شعر در مورد تولد از مشیری

تولد..

تولد واژه ای است در پی
معنا شدن

مفهومی است در تب و تاب
رسیدن

تولد گاه بهانه ای ست
برای دلتنگ خود شدن

شانه ای ست برای جستجوی
خویش

تولد گاهی بهانه ای ست
برای یک جمع دوستانه

برای چند لحظه با هم
خندیدن

برای خرید یک شاخه گل

برای جاری شدن یک قطره
اشک

و کشیدن آهی از سر
دلتنگی

تولد علامتی است پر
معنا در سر رسید زندگی ما

گاه بهانه ای ست برای
نوشتن یک متن یا سرودن یک شعر

تولد گاه بهانه ای ست
برای فریاد بودن

رهایی از پیله تنهایی

و اندکی به دنبال خود
گشتن

تولد مفهومی ست
ناپیوسته در زندگی امروز ما

و تولد بهانه ای ست
برای نوشتن یک متن با دستان من

برای تشکر از خوبانی که
مهرشان ماندنی ست…



90 – احمد شاملو

نوشتن یک من فکر می کنمهرگز نبوده قلب مناین گونه گرم و سرخ
احساس می کنمدر بدترین دقایق این شام مرگ زایچندین هزار چشمه خورشیددر دلممی جوشد از یقین
احساس می کنمدر هر کنار و گوشه این شوره زار یاسچندین هزار جنگل شادابناگهانمی روید از زمین

آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریزدر برکه های آینه لغزیده تو به تومن آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشقاز برکه های آینه راهی به من بجو

من فکر می کنمهرگز نبودهدست مناین سان بزرگ و شاد:
احساس می کنمدر چشم منبه آبشر اشک سرخگونخورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛
احساس می کنمدر هر رگمبه تپش قلب منکنونبیدار باش قافله ئی می زند جرس.

آمد شبی برهنه ام از درچو روح آبدر سینه اش دو ماهی و در دستش آینهگیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ بر کشیدم از آستان یأس:« آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!»



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top