شعر خدمت به مردم

بزرگان و دغدغه خدمت به خلق

انسان های بزرگ همواره در اندیشه دیگرانند و دل در گرو خدمت به مردم می نهند.سعدی
شیرازی، از جمله این بزرگان است که هم خویش را به این صفت آراست و هم دیگران را به این
خیر بزرگ فراخوانده است.

وی که سال ها جهت کسب حکمت و تجربه، تلخی سفر را تحمل کرد و به تعبیر خودش، «تا
دورترین نقاط جهان نیز به پیش رفت»، نخستین مسئله ای که پس از آن سفر پرمایه، ذهنش را به
خود مشغول ساخت، خدمت به مردم بوده است تا بر ایشان تحفه هایی از علم و معنویت به ارمغان آرد و
کام آنان را با سخنانی شیرین تر از قند حلاوت بخشد، چنان که خود، این گونه سروده است:

دریغ آمدم ز آن همه بوستان تهی دست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر، قند آورم برِ دوستان ارمغانی برم
مرا گر تهی بود از آن قند، دست سخن های شیرین تر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند که ارباب معنی به کاغذ برند

اهتمام و عنایت سعدی به مردم، تا آن جاست که حاضر می شود، «چون عود، در آتش اندیشه
بسوزد»، تا در نتیجه، عطر دلاویز خدمت را در میان آدمیان بپراکند و روحشان را بدین وسیله
بنوازد:

سعیم این است که در آتش اندیشه چو عود خویشتنِ سوخته ام تا به جهان بو برود

سعدی

سعدی و آدمیان بی بهره از خدمت

به عقیده سعدی، بنی آدم اعضای یکدیگر و از یک گوهرند، ازاین رو دردمندی بر غم و اندوه
دیگران امری طبیعی است، زیرا آن گاه که عضوی از پیکر آدمی به درد می آید، برای عضوهای
دیگر قراری نخواهد ماند.

و به تعبیر یکی از شاعران معاصر:

گیرم نشاط و شادی دنیا را یک سر به دامن دل من ریزند
آیا در آن زمان که بخندم شاد لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟
طفلی درون کلبه تنگی سرد با مادری گرسنه نمی لرزد؟
آخر کنار حسرت و رنج ای دوست فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟
آن اشک را چگونه نباید دید؟ وان ناله را چگونه توان نشنید؟

سعدی، آنانی را که در وجودشان روحیه سودمندی به حال دیگران به چشم نمی خورد، با
سنگ خارا برابر می داند و به اعتقاد وی، در آهن و سنگ منافعی است که در برخی از آدمیان
خبری از آن نیست:

اگر نفع کس در نهاد تو نیست چنین گوهر و سنگ خارا یکی است

غلط گفتم ای یار شایسته خویکه نفعست در آهن و سنگ و روی

چنین آدمی مرده به ننگ رکه بر وی فضیلت بود سنگ ر

پیام متن:

1. خدمت به مردم، سیره بزرگان دین و دانش؛

2. خدمت به همنوع و برادران دینی، از دستورات دین مبین اسلام.

رمز برتری عالم بر عابد از نگاه سعدی

از منظر سعدی، تفاوت عالم و عابد در آن است که عابد، سر در سودای خویش دارد و عالِم دل در
هوای دیگران؛ عابد بر آن اندیشه است که تنها، «گلیم خویش از موج به در برد»، ولی عالِم
می کوشد که «بگیرد غریق را»:

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عابد و عالِم چه فرق بود؟تا اختیار نمودی از آن، این فریق را

گفت آن گلیم خویش بدر می برد ز موجوین سعی می کند که بگیرد غریق را

و از نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این باره روایت است:

آن گاه که عالِم و عابد در روز رستاخیز محشور می شوند، به عابد گفته می شود: به بهشت درآی
و به برکت عبادت خود، از نعمت های بهشت بهره مند شو! ولی به عالِم می گویند: اینجا بایست و
هر کس را که می خواهی شفاعت کن! و هیچ کس را شفاعت نخواهی کرد، مگر آنکه شفاعت تو
پذیرفته می شود و بدین ترتیب، عالِم در جایگاه پیمبران می ایستد.

حکایت

از مرحوم آیت الله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب
دیدم به خانه ای وارد شدم، گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله آنجا تشریف دارد، وارد شدم و سلام کردم و در
آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در صدر مجلس جلوس فرموده
است و بزرگانی از علما و زُهّاد در کنار ایشان نشسته اند و مقدّم بر همه و نزدیک تر از سایرین به
رسول خدا صلی الله علیه و آله ، سید جواد طباطبایی ـ برادر کوچک تر علامه سید مهدی بحرالعلوم ـ نشسته است».

به فکر فرورفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالِم تر از سید جوادند و هم
زاهدتر از او، چرا این امتیاز، نصیب سید جواد شده است. در همین اندیشه بودم که نبی اکرم صلی الله علیه و آله
فرمود: «سیدجواد به کار مردم و اهل حاجت، از همه کوشاتر بوده است».

اَلا گر طلبکار اهل دلی ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن

سعدی

نکته ای قرآنی

عنایت قرآن کریم بر توجه به دیگران، به حدی است که انفاق و گره گشایی از کار دیگران را از شرایط مهم
بهره جستن از روح هدایت گری قرآن می داند. چنان که خداوند در آیه های 2 و 3 سوره بقره می فرماید:

آن کتاب [قرآن]که تردیدی در آن راه ندارد، مایه هدایت پرهیزکاران است.[پرهیزکاران]کسانی
هستند که به غیب [یعنی آنچه از حس، پوشیده است]ایمان دارند و نماز به پا می دارند و از
مواهبی که روزی شان دادیم، انفاق می کنند.

بنابر این آیات خداوند، آنهایی را هدایت می کند و کسانی را از شهد شیرین حقایق خود می نوشاند که
در کنار ایمان به غیب و به پاداشتن نماز، اهل انفاق و در اندیشه احسان و خدمت به دیگران نیز باشند.

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان تو همچو باد بهاری گِره گشا می باش

حافظ

پیام متن:

1. دگر خواهی و دیگردوستی در سیره عالمان؛

2. بالابودن مقام عالمان نسبت به زاهدان.

اهل بیت علیهم السلام و اهتمام شان به خدمت انسان ها

بی شک امامان معصوم علیهم السلام ، نمونه های عینی انسان های کاملند که توجه و مهرورزی آنها به
آدمیان، بیش از دیگران بوده است. عزیزالدین نسفی می گوید:

چون انسان کامل، خدای را شناخت و به دیدار خدا مشرف شد و اشیا را آن چنان که باید و حکمت
اشیا را آن چنان که باید، بدانست و بدید، بعد از شناخت و دیدار خداوند، هیچ کاری برابر آن ندید و
هیچ طاعتی بهتر از آن ندانست که راحت به خلق رساند و هیچ را حتی بهتر از آن ندید که با مردم
چیزی گوید که مردم چون آن بشنوند و به آن کار کنند، دنیا را به آسان بگذرانند و از بلاها و فتنه های
این عالَم، ایمن باشند و در آخرت رستگار شوند و هر که چنین کند، وارث پیامبران است.

پیام متن:

مهرورزی و توجه به مردم در سیره امامان معصوم علیهم السلام .

محبوب ترین انسان ها نزد خداوند ـ خدمت به مردم و ایمنی از عذاب خداوند

از منظر وحی، بین خدمت به مردم و محبوبیت نزد خداوند، رابطه تنگاتنگی وجود دارد و
همین گونه است میان توجه به مردم و ایمنی از عذاب خداوند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مردم، خانواده خدا هستند و محبوب ترین انسان ها نزد خدا، کسانی هستند که به خانواده خدا نفع وسود برسانند.

همچنین فرمود:

به درستی که برای خداوند، بندگانی است که آنها را برای برآوردن حوائج مردم برگزید که مردم برای رفع
حوائج خویش، به آنها پناه می برند، این بندگان فریادرس، از عذاب خداوند در امان خواهند بود.

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب که پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

صائب

پیام متن:

خدمت به مردم، وسیله تقرب به خداوند.

سخنانی از بزرگان دیگر ادیان، درباره خدمت به خلق

دل سوزی به حال آدمیان و توجه به گرفتاری های آنان و دل در گرو خدمت داشتن، تنها در وجود
بزرگانی چون سعدی شیرازی محدود نشده است، بلکه در سرزمین های دیگر نیز بزرگانی
این گونه بوده اند و دیگران را نیز بدان سفارش کرده اند؛ از جمله آنان، هیلر بلاک گوید:

از آغازی که در آرامش سرمدی، هستی می پذیرد تا پایانی که به جاودانگی می پیوندند، هیچ ندیدم که
تلخی زندگی را در کامم شیرین کند، مگر عشق ورزی به انسان ها و دیدن خنده و شادی آنها.

خرّم آن کس که در این محنت گاه خاطری را سبب تسکین است

پروین اعتصامی

همچنین جَبران خلیل جَبران می گوید:

خوشی زنبور، در گردآوردن نوش گل هاست و خوشی گل در سپردن نوش خود به زنبور. برای
زنبور، گل، چشمه ای از زندگی است و گل، زنبور را به دیده پیام آور عشق می نگرد و داد و ستد
شادکامی برای زنبور و گل، هر دو یک نیاز و نشئه است. ای مردم! در خوشی های خویش، چون
گل ها و زنبوران باشید.

برتراند راسل نیز گوید:

فریادهای دردآلود آدمیان در قلبم به اهتزاز است. کودکان قحطی زده، قربانیان شکنجه گران
ستمگر، پیران بی پناه که خود را بار منفوری بر دوش فرزندان احساس می کنند و تمامی دنیای
تنهایی و فقر و درد و رنج، طنز تلخی است که آرمان های بلند انسانی را ریشخند می کند.
آرزومندم که از رنج و شرّ بکاهم، ولی نمی توانم و از این، بسیار در رنجم.

سحر دیدم درخت ارغوانی کشیده سر به بام خسته جانی
به گوش ارغوان، آهسته گفتم بهارت خوش که فکر دیگرانی

فریدون مشیری

پیام متن:

عشق و شور خدمت به مردم، در اندیشه و عمل بزرگان ملل و نِحَل.

مقامی فراتر از نمازهای مستحب

گرچه انجام نافله ها و نمازهای مستحب، جایگاهی والا در میان امور عبادی دارند، و نقشی
مؤثر در صفای جان و نورانیت دل برجای می گذارند. ولی از دیدگاه سعدی که از مکتب
اسلام وام گرفته است، ارزش آنها هرگز به بهای احسان و خدمت به دیگران نمی رسد و به
تعبیر خود او:

«به احسانی دلی را آسوده نمودن، برتر از هزار رکعت نماز ـ نافله ـ خواهد بود.» وی در این باره
سروده است:

شنیدم که پیری به راه حِجاز به هر خُطوه کردی دو رکعت نماز

چنان گرم رو در طریق خدایکه خار مغیلان نکندی ز پای

یکی هاتف از غیبش آواز دادکه ای نیک بخت مبارک نهاد

به احسانی آسوده کردن دلیبِه از اَلْف رکعت به هر منزلی

حکایت

صفوان در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بود، ناگهان مردی از اهل مکه وارد مجلس شد و
گرفتاریی که برایش پیش آمده بود، شرح داد. امام صادق علیه السلام به صفوان دستور داد:

«فورا حرکت کن و برادر ایمانی خود را در کارش یاری کن»، صفوان حرکت کرد و رفت و
پس از توفیق در اصلاح کار، به نزد امام صادق علیه السلام بازگشت. چون امام علیه السلام او را دید، فرمود: بدان که
همین کار به ظاهر کوچک که حاجتی از کسی برآوردی و وقت کمی از تو گرفت، از هفت بار
طواف دور کعبه، محبوب تر و برتر است.

حکایت

مردی برای رفع گرفتاری خویش به حضور امام حسن علیه السلام آمد و از آن حضرت یاری طلبید،
امام حسن علیه السلام بلافاصله کفش هایش را پوشید و راه افتاد. در بین راه به حسین بن علی علیه السلام
رسیدند، در حالی که مشغول نماز بود. امام حسن علیه السلام به آن مرد گفت: «تو چطور از حسین علیه السلام
غفلت کردی و پیش او نرفتی؟» گفت: من اول خواستم پیش او بروم و از او در کارم کمک
بخواهم، ولی چون به من گفتند ایشان اعتکاف کرده و معذور است، خدمت آن حضرت نرفتم.
امام حسن علیه السلام فرمود: اگر توفیق برآوردن حاجت تو برایش دست داده بود، از یک ماه اعتکاف
برایش بهتر بود.

پیام متن:

افزایش درجات انسان ها، در سایه تلاش برای برآوردن حوائج مردم.

خدمت به دیگران، خدمت به خود است

احسان در حق دیگران، پیش از هر چیز، موجب آبیاری مزرعه دل صاحب احسان می شود و
عطش درونی او را فرو می نشاند و او را کامیاب هر دو جهان می سازد. قرآن کریم می فرماید:
«اگر احسان کردید، [در واقع]، در حق خود خوبی کرده اید». (اسراء: 7)

سعدی در این باره، حکایتی این چنین نقل می کند که:

شخصی خاری از پای یتیمی درآورد. در شب آن روز، کسی به نام «صَدْرِ خُجَند» وی را به
خواب می بیند که در روح و ریحان بهشتی غرق در سرور و شادی است و با خویش می گوید: «با
درآوردن خاری از پای یتیمی، چه گل ها بر من دمید!».

یکی خار پای یتیمی بِکَند به خواب اندرش دید صدر خُجَند
همی گفت و در روضه ها می چمید کز آن خار بر من چه گل ها دمید

شکسپیر نیز می گوید:

رحم آوردن به دیگران، چون باران رحمت است که از آسمان بر زمین می بارد و دو چندان
باعث خیر و برکت است؛ زیرا هم شخص دارای رحمت را سعادت می بخشد و هم گیرنده
رحمت را به خیر و برکت می رساند.

خدمت به خلق، راهی به سوی شادمانی و نشاط

گرچه رشد روزافزون صنعت و تکنولوژی، آسایش مادی و جسمی بسیاری به همراه داشته است،
آفت های مهمی نیز پدید آورده است که از آن جمله، به فراموشی سپردن «حس خدمت به خلق» است.

در حقیقت، در آدمی حس و عاطفه ای ستودنی نسبت به احسان در حق انسان ها وجود دارد
که مانند دیگر عواطف، نیازمند ارضاست و بی گمان، در صورت ناکامی آدمی در این امر،
ناخواسته و پنهانی، افسردگی و اندوه دامن وجودش را فرا خواهد گرفت.

حاصل سخن آنکه، از ریشه های افسردگی بشر قرن حاضر، اندیشیدن به منفعت های
شخصی و وانهادن خدمت به هم نوعان است و برای آنان که جهت ایجاد شادمانی و نشاط حقیقی
در میان انسان ها نظریه هایی ارائه می کنند، به یقین از بهترین آنها، نظریه «خدمت به خلق» خواهد
بود:

شود جهان لب پر خنده ای اگر مردم کنند دست یکی در گره گشایی هم

صائب

پیام متن:

1. گذشتن از مصلحت ها و منفعت های فردی در راه دیگران؛

2. افزایش خیر و برکت و گشایش، در پرتو خدمت به دیگران.



فرهنگ خدمت و احسان

دانى كه خدا چرا تو را داده دو دست؟

من معتقدم كه اندر آن سرّى هست

يك دست به كار خويشتن پردازى

بادست دگر ز بى كسان گيرى دست

حسّ بشرى

دنيا، بسترى براى
ساختن خانه آخرت است.

كار نيك، احسان به
مردم، خدمت صادقانه به ديگران، لذّت بردن از كمك رسانى به محتاجان، ابزار و مصالحى
است كه «سراى آخرت» را براى انسان بنيان مى نهد و آباد مى سازد و اين
توفيقى است كه در همه كس نيست و لطفى است الهى كه بر دست برخى از بندگان شايسته
جارى مى شود و به مردم مى رسد.

سيادت و سرورى نيز
به فرموده حضرت رسول ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ در سايه خدمت به مردم و دلسوزى
براى آنان است: «سيّد
القوم خادِمُهم»[1]

گاهى بعضى از
اعضاى بدن «بى حسّ» مى شود و هيچ درد و جراحت و آزارى را درك نمى كند.
اين «عصب مُردگى»، گاهى هم در اندام روح بشر پديد مى آيد. آدم ها هم
گاهى «احساس» خويش را از دست مى دهند و از رنج ديگران و محروميّت فقيران و
نيازهاى نيازمندان، تأثر و و تألّمى در خود حسّ نمى كنند و عضوى جدا شده از
پيكره جامعه مى شوند. اين نيز نوعى «عصب مردگى انسانى» است.

اگر سعدى
مى گويد: «بنى آدم اعضاى يك پيكرند …»، الهام از فرموده حضرت رسول ـ صلى
الله عليه و آله و سلم ـ است كه آدمى زادگان را همچون اعضاى يك جسد دانسته كه
همه با هم پيوند دارند و  
«چو
عضوى به درد آورد روزگار 
دگـر عضـوهـا
را نمـانـد قـرار».

حال اگر با درد يك
عضو، عضو ديگر احساس درد نكرد، يا جدا شده از آن پيكر است، يا دچار «بى حسّى» است،
يعنى نوعى «مُردگى»!

تو
كز محنت ديگران بى غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى

همدردى با مردم

آنان كه توفيق
خدمت به ديگران دارند، حسّ حيات و عصب انسانيت آنان زنده و بيدار و فعّال است و در
اين خدمت، «لذّت روحى» مى برند و «نشاط معنوى» مى يابند و به خدا نزديك
مى شوند، البته با چاشنى خلوص و انگيزه پاك.

به فرموده پيامبر
خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ : دو خصلت است كه چيزى بالاتر از آن دو نيست:
يكى ايمان به خدا، ديگرى سود رساندن به بندگان خدا (..الّنفعُ لِعباد اللّه).[2]

اينان يك گروهند و
بى خيالان بى درد و دور از مردم و بى عاطفه و خودخواه و خودمحور هم
گروهى ديگر، فاصله بين آنان نيز از بهشت تا دوزخ است.

به آنان چه كه
برخى، پول نسخه و ويزيت ندارند; برخى با حسرت، شاهد پرپر شدن عزيز خويشند و توان
مداوا ندارند; از بى بضاعتى خانه خراب مى شوند و از تنگدستى، ترك تحصيل
مى كنند و به دليل نادارى و مسكنت، از تفريحات سالم و سفرهاى تابستانى و
زمستانى و تغذيه كافى و لباس آبرومند محروم اند!

بعضى بر اين
مسلك اند كه «من» راحت باشم، ديگران هر طور شوند، به من چه؟ «من» به رفاه و
پول و امكانات برسم، اگر هزاران بينواى زمين گير و اجاره نشينان فقير و
غصه دارانِ بيمار و بى دارو و خانواده هاى بى بضاعت و يتيمان
بى سرپرست و مناطق محروم و اقشار آسيب پذير وجود داشته باشند، به من چه
ارتباطى دارد؟

اگر اين «من» بت
نيست پس چيست؟ و اگر اين «منّيت»، درد نيست پس چيست؟

آنان كه كمر همّت
مى بندند و «رنج خود و راحت ديگران» را مى طلبند، چند قدم به مرز
انسانيّت نزديك ترند و نشان مى دهند كه «انسان»اند و «احساس» دارند.
خدمت به هم نوع، يك پلّه از هزار پله صعود تا قرب خدا و رسيدن به كمال
مسلمانى است و بى دردى هم يكى از آن دردهاست كه خود را نشان نمى دهد و
رفته رفته، «هويّت انسانى» را تحليل مى برد و از افراد، چيزى باقى
نمى گذارد، جز مشتى تمنيّات سيرى ناپذير و هيكلى با روحيّات حيوانى و
فاقد هر گونه «احساس بشرى»، و… چه بيمارى خطرناكى!

«ابن يمين» در
دعوت به خدمت و همدلى و همدردى با همنوعان سرودهايى دارد، از جمله چنين
مى گويد:

نَبُوَد
مهترى به روز و به شب
باده خوشگوار نوشيدن

يا
طعام لذيذ را خوردن
يا لباس نظيف پوشيدن

من
بگويم كه مهترى چه بُوَد؟
گر بخواهى زمن نيوشيدن

همگنان
را زغم رهانيدن
در رعايات خلق كوشيدن

توفيق خدمت

لذّت بعضى در «خير
رساندن» به مردم است. اين، توفيق الهى است. چنان نيست كه هر كس متمكّن و موّجه
بود، به اين آسانى و بدون وسوسه هاى شيطانى، بتواند از موقعيت و ثروت و توانايى
خود در راه خير و خداپسندانه واصلاح معيشت مردم و رفع نيازها بهره بگيرد. خادمان
خالص و مخلص، ستارگان زمينى اند كه براى آسمانيان مى درخشند و
حجّت هاى الهى بر ديگران اند و خوشحال و خرسندند كه مجراى فيض الهى و
خيررسانى به بندگان قرار مى گيرند.

امام على ـ
عليه السلام ـ درباره اين گونه انسان هاى خدوم و خيّر كه مورد عنايت
خدايند مى فرمايد:

«اِنّ اللّهَ خَلَقَ
خَلقاً مِن خَلقِهِ لِخَلقه، فَجَعَلَهُمْ لِلناسِ وُجوهاً و لِلمَعروفِ اَهلا،
يَفْزَعُ النّاسُ اِليم فى حوائِجِهم، اُولئك الآمِنُون يومَ القيامة.»[3]

«خداوند، برخى از
آفريده هاى خود را براى بندگانش خلق كرده است، آنان را مورد توجّه مردم و
شايسته نيكوكارى قرار داده و مردم در نيازمندى هايشان به آنان روى
مى آورند. آنان در روز قيامت، ايمن و آسوده اند.»

به قول صائب
تبريزى:

اى
رهروى كه خير به مردم رسانده اى
 آسوده رو، كه بار تو بر دوش سائل است

گاهى كسانى قصد
نيكى به ديگران دارند، امّا يا مجال نمى يابند، يا فرصت از دست مى رود، يا
عمرشان كفاف نمى دهد، يا وسوسه شيطان نمى گذارد، يا دلبستگى به دنيا يا
تنبلى و بى حوصلگى مانع پديد مى آورد، يا امروز و فردا مى كنند، يا
عوامل ديگر مانع اين كار خير مى شود; از اين رو غنيمت شمردن فرصت هاى
خيررسانى و تباه نساختن فرصت مناسب، نشانه هوشيارى در كسب سعادت است.

امام باقر ـ
عليه السلام ـ مى فرمود:

«اِذا هَمَمْتَ
بِخير فَبادِرْ، فانّك لاتدرى ما يَحْدُث.»[4]

«هر گاه تصميم به
كار نيكى گرفتى، درنگ مكن و در انجام آن بشتاب، چون نمى دانى كه چه پيش خواهد
آمد!»

آنان كه در راه
خير كوشايند، بندگان خاصّ پروردگارند كه توفيق خدمت يافته اند. مدال «خدمت»
بر سينه دارند و دلى پرمهر در آغوش، گروه خونشان با مردم يكى است و همسايه ديوار
به ديوار غم ها و شادى هاى مردمند. بار مردم را مى بندند و گره از
كارشان مى گشايند. خدمت بى منّت را عبادت مى دانند واجر و پاداش را تنها
از خدا مى خواهند، پركارانِ كم ادّعايند، نه پرمدّعاهاى كم كار! شعار را كار
نمى دانند و كار را هم عار نمى شمارند. هر چه دارند، از مال و مقام و
نفوذ و وجهه و دانش و توان و تخصّص، وقف بندگان خدا مى كنند و اين
وقف نامه را به امضاى خدا مى رسانند و از اسارت دنيا رها مى شوند.

كسى كه تعلّقات
مادّى و دلبستگى هاى دنيوى او را چنان اسير ساخته كه حاضر نيست از دارايى و
توانايى خود، خرج راه خدا و خدمت به مردم كند، بيچاره و مسكينى است، در نِماى
ثروتمندى، و اسير و وابسته اى است، امّا در شكل و شمايل آزاد!

خوشا پيشتازان
ميدان اين مسابقه، كه گوى خدمت به مردم را از رقيبان مى ربايند و در دفتر خدا
امتياز بيشترى براى خود ثبت مى كنند. به گفته «ميرزا افسر»:

آن
كسى را بستاييد كه اندر همه عمر
بهر آسايش مردم قدمى بردارد

نيك
مرد آنكه نگردد دل او هرگز شاد
مگر از خاطر كس، بار غمى بردارد

رمز و راز محبوبيّت

اينكه
گفته اند:

هر
چه كنى به خودكنى
گر همه نيك و بد كنى

سخنى حكيمانه و
منطبق با رهنمودهاى آيات قرآن و احاديث پيشوايان دين است. بازتاب عملكرد خوب و حسنات
انسان و خدمت به همنوعان، در پرونده عمل و شخصيتِ دينى انسان متجّلى مى شود و
هر كس خادم مردم باشد، به خود و سعادت و آينده خويش خدمت كرده است و همين رفتار،
سبب محبوبيّت نزد ديگران و حكومت بر دلها و نفوذ در جان ها مى شود.

به فرموده حضرت
رسول ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ :

«جُبِلَتِ القُلُوبُ
على مَنْ اَحْسَنَ اِليها وَ بُغْضِ مَن اَساءَ اليها.»[5]

«دل ها(ى
انسان ها) بر اين سرشته شده كه هر كه به آن ها نيكى كند دوست بدارند و هر
كه به آنان بدى كند، دشمن بدارند.»

در اين زمينه،
كلام على ـ عليه السلام ـ نيز چنين است:

«مَنْ بَذَل
معروفَهُ مالَتْ اِليهِ القُلوُب.»[6]

«هر كس نيكى خويش را
به ديگران نثار كند، دل ها به او گرايش مى يابد.»

خادمان مردم، بر
قلعه دل ها حكومت مى يابند و فاتح دژ دل ها مى شوند،
بى آنكه سپاه و سوارى داشته باشند و تيغ و تيرى بركشند و برافكنند. سلاحشان
همان خدمت به ديگران و اندوه زدايى از ايشان و گشودن بال رحمت و عاطفه بر
آنان است.

تا
توانى به جهان خدمت محتاجان كن
به دمى، يا درمى، يا قلمى يا قدمى

سعدى، در
سروده هاى خويش با الهام از تعليمات دينى، بر اين امر مهّم بسيار پاى فشرده و
اشعار نغزى سروده است.

در يكى از
سروده هاى خويش گويد:

مگردان
غريب از درت بى نصيب
مبادا كه گردى به درها غريب

بزرگى
رساند به محتاج، خير
 كه ترسد كه محتاج گردد به غير

به
حال دل خستگان درنگر
كه روزى تو دلخسته باشى مگر

درون
فروماندگان شاد كن
ز روز فروماندگى ياد كن

نه
خواهنده اى بر در ديگران؟
 به شكرانه، خواهنده از در مران

نيكى به ديگران يا به خويش؟

وقتى مجموعه عالم
هستى و نظام الهى حاكم بر آن، خدمت ها را بى پاسخ و پاداش
نمى گذارد و خداوند، به اهل احسان و دستگيران از بينوايان پاداش عظيم و
بى حساب مى بخشد، پس مى توان گفت، خدمت به مردم، نيكى به خويشتن
است و چنين احسان ها و يارى هايى نه تنها گُم نمى شود، كه به سوى
خود نيكوكار برمى گردد. اين مضمون بلند، كه انگيزه آفرين و شوق انگيز
است، در روايات متعدّدى مطرح شده است.

امام على  ـ عليه السلام ـ مى فرمايد:

«مَنْ صَنَعَ
مَعروفاً فإنّما صَنَعَ الخير لَنِفْسه و لا يَطْلُبُ مِن غيرهِ شُكْرَ ما
اَوْلاهُ لَنِفْسِهِ.»[7]

«هر كس كار نيكى
كند، به خودش نيكى كرده است و از ديگرى پاداش و سپاس آن نيكى را كه به خود كرده
است، نخواهد.»

بازگشت ثمره احسان
به خويشتن، هم در دنياست، هم در آخرت. امّا از آنجا كه آخرت سراى پاداش است،
بيشترين رجوعِ ثمرات را بايد در آنجا جست.

به قول صائب تبريزى:

تيره
روزان جهان را به چراغى درياب
تا پس از مرگ، تو را شمع مزارى باشد

در سخن ديگرى،
حضرت امير ـ عليه السلام ـ از اين نكته، چنين ياد مى فرمايد:

«مَنْ عَلِمَ
اَنّ ما صَنَعَ اِنّما صَنَعَ اِلى نفسِهِ لم يستَبْطِ النّاسَ فى شُكرِهم، وَلَمْ
يستزِدْهُم فى مَودَّتِهم، فلا تلْتَمِسْ مِنْ غيرِكَ شُكْرَ ما اَتيْتَ اِلى
نَفْسِك وَ وَقَيْتَ بِهِ عِرضَكَ.»[8]

«هر كس بداند
كه آنچه نيكى مى كند به خودش مى كند، مردم را به تأخير در سپاس، نسبت
نمى دهد و خواستار محبّت ورزيدن بيشتر مردم نمى شود. پس از ديگرى مخواه
كه درباره آنچه به خودت نيكى كرده اى و آبروى خويش را حفظ كرده اى،
سپاسگزارى ات كنند.»

كسى كه با اين
ديد، به عملكردها بنگرد، هرگز نه انگيزه «خدمت رسانى» خويش را از دست مى دهد،
نه از ناسپاسى و قدرنشناسى ديگران سست مى گردد و نه در پى آن است كه مردم از
زحمات و خدماتش تقدير و تجليل كنند و بر او آفرين گويند و مراسم تكريم برايش برپا
سازند.

آنكه براى خدا، به
خلق خدا خدمت مى كند، چشم داشت پاداش را هم تنها از خدا دارد و اين
مهم ترين عامل انگيزه آفرين است.

نبايد پنداشت كه
زحمات هدر مى رود و خدمت ها مورد توجّه قرار نمى گيرد، چرا كه آنكه
بايد بداند و ارج نهد و پاداش بخشد، خداست و او كريم است و نيكى ها را پاداش
مضاعف عطا مى كند.

يكى از همسران
پيامبر خدا ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ نقل مى كند كه در خانه رسول الله ـ
صلى الله عليه و آله و سلم ـ گوسفندى ذبح شد و گوشت آن ميان فقرا و همسايگان تقسيم
گشت. پيامبر ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ پرسيد: چه باقى مانده است؟ گفتم: چيزى
باقى نمانده است، جز يك پاچه گوسفند. حضرت فرمود: جز همين يك پاچه، بقيّه اش
مانده است.[9]

در واقع، آنچه
براى مصرف شخصى و خانواده مانده است، رفتنى است و آنچه كه به ديگران احسان شده
است، در بايگانى و ذخيره الهى ماندگار است و در شديدترين روز نيازمندىِ انسان، به
او بازمى گردد; با افزايشى چند برابر، و اين وعده صادقِ الهى است.

عبدالرحمان جامى
چه نيكو سروده است:

چند
روزى زقوى دينان باش
در پى حاجت مسكينان باش

شمع
شو شمع، كه خود را سوزى
 تا به آن بزمِ كسان افروزى

با
بد و نيك، نكوكارى ورز
شيوه يارى و غمخوارى ورز

ابر
شو تا كه چو باران ريزى
بر گل و خس، همه يكسان ريزى

باش
چون بحر، زآلايش پاك
ببر آلايش از آلايشناك

گستره ميدان خدمت

وقتى طرف حساب
انسان هاى خدوم، پروردگار كريم است، در زمينه احسان و خدمت، مجالى گسترده
گشوده مى شود.

خداوند، حتّى به
نيّت هم پاداش مى دهد. از اين رو، پيوسته بايد در انديشه خير رسانى به ديگران
بود، كه خود اين اجر دارد و اگر توفيق جامه پوشانيدن بر اندام اين نيت فراهم شد،
چه بهتر.

در حديثى از حضرت
رضا ـ عليه السلام ـ روايت است:

«روز قيامت،
مؤمن را در پيشگاه خدا نگه مى دارند تا از او حساب بكشند، عهده دار
حسابرسى خداست. پرونده عملش را بر او عرضه مى كنند. با اولين نگاهى كه به
گناهانش مى افكند، رنگش از چهره مى پرد و به لرزه مى افتد، آنگه
حسناتش را مى بيند و شادمان مى شود و چشمش روشن مى گردد. وقتى به
پاداش هاى الهى چشم مى دوزد، خوشحال تر مى شود. آنگاه خداوند به فرشتگان دستور مى دهد:
پرونده هايى را بياوريد كه مربوط به كارهايى است كه انجام نداده اند.
آن ها را مى خوانند. مى گويند: خدايا، به عزّتت سوگند، خودت
مى دانى كه هيچ يك از اين كارهاى خير را انجام نداده ايم. خداوند
مى فرمايد: درست است و راست مى گوييد، ولى نيّت انجام آن ها را
داشتيد، ما هم در پرونده اعمالتان نوشتيم. آنگاه بر همان نيّت ها هم پاداششان
مى دهند.»[10]

چه چيزى از اين
بهتر كه انسان، در نيت و در دل، در انديشه خدمت رسانى و گره گشايى باشد.
تا از پاداش همين نيت هم بى بهره نماند.

پس، دامنه «صالحات
و خيرات» بسى گسترده است. از خدمتِ به ظاهر ناچيز و كوچك هم نبايد چشم پوشيد، كه
همان نزد خداى متعال، عظيم است.

حضرت رسول ـ صلى
الله عليه و آله و سلم ـ مى فرمايد:

«مَنْ اَماطَ
اَذىً عن طريقِ المسلمينَ كُتِبَ لَهُ حَسَنةٌ وَ مَنْ تُقُّبِلَتْ لَهُ حَسَنةٌ
دَخَل الجَّنَة.»[11]

«هر كس چيزى
را كه مايه رنج و آزار مسلمانان است، از سر راهشان بردارد، براى او يك «حسنه»
نوشته مى شود و هر كس يك كار نيك از او قبول شود، به بهشت مى رود.»

اين حديث نيز، به
گونه ديگرى، گستره خدمت رسانى و صدقات و خيرات را نشان مى دهد. از اين رو
براى هر كس امكان خوشه چينى از خرمن نيكى ها وجود دارد، حتّى با برداشتن سنگى
از سر راه، يا خارى از مسير روندگان، يا غمى از دلى اندوهگين، يا بارى از دوش
مستمند و ناتوان.

در پايان مقال
ابياتى از شاعرى معاصر (على بقا) مى آوريم كه الهام بخش اين مفاهيم انسانى است:

خوش
آن كسان كه از احوال هم خبر دارند
 خبر ز شادى و اندوه يكدگر دارند

چو
شبنم از نظرِ باصفاى پاكدلان
دلى به روشنى چهره قمر دارند

زفيض
صحبتشان كام خلق شيرين است
هميشه خاصيت نخل بارور دارند

فكنده
سايه رحمت به خشك وتر چون ابر
رهين دست و دل باز، بحر و بردارند

نويد
صبح سعادت به خاص و عام دهند
هميشه حال نسيم خوش سحر دارند

نهند
آب «بقا» بهر خضر، زآنكه چو من
گهى به محفل آزادگان گذر دارند[12]

بارى… در بندِ
«داشته ها» بودن و اسير «خواسته ها» شدن، نوعى بردگى آشكار است. زهد،
«نداشتن» نيست، بلكه «در بند داشته ها نبودن» است.

كسى كه تعّلقات
مادى و دلبستگى ها او را به اسارت كشانده است، چگونه مى تواند دست يارى
به سوى ديگران بگشايد، يا پاى خدمتگزارى به آستان نيازمندان كشاند؟

خوشا پيشتازان
ميدانِ اين مسابقه!

خوشا آنان كه گوى
خدمت به مردم را از رقيبان مى ربايند و در دفتر خدا، امتياز بيشترى براى خود،
ثبت مى كنند.



ویدیو : شعر خدمت به مردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
free html hit counter