تاریک» است که نیرویی تئوریک
به شمار می‌رود که با جاذبه مقابله می‌نماید و منجر به انبساط جهان ما با
سرعتی افزاینده می‌گردد.

1-einstein-blunder

معمای انیشتین: چه کسی صاحب ماهی است؟!

معمای انیشتین یا معمای زِبرا، یک تست هوش است که گفته می‌شود انیشتین
آن را ابداع نمود تا از شور و شوق دانشجویان برای آن‌که او را به عنوان
استاد راهنمای خود انتخاب کنند، بکاهد. البته شواهد چندانی که ثابت کند
واقعاً این معما توسط انیشتین ابداع شده، وجود ندارد. گفته می‌شود که جواب
۹۸٪ مردم به این سئوال، اشتباه است. اما متن معما:

در کنار جاده‌ای، ۵ خانه در کنار هم قرار دارند. هر خانه رنگ و صاحبی
متفاوت از دیگری دارد. صاحب هر خانه سلیقه‌ای متفوات با آن دیگری دارد، که
شامل نوع حیوان خانگی، نوشیدنی مورد علاقه و برند سیگار می‌شود. در ضمن هر
یک از این آقایان هم دارای ملیتی متفاوت از دیگری هستند.

مرد سوئدی سگ دارد، مرد آلمانی سیگار پرینس می کشد. خانه‌ی سبز در سمت
چپ خانه‌ی سفیدرنگ قرار دارد. مردی که سیگار مسترز آبی می‌کشد، به آبجو هم
علاقمند است. مرد دانمارکی چای می‌نوشد. صاحب خانه‌ی زرد سیگار دانهیل
می‌کشد. مرد نروژی صاحبِ خانه‌ی اولی است. صاحب خانه‌ی سبز قهوه می‌نوشد.
مرد بریتانیایی در خانه‌ی قرمز زندگی می‌کند. فردی که در خانه‌ی وسطی زندگی
می‌کند شیر می‌نوشد. آن که سیگار بلِند می‌کشد، در همسایگی فردی زندگی‌
می‌کند که گربه دارد. مردی که سیگار پال‌مال می‌کشد پرنده نگه می‌دارد. مرد
نروژی کنار خانه‌ی آبی زندگی می‌کند. در ضمن مردی که سیگار بلند می‌کشد در
همسایگی فردی زندگی می‌کند که آب می‌نوشد. مردی که در کنار آن همسایه که
سیگار دانهیل می‌کشد زندگی می‌کند، اسب پرورش می‌دهد.

حالا چه کسی صاحب ماهی است؟!

fish-478773643



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top