تماس گرفت و گفت حالش اصلا خوب نیست و راهی بیمارستان شده، احتمال دارد او را بستری کنند، صبح قبل از آنکه سمت منزلشان حرکت کنم، تماس بگیرم…. و تا صبح کار می کردم. باید بخش های مختلف ویژه نامه را آماده می کردم، که تلفنم به صدا در آمد و خانم فرزانه منصوری گفت: شما قرار بود ساعت ۱۰ با من تماس بگیرید، الآن ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه است. متوجه شدم که چند دقیقه قبل از ساعت ۱۰ روی کاغذ ها خوابم برده. آماده شدم و سریع خودم را رساندم.از قبل می دانستم مصاحبه با او سخت است و پراکنده. از خانواده نادر ابراهیمی، نوشته های نادر ابراهیمی، ترجمه های نادر ابراهیمی، فیلم های نادر ابراهیمی و بازی هایش در آن ها، و ناخوش احوالی شان که کار را سخت تر می کرد.

از در خانه که وارد شدم، موضوع دیگری کار را برایم دو صد چندان سخت کرد. در مقابل نادر ابراهیمی که روی تخت بیماری بود، و در کنار ما، باید با همسرش حرف می زدم. اگر چه او مهربانانه پذیرای این مصاحبه بود، ناگهان همه چیز سخت تر از قبل شده.

شروع کردم و مصاحبه ناگهان نود دقیقه طول کشید. آرام، مطمئن، و مهربان پاسخ گفت. من مشوش و سخت پرسیدم:

حکایت کتابی که به زبان فرانسه در بلژیک منتشر شده چیست؟ چرا به فارسی ترجمه نشده و ما آن را در دست نداریم؟

ـ فرزانه منصوری: آن کتاب پایان نامه دانشجویی بود با عنوان «جامعه شناسی آثار نادر ابراهیمی» تا سال ۱۳۵۷ یا ۵۸. این کتاب دو جلد قطور است. نویسنده آن کتاب بنا به دلائلی ـ ابتدا نمی توانست به ایران بیاید، ممنوع الورود بود، و بعد که آمد استاد دانشگاه شد و هنوز تدریس می کند ـ نتوانست کتاب را چاپ کند. بعد ما از ایشان خواستیم که کتاب را چاپ کند؛ چون فارسی خوب می داند خودش ترجمه کند ولی اینطور احساس کردم ـ چون ایشان رک و راست هم نگفت ـ الآن نگاهی که به آن کار دارد به این شکل است که آن اثر، اثری نیست که ترجمه بشود. باید کار کنند. گفته اند که این کار را خواهند کرد. ولی زمانش مشخص نیست. من خیلی راغب بودم که آن کتاب ترجمه بشود، موضوع خیلی زیبایی است. ولی باید ایشان کار کنند و تغییری اگر می خواهند بدهند و بعد ترجمه بشود.

چرا کتابهایی که تبلیغ شان هم در نشریات دیگر می شد به بازار کتاب عرضه نمی شد؟

ـ فرزانه منصوری: ما اگر به اولین آثار چاپ شده نادر در دهه اول نویسندگی اش مراجعه کنیم می بینیم همیشه یکسری از اثرهایی را که بعدا می خواهد ارائه دهد ذکر می کند ولی خیلی از اینها نوشته نشد و بصورت طرح باقی ماند و یا اگر نوشته شده ناتمام است. خیلی ها هم نوشته شد و چاپ شد و منتشر شد.

می دانیم که نادر در ذهنش آثار زیادی دارد. این ها را همیشه می آمد و مکتوب می کرد. یکدفعه می دیدیم که از پیاده روی آمده به دو می رود به اتاقش و تند می نویسد. بعد می آمد و می گفت یک اثر تازه می خواهم بنویسم، یک رمان است، یک قصه کودکان است، طرح یک سخنرانی راجع به یک مسئله که امروز مبتلابه جامعه است به ذهنم آمده و خیلی از اینها در سطح طرح اولیه باقی می ماند.

شاید بتوانیم در جواب سوال بگوئیم که اثر، جرقه را در ذهن می زد روی کاغذ می آمد ولی بعد یک اثر دیگری این را تحت الشعاع قرار می داد و دومی نوشته می شد و کامل می شد اما اولی همانطور باقی می ماند.

چرا موسسه همگام در مرتبه دوم راه اندازی هم تعطیل شد؟ در حالی که در اوج بود و رو به بالاتر هم می رفت؟

ـ فرزانه منصوری: همگام دوم سال ۱۳۶۸ یا ۶۹ دوباره راه اندازی شد که بیشتر من و نادر با هم همکاری می کردیم. البته آقای احمدرضا احمدی و دوستان دیگر هم کمک کردند بخصوص در سرمایه گذاری . خب ما سرمایه ای نداشتیم و سرمایه گذاری کردند. ـ کسی که سرمایه اصلی را گذاشت و از نزدیکان ما هست دوست ندارد نامش را بگوئیم ـ ولی در هر حال ما شروع کردیم. قصه نویس ها و تصویرگران جوان هم بنا به دعوت نادر خیلی سریع و با محبت به ما پیوستند و شاید در عرض چهار ـ پنج سال ما چهل و هشت عنوان کتاب کودک به بازار نشر فرستادیم و سه تا جشنواره داخلی و آسیایی و بین المللی شرکت کردیم و در هر سه جوائزی به دست آوردیم و حتی ناشر برگزیده اول شدیم. بعضی تصویرگری هایمان و قصه هایمان جایزه های اول و دوم را گرفت. منظور اینکه همگام خیلی خوب کار می کرد.

غیر انتفاعی هم بود. یعنی سودی به جیب نمی زد. هرچه در می آورد خرج خودش می شد و دو سه کارمند و حسابداری که داشت و کمک می کردند. ولی احتیاج به فعالیت اقتصادی بیشتری داشت. ما به ضرر رسیدیم و وقتی به ضرر رسیدیم خیال نداشتیم باز هم درش را ببندیم می خواستیم باز هم از دوستان کمک بگیریم، اما یک روزی از یکی از این ادارات که چیزی به عنوان عوارض و مالیات و این چیزها می گیرند آمدند و به ما گفتند چند میلیون تومان باید بپردازید. این خیلی ناحق و نا درست بود. چرا که موسسه ای که در حال ضرر دادن است چطور می تواند این را پرداخت کند؟ ولی آنها محاسباتی که می کردند فکر می کردند ما سودی داریم و باید مبلغ را بپردازیم. من یادم هست نادر در نامه ای نوشت که آن چیزی که شما می خواهید را من و همسرم اگر ۳۰ سال کار کنیم قادر به پرداختش نیستیم بنابراین از هم امروز اعلام می کنم که کار در همگام به حالت تعلیق در می آید و بعد درش را می بندیم و اعلام ورشکستگی می کنیم. چنین شد که همگام بسته شد. اما فکر می کردیم دوباره پا می گیرد.

درستش می کنیم، کمک می کنند و آنها که این چند میلیون را می خواستند شاید دوباره حسابرسی کنند و از بین برود. ولی متاسفانه نادر مریض شد و این فعالیت ها نشد و در همگام را بستیم و به کمک دوستان، پخش کنندگان دیگر کتابهایی را که تهیه کرده بودیم خریدند. شادروان آقای کیومرث صابری، سفارش مان را کردند و نشر تربیت و کانون پرورش فکری آثاری که مانده بود و من می ترسیدم که زرد بشود و از بین برود را خریدند.

شما ترجمه کتاب کودک انجام داده اید، به عنوان یک مترجم، ترجمه های آقای ابراهیمی را چطور می بینید؟

ـ فرزانه منصوری: به من نمی شود مترجم گفت. این پانزده شانزده کتابی را که برای کودکان ترجمه کرده ام قبل از آن بوده که وارد دانشکده زبان بشوم و کارشناسی ترجمه را بگیرم. با آن آشنایی مختصری که با ترجمه داشتم و علاقه مند کار برای کودکان بودم، این چند کتاب را ترجمه کردم. با انگیزه ی کاری برای کودکان که علاقه ام بوده، این ها کتابهایی بود که به دلایل مختلف نادر انتخاب می کرد. گاهی متن زیبایی داشتند، قصه، آموزش خاصی برای بچه ها داشته، یا کتابهایی است که در کشورهایی که منتشر شده. البته نادر آنها را ویراستاری و روان کرد.

ترجمه های نادر اندک است. دیگران پیشنهاد می دادند و در ترجمه کمک می کردند و نادر ترجمه را زیبا سازی می کرد. هرگز به عنوان مترجم وارد این خطه نشده است.

بسیاری از کتابهای آماده و منتشر نشده آقای ابراهیمی می توانست در همگام با نظارت کامل خودشان به چاپ برسد، چرا آنجا کار نشدند؟

ـ فرزانه منصوری: نادر همگام را برای خودش نمی خواست. دوست داشت نویسندگان تازه کار جوان، تصویرگران جوان وارد عرصه بشوند و زیر بال آنها را بگیرد یا شاید درواقع آنها زیر بال ما را گرفتند. که همگام جایزه بر شد. نمی خواست فقط آثار خودش باشد. البته آثار خودش را هم در همگام به چاپ رساند. خیلی از کتابهای کودکان هست که الآن نوشته شده و تصویرگری شده، مثل کتاب «رایکای نقاش» که تصویرگری اش کامل و داستان کامل است و امیدواریم هرچه زودتر روزبهان بخش کودکانش را دایر کند و ما علاوه بر کتابهای کودکان چاپ شده نادر آثار چاپ نشده را هم شروع کنیم.

نادر هم در زمینه ادبیات کودک و هم ادبیات بزرگسال دوست دارد جوان ها وارد عرصه بشوند. در همه زمینه های هنر مایل است که زیر پر و بال جوان ها را بگیرد و در واقع هولشان بدهد در زمینه ای که کار می کنند. اگر ما به نمایشگاه نقاشی یک نقاش جوان می رفتیم که نمایشگاه اولش بود، محال بود که یک تابلوی نقاشی انتخاب نکند و به خانه نیاورد. در حالی که خانه ما به اندازه کافی تابلو داشت. وقتی تابلو جدید می آمد، تابلو ها راجابه جا می کردیم و عوض می کردیم. و می گوید هنرمندان جوان را باید حمایت کرد تا اعتماد به نفسشان بیشتر بشود و هنر این سرزمین سریعتر رشد کند و جوانها جرات کنند پا به عرصه بگذارند.

به نظر کسی که نزدیکترین انسان به ایشان بوده و هست نوشته های آقای ابراهیمی از چه نوسندگانی تاثیر گفته؟ و ایشان چه نویسندگانی را بیشتر می خواندند؟

ـ فرزانه منصوری: من هرگز از نادر نشنیدم که در نوشته اش یا در انتخاب سبک نوشته تحت تاثیر کسی بوده باشد. خود من چنین حسی ندارم تا بگویم آثار نادر شبیه یا تاثیر پذیر از آثار فلان نویسنده است. این کار محققین و پژوهشگران ماست که ببینند اصلا از کسی تاثیر گرفته یا نه و اگر گرفته از چه کسانی یا چه کسی، و چه آثاری و بعد ارائه دهند.

تاجایی که من می دانم و نادر هم خودش نوشته معتقد است سبک های مختلفی را تجربه کرده است. از نثر های آسان دارد تا نثرهای دشوار و سخت. بنا بر این، این کار یک پژوهشگر است که ببیند نادر ابراهیمی از چه کسی تاثیر گرفته است.

در مورد بخش دوم سوالتان، نادر نوشته های آدم خاصی را نمی خواند. اگر کتابخانه ما را نگاه کنید که تمام کتابها به انتخاب نادر است و شاید تعداد کمی به انتخاب من و بچه ها باشد از همه نویسندگان کتاب، می بینید. آثار نویسندگان خودمان، هم بزرگان معاصر و هم کسانی که تازه به خطه نوشتن و نویسندگی آمده اند و همینطور آثار بزرگان شرق و غرب. همه هستند. شخص بخصوصی را انتخاب نکرده بود. اما کتابهایی هم بودند که جملاتش را از حفظ بود و تکرار می کرد. یکی از این کتابها مائده های زمینی آندره ژید بود.

اگر آقای ابراهیمی، آقای ابراهیمی نبود، با ایشان ازدواج می کردید؟

ـ فرزانه منصوری: اگر منظورتان از آقای ابراهیمی ، آقای ابراهیمی نبود است؛ باید سوالتان را اصلاح کنید، چون وقتی که من نادر را انتخاب کردم و قرار شد با هم ازدواج کنیم، نادر ابراهیمی آقای نادرابراهیمی امروز نبود. جوانی بود، خوش بر و بالا، کوهنورد، خوش صحبت و در بانک عمران آن زمان کار می کرد و یکی از بستگانش، بستگان من هم بود.

نادر در مورد ازدواج در کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل نوشته است، خانمی را که از اقوامش بود ما را برای هم در نظر گرفت. و بعد مهمانی ای داد و ما همدیگر را دیدیم و بعد در نگاه اول به دل هم شاید نشستیم، و در معاشرت های خانوادگی بیشتر با هم آشنا شدیم که و آشنایی به ازدواج رسید. نمی دانم این را نادر در کدام یک از کتابهایش گفته یا شاید در نامه هایش، که من اول از تو خوشم آمد، بعد تو را دوست داشتم و بعد عاشقت شدم. ما اینچنین ازدواج کردیم.

سوال شما این بود که آیا باز هم اینکار را می کردم یا نه؟ بله. برای اینکه نادر آن روزگار با معیارهایی که من برای ازدواج داشتم، تطبیق می کرد.

کدام برهه از زندگی آقای ابراهیمی برایتان بسیار سخت گذشت؟

ـ فرزانه منصوری: تا قبل از بیماری آقای ابراهیمی هر وقت مورد چنین سوالی قرار می گرفتم می گفتم من زن خوشبختی هستم. حتی خود نادر هر وقت به من می گفت چه می خواهی؟ چیزی بگو برایت هدیه بگیرم. می گفتم: من چیزی کم ندارم و احساس خوشبختی می کنم و هدیه نمی خواهم. گاهی اوقات شرمنده از این که چرا من باید احساس خوشبختی کنم و خیلی ها نکنند. بنابراین دوران های خیلی سختی که در ذهنم حک شده باشد، نداشتیم. زندگی من و نادر بالا و پائین و پست و بلند داشت، خیلی هم زیاد بود. سختی هایی هم داشت ولی، می گذشت. لحظات خوشش آنها را جبران می کرد. ولی بعد از بیماری اقای ابراهیمی ـ که الآن وارد سال هشتم اش شدیم ـ دیگر آن کلمه خوشبختی ـ باید بگویم ـ به کلی از یادم رفته و می توانم بگویم که سخت ترین دوران زندگی من است.

وقتی چهل نامه را دیدید چه احساسی داشتید؟

ـ فرزانه منصوری: وقتی برای اولین بار کتاب چاپ شده چهل نامه کوتاه به همسرم را دیدم از زیبایی ظاهری اش خیلی لذت بردم و همان حرفی را زدم که موقع نوشتن یکی دو دفعه به نادر گفته بودم. گفته بودم این قبیل مسائل که در زندگی ما مطرح بوده فکر می کنی به درد کسی بخورد، که خوشبختانه تجدید چاپ های این اثر نشان داد که به درد خیلی ها خورده و خیلی زیاد هم به درد همسران خورده. من دو نمونه از تاثیر این کتاب بگویم:

خانم آرایشگری که اهل مطالعه هم بود، زنگ زد به من که، ما هر وقت عروس داریم یک هدیه به عروس می دهیم. من می خواهم از شما اجازه بگیرم و از این به بعد کتاب چهل نامه را به عروس هایمان هدیه بدهیم. این برای من خیلی زیبا بود. اولا اینکه این اثر در یک آرایشگاه که آدم آنجا را یک جای فرهنگی نمی داند اینطور مطرح بشود که خواننده فکر کند این به درد هر زن و شوهری که بخواهند آغاز زندگی بکنند و به عنوان اولین هدیه به آنها بدهند. یک نامه هم داشتم از یک خواننده دیگر که نوشته بود این اثر چقدر در زندگی اش تاثیر داشته. وقتی که جهازش را به خانه همسرش می برده، روی جهازش و قبل از همه یک چهل نامه کوتاه به همسرم را برده است. این نشان می دهد که نوشته مخاطب خاص خودش را پیدا کرده و چقدر در این زمینه به درد می خورد.

خیلی از مخاطبان آقای ابراهیمی خود را مخاطب خانواده ایشان می دانند؛ در این مسئله شما نقش خودتان را چقدر پر رنگ می دانید؟

ـ فرزانه منصوری: در این سالها که خوانندگان نادر با خواندن دو یا سه اثر ابراهیمی مثل چهل نامه یا مثل عاشقانه آرام یا مثل زن های قصه های کوتاهش، فکر می کنند که من در زندگی اش نقش مهمی داشتم به راستی و صادقانه و از ته دل می گویم و نه به تعارف، من فکر می کنم که اگر من نبودم ابراهیمی باز هم نادر ابراهیمی بود و همین آثار را خالق می کرد. من احساس نمی کنم تاثیر خاصی در نادر ابراهیمی شدن او داشته باشم. همیشه هم می گویم که آنچه نادر در چهل نامه نوشته مبالغه آمیز است برای من. من آن نیستم که شما ها فکر می کنید، شاید من سعی کرده ام زن خوبی باشم. در حد همان تعریفی که ما ایرانی ها از زن خوب بودن داریم. سعی کرده ام یک زن خوب باشم. و خودم می دانم که خیلی موفق نبوده ام و به کمال نرسیدم. اما نادر در این اثارش گفته و یک جایی هم نوشته که فرزان باعث شد بتوانم به راحتی این آثار را خلق کنم. حالا او چقدر صادق بوده باید از خودش پرسید و در آثارش دنبال کرد.

تفکر رئالیستی نادر ابراهیمی در آثارش، در زندگی و شیوه های رفتاری او چقدر قابل لمس بود و مشاهده می شد؟

ـ فرزانه منصوری: نادر آنچه را که در آثارش می آورد در شخصیت خودش، در رفتار خودش و در عملکرد خودش وجود داشت. حال اگر نگوئیم همه آنها خیلی از آنها بود و فقط گفتن و نوشتن نبود بلکه عمل می کرد. از جمله رفتارش با خانواده اش. تا جایی که می شد سعی می کرد همانی باشد که می گوید و می نویسد.

خیلی ها خیال می کنند که آلمی آتش بدون دود نادر است و مارال فرزانه. عسل بانوی یک عاشقانه آرام فرزانه است و گیله مرد کوچک نادر ابراهیمی است. این چنین نیست. نادر خودش در مقدمه یکی از آثارش نوشته که من تاریخ نویس نیستم که عین واقعیت را بنویسم من حقیقت را می نویسم، حقیقت آن چیزی ا ست که باید وجود باشد. متوجه هستید که واقعیت با حقیقت چقدر می تواند تفاوت داشته باشد. شاید نادر دلش می خواسته که فرزانه یک مارال باشد شاید نادر دلش می خواسته یک آلمی باشد. شاید می خواسته ما دوتا عسل بانو و گیله مرد باشیم با آن زندگی که آنها دارند، هر روز چه کار کنند از شنبه تا پنجشبه. ولی نه، ما همه آنها نیستیم. ـ نمی دانم این را چطور بگویم ـ شاید بخش هایی از ما را نادر در شخصیت هایش به کمال رسانده. ولی هیچکدام اینها نه منم و نه نادر. بخش های کوچکی اش شاید ما باشیم.

اما می شود که این شخصیت ها وجود داشته باشند. خوانندگان نادر این زندگی ها را خلق کردند. یکی از آنها که با من در تماس است، خانم جوانی ا ست که یک بچه هفت ـ هشت ساله دارد و ایشان پس از خواندن یک عاشقانه آرام ـ نوشته هایش هست، علاوه بر تلفن هایی که به ما می کند ـ زندگی اش متحول شده و در واقع همان کارهایی را می کند که گیله مرد کوچک و همسرش قرار است از شنبه تا پنجشنبه انجام دهند. الآن در یک زمینه یکی از خیرین منطقه شده است. نه اینکه با پول، با عملش. می رود به خانه سالمندان سر می زند و به خانه کودکان بی سرپرست سر می زند، گل می برد و جشن تولد برایشان می گیرد و چهارشنبه سوری می گیرد که بزرگسالانشان می گفتند ما در عمرمان چنین چهارشنبه سوری ای نداشتیم. بله، نادر ابراهیمی می گوید: در یک عاشقانه آرام من در واقع داکترین یک زندگی را گفته ام. خیلی به این کتاب علاقه مند هستم. این تنها یک قصه نیست کاش بتوانیم اینطور باشیم. و بله شد؛ آن خانم خواست و شد. شاید دیگرانی هم باشند که ما خبر نداریم.

بسیاری معتقد بودند و هستند که سفرهای دور و دراز هامی و کامی همچنین آتش بدون دود در شرایطی ساخته شد که جامعه آن روز ما با تلویزیون بیگانه بود. و معتقدند که این دو سریال مخاطبی نداشته. عده ای هم فضای آن روزگار سینما و تلویزیون را فضای فیلم فارسی می دانند و فیلم های آقای ابراهیمی را هم در همان دسته …

ـ فرزانه منصوری: این که می گویند، زمانی که آتش بدون دود و سریال هامی و کامی ساخته شد مردم با تلویزیون بیگانه بودند اشتباه است. نه، این درست نیست. در اکثر خانه ها تلویزیون وجود داشت. اما بخش دوم حرف درست است. فضای فیلم فارسی بود. سریالی که آن موقع ها جا افتاده بود، سریال مراد برقی و هفت دختران بود. اولین سریالی بود که با قصه های سطح پائین. که دوشنبه ها خیابان ها را خلوت می کرد. و همه می روند مراد برقی تماشا کنند. در چنین جوی آتش بدون دود ساخته شد که حتی اگر از نظر تکنیکی نگاه کنیم آن زمان بی سابقه بود. نادر صحنه های آن فیلم را با چهار دوربین می گرفت که کمتر کسی اینکار را می کرد. عطف به حرف هایی که دیگران می گویند. پس مردم با تلویزیون بیگانه نبودند، تلویزیون بود اما خوراکی که برایش تهیه می شد همانطور که گفتید به اصطلاح فیلم فارسی بود. شبکه دو که تازه شروع به کار کرده بود، شبکه ایی بود که سطحش بالاتر بود و آتش بدون دود را پخش می کرد، اینکه می گویند آتش بدون دود را نمی دیدند، تا جایی که من اطلاع دارم درست نیست. مخاطب فراوانی داشت، کما اینکه امروزه هم کسانی که سن و سالی ازشان گذشته نادر ابراهیمی را با آتش بدون دود می شناسند، با گالان اوجا و سولماز. به اضافه اینکه خود من در سفری به جنوب مهندسی را دیدم که در اهواز کار می کرد. می گفت: چهارشنبه ها با هواپیما از اهواز می آیم، این سریال را شب می بینم و برمی گردم به اهواز. وقتی چنین بینندگانی داشته و خیلی از مردمی که الآن هستند از آن یاد می کنند نمی توانیم بگوئیم بیننده ای نداشته. کاملا پر مخاطب بوده، آماری هم که بعدا گرفتند این را نشان می دهد.

در مورد سفرهای دور و دراز هامی و کامی، اصلا نیازی نیست من حرف بزنم خود تلویزیون بدون آنکه بگوید، یک نظرسنجی کرده از مردم که ۹۸ درصد این مجموعه را دیدند، ۹۸ درصد با آن موافقند، و ۹۸ درصد آن را آموزنده و سرگرم کننده دانستند. علارغم مواردی که داشتیم در روزنامه های آن موقع، بعضی گفته بودند این بد آموزی دارد و بچه ها از خانه فرار می کنند. و یا پر رو می شوند و مقابل پدر و مادرشان می ایستند. چند مورد اینگونه بود، که انتقاد هم شده بود. اما عطف به آن نظر گیری ای که کردند و خیلی محرمانه بود و من الآن آن را دارم. نشان می دهد واقعیت چیز دیگری بوده، سریالی پر مخاطب، آموزنده و سرگرم کننده.

چرا بازی در دو مجموعه «آتش بدون دود» و «سفرهای دور و دراز هامی و کامی» را قبول کردید؟

ـ فرزانه منصوری: می دانید که کارهای سینمایی قبل از انقلاب بر اساس آنچه شاهدان آن زمان می گویند از نظر اخلاقی پشت صحنه خوبی نداشت. در نتیجه نادر وقتی خواست کار سینمایی انجام دهد سعی کرد که کسانی را انتخاب کند که یک اعتقادات اخلاقی داشته باشند؛ من یادم هست زمانی که ما آتش بدون دود را کار می کردیم مقاله ایی در تماشای آن زمان در آمد تحت عنوان مدینه فاضله، که پشت صحنه و آن کمپی بود که نادر در بیابان های ترکمن صحرا زده بود برای تهیه آن فیلم. و آنجا اساسنامه ای داشتند که بهترین هنر پیشه وقتی که می خواست در آن فیلم بازی کند اگر قبول می کرد کارها را انجام دهد و یک کارهایی را نکند. آن را امضا می کرد، بعد با او قرار داد می بستند. در نتیجه چون می خواست یک مکان مطهری برای کار سینمایی داشته باشد. از نزدیکانش دعوت می کرد تا بیایند و در فیلم بازی کنند. در آتش بدون دود خواهر هایش بودند. من بودم. خواهر زاده ش بود. دوستان صمیمی و نزدیکش بودند و هنر پیشگان بزرگمان هم بودند.

اینکه چرا من قبول می کردم، این بود که من بازیگری را دوست داشتم. بازیگری خیلی جذاب است و الآن هم برایم جذاب است. بنابراین می پذیرفتم و با هدایت نادر بازی می کردم. من با آقای کشاورز در آتش بدون دود بازی کردم در حالی که اولین کارم بود ایشان راضی بودند و آفرین می گفتند.

اگر کسی غیر از همسرتان مسئول این پروژه ها بود باز هم در آن ها بازی می کردید؟

ـ فرزانه منصوری: با فضایی که بود باید می دیدیم که پیشنهاد دهنده چه کسی بوده. و آیا نادر موفقت می کرد یا نه.

سفرهای دور و دراز چرا بعد از انقلاب ادامه پیدا نکرد؟

ـ فرزانه منصوری: باید از مسئول پخش فیلم های قدیمی بپرسید. به درستی نمی دانم، چیزهایی حدس می زنم. می دانید، سفرهای دور و دراز قرار بود ۱۰۴ قسمت بشود. ۵۴ قسمت اگر اشتباه نکنم فیلم برداری شده بود در مراحل مختلف مانده بود، مقداری خام بود، مقداری تدوین شده بود، مقداری آهنگ گذاری شده بود. وقتی بیست و چند قسمتش پخش شد. برخورد کرد به آن روزهای اتفاق افتادن انقلاب بهمن ۵۷ درست موقعی بود که هامی و کامی به علت اینکه پدر یکی از دوستانشان شب مست می کرده و خانواده را اذیت می کرده، در فیلم تصمیم می گیرند شیشه یکی از این مشروب فروشیها را با سنگ بشکنند و می شکنند. تا در واقع پدر آن دوستشان را ادب کنند. این مجموعه ممنوع الپخش شد. چون فکر می کردند مردمی که در خیابان مشروب فروشی ها را سنگ می زنند و می شکنند از اینها یاد گرفته اند. بعد هم که انقلاب شد و مدتی مردد بودند که پخش کنند و نکنند. در آن فیلم خانم ها بی حجاب هستند و به آن صورت نمی شد پخش بشود اما اگر با یک دید مثبت و سازنده نگاه کنیم می شد آنرا باز سازی کرد. یعنی آنجا که خانم ها بی حجاب هستند اینسرت بگذارند. کما اینکه الآن در تلویزیونمان نسبت به فیلم هایی که اوایل انقلاب پخش می شد، فیلم هایی نشان داده می شود که موی خانم ها هم پیداست. در هامی و کامی هم یکسری خانم هستند که نشسته اند و راجع به کودکان بحث می کنند. می شود آن را باز سازی کرد. چون هم از لحاظ تعلیم و تربیتی نادر آنجا حرف داشته و هم از نظر ایرانشناسی.